طنزی زیبا از شاعر جوان و خوش آتیه بندرعباسی، تحت عنوان «غزل خداحافظی» از برنامه ی قندپهلو:
شرمگین و دست خالی سمت بندر میروم
گرچه با زحمت شدم اول از آخر! میروم
قندپهلو تا گلو شد غرقِ آبِ دیده ام
از محل ضبط تا خانه، شناور میروم!
بس که پشتِ بشکه بنشستم زمان های مدید
با کمردرد و کهیر و زخم بستر میروم!
استرس دارم به حدّ تیم ملی، دائماً
ناخنم را می جَوم با دکمه ام ور میروم
قول خواهم داد تحت این فشارِ اضطراب
پیش از آنکه بی هوا جایم شود تَر، میروم!
سنِّ من یک دومِ سنّ رقیبان هم نبود!
خسته دل از این جدالِ نابرابر میروم
یک دوتا سلفی بگیرم با رفیع و داوران
بعد مثل بچه ی آدم از آن در، میروم!
🚶🚶🚶🚶🚶🚶🚶🚶🚶
#فیروزه_دهقانی
شرمگین و دست خالی سمت بندر میروم
گرچه با زحمت شدم اول از آخر! میروم
قندپهلو تا گلو شد غرقِ آبِ دیده ام
از محل ضبط تا خانه، شناور میروم!
بس که پشتِ بشکه بنشستم زمان های مدید
با کمردرد و کهیر و زخم بستر میروم!
استرس دارم به حدّ تیم ملی، دائماً
ناخنم را می جَوم با دکمه ام ور میروم
قول خواهم داد تحت این فشارِ اضطراب
پیش از آنکه بی هوا جایم شود تَر، میروم!
سنِّ من یک دومِ سنّ رقیبان هم نبود!
خسته دل از این جدالِ نابرابر میروم
یک دوتا سلفی بگیرم با رفیع و داوران
بعد مثل بچه ی آدم از آن در، میروم!
🚶🚶🚶🚶🚶🚶🚶🚶🚶
#فیروزه_دهقانی
نهمین کتابم با عنوان «طنزهای انثاری!» نثر طنز، توسط نشر اقلیما در ۱۸۰ صفحه و تیراژ ۲۵۰۰ جلد منتشر و وارد بازار کتاب شد...
مراکز فروش: کتابفروشی استاد ، سه راه سازمان و سایر کتاب فروشی های معتبر بندرعباس
مراکز فروش: کتابفروشی استاد ، سه راه سازمان و سایر کتاب فروشی های معتبر بندرعباس
عیدانه!
سروده: راشدانصاری(خالوراشد)
سال نو بر مشکلاتت خنده کن
غصه را با زیرکی شرمنده کن
در میانِ کاسه ی سالادِ غم
اندکی هم شادمانی رنده کن!
از گذشته دور شو چون برق و باد
خوشدلی با حال یا آینده کن
بوی مطبوع دهانِ خویش را
قاطیِ انواعِ آلاینده کن!
چون تو را سالم به مقصد برده است
یک سپاس ویژه از راننده کن
درد سر را شوت کن از زندگی
پیروی از خُلق و خوی بنده کن
حکمِ قاضی را اگر خواهی مفید
طنزِ شیرین داخلِ پرونده کن!
تا نبازی در قمارِ زندگی
دیگران را جای خود بازنده کن
فی المثل جوینده چون یابنده است
تو فقط یابنده را جوینده کن
یا خودت رزمنده باش و یا یکی...
از فک و فامیل را رزمنده کن!
#خالوراشد
@rashedansari
سروده: راشدانصاری(خالوراشد)
سال نو بر مشکلاتت خنده کن
غصه را با زیرکی شرمنده کن
در میانِ کاسه ی سالادِ غم
اندکی هم شادمانی رنده کن!
از گذشته دور شو چون برق و باد
خوشدلی با حال یا آینده کن
بوی مطبوع دهانِ خویش را
قاطیِ انواعِ آلاینده کن!
چون تو را سالم به مقصد برده است
یک سپاس ویژه از راننده کن
درد سر را شوت کن از زندگی
پیروی از خُلق و خوی بنده کن
حکمِ قاضی را اگر خواهی مفید
طنزِ شیرین داخلِ پرونده کن!
تا نبازی در قمارِ زندگی
دیگران را جای خود بازنده کن
فی المثل جوینده چون یابنده است
تو فقط یابنده را جوینده کن
یا خودت رزمنده باش و یا یکی...
از فک و فامیل را رزمنده کن!
#خالوراشد
@rashedansari
خندیدی
سروده:راشدانصاری(خالوراشد)
از روی زمین به آسمان خندیدی
بااین همه غم،تو همچنان خندیدی
با این که خودت ریش فراوان داری
سی سال به ریش این و آن خندیدی!
#خالوراشد
@rashedansari
سروده:راشدانصاری(خالوراشد)
از روی زمین به آسمان خندیدی
بااین همه غم،تو همچنان خندیدی
با این که خودت ریش فراوان داری
سی سال به ریش این و آن خندیدی!
#خالوراشد
@rashedansari
بد شانس
سروده: راشدانصاری( خالوراشد)
جام از کفم افتاد و به محضی که دَمر شد،
گفتم به خودم آه چه خاکی به سرم شد!
آن قدر شدم هول که در بیت نخستین
این قافیه سازی ضرر اندر ضررم شد
بالای سرم مثل اجل همسرم آمد...
آیینه ی دق در نظرِ محتضرم شد
تا خواستم از فرش کنم پاک اثر جرم...
یک ضربت کفگیر نصیب کمرم شد
برخاستم از جام که آن جام...ولی جاش
یک فحشِ پر از چیز! نثارِ پدرم شد
بعدش پدر از راه رسید و چه بگویم...
هر چند در آن معرکه مادر سپرم شد
رفتم بزنم مختصری «می» به بدن که،
بر بادِ فنا حیثیتِ مختصرم شد!
تا چند بسوزم من از اين زخم زبان ها
اين طعنه همان است كه جزّ ِ جگرم شد
@@@
این خاطره مربوط به من نیست اگر چه
خود موجب گیرایی ِکل اثرم شد!!
#خالوراشد
@rashedansari
سروده: راشدانصاری( خالوراشد)
جام از کفم افتاد و به محضی که دَمر شد،
گفتم به خودم آه چه خاکی به سرم شد!
آن قدر شدم هول که در بیت نخستین
این قافیه سازی ضرر اندر ضررم شد
بالای سرم مثل اجل همسرم آمد...
آیینه ی دق در نظرِ محتضرم شد
تا خواستم از فرش کنم پاک اثر جرم...
یک ضربت کفگیر نصیب کمرم شد
برخاستم از جام که آن جام...ولی جاش
یک فحشِ پر از چیز! نثارِ پدرم شد
بعدش پدر از راه رسید و چه بگویم...
هر چند در آن معرکه مادر سپرم شد
رفتم بزنم مختصری «می» به بدن که،
بر بادِ فنا حیثیتِ مختصرم شد!
تا چند بسوزم من از اين زخم زبان ها
اين طعنه همان است كه جزّ ِ جگرم شد
@@@
این خاطره مربوط به من نیست اگر چه
خود موجب گیرایی ِکل اثرم شد!!
#خالوراشد
@rashedansari
بگم؟ بگم؟!
سروده:راشدانصاری(خالوراشد)
به نقل از کتاب «لبخند موزون»
ﮔﻔﺘﻪ ﺑﻮﺩﯼ ﺍﺭﺯ ، ﺍﺭﺯﺍﻥ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ، ﺍﻣـﺎﻧﺸﺪ
ﺳـﮑﻪ ﮐﺎﺭ ﻭ ﺑﺎﺭِ ﺗﻮﻣﺎﻥ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ، ﺍﻣـﺎﻧﺸﺪ
ﻗﻮﻝ ﺩﺍﺩﯼ ﻧﺎﻥ ِ ﺑﺪﺧﻮﺍﻫﺎﻥ ﮐﻪ ﺁﺟﺮ ﺷﺪ،ﺳﭙﺲ
ﺻﺪ ﺭﯾﺎﻟﯽ ﻗﯿﻤﺖ ﻧﺎﻥ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ،ﺍﻣﺎ ﻧﺸـﺪ!
