زندگی مسالمت آمیز
نوشته ی: راشدانصاری
دو قَلاده سگ، سال ها پیش در محله ی ما به دور از مزاحمت های شهرداری و بهداشت و...با هم زندگی مشترک شان را آغاز کردند.(توضیح مهم:یکی از سگ ها نر بود و دیگری ماده!). این دو سگ خیلی زود به شعار " دو بچه کافی است " عمل نکردند و صاحب توله های زیادی شدند. در روزهای گرم ِ بندر، وسط کوچه داخل جوی آب می خوابیدند. جوی های همیشه روان فاضلاب، که به آب رکناباد گفته بودند زکی! و شب ها که کمی جان می گرفتند سر وقت ِ کیسه های زباله می رفتند. کیسه ها، همیشه کنار دیوار ِ خانه ها آماده ی پذیرایی از مهمان ها بودند. گاهی اوقات هم تکه های استخوان مرغ و ته مانده ی ساندویچ و ته دیگ های خوشمزه ای در کوچه ها همین طوری پخش و پلا بودند. سگ ها هنگام صرف غذا به اتفاق گربه ها و موش ها غذا می خوردند. می گفتند، هر چه رزق و روزی برسد، بین خودمان تقسیم می کنیم. موش به اندازه ی اشتهایش می خورد، گربه به اندازه ی اشتهایش، نه ذره ای بیشتر نه کم تر و سگ نیز به هکذا...!
زندگی مسالمت آمیز گربه و سگ و موش به هیچ عنوان سرمشق اهالی نمی شد. چرا که اهالی همواره سر ِ کوچک ترین موضوعی به یکدیگر می پریدند و از این جانوران ولگرد و موذی نیز خجالت نمی کشیدند و بی خیال این شعر ِ" بنی آدم اعضای یک پیکرند..." بودند!
به قول قصه گویان قدیم: گذشت و گذشت و گذشت تا این که این دو سگ ِ با وفای محله، روز به روز به تعدادشان اضافه شد. به طوری که الان تعدادشان از تعداد اهالی محل بیشتر شده است.
این روزها نیز در قبال محبتی که اهالی بابت ریختن زباله در کوچه، و تامین آذوقه ی سگ ها دارند، آن ها نیز ضمن تکان دادن دُم شان؛ شب ها از خانه های مردم نگهبانی می کنند. تا نیمه های شب و نزدیکی های صبح، بی وقفه پارس می کنند.حافظ مال و جان و حتی ناموس مردم هستند. همین که مردِ غریبه ای وارد محله شد، با نشان دادن دندان، پارس کنان طرف را فراری می دهند! فاصله ی اجتماعی نیز به خاطر ترس از بیماری "کرونا" رعایت نمی کنند! بلکه گله ای و به صورت گازانبری به غریبه ها حمله می کنند.نیازی به زدن ماسک هم ندارند چرا که مانع پارس کردن شان می شود! چنان سگ ها با اهالی دوست شده اند که عمراً آدم ها بتوانند خودشان با خودشان این قدر صمیمی و رفیق باشند!نه کسی سنگی به طرف شان پرت می کند و نه سگی پاچه ی ساکنان محله را می گیرد.مردم محله ی ما چنان تحت تاثیر ِ وحدت و همدلی ِ بین سگ ها و گربه ها و موش ها قرار گرفته اند که الان خودشان یک لحظه نمی توانند بدون ِ سگ ها زندگی کنند!
مدتی قبل اهالی با نوشتن طوماری از شهردار محترم بندرعباس و سایر مسئولان محترم خواستند کماکان به خودشان زحمت ندهند و همچون گذشته کاری به کار سگ ها نداشته باشند که دارد خوش می گذرد!
#خالوراشد
@rashedansari
نشانی کانال راشدانصاری ، شاعر ، روزنامه نگار و طنزپرداز👆
نوشته ی: راشدانصاری
دو قَلاده سگ، سال ها پیش در محله ی ما به دور از مزاحمت های شهرداری و بهداشت و...با هم زندگی مشترک شان را آغاز کردند.(توضیح مهم:یکی از سگ ها نر بود و دیگری ماده!). این دو سگ خیلی زود به شعار " دو بچه کافی است " عمل نکردند و صاحب توله های زیادی شدند. در روزهای گرم ِ بندر، وسط کوچه داخل جوی آب می خوابیدند. جوی های همیشه روان فاضلاب، که به آب رکناباد گفته بودند زکی! و شب ها که کمی جان می گرفتند سر وقت ِ کیسه های زباله می رفتند. کیسه ها، همیشه کنار دیوار ِ خانه ها آماده ی پذیرایی از مهمان ها بودند. گاهی اوقات هم تکه های استخوان مرغ و ته مانده ی ساندویچ و ته دیگ های خوشمزه ای در کوچه ها همین طوری پخش و پلا بودند. سگ ها هنگام صرف غذا به اتفاق گربه ها و موش ها غذا می خوردند. می گفتند، هر چه رزق و روزی برسد، بین خودمان تقسیم می کنیم. موش به اندازه ی اشتهایش می خورد، گربه به اندازه ی اشتهایش، نه ذره ای بیشتر نه کم تر و سگ نیز به هکذا...!
