به یادجوانی
ایستاده ام
درست مقابل دانشکده ای
لبریز از خاطرات شیرین!
کسی تحویلم نمی گیرد
به جز خانم جوانی که می پرسد:
" پدرجان، نشانی خانه ات را گم کرده ای ؟!"
راشدانصاری
#خالوراشد
@rashedansari
نشانی کانال تلگرام راشدانصاری ، شاعر ، مدرس، روزنامه نگار و طنزپرداز👆
ایستاده ام
درست مقابل دانشکده ای
لبریز از خاطرات شیرین!
کسی تحویلم نمی گیرد
به جز خانم جوانی که می پرسد:
" پدرجان، نشانی خانه ات را گم کرده ای ؟!"
راشدانصاری
#خالوراشد
@rashedansari
نشانی کانال تلگرام راشدانصاری ، شاعر ، مدرس، روزنامه نگار و طنزپرداز👆
پارتی!
نوشته ی: راشدانصاری(خالوراشد)
طبق معمول، به اتفاق دخترم یسنا خانم به سمت شهری برای شعرخوانی حرکت کردیم. بین راه دخترم که صندلی جلو نشسته بود، گفت:« بابا! نور خورشید توی چشامه و خیلی داره اذیتم می کنه.» گفتم:« دخترم، خجالتم نده. درسته که من همه جا آشنا دارم! اما واسه جا به جایی آفتاب دیگه پارتی ندارم!»
#خالوراشد
@rashedansari
نشانی کانال تلگرام راشدانصاری ، شاعر ، روزنامه نگار و طنزپرداز👆
نوشته ی: راشدانصاری(خالوراشد)
طبق معمول، به اتفاق دخترم یسنا خانم به سمت شهری برای شعرخوانی حرکت کردیم. بین راه دخترم که صندلی جلو نشسته بود، گفت:« بابا! نور خورشید توی چشامه و خیلی داره اذیتم می کنه.» گفتم:« دخترم، خجالتم نده. درسته که من همه جا آشنا دارم! اما واسه جا به جایی آفتاب دیگه پارتی ندارم!»
#خالوراشد
@rashedansari
نشانی کانال تلگرام راشدانصاری ، شاعر ، روزنامه نگار و طنزپرداز👆
عاشقانه ی امروزی!
سروده ی: راشدانصاری
مدتی است این ور بشکنم یار گله داره، اون ور بشکنم یار گله داره....می فرمایید یعنی چی؟ یعنی این که هر چیزی را که بنویسیم، بلافاصله به یک جایی برمی خورد! سخنرانی می کنیم به تریج قبای بعضی ها برمی خورد! وضعیت می گذاریم فوری می گویند چرا در باره ی فلانی چیزی ننوشتی اما در باره بهمانی نوشتی؟! باور بفرمایید عده ای از عزیزان همیشه در صحنه کارشان فقط رصد کردن و چک کردنِ وضعیت های واتس اپ بنده است! البته آن جاهایی که به نفع خودشان است چیزی نمی گویند، اما خدا آن روزی نیاورد که کمی خلاف میل مبارک شان بنویسی یا حتی از بزرگی نقل قولی بفرمایید؛ واویلا!
به قول آن زنده یاد:
«.....هر کسی حرف را -غنی و فقیر-
میکند طبق میل خود تفسیر
بالاخص طنز را که هست مدام
پر از ایهام و نکته و ابهام
گر نویسی ز کفش و دمپایی
باز برمیخورد به یک جایی
شب، نویسی ز آدمی مرده
صبح، بینی به «زنده» برخورده.…» (۱)
این شد که پیش خودمان فکر کردیم بگذارید یک کار عاشقانه در خصوص گ.....بنویسیم ببینیم باز هم به عده ای برمی خورد، یا خیر....البته از کجا معلوم که این بار به س....ها برنخورد که مثلاً چرا از گ....نوشتی اما از ما س.....های وفادار چیزی قلمی نفرمودید!
با نمک بود و اندکی شیرین
همزمان قد کشید و خوشگل شد
مدتی فّن دلبری آموخت
دکترای ربودنِ دل شد
چشم و گوشش که ناقلا شد باز
کم کمک واردِ محافل شد
بعد از آن شد فراری از خانه
روز و شب توی کوچه ها ول شد
اولش توی جاده ی حق بود
آخر از راهیانِ باطل شد
با رفیقانِ ناکِس و ناباب
پاتوق اش در کنار ساحل شد
نیمه شب ها که مردمان خوابند
دزدکی داخل منازل شد!
راهِ صدساله را به یک شب طی،
کرد وُ رفت وُ چه زود غافل شد
پدرش خواست آدمش بکند
حیف برنامههاش کنسل شد
*
دیدی آن گربه ی قشنگ و ملوس
این چنین در صف اراذل شد!؟
پی نوشت:
۱- بخش کوتاهی از منظومه ی طنز مرحوم ابوالفضل زرویی نصرآباد
#خالوراشد
@rashedansari
https://chat.whatsapp.com/JNhA2F6MWwy1nNe2fH3HMA
سروده ی: راشدانصاری
مدتی است این ور بشکنم یار گله داره، اون ور بشکنم یار گله داره....می فرمایید یعنی چی؟ یعنی این که هر چیزی را که بنویسیم، بلافاصله به یک جایی برمی خورد! سخنرانی می کنیم به تریج قبای بعضی ها برمی خورد! وضعیت می گذاریم فوری می گویند چرا در باره ی فلانی چیزی ننوشتی اما در باره بهمانی نوشتی؟! باور بفرمایید عده ای از عزیزان همیشه در صحنه کارشان فقط رصد کردن و چک کردنِ وضعیت های واتس اپ بنده است! البته آن جاهایی که به نفع خودشان است چیزی نمی گویند، اما خدا آن روزی نیاورد که کمی خلاف میل مبارک شان بنویسی یا حتی از بزرگی نقل قولی بفرمایید؛ واویلا!