ﺁﻥ ﻗﺪَﺭ ﺑﺎﻣﺰﻩ ﺑﻮﺩﯼ ﻓﮑﺮﮐﺮﺩﻡ ﻗﻮﺕ ﻣﺎﻥ،
ﺟﺎﯼ ﮐﺸﮏ ﻭ ﻧﺎﻥ،ﻓﺴﻨﺠﺎﻥ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ! ﺍﻣﺎﻧﺸﺪ
ﺍﻭﻟﺶ ﮔﻔﺘﯽ ﮐﻪ ﺁﻥ،ﺍﯾﻦ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ...ﺩﯾﺪﯼ ﻧﺸﺪ؟
ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺁﻥ ﮔﻔﺘﯽ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ،ﺁﻥ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ! ﺍﻣﺎﻧﺸﺪ
ﮔﻔﺘﻪ ﺑﻮﺩﯼ ﻗﻄﻊ ﮔﺮﺩﺩ ﺭﯾﺸﻪ ﻫﺎﯼ ﺍﺧـﺘﻼﺱ
ﻣﺨﺘﻠﺲ ﻫﻢ ﺍﻫﻞ ﺍﯾﻤﺎﻥ ﻣﯽ ﺷـﻮﺩ،ﺍﻣﺎﻧﺸـﺪ!
ﭘﯿﺶ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﻫﺎ ﻗﻮﻝ ﺩﺍﺩﯼ ﻻﺍﻗﻞ ﺍﻭﺿـﺎﻉ ﻣﺎ،
ﺑﻬﺘﺮ ﺍﺯ یونان ﻭ ﺳﻮﺩﺍﻥ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ،ﺍﻣﺎﻧﺸـﺪ
ﭘﺲ ﭼﻪ ﺷﺪ ﺭﻭﺯﯼ ﮐﻪ ﮔﻔﺘﯽ ﺭﻭﺳﯿﻪ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﭼﯿﻦ
ﺩﺭ ﺣﻮﺍﺩﺙ ﯾﺎﺭ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﻣﯽ ﺷـﻮﺩ ، ﺍﻣﺎﻧﺸـﺪ
ﺑﺎ ﺩﻭ ﺗﺎ ﮔﻮﺷﻢ ﺷـﻨﯿﺪﻡ ﺩﺭ ﻗﻀﺎﯾﺎﯼ ﺧــﺰﺭ
ﺁﻥ ﭼﻪ ﺑﺮ ﻣﺎ ﺭﻓﺘﻪ! ﺟﺒﺮﺍﻥ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ،ﺍﻣﺎﻧﺸﺪ
ﮔﻔﺘﻪ ﺑﻮﺩﯼ ﮔﺮﺑﻪ ﯼ ﻣﺎ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ﮐﻢ ﮐﻢ ﭘﻠﻨﮓ
ﻓﯿﻞ ﻫﻢ ﺟﺎ ﺗﻮﯼ ﻓﻨﺠﺎﻥ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ،ﺍﻣﺎﻧﺸـﺪ!
ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ﻋﻼﻣـﻪ ﯼ ﺩﻭﺭﺍﻥ ﻏﻼﻡ ِ ﺑﯽ ﺳﻮﺍﺩ
جعل مدرک نیز ﺁﺳﺎﻥ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ،ﺍﻣﺎ...ﻧﻪ! ﺷــﺪ
ﻓﺘﻨﻪ ﮔﺮ! ﮐﺮﺩﯼ ﺧﯿﺎﻝ ، ﺁﯾﺪ ﻣﺮﺍﻋﺎﺕ ﻧﻈــﯿﺮ؟
ﻗﺎﻓﯿﻪ "ﻣﺮﺣﻮﻡ ﮐﺮﺩﺍﻥ" ﻣﯽ ﺷﻮﺩ...ﺍﻣﺎﻧﺸـﺪ!
ﺑﺎﺭﻫﺎ ﮔﻔﺘﯽ ﺑﻪ ﻣﻠﺖ ﻫﯽ"ﺑﮕﻢ..؟! ﺑﺎﺯﻡ ﺑﮕﻢ...؟!"
ﺑﺎ "ﺑﮕﻢ ﻫﺎ..." ﺩﺭﺩ ﺩﺭﻣﺎﻥ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ﺍﻣﺎ ﻧﺸﺪ!
ﻣﮋﺩﻩ ﺩﺍﺩﯼ ﺑﻌﺪ ِ ﭼﻨﺪﯾﻦ ﺳﺎﻝ ، ﻓﺎﻃﯽ ﻋﺎﻗﺒﺖ
ﺻﺎﺣﺐ ﭘﺎﭼﯿﻦ ﻭ ﺗﻨﺒﺎﻥ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ! ﺍﻣﺎﻧﺸـﺪ
ﮔﻔﺘﻪ ﺑﻮﺩﯼ ﭘﯿﺶ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺑﺮﺯﻥ ﺟﻔﺎ ﻣﯽ ﺷﺪ ﻭَ ﺣﺎﻝ
ﻟﻄﻒ ﻫﺎ ﺩﺭ ﺷﺎﻥ ﺍﯾﺸﺎﻥ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ، ﺍﻣﺎﻧﺸـﺪ!
ﻗﻮﻝ ﺩﺍﺩﯼ ﻫـﺮﺯﻣﺎﻥ ﺗﻮﻟﯿﺪﻣـﺎﻥ ﺑﺎﻻ ﺭﻭﺩ!
ﻻﺭ ﻫــﻢ ﺍﻟﺒﺘﻪ ﺍﺳـﺘﺎﻥ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ، ﺍﻣﺎ ﻧﺸـﺪ
ﻓﮑﺮﮐﺮﺩﯼ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺁﻥ ﮐﻪ ﻋﺎﺯﻡ ﻣﺸﻬﺪ ﺷﻮﺩ(1)
ﻣﺸﻬﺪﯼ"ﭼﺎﻭﺯ" ﻣﺴﻠﻤﺎﻥ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ، ﺍﻣﺎ ﻧﺸـﺪ!
ﮔﻔﺘﻪ ﺑﻮﺩﯼ ﺍﻧﺘﻘﺎﺩ ﺍﺯ ﺩﻭﻟﺖ ﺧﺪﻣـﺘﮕﺰﺍﺭ ،
ﭼﺎﭖ ﺣﺘﯽ ﺗﻮﯼ ﮐﯿﻬﺎﻥ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ،(ﺩﯾﺪﯼ ﮐﻪ ﺷﺪ؟!)
گفته ای با اینهمه مامور باباطاهر است
آن که در انظار عریان می شود،اما نشد
ﮔﻔـﺘﻪ ﺑـﻮﺩﯼ ﻣـﻮﯼ ﺩﺧﺘـﺮﻫﺎ ﻧﺒﺎﺷﺪ ﻣﺴﺌﻠﻪ
ﻭﻗــﺖ ﺑـﯽ ﮐـﺎﺭﯼ "ﺭﺍﺩﺍﻥ" ﻣــﯽ ﺷـﻮﺩ! ﺍﻣﺎ ﻧﺸﺪ
ﯾﻘﻪ ﯼ ﻣﺎ ﺭﺍ ﺩﺭﯾﺪﯼ ﺑﺲ ﮐﻪ ﻫﯽ ﮔﻔﺘﯽ ﺑﺪﻭ،
ﻗﺴﻤﺖ ﻣﺎ ﺧـﻂ ﭘﺎﯾﺎﻥ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ! ﺍﻣﺎﻧﺸـﺪ
ﮔﻔﺘﻪ ﺑﻮﺩﯼ ﻋﺪﻝ ﺗﻮﯼ ﺣﮑﻢ ﺍﺟﺮﺍ ﻣﯽ ﺷـﻮﺩ
ﻫﯽ ﻗﺴﻢ ﺧﻮﺭﺩﯼ ﺑﻪ ﻗﺮﺁﻥ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ،ﺍﻣﺎﻧﺸـﺪ
ﻣﻦ ﮐﻪ ﮔﻔﺘﻢ ﺧﺸﮑﺴﺎﻟﯽ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ ﻃﻮﻓﺎﻥ ﺑﻪ ﭘﺎ
ﮔﻔﺘﻪ ﺑﻮﺩﯼ ﺑﺎﺯ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ...ﺍﻣﺎﻧﺸﺪ!
ﻓﮑﺮﮐﺮﺩﻡ(ﻓﮑﺮ ﻫﻢ ﺍﯾﻦ ﺭﻭﺯﻫﺎ ﺑﺪ ﻣﺸﮑﻠﯽ ﺍﺳﺖ!)