زندگی مسالمت آمیز گربه و سگ و موش به هیچ عنوان سرمشق اهالی نمی شد. چرا که اهالی همواره سر ِ کوچک ترین موضوعی به یکدیگر می پریدند و از این جانوران ولگرد و موذی نیز خجالت نمی کشیدند و بی خیال این شعر ِ" بنی آدم اعضای یک پیکرند..." بودند!
به قول قصه گویان قدیم: گذشت و گذشت و گذشت تا این که این دو سگ ِ با وفای محله، روز به روز به تعدادشان اضافه شد. به طوری که الان تعدادشان از تعداد اهالی محل بیشتر شده است.
این روزها نیز در قبال محبتی که اهالی بابت ریختن زباله در کوچه، و تامین آذوقه ی سگ ها دارند، آن ها نیز ضمن تکان دادن دُم شان؛ شب ها از خانه های مردم نگهبانی می کنند. تا نیمه های شب و نزدیکی های صبح، بی وقفه پارس می کنند.حافظ مال و جان و حتی ناموس مردم هستند. همین که مردِ غریبه ای وارد محله شد، با نشان دادن دندان، پارس کنان طرف را فراری می دهند! فاصله ی اجتماعی نیز به خاطر ترس از بیماری "کرونا" رعایت نمی کنند! بلکه گله ای و به صورت گازانبری به غریبه ها حمله می کنند.نیازی به زدن ماسک هم ندارند چرا که مانع پارس کردن شان می شود! چنان سگ ها با اهالی دوست شده اند که عمراً آدم ها بتوانند خودشان با خودشان این قدر صمیمی و رفیق باشند!نه کسی سنگی به طرف شان پرت می کند و نه سگی پاچه ی ساکنان محله را می گیرد.مردم محله ی ما چنان تحت تاثیر ِ وحدت و همدلی ِ بین سگ ها و گربه ها و موش ها قرار گرفته اند که الان خودشان یک لحظه نمی توانند بدون ِ سگ ها زندگی کنند!
مدتی قبل اهالی با نوشتن طوماری از شهردار محترم بندرعباس و سایر مسئولان محترم خواستند کماکان به خودشان زحمت ندهند و همچون گذشته کاری به کار سگ ها نداشته باشند که دارد خوش می گذرد!
#خالوراشد
@rashedansari
نشانی کانال راشدانصاری ، شاعر ، روزنامه نگار و طنزپرداز👆
طنز ِ خوبه!
بداهه ای برای سالگرد انتشار روزنامه ی ندای هرمزگان.
سروده: راشدانصاری(خالوراشد)
برای گفتن ِ حق توی دنیا ،
به هر صورت یه جایی باشه خوبه
نمی گم نسل "کیهان"منقرض شه
به هرمزگان" ندایی" (۱) باشه خوبه!
عطایی(۲) را خدا بر ما عطا کرد
عطایی که عطایی (۳) باشه خوبه!
زده بر نیلِ تحریریه مشتش
اگر آدم عصایی باشه خوبه
جناب شیخ! حتی بی حجابی
به قصد دلربایی باشه خوبه
تو که هستی به فکر بیوه زن ها
اگر کارِت خدایی باشه خوبه!
تموم مملکت لیسانس دارند
سوادت ابتدایی باشه خوبه
خودت گفتی اگر ماءالشعیرت
به طعم استوایی باشه خوبه!
تو جشنای خصوصی بعد ِ سیگار،
به دستت بُطر چایی باشه خوبه!
به خارج می روی بد نیست! اما
پس از رفتن بیایی باشه خوبه!
به دور گردن ِ برخی زرنگان
اگر زنگوله هایی باشه خوبه!
به سوی آدما شلیک کردن
اگر تیر ِ هوایی باشه خوبه
به جای هی هیِ زِبر "کریمی"
نی ِنرم ِ "کسایی" باشه خوبه!