به قول آن زنده یاد:
«.....هر کسی حرف را -غنی و فقیر-
میکند طبق میل خود تفسیر
بالاخص طنز را که هست مدام
پر از ایهام و نکته و ابهام
گر نویسی ز کفش و دمپایی
باز برمیخورد به یک جایی
شب، نویسی ز آدمی مرده
صبح، بینی به «زنده» برخورده.…» (۱)
این شد که پیش خودمان فکر کردیم بگذارید یک کار عاشقانه در خصوص گ.....بنویسیم ببینیم باز هم به عده ای برمی خورد، یا خیر....البته از کجا معلوم که این بار به س....ها برنخورد که مثلاً چرا از گ....نوشتی اما از ما س.....های وفادار چیزی قلمی نفرمودید!
با نمک بود و اندکی شیرین
همزمان قد کشید و خوشگل شد
مدتی فّن دلبری آموخت
دکترای ربودنِ دل شد
چشم و گوشش که ناقلا شد باز
کم کمک واردِ محافل شد
بعد از آن شد فراری از خانه
روز و شب توی کوچه ها ول شد
اولش توی جاده ی حق بود
آخر از راهیانِ باطل شد
با رفیقانِ ناکِس و ناباب
پاتوق اش در کنار ساحل شد
نیمه شب ها که مردمان خوابند
دزدکی داخل منازل شد!
راهِ صدساله را به یک شب طی،
کرد وُ رفت وُ چه زود غافل شد
پدرش خواست آدمش بکند
حیف برنامههاش کنسل شد
*
دیدی آن گربه ی قشنگ و ملوس
این چنین در صف اراذل شد!؟
پی نوشت:
۱- بخش کوتاهی از منظومه ی طنز مرحوم ابوالفضل زرویی نصرآباد
#خالوراشد
@rashedansari
https://chat.whatsapp.com/JNhA2F6MWwy1nNe2fH3HMA
WhatsApp.com
کانال طنز راشد انصاری
WhatsApp Group Invite
اهل قلم عزیز
خرید غیرحضوری و از طریق سامانه نمایشگاه مجازی امکان پذیر است. لذا به منظور استفاده از تاریخ ۲۰ تا ۳۰ اردیبهشت ماه به سامانه نمایشگاه (book.icfi.ir) مراجعه فرمایید.
خرید غیرحضوری و از طریق سامانه نمایشگاه مجازی امکان پذیر است. لذا به منظور استفاده از تاریخ ۲۰ تا ۳۰ اردیبهشت ماه به سامانه نمایشگاه (book.icfi.ir) مراجعه فرمایید.
VID-20230511-WA0028.mp4
9 MB
عرضه ی پنج جلد از کتاب های راشدانصاری در غرفه ی نشر شانی...
جدیدترین کتاب «طنزِ جهانی» که جلد دوم طنز جهان است
جدیدترین کتاب «طنزِ جهانی» که جلد دوم طنز جهان است
تعدادی از کتاب های راشد انصاری(خالوراشد) در نمایشگاه بین المللی کتاب امسال.
تازه ترین کتاب «طنزِ جهانی» نشر شانی
تازه ترین کتاب «طنزِ جهانی» نشر شانی
کتاب «لَبقَند» اثر: راشدانصاری منتشر شد.نمایشگاه بین المللی کتاب تهران
راهرو ۱۳ غرفه ۲۳ نشر سفیر اردهال
راهرو ۱۳ غرفه ۲۳ نشر سفیر اردهال
بداهه ای برای راشدانصاری(خالوراشد)
خالو، تو عزیز و نامداری
چون یشم و عقیق قندهاری
حیفا که در این زمانه ی بد
محکوم به صبر و بردباری
حرف من و تو به یک پشیزی
امروز ندارد اعتباری
شعر و ادب و کلام زیبا
پنهان بنما درون غاری!
خواهی به هدف تو نائل آیی
کن مشق ثنا و پاچه خواری
دستت بنه روی قلب پردرد
شاید برسد ز رَه بهاری
خامی اگر از سران این قشر
زین بیش تر انتظار داری
قومی که نموده اند ترویج
تبعیض و فساد و رشوهخواری
مداح بشو به گریه بنداز
آن وقت ببین کجای کاری
نی طنز نویسی و شکرخند
تاغصه و غم شود فراری
یاخنده کنند از کلامت
آندخترکانِ چَش خماری!
این پند «غیاثی» است کن گوش
بنویس و نهان کن آنچه داری
غلامرضا غیاثی نرمان مهر
#خالوراشد
@rashedansari
خالو، تو عزیز و نامداری
چون یشم و عقیق قندهاری
حیفا که در این زمانه ی بد
محکوم به صبر و بردباری
حرف من و تو به یک پشیزی
امروز ندارد اعتباری
شعر و ادب و کلام زیبا
پنهان بنما درون غاری!
خواهی به هدف تو نائل آیی
کن مشق ثنا و پاچه خواری
دستت بنه روی قلب پردرد
شاید برسد ز رَه بهاری
خامی اگر از سران این قشر
زین بیش تر انتظار داری
قومی که نموده اند ترویج
تبعیض و فساد و رشوهخواری
مداح بشو به گریه بنداز
آن وقت ببین کجای کاری
نی طنز نویسی و شکرخند
تاغصه و غم شود فراری
یاخنده کنند از کلامت
آندخترکانِ چَش خماری!
این پند «غیاثی» است کن گوش
بنویس و نهان کن آنچه داری
غلامرضا غیاثی نرمان مهر
#خالوراشد
@rashedansari