ﺟﻨﺲ ﺩﺭ ﺑـﻨﺪﺭ ﻓﺮﺍﻭﺍﻥ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ، ﺍﻣﺎﻧﺸــﺪ
ﺁﻥ ﭼﻪ ﺭﺍ ﮔﻔﺘـﯽ ﺍﺯ ﺍﻭﻝ،ﻋﮑﺲ ِ ﺁﻥ ﺩﯾـــﺪﯾﻢ ﻣﺎ
ﭘﺲ ﻧﮕﻮ ﺩﻧﯿﺎ ﮔﻠﺴﺘﺎﻥ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ....ﺑﺎﺷــﻪ!!
1-ﭘﯽ ﻧﻮﺷﺖ:
ﺩﺭ ﺭﺍﺳﺘﺎﯼ ﺭﻓﺘﻦ ﺩﻭﺳﺖ ﻭ ﺑﺮﺍﺩﺭ ﺧﺪﺍﺑﯿﺎﻣﺮﺯﻣﺎﻥ! ﺁﻗﺎﯼ ﻫﻮﮔﻮ ﭼﺎﻭﺯ ﺑﻪ ﻣﺸﻬﺪ ﻣﻘﺪﺱ ﺩﺭ ﺯﻣﺎﻥ ﺣﯿﺎﺕ.
#خالوراشد
@rashedansari
سروده:راشدانصاری(خالوراشد)
به نقل از کتاب «لبخند موزون»
ﮔﻔﺘﻪ ﺑﻮﺩﯼ ﺍﺭﺯ ، ﺍﺭﺯﺍﻥ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ، ﺍﻣـﺎﻧﺸﺪ
ﺳـﮑﻪ ﮐﺎﺭ ﻭ ﺑﺎﺭِ ﺗﻮﻣﺎﻥ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ، ﺍﻣـﺎﻧﺸﺪ
ﻗﻮﻝ ﺩﺍﺩﯼ ﻧﺎﻥ ِ ﺑﺪﺧﻮﺍﻫﺎﻥ ﮐﻪ ﺁﺟﺮ ﺷﺪ،ﺳﭙﺲ
ﺻﺪ ﺭﯾﺎﻟﯽ ﻗﯿﻤﺖ ﻧﺎﻥ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ،ﺍﻣﺎ ﻧﺸـﺪ!
ﺁﻥ ﻗﺪَﺭ ﺑﺎﻣﺰﻩ ﺑﻮﺩﯼ ﻓﮑﺮﮐﺮﺩﻡ ﻗﻮﺕ ﻣﺎﻥ،
ﺟﺎﯼ ﮐﺸﮏ ﻭ ﻧﺎﻥ،ﻓﺴﻨﺠﺎﻥ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ! ﺍﻣﺎﻧﺸﺪ
ﺍﻭﻟﺶ ﮔﻔﺘﯽ ﮐﻪ ﺁﻥ،ﺍﯾﻦ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ...ﺩﯾﺪﯼ ﻧﺸﺪ؟
ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺁﻥ ﮔﻔﺘﯽ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ،ﺁﻥ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ! ﺍﻣﺎﻧﺸﺪ
ﮔﻔﺘﻪ ﺑﻮﺩﯼ ﻗﻄﻊ ﮔﺮﺩﺩ ﺭﯾﺸﻪ ﻫﺎﯼ ﺍﺧـﺘﻼﺱ
ﻣﺨﺘﻠﺲ ﻫﻢ ﺍﻫﻞ ﺍﯾﻤﺎﻥ ﻣﯽ ﺷـﻮﺩ،ﺍﻣﺎﻧﺸـﺪ!
ﭘﯿﺶ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﻫﺎ ﻗﻮﻝ ﺩﺍﺩﯼ ﻻﺍﻗﻞ ﺍﻭﺿـﺎﻉ ﻣﺎ،
ﺑﻬﺘﺮ ﺍﺯ یونان ﻭ ﺳﻮﺩﺍﻥ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ،ﺍﻣﺎﻧﺸـﺪ
ﭘﺲ ﭼﻪ ﺷﺪ ﺭﻭﺯﯼ ﮐﻪ ﮔﻔﺘﯽ ﺭﻭﺳﯿﻪ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﭼﯿﻦ
ﺩﺭ ﺣﻮﺍﺩﺙ ﯾﺎﺭ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﻣﯽ ﺷـﻮﺩ ، ﺍﻣﺎﻧﺸـﺪ
ﺑﺎ ﺩﻭ ﺗﺎ ﮔﻮﺷﻢ ﺷـﻨﯿﺪﻡ ﺩﺭ ﻗﻀﺎﯾﺎﯼ ﺧــﺰﺭ
ﺁﻥ ﭼﻪ ﺑﺮ ﻣﺎ ﺭﻓﺘﻪ! ﺟﺒﺮﺍﻥ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ،ﺍﻣﺎﻧﺸﺪ
ﮔﻔﺘﻪ ﺑﻮﺩﯼ ﮔﺮﺑﻪ ﯼ ﻣﺎ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ﮐﻢ ﮐﻢ ﭘﻠﻨﮓ
ﻓﯿﻞ ﻫﻢ ﺟﺎ ﺗﻮﯼ ﻓﻨﺠﺎﻥ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ،ﺍﻣﺎﻧﺸـﺪ!
ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ﻋﻼﻣـﻪ ﯼ ﺩﻭﺭﺍﻥ ﻏﻼﻡ ِ ﺑﯽ ﺳﻮﺍﺩ
جعل مدرک نیز ﺁﺳﺎﻥ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ،ﺍﻣﺎ...ﻧﻪ! ﺷــﺪ
ﻓﺘﻨﻪ ﮔﺮ! ﮐﺮﺩﯼ ﺧﯿﺎﻝ ، ﺁﯾﺪ ﻣﺮﺍﻋﺎﺕ ﻧﻈــﯿﺮ؟
ﻗﺎﻓﯿﻪ "ﻣﺮﺣﻮﻡ ﮐﺮﺩﺍﻥ" ﻣﯽ ﺷﻮﺩ...ﺍﻣﺎﻧﺸـﺪ!
ﺑﺎﺭﻫﺎ ﮔﻔﺘﯽ ﺑﻪ ﻣﻠﺖ ﻫﯽ"ﺑﮕﻢ..؟! ﺑﺎﺯﻡ ﺑﮕﻢ...؟!"
ﺑﺎ "ﺑﮕﻢ ﻫﺎ..." ﺩﺭﺩ ﺩﺭﻣﺎﻥ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ﺍﻣﺎ ﻧﺸﺪ!
ﻣﮋﺩﻩ ﺩﺍﺩﯼ ﺑﻌﺪ ِ ﭼﻨﺪﯾﻦ ﺳﺎﻝ ، ﻓﺎﻃﯽ ﻋﺎﻗﺒﺖ
ﺻﺎﺣﺐ ﭘﺎﭼﯿﻦ ﻭ ﺗﻨﺒﺎﻥ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ! ﺍﻣﺎﻧﺸـﺪ
ﮔﻔﺘﻪ ﺑﻮﺩﯼ ﭘﯿﺶ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺑﺮﺯﻥ ﺟﻔﺎ ﻣﯽ ﺷﺪ ﻭَ ﺣﺎﻝ
ﻟﻄﻒ ﻫﺎ ﺩﺭ ﺷﺎﻥ ﺍﯾﺸﺎﻥ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ، ﺍﻣﺎﻧﺸـﺪ!
ﻗﻮﻝ ﺩﺍﺩﯼ ﻫـﺮﺯﻣﺎﻥ ﺗﻮﻟﯿﺪﻣـﺎﻥ ﺑﺎﻻ ﺭﻭﺩ!
ﻻﺭ ﻫــﻢ ﺍﻟﺒﺘﻪ ﺍﺳـﺘﺎﻥ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ، ﺍﻣﺎ ﻧﺸـﺪ
ﻓﮑﺮﮐﺮﺩﯼ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺁﻥ ﮐﻪ ﻋﺎﺯﻡ ﻣﺸﻬﺪ ﺷﻮﺩ(1)
ﻣﺸﻬﺪﯼ"ﭼﺎﻭﺯ" ﻣﺴﻠﻤﺎﻥ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ، ﺍﻣﺎ ﻧﺸـﺪ!
ﮔﻔﺘﻪ ﺑﻮﺩﯼ ﺍﻧﺘﻘﺎﺩ ﺍﺯ ﺩﻭﻟﺖ ﺧﺪﻣـﺘﮕﺰﺍﺭ ،
ﭼﺎﭖ ﺣﺘﯽ ﺗﻮﯼ ﮐﯿﻬﺎﻥ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ،(ﺩﯾﺪﯼ ﮐﻪ ﺷﺪ؟!)
گفته ای با اینهمه مامور باباطاهر است
آن که در انظار عریان می شود،اما نشد
ﮔﻔـﺘﻪ ﺑـﻮﺩﯼ ﻣـﻮﯼ ﺩﺧﺘـﺮﻫﺎ ﻧﺒﺎﺷﺪ ﻣﺴﺌﻠﻪ
ﻭﻗــﺖ ﺑـﯽ ﮐـﺎﺭﯼ "ﺭﺍﺩﺍﻥ" ﻣــﯽ ﺷـﻮﺩ! ﺍﻣﺎ ﻧﺸﺪ
ﯾﻘﻪ ﯼ ﻣﺎ ﺭﺍ ﺩﺭﯾﺪﯼ ﺑﺲ ﮐﻪ ﻫﯽ ﮔﻔﺘﯽ ﺑﺪﻭ،
ﻗﺴﻤﺖ ﻣﺎ ﺧـﻂ ﭘﺎﯾﺎﻥ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ! ﺍﻣﺎﻧﺸـﺪ
ﮔﻔﺘﻪ ﺑﻮﺩﯼ ﻋﺪﻝ ﺗﻮﯼ ﺣﮑﻢ ﺍﺟﺮﺍ ﻣﯽ ﺷـﻮﺩ
ﻫﯽ ﻗﺴﻢ ﺧﻮﺭﺩﯼ ﺑﻪ ﻗﺮﺁﻥ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ،ﺍﻣﺎﻧﺸـﺪ
ﻣﻦ ﮐﻪ ﮔﻔﺘﻢ ﺧﺸﮑﺴﺎﻟﯽ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ ﻃﻮﻓﺎﻥ ﺑﻪ ﭘﺎ
ﮔﻔﺘﻪ ﺑﻮﺩﯼ ﺑﺎﺯ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ...ﺍﻣﺎﻧﺸﺪ!
ﻓﮑﺮﮐﺮﺩﻡ(ﻓﮑﺮ ﻫﻢ ﺍﯾﻦ ﺭﻭﺯﻫﺎ ﺑﺪ ﻣﺸﮑﻠﯽ ﺍﺳﺖ!)
ﺟﻨﺲ ﺩﺭ ﺑـﻨﺪﺭ ﻓﺮﺍﻭﺍﻥ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ، ﺍﻣﺎﻧﺸــﺪ
ﺁﻥ ﭼﻪ ﺭﺍ ﮔﻔﺘـﯽ ﺍﺯ ﺍﻭﻝ،ﻋﮑﺲ ِ ﺁﻥ ﺩﯾـــﺪﯾﻢ ﻣﺎ
ﭘﺲ ﻧﮕﻮ ﺩﻧﯿﺎ ﮔﻠﺴﺘﺎﻥ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ....ﺑﺎﺷــﻪ!!
1-ﭘﯽ ﻧﻮﺷﺖ:
ﺩﺭ ﺭﺍﺳﺘﺎﯼ ﺭﻓﺘﻦ ﺩﻭﺳﺖ ﻭ ﺑﺮﺍﺩﺭ ﺧﺪﺍﺑﯿﺎﻣﺮﺯﻣﺎﻥ! ﺁﻗﺎﯼ ﻫﻮﮔﻮ ﭼﺎﻭﺯ ﺑﻪ ﻣﺸﻬﺪ ﻣﻘﺪﺱ ﺩﺭ ﺯﻣﺎﻥ ﺣﯿﺎﺕ.
#خالوراشد
@rashedansari
ارزش کتاب!
نوشته ی: راشدانصاری(خالوراشد)
آقای«حسنی» می گفت:«شرط می بندم هیچ کس به اندازه ی من بر روی تک تک صفحات کتاب شما تامل نکرده و به تفکر فرو نرفته است. چه شب هایی که تاصبح مونس تنهایی من همین کتاب بود. روی هر صفحه اش ساعت ها مکث کرده ام و بیشترین دقایقم صرف تورق و تفکر بر روی این کتاب شده است. حتی در محافل خصوصی نیز هر صفحه از کتاب شما مانند ورق «زر» بین دوستان گرمابه و گلستانم دست به دست می گشت.»
ما هم خوشحال از این موضوع که بالاخره یکی پیدا شد تا آثار ناقابل ما را به طور دقیق مطالعه کند.
اما هنگامی که علت اصلی این علاقمندی ایشان را جویا شدم، مشخص شد آقای حسنی نخست با جدا کردن یک صفحه از کتاب بی زبان ما! و لوله کردن آن برای عملیات محیرالعقول سیخ و سنگ! مدت ها مشغول کشیدن می شده و پس از اتمام عملیات و نشئه شدن هم ساعت ها روی صفحات بعدی چُرت می زده و به قول خودش در بحر تفکر فرو می رفته است!
#خالوراشد
@rashedansari
نوشته ی: راشدانصاری(خالوراشد)
آقای«حسنی» می گفت:«شرط می بندم هیچ کس به اندازه ی من بر روی تک تک صفحات کتاب شما تامل نکرده و به تفکر فرو نرفته است. چه شب هایی که تاصبح مونس تنهایی من همین کتاب بود. روی هر صفحه اش ساعت ها مکث کرده ام و بیشترین دقایقم صرف تورق و تفکر بر روی این کتاب شده است. حتی در محافل خصوصی نیز هر صفحه از کتاب شما مانند ورق «زر» بین دوستان گرمابه و گلستانم دست به دست می گشت.»
ما هم خوشحال از این موضوع که بالاخره یکی پیدا شد تا آثار ناقابل ما را به طور دقیق مطالعه کند.
اما هنگامی که علت اصلی این علاقمندی ایشان را جویا شدم، مشخص شد آقای حسنی نخست با جدا کردن یک صفحه از کتاب بی زبان ما! و لوله کردن آن برای عملیات محیرالعقول سیخ و سنگ! مدت ها مشغول کشیدن می شده و پس از اتمام عملیات و نشئه شدن هم ساعت ها روی صفحات بعدی چُرت می زده و به قول خودش در بحر تفکر فرو می رفته است!
#خالوراشد
@rashedansari
قند مکرر
سروده ی: راشدانصاری(خالوراشد)
مثل غزلی که تازه از بر شده ای
تکرار که نه، قند مکرر شده ای
هم گرمی و هم جاذبه ات بسیار است
امسال شبیه لیگ برتر شده ای!
#خالوراشد
@rashedansari
سروده ی: راشدانصاری(خالوراشد)
مثل غزلی که تازه از بر شده ای
تکرار که نه، قند مکرر شده ای
هم گرمی و هم جاذبه ات بسیار است
امسال شبیه لیگ برتر شده ای!
#خالوراشد
@rashedansari
اهل کتاب!
سروده: راشدانصاری( خالوراشد)
چهره ها درهم و برهم شده است
سهم خوشبختی ِ ما کم شده است
لاکتابی که شده اهل کتاب
به خیال خودش آدم شده است!
تا به لوحی برسد، صدها بار
پیش پای رفقا خم شده است
پاچه خاری و دغلبازیِ او
موجب نفرت عالم شده است
دُم در آورده میانِ شُعرا
قافش از قافیه محکم شده است
دهنش مثل گسل وا مانده
سخنش زلزله بم شده است
دلبران دور و بَرش می لولند
هر چه فرموده فراهم شده است!
سارق زمزمه های ادبی
چه گرانقدر و مکرم شده است
نه که در شعر و ادب، در دزدی
دیگر استاد مسلم شده است!
خالوراشد:
#خالوراشد
@rashedansari
سروده: راشدانصاری( خالوراشد)
چهره ها درهم و برهم شده است
سهم خوشبختی ِ ما کم شده است
لاکتابی که شده اهل کتاب
به خیال خودش آدم شده است!
تا به لوحی برسد، صدها بار
پیش پای رفقا خم شده است
پاچه خاری و دغلبازیِ او
موجب نفرت عالم شده است
دُم در آورده میانِ شُعرا
قافش از قافیه محکم شده است
دهنش مثل گسل وا مانده
سخنش زلزله بم شده است
دلبران دور و بَرش می لولند
هر چه فرموده فراهم شده است!
سارق زمزمه های ادبی
چه گرانقدر و مکرم شده است
نه که در شعر و ادب، در دزدی
دیگر استاد مسلم شده است!
خالوراشد:
#خالوراشد
@rashedansari
نذر چلوکباب!
سروده:راشدانصاری(خالوراشد)
با دلهره و شتاب باید برویم
با قصدِ کمی ثواب ! باید برویم
دل محکم و نیّتِ وکالت خیر است
با نذر چلوکباب باید برویم!
#خالوراشد
@rashedansari
سروده:راشدانصاری(خالوراشد)
با دلهره و شتاب باید برویم
با قصدِ کمی ثواب ! باید برویم
دل محکم و نیّتِ وکالت خیر است
با نذر چلوکباب باید برویم!
#خالوراشد
@rashedansari
نیازمندی های انتخاباتی
نوشته ی : راشدانصاری( خالوراشد)
رقیب خراب کُنِ تضمینی!
اگر قصد تخریب و لِه کردن کاندیدای رقیب را دارید، فقط به ما مراجعه کنید. انواع و اقسام تهمت ها و توهین های دسته اول موجود است. پاپوش سازی همراه با دروغ های شاخ دار و تضمینی!
سخنرانی های آتشین علیه رقیب در مراکز شلوغ شهر، چاپ مقاله های تند در نشریات علیه رقیب با نام مستعار، مصاحبه های از قبل تایپ شده و آماده ی چاپ با شما و تکثیر سی دی های ناجور و عکس های دستکاری شده (فتوشاپ) علیه طرف
شرکت خصوصی برادران ویرانگر!
دارای گواهینامه ایزو ۱۰۰۰۰۰۰۰۰۰
//////////
پوسترکَن حرفه ای !
کندن، پاره کردن و سوزاندن پوستر مخالفان و رقیبانتان را به ما بسپارید.
تنها با پرداخت هر شب 100 هزار تومان به همکاران مجرب و با سابقه ما، از هم اکنون خود را انتخاب شده بدانید.
در یک چشم به هم زدن پوستر رقیب محو و پوستر زیبای شما در بهترین نقاط شهر نصب خواهد شد.
مؤسسه پوستر پاره کُن های انتخاباتی!
//////////
اَجی مَجی
ما تعدادی از شعبده بازان کار کشته حاضریم در روز رأی گیری به طور نامحسوس در کنار صندوق های رای گیری شورای شهر حاضر شده و با تردستی و جادو جنبل، کاری کنیم که در پایان خرگوش؟ نه! کبوتر؟ نه! فقط نام مبارک شما از صندوق خارج شود! کافی است به ما اعتماد کنید...
انجمن جهانی شعبده بازان کارکُشته!
//////////
شام از ما، رأی از شما
در مدت انتخابات، خودتان و خانواده و فک و فامیلتان نگران شام نباشید. کافی است همچون لشکر مغول به محل ستاد این جانب حمله کنید و هرچیزی که دَم دست تان بود را ببلعید.حلالتان باشد. (بخورید و بیاشامید و اسراف کنید!) این شعار بنده است!
هیچ انتظاری هم از شما ندارم به جز انتظار قانونی و شرعی یعنی دادنِ رأی به خادم و خدمتگزار خودتان!
کاندیدای شکم پُر کُن
#خالوراشد
@rashedansari
نوشته ی : راشدانصاری( خالوراشد)
رقیب خراب کُنِ تضمینی!
اگر قصد تخریب و لِه کردن کاندیدای رقیب را دارید، فقط به ما مراجعه کنید. انواع و اقسام تهمت ها و توهین های دسته اول موجود است. پاپوش سازی همراه با دروغ های شاخ دار و تضمینی!
سخنرانی های آتشین علیه رقیب در مراکز شلوغ شهر، چاپ مقاله های تند در نشریات علیه رقیب با نام مستعار، مصاحبه های از قبل تایپ شده و آماده ی چاپ با شما و تکثیر سی دی های ناجور و عکس های دستکاری شده (فتوشاپ) علیه طرف
شرکت خصوصی برادران ویرانگر!
دارای گواهینامه ایزو ۱۰۰۰۰۰۰۰۰۰
//////////
پوسترکَن حرفه ای !
کندن، پاره کردن و سوزاندن پوستر مخالفان و رقیبانتان را به ما بسپارید.
تنها با پرداخت هر شب 100 هزار تومان به همکاران مجرب و با سابقه ما، از هم اکنون خود را انتخاب شده بدانید.
در یک چشم به هم زدن پوستر رقیب محو و پوستر زیبای شما در بهترین نقاط شهر نصب خواهد شد.
مؤسسه پوستر پاره کُن های انتخاباتی!
//////////
اَجی مَجی
ما تعدادی از شعبده بازان کار کشته حاضریم در روز رأی گیری به طور نامحسوس در کنار صندوق های رای گیری شورای شهر حاضر شده و با تردستی و جادو جنبل، کاری کنیم که در پایان خرگوش؟ نه! کبوتر؟ نه! فقط نام مبارک شما از صندوق خارج شود! کافی است به ما اعتماد کنید...
انجمن جهانی شعبده بازان کارکُشته!
//////////
شام از ما، رأی از شما
در مدت انتخابات، خودتان و خانواده و فک و فامیلتان نگران شام نباشید. کافی است همچون لشکر مغول به محل ستاد این جانب حمله کنید و هرچیزی که دَم دست تان بود را ببلعید.حلالتان باشد. (بخورید و بیاشامید و اسراف کنید!) این شعار بنده است!
هیچ انتظاری هم از شما ندارم به جز انتظار قانونی و شرعی یعنی دادنِ رأی به خادم و خدمتگزار خودتان!
کاندیدای شکم پُر کُن
#خالوراشد
@rashedansari
امان از تلفن همراه!
نوشته ی: راشدانصاری(خالوراشد)
گاهی اوقات اشتباهات تایپی در پیامک ها باعث آبروریزی و بعضا دردسر می شه. البته منظور اشتباهات وحشتناک است،وگرنه بنده بارها برای دوستی پیامک دادم و به جای سلام نوشتم یلام عرض کردم! کار از این چیزها گذشته ! امان از این گوشی های لمسی...
مثلا یک بار دوستی در گروهی تلگرامی می خواست بنویسه:«دوستان شرمنده ام اگر فعال نیستم چون وضع نتم شدیدا خرابه!» که متاسفانه در هنگام تایپِ «وضع نتم» ، ت نتم تبدیل شده بود به «ن» ! و ده ها موارد دیگر...
اما بحث ما در این جا مشکل پیامک نیست بلکه بشنوید از آهنگ زنگ برخی تلفن های همراه.
جای شما خالی رفته بودم جلسه تودیع و معارفه ی فرماندار یکی از شهرستان ها. سالن پر بود از فرماندار و بخشدار و دهدار و دهیار و بنده هم که خبرنگار(قافیه رو کیف کردید؟!) .
سکوت عجیبی بر سالن حکمفرما بود.استاندار (نمی گم کدوم استان) و تعدادی از نمایندگان مردم در مجلس و امام جمعه محترم، بالا نشسته بودند که بعد از پخش سرود ملی و... استاندار با سرانگشت مبارکشان! زدند توی سرِ میکروفن و چند باری هم برای محکم کاری فوت کرد داخلش....
به محضی که گفت:«بسم الله الرحمن الرحیم...» بلافاصله تلفن همراه یکی از بخشداران عزیز زنگ خورد. می دونید آهنگ زنگ اش چی بود؟ «دلم می خواد به اصفهان برگردم/ بازم به اون نصف جهان برگردم...» که آقای بخشدار پس از کمی وَر رفتن با گوشی موفق شد خاموشش کنه! بخشدار یاد شده چون کنار من نشسته بود، یواشکی گفت:« توی خونه این توله سگ پسرم همیشه گوشیم دستشه و میره توش...»
تعدادی از مدعوین احتمالا ته دلشان از این که در دولت جدید به موسیقی و شادی مردم بها داده می شود و حتی از پخش صدای خواننده های لس آنجلسی هم ابایی ندارند، خوشحال بودند و تعداد دیگری نیز با نگاه های معنا دار خود به دنبال منبع صدا بودند.
در این لحظه استاندار با لبخندی گفت:«خب، دوست داری برگردی اصفهان برگرد....مجبور نیستی در غربت بمونی اما چرا الآن؟» و با گفتن استغفرالله، مجددا شروع کرد :«خداوند بزرگ را شاکرم که....» این بار صدای تلفن همراه فرماندار عزیزی بلند شد. اما با این تفاوت که موسیقی فرماندار (گوشی فرماندار) از بخشدار شادتر و ریتم آن تندتر بود: «سیاه نرمه نرمه/ سیا توبه توبه/ سیا مال خومونن/ سیاه....»
بلافاصله استاندار با اشاره دو دست و با حفظ ریتم و همراه با ترانه گفت:« بیا، بیا، بیا، بیا بالا....»
باور کنید شوخی نمی کنم، خودم در مراسم حضور داشتم و شاهد این کنسرت فرح بخش مسوولان بودم!
یکی نیست بگه فرماندار گرامی ، بخشدار محترم! یا گوشی رو بذار روی سایلنت یا نده دست بچه ها که برن توش و....
حالا این که چیزی نیست، یک بار به اتفاق تعدادی از شاعران مرکز استان رفته بودیم شب شعری در یکی از شهرستان ها. قبل از شعر خوانی و آغاز مراسم دسته جمعی به همراه فرماندار و شهردار و رییس شورای شهر رفتیم مسجد نماز جماعت. در حین نماز ، مکبر گفت:« سمع الله لمن حمده....الله و اکبر» داشتیم می رفتیم پایین که گوشی بغل دستی ام که باز هم یکی از مسولان همان شهر بود ، زنگ خورد:« اِمشو شوشن لیپک لریلونن/ امشو...»
آقا توی مسجد؟ حین نماز؟ لا اله الا الله!
حالا که تا این جا رو گفتم اجازه می خوام اینو هم بگم که البته به آهنگ ارتباطی نداره اما به گوشی ربط داره.یک بار وارد آسانسور شدم که برم طبقه پنجم اداره ای.(خب تا این جای کار ایرادی نداره!) دختر خانمی که داخل آسانسور بود و ظاهرا همسفر ما تا مقصد و اتفاقا به چشم خواهری بسیار هم زیبا....
به محض ورود بنده ، نگاه در نگاه ما گفت: «سلام» . فکر کردم شاید منو می شناسه ناسلامتی هر چه باشه شاعر مملکتیم و خلاصه جواب سلام هم که واجبه ، گفتم:«علیک سلام». گفت:« کم پیدایی عزیزم؟!» نه دیگه کم کم داشتم قرمز می شدم و دستپاچه! گفتم:« خواهش می کنم، گرفتاری و مشکلات...» که یهو سرش چرخید به سمت دیگه متوجه شدم «هندز فری» توی گوششه و مشغول صحبت کردن با شخص دیگری...
#خالوراشد
@rashedansari
نوشته ی: راشدانصاری(خالوراشد)
گاهی اوقات اشتباهات تایپی در پیامک ها باعث آبروریزی و بعضا دردسر می شه. البته منظور اشتباهات وحشتناک است،وگرنه بنده بارها برای دوستی پیامک دادم و به جای سلام نوشتم یلام عرض کردم! کار از این چیزها گذشته ! امان از این گوشی های لمسی...
مثلا یک بار دوستی در گروهی تلگرامی می خواست بنویسه:«دوستان شرمنده ام اگر فعال نیستم چون وضع نتم شدیدا خرابه!» که متاسفانه در هنگام تایپِ «وضع نتم» ، ت نتم تبدیل شده بود به «ن» ! و ده ها موارد دیگر...
اما بحث ما در این جا مشکل پیامک نیست بلکه بشنوید از آهنگ زنگ برخی تلفن های همراه.
جای شما خالی رفته بودم جلسه تودیع و معارفه ی فرماندار یکی از شهرستان ها. سالن پر بود از فرماندار و بخشدار و دهدار و دهیار و بنده هم که خبرنگار(قافیه رو کیف کردید؟!) .
سکوت عجیبی بر سالن حکمفرما بود.استاندار (نمی گم کدوم استان) و تعدادی از نمایندگان مردم در مجلس و امام جمعه محترم، بالا نشسته بودند که بعد از پخش سرود ملی و... استاندار با سرانگشت مبارکشان! زدند توی سرِ میکروفن و چند باری هم برای محکم کاری فوت کرد داخلش....
به محضی که گفت:«بسم الله الرحمن الرحیم...» بلافاصله تلفن همراه یکی از بخشداران عزیز زنگ خورد. می دونید آهنگ زنگ اش چی بود؟ «دلم می خواد به اصفهان برگردم/ بازم به اون نصف جهان برگردم...» که آقای بخشدار پس از کمی وَر رفتن با گوشی موفق شد خاموشش کنه! بخشدار یاد شده چون کنار من نشسته بود، یواشکی گفت:« توی خونه این توله سگ پسرم همیشه گوشیم دستشه و میره توش...»
تعدادی از مدعوین احتمالا ته دلشان از این که در دولت جدید به موسیقی و شادی مردم بها داده می شود و حتی از پخش صدای خواننده های لس آنجلسی هم ابایی ندارند، خوشحال بودند و تعداد دیگری نیز با نگاه های معنا دار خود به دنبال منبع صدا بودند.
در این لحظه استاندار با لبخندی گفت:«خب، دوست داری برگردی اصفهان برگرد....مجبور نیستی در غربت بمونی اما چرا الآن؟» و با گفتن استغفرالله، مجددا شروع کرد :«خداوند بزرگ را شاکرم که....» این بار صدای تلفن همراه فرماندار عزیزی بلند شد. اما با این تفاوت که موسیقی فرماندار (گوشی فرماندار) از بخشدار شادتر و ریتم آن تندتر بود: «سیاه نرمه نرمه/ سیا توبه توبه/ سیا مال خومونن/ سیاه....»
بلافاصله استاندار با اشاره دو دست و با حفظ ریتم و همراه با ترانه گفت:« بیا، بیا، بیا، بیا بالا....»
باور کنید شوخی نمی کنم، خودم در مراسم حضور داشتم و شاهد این کنسرت فرح بخش مسوولان بودم!
یکی نیست بگه فرماندار گرامی ، بخشدار محترم! یا گوشی رو بذار روی سایلنت یا نده دست بچه ها که برن توش و....
حالا این که چیزی نیست، یک بار به اتفاق تعدادی از شاعران مرکز استان رفته بودیم شب شعری در یکی از شهرستان ها. قبل از شعر خوانی و آغاز مراسم دسته جمعی به همراه فرماندار و شهردار و رییس شورای شهر رفتیم مسجد نماز جماعت. در حین نماز ، مکبر گفت:« سمع الله لمن حمده....الله و اکبر» داشتیم می رفتیم پایین که گوشی بغل دستی ام که باز هم یکی از مسولان همان شهر بود ، زنگ خورد:« اِمشو شوشن لیپک لریلونن/ امشو...»
آقا توی مسجد؟ حین نماز؟ لا اله الا الله!
حالا که تا این جا رو گفتم اجازه می خوام اینو هم بگم که البته به آهنگ ارتباطی نداره اما به گوشی ربط داره.یک بار وارد آسانسور شدم که برم طبقه پنجم اداره ای.(خب تا این جای کار ایرادی نداره!) دختر خانمی که داخل آسانسور بود و ظاهرا همسفر ما تا مقصد و اتفاقا به چشم خواهری بسیار هم زیبا....
به محض ورود بنده ، نگاه در نگاه ما گفت: «سلام» . فکر کردم شاید منو می شناسه ناسلامتی هر چه باشه شاعر مملکتیم و خلاصه جواب سلام هم که واجبه ، گفتم:«علیک سلام». گفت:« کم پیدایی عزیزم؟!» نه دیگه کم کم داشتم قرمز می شدم و دستپاچه! گفتم:« خواهش می کنم، گرفتاری و مشکلات...» که یهو سرش چرخید به سمت دیگه متوجه شدم «هندز فری» توی گوششه و مشغول صحبت کردن با شخص دیگری...
#خالوراشد
@rashedansari
بخش دیگری از تک بیت های راهنمایی و رانندگی و...
سروده: راشدانصاری( خالوراشد)
در صدور جواز مرگ گوید:
این که می گیری عزیزِ من گواهینامه است
این جوازِ مرگِ سرعت های نامحدود نیست!
&&&&&&&&&&
در سبقت گرفتن بی جا
«سعدی یا مرد نکونام نمیرد هرگز»
مُرده آن است که هی سبقت بی جا گیرد!
&&&&&&&&&&
در دیر رسیدن بهتر از هرگز نرسیدن
اندکی آهسته تر رانندگی کن نازنین
دیرتر رفتن به منزل از نرفتن بهتر است...
&&&&&&&&&&
در راندن داریم تا راندن!
قسم به هر چه الاغ است ، راندنِ ماشین
قبول کن که همانند خرسواری نیست!
&&&&&&&&&&
در توصیه به پلیس گوید:
برای این که رعایت کنم از این لحظه
بیا و جانِ عزیزت مرا جریمه بکن!!
&&&&&&&&&&
در رعایت قانون!
خیال کرده تخلف برای ما سخت است
بیا در عین رعایت بِران اگر مَردی!
&&&&&&&&&&
در سلام دادن از ترس!
در خیابان بنده از ترس جریمه ناگهان
می فرستم بر پلیسِ مهربان صدها درود!
&&&&&&&&&&
در ترمز کردن های بی مورد!
تند می رانی و بی هنگام ترمز می کنی
گاه گاهی فکر ماشین های پُشتی نیز باش!
&&&&&&&&&&
در نکوهش حرف زدن!
پشت فرمان صحبتِ بی جا فراوان می کنیم
«حمل» مان خوب است اما «نَقل» مان عالی تر است!
#خالوراشد
@rashedansari
سروده: راشدانصاری( خالوراشد)
در صدور جواز مرگ گوید:
این که می گیری عزیزِ من گواهینامه است
این جوازِ مرگِ سرعت های نامحدود نیست!
&&&&&&&&&&
در سبقت گرفتن بی جا
«سعدی یا مرد نکونام نمیرد هرگز»
مُرده آن است که هی سبقت بی جا گیرد!
&&&&&&&&&&
در دیر رسیدن بهتر از هرگز نرسیدن
اندکی آهسته تر رانندگی کن نازنین
دیرتر رفتن به منزل از نرفتن بهتر است...
&&&&&&&&&&
در راندن داریم تا راندن!
قسم به هر چه الاغ است ، راندنِ ماشین
قبول کن که همانند خرسواری نیست!
&&&&&&&&&&
در توصیه به پلیس گوید:
برای این که رعایت کنم از این لحظه
بیا و جانِ عزیزت مرا جریمه بکن!!
&&&&&&&&&&
در رعایت قانون!
خیال کرده تخلف برای ما سخت است
بیا در عین رعایت بِران اگر مَردی!
&&&&&&&&&&
در سلام دادن از ترس!
در خیابان بنده از ترس جریمه ناگهان
می فرستم بر پلیسِ مهربان صدها درود!
&&&&&&&&&&
در ترمز کردن های بی مورد!
تند می رانی و بی هنگام ترمز می کنی
گاه گاهی فکر ماشین های پُشتی نیز باش!
&&&&&&&&&&
در نکوهش حرف زدن!
پشت فرمان صحبتِ بی جا فراوان می کنیم
«حمل» مان خوب است اما «نَقل» مان عالی تر است!
#خالوراشد
@rashedansari
معرفی مجموعه شعر طنز «از افاضات شیخ انصاری»/راشد انصاری/نشر امینیان و حوزه هنری هرمزگان/۹۵
همان عیدی که مقداری سعید است!
نوشته ی:اکبر اکسیر _ آستارا
طنز آن باشد که چون نوشته آید، مردم را بخنداند و مسئولین را بلرزاند و هرکه بخواند، در معنی آن فرو ماند که از عجائب و غرائب است و چکیده ذوق خلایق ظرایف. طنزپرداز هرجا که رود راست ببیند و راست نویسد و چون بر مذاق مدیران خوش نیاید، او را موجودی بد ذات و لئیم خوانند؛ اما هرگز ندانند که مدح و مداهنه و لاپوشانی کمکاریها و خیانت و ریاکاری و دروغ، از وظایف طنز نیست. پس بر مدیران نیک اندیش واجب است که در مرمت حال این طبقه بکوشند و با طبع ظریف آنها بجوشند که این گروه خیرخواهانند و رفیقان شفیق. نه مضرّ حیات و مخلّ جلسات!
بر وزارت جلیله کار و امور کارگران لازم باشد که طنزپردازی را جزو مشاغل سخت و زیانآور بشمارند و در تعظیم و تکریم بیمه و اضافه کاری و سختی معیشت آنها سعی تمام نمایند. چرا که این شغل، هم هنر است، هم کار. و کاری سختتر از کار در معادن زغالسنگ و مترو و اورژانس و آتشنشانی!
بر دولت فخیمه نیز واجب است که با تأمین معیشت این گروه، نسبت به اعاده حیثیت این هنر باستانی اقدام نمایند. در نقدینه این هفته، ما را قرار آن است که در زیر سایه راهبردهای خردمندانه سردبیر سر به زیر و صمیمی ضمیمه، مجموعه نوینی از خواجه عبدالله راشد انصاریِ عارفِ طنزاندیش استان حرارت خیز هرمزگان با عنوان شیرین «از افاضات شیخ انصاری» را تقدیم ادب دوستان طنزپرور نماییم.
همان عارف درد آشنای بندرعباسی ,لارستانی که در نشریات استانی یک تنه به سراغ تمام مشکلات میرود و «خالو راشد» تخلص دارد. کتاب تازه این خالو که به تازگی منتشر شده است (مبارک باشد)، مکتوبی است فیروزه رنگ، سرشار از کلمات پوست پلنگ که از آغاز تا پایان به قلع و قمع کمکاری، ریا، دروغ حیف و میل کنندگان بیتالمال پرداخته و دمی از اصلاح امور و آبادانی کشور غافل نیست.
دایی راشد از فکاهه پردازان طنزاندیش کشور باستانی ایران است که از زمان هخامنشیان سر به سر مسئولین و مدیران محلی میگذارد و چون لحن و نوشتههایش به ملاحت خاصی آغشته است و مردم را و مسئولین را خوش میآید. بهطوری که مسئولین بیشتر از مردم به نوشتههای او میخندند!
راشد عزیز الممالک نظمی ساده و استوار دارد. اهل سیاهنمایی نیست و تا حد امکان مشکلات مردم را با حذف «میم» شکلات کرده و به حلق آنها میریزد. نمونههای زیبایی از طنز منظوم ایشان را در این مجموعه شاهدیم که یک سر و گردن از زرّافهها بالاتر و بهتر است!
او در تمام قوالب سوژههایش را قالب میکند. از مثنوی تا شعر فرانو و قول داده که مجموعه شعرهای فرانوییاش را نیز با عنوان «دموکراسی نهنگ» منتشر نماید.
شعر خانوادگی/ پس از دو دهه شعر و شاعری/ پسرم میگوید/ کاش پدر بقالی داشت و شبها به جای شعر/ لواشک و بستنی میخوردیم/همسرم میگوید:/کاش طلافروشی داشت و مادرم میگوید/ کاش یک جو غیرت داشت/ و موهایش را دم اسبی نمیبست/ اما بیآنکه خود خبر داشته باشند/ در این شعر همگی شاعر شدهاند!
* بخشی از شعر شمیم نوروز:
به زودی طبق تقویم جلالی/طبیعت شاهد فصلی جدید است
شمیمش پر شده در کوی و برزن/ همان عیدی که مقداری سعید است
دگرگون میشود حال من و تو/ اگر چه با چنین وضعی بعید است
زنم گوید ببر ما را سفر کیش/چه باید کرد دستورش اکید است
فرار از خانه طرحی بود و لو رفت/ بله، هنگام دید و بازدید است.
با آرزوی حالی خوش و حالتی بندری برای راشد عزیز!
ضمیمه ادب و هنر روزنامه اطلاعات سه شنبه ۹ خرداد۹۶
#خالوراشد
@rashedansari
همان عیدی که مقداری سعید است!
نوشته ی:اکبر اکسیر _ آستارا
طنز آن باشد که چون نوشته آید، مردم را بخنداند و مسئولین را بلرزاند و هرکه بخواند، در معنی آن فرو ماند که از عجائب و غرائب است و چکیده ذوق خلایق ظرایف. طنزپرداز هرجا که رود راست ببیند و راست نویسد و چون بر مذاق مدیران خوش نیاید، او را موجودی بد ذات و لئیم خوانند؛ اما هرگز ندانند که مدح و مداهنه و لاپوشانی کمکاریها و خیانت و ریاکاری و دروغ، از وظایف طنز نیست. پس بر مدیران نیک اندیش واجب است که در مرمت حال این طبقه بکوشند و با طبع ظریف آنها بجوشند که این گروه خیرخواهانند و رفیقان شفیق. نه مضرّ حیات و مخلّ جلسات!
بر وزارت جلیله کار و امور کارگران لازم باشد که طنزپردازی را جزو مشاغل سخت و زیانآور بشمارند و در تعظیم و تکریم بیمه و اضافه کاری و سختی معیشت آنها سعی تمام نمایند. چرا که این شغل، هم هنر است، هم کار. و کاری سختتر از کار در معادن زغالسنگ و مترو و اورژانس و آتشنشانی!
بر دولت فخیمه نیز واجب است که با تأمین معیشت این گروه، نسبت به اعاده حیثیت این هنر باستانی اقدام نمایند. در نقدینه این هفته، ما را قرار آن است که در زیر سایه راهبردهای خردمندانه سردبیر سر به زیر و صمیمی ضمیمه، مجموعه نوینی از خواجه عبدالله راشد انصاریِ عارفِ طنزاندیش استان حرارت خیز هرمزگان با عنوان شیرین «از افاضات شیخ انصاری» را تقدیم ادب دوستان طنزپرور نماییم.
همان عارف درد آشنای بندرعباسی ,لارستانی که در نشریات استانی یک تنه به سراغ تمام مشکلات میرود و «خالو راشد» تخلص دارد. کتاب تازه این خالو که به تازگی منتشر شده است (مبارک باشد)، مکتوبی است فیروزه رنگ، سرشار از کلمات پوست پلنگ که از آغاز تا پایان به قلع و قمع کمکاری، ریا، دروغ حیف و میل کنندگان بیتالمال پرداخته و دمی از اصلاح امور و آبادانی کشور غافل نیست.
دایی راشد از فکاهه پردازان طنزاندیش کشور باستانی ایران است که از زمان هخامنشیان سر به سر مسئولین و مدیران محلی میگذارد و چون لحن و نوشتههایش به ملاحت خاصی آغشته است و مردم را و مسئولین را خوش میآید. بهطوری که مسئولین بیشتر از مردم به نوشتههای او میخندند!
راشد عزیز الممالک نظمی ساده و استوار دارد. اهل سیاهنمایی نیست و تا حد امکان مشکلات مردم را با حذف «میم» شکلات کرده و به حلق آنها میریزد. نمونههای زیبایی از طنز منظوم ایشان را در این مجموعه شاهدیم که یک سر و گردن از زرّافهها بالاتر و بهتر است!
او در تمام قوالب سوژههایش را قالب میکند. از مثنوی تا شعر فرانو و قول داده که مجموعه شعرهای فرانوییاش را نیز با عنوان «دموکراسی نهنگ» منتشر نماید.
شعر خانوادگی/ پس از دو دهه شعر و شاعری/ پسرم میگوید/ کاش پدر بقالی داشت و شبها به جای شعر/ لواشک و بستنی میخوردیم/همسرم میگوید:/کاش طلافروشی داشت و مادرم میگوید/ کاش یک جو غیرت داشت/ و موهایش را دم اسبی نمیبست/ اما بیآنکه خود خبر داشته باشند/ در این شعر همگی شاعر شدهاند!
* بخشی از شعر شمیم نوروز:
به زودی طبق تقویم جلالی/طبیعت شاهد فصلی جدید است
شمیمش پر شده در کوی و برزن/ همان عیدی که مقداری سعید است
دگرگون میشود حال من و تو/ اگر چه با چنین وضعی بعید است
زنم گوید ببر ما را سفر کیش/چه باید کرد دستورش اکید است
فرار از خانه طرحی بود و لو رفت/ بله، هنگام دید و بازدید است.
با آرزوی حالی خوش و حالتی بندری برای راشد عزیز!
ضمیمه ادب و هنر روزنامه اطلاعات سه شنبه ۹ خرداد۹۶
#خالوراشد
@rashedansari
سّر مگو !
سروده: راشدانصاری(خالوراشد)
در خصوص ِ آن چه پیش آمد ، شما چیزی نگو
گفته هایت گرچه خوب است و به جا ، چیزی نگو
کاملا از جیک و پیک ِ ما خبر داری ، ولی
هموطن! با هیچ کس زین ماجرا چیزی نگو
پیش از این ها می زدی خود را به کوری و کری
بعد از این هم می توانی ناقلا!! چیزی نگو
مثل ما دل سوز ِ این ملت کسی را دیده ای؟
منتها از سوزش اعماق ِ ما چیزی نگو!
در محـافل از خواص لـوبیا صحبت بـکن
ازسیـاست بحث اگر شد مطلقا چیزی نـگو!
در گذشته دایما از “۲۰ و سی ” دم می زدی
پس بیا این تن بمیرد از ” voa ” چیزی نگو!
هر چه می خواهی بگو در وصف طبل و سنج و بوق!
از نی و اُرگ و ویولن ، بی هوا چیزی نگو
روز و شب از نان خشک و سبزی و خرما بگو
از کباب و ماهی و میگو ، بپا چیزی نگو
در حضور شخص شیطان چون نشستی با ادب
یا سخن دانسته گو شاعر ، وَ یا چیزی نگو
هر کجا حرفی زدی فوری طلبکارت شدند
چون ممیز هم نفرموده کجا چیزی نگو….
هر چه می خواهد دل تنگت نگو پیش همه
لااقل شب در حضور بچه ها…چیزی نگو!
قصه ی شیرین صیغه نزد اهل دل خوش است
ساعتی با ما بیا “شیطون بلا ” چیزی نگو!
روزی ات چون می رسد دست رفیقان را بگیر
بخت وقتی می دهد یکباره پا چیزی نگو
ای که ناپلئونی و در اصل دایی جان ِ ما
مثل مش قاسم بگو تا قبر…آ ، چیزی نگو
دیدم از اعراب شیخی را کنار ساحلی….
گفتمش غرق خلیجی؟ گفت “لا ” چیزی نگو
گفتم این جا را خلیج پارس می گویند هی!!
گفت می دانم اَخی این را ، لذا چیزی نگو!
—————
گرچه آزادی ست در این مملکت ، اما ببین
شعر نغزی گفته ام این بار با چیزی نگو!
#خالوراشد
@rashedansari
سروده: راشدانصاری(خالوراشد)
در خصوص ِ آن چه پیش آمد ، شما چیزی نگو
گفته هایت گرچه خوب است و به جا ، چیزی نگو
کاملا از جیک و پیک ِ ما خبر داری ، ولی
هموطن! با هیچ کس زین ماجرا چیزی نگو
پیش از این ها می زدی خود را به کوری و کری
بعد از این هم می توانی ناقلا!! چیزی نگو
مثل ما دل سوز ِ این ملت کسی را دیده ای؟
منتها از سوزش اعماق ِ ما چیزی نگو!
در محـافل از خواص لـوبیا صحبت بـکن
ازسیـاست بحث اگر شد مطلقا چیزی نـگو!
در گذشته دایما از “۲۰ و سی ” دم می زدی
پس بیا این تن بمیرد از ” voa ” چیزی نگو!
هر چه می خواهی بگو در وصف طبل و سنج و بوق!
از نی و اُرگ و ویولن ، بی هوا چیزی نگو
روز و شب از نان خشک و سبزی و خرما بگو
از کباب و ماهی و میگو ، بپا چیزی نگو
در حضور شخص شیطان چون نشستی با ادب
یا سخن دانسته گو شاعر ، وَ یا چیزی نگو
هر کجا حرفی زدی فوری طلبکارت شدند
چون ممیز هم نفرموده کجا چیزی نگو….
هر چه می خواهد دل تنگت نگو پیش همه
لااقل شب در حضور بچه ها…چیزی نگو!
قصه ی شیرین صیغه نزد اهل دل خوش است
ساعتی با ما بیا “شیطون بلا ” چیزی نگو!
روزی ات چون می رسد دست رفیقان را بگیر
بخت وقتی می دهد یکباره پا چیزی نگو
ای که ناپلئونی و در اصل دایی جان ِ ما
مثل مش قاسم بگو تا قبر…آ ، چیزی نگو
دیدم از اعراب شیخی را کنار ساحلی….
گفتمش غرق خلیجی؟ گفت “لا ” چیزی نگو
گفتم این جا را خلیج پارس می گویند هی!!
گفت می دانم اَخی این را ، لذا چیزی نگو!
—————
گرچه آزادی ست در این مملکت ، اما ببین
شعر نغزی گفته ام این بار با چیزی نگو!
#خالوراشد
@rashedansari