به هر شخص غریبی گیر دادن
برای آشنایی باشه خوبه
میون ِ کوچه ی جهل و خرافات
چنان چه روشنایی باشه خوبه!
به جای کشمکش های قضایی(۴)
کمی جنگ فضایی باشه خوبه!
همیشه "جنتی" اصرار می کرد
سخنگو "کدخدایی" باشه خوبه!
رییس ِ قوه ی مجریه اما ،
الف، ح م ، ش آیی باشه خوبه!
اگر که چار سالی ظلم باشه
ولی بعدش رهایی باشه خوبه
ولایت رفتم و فهمیدم اون جا...
اگر شاعر وِلایی باشه خوبه
پیاده تا زیارت راه رفتن
اساسش کربلایی باشه خوبه
طلا از جنس مس تولید کردن
مسیرش کیمیایی باشه خوبه
اصولاً زیر میزی هم اگرهست
به قدرِ "پولِ چایی" باشه خوبه
چنان چه سنت همسر گزینی
سرانجامش جدایی باشه خوبه!
"یکی درد و یکی درمون پسندد"
ولی آدم دوایی (۵)باشه خوبه!
گرونی سمت بالا می ره ، اما
مسیرش کلّه پایی باشه خوبه
مهاجم تیم ملی داره اما
یکی مانند "دایی" باشه خوبه!
پیام اومد که گل می خواهم از تو
منم گفتم که لایی باشه خوبه؟!
پس از دَه سال فهمیدم ، "نفیسی"(۶)
اگر جای "کذایی" باشه خوبه!
یکی گفته که "خالو" دیده بانی ست(۷)
بگو خالو کجایی باشه خوبه؟!
پی نوشت:
۱- منظور روزنامه ی ندای هرمزگان ِ خودمان است.
۲- منظور آقای عطایی مدیر مسئول روزنامه ی یاد شده است.
۳- این عطایی اما به معنای عطا و بخشش است و با آقای عطایی فرق می کند!
۴-اشاره شده است به صحبت های رد و بدل شده بین روسای سابق و اسبق قوه ی قضاییه!
۵- منظور از دوایی، ی نکره یا وحدت، یعنی یک جور دوا باشد. دوای درد، نه دوایی با ی نسبت (یعنی مثلا اهل دوا خوری) و...!!
۶- منظور آقای احمدنفیسی است که پس از تغییر دادن ِ فامیلی ِ خود از کذایی به نفیسی، بلافاصله صاحب پست و مقام شدند!
۷- اشاره شده است به "دیده بان" زادگاه خالوراشد که عده ای عقیده دارند وی لاری و عده ی دیگری می گویند بندری است و....
#خالوراشد(نهنگ خلیج فارس)
@rashedansari
نشانی کانال راشدانصاری ، شاعر ، روزنامه نگار و طنزپرداز👆
بداهه ای برای سالگرد انتشار روزنامه ی ندای هرمزگان.
سروده: راشدانصاری(خالوراشد)
برای گفتن ِ حق توی دنیا ،
به هر صورت یه جایی باشه خوبه
نمی گم نسل "کیهان"منقرض شه
به هرمزگان" ندایی" (۱) باشه خوبه!
عطایی(۲) را خدا بر ما عطا کرد
عطایی که عطایی (۳) باشه خوبه!
زده بر نیلِ تحریریه مشتش
اگر آدم عصایی باشه خوبه
جناب شیخ! حتی بی حجابی
به قصد دلربایی باشه خوبه
تو که هستی به فکر بیوه زن ها
اگر کارِت خدایی باشه خوبه!
تموم مملکت لیسانس دارند
سوادت ابتدایی باشه خوبه
خودت گفتی اگر ماءالشعیرت
به طعم استوایی باشه خوبه!
تو جشنای خصوصی بعد ِ سیگار،
به دستت بُطر چایی باشه خوبه!
به خارج می روی بد نیست! اما
پس از رفتن بیایی باشه خوبه!
به دور گردن ِ برخی زرنگان
اگر زنگوله هایی باشه خوبه!
به سوی آدما شلیک کردن
اگر تیر ِ هوایی باشه خوبه
به جای هی هیِ زِبر "کریمی"
نی ِنرم ِ "کسایی" باشه خوبه!
به هر شخص غریبی گیر دادن
برای آشنایی باشه خوبه
میون ِ کوچه ی جهل و خرافات
چنان چه روشنایی باشه خوبه!
به جای کشمکش های قضایی(۴)
کمی جنگ فضایی باشه خوبه!
همیشه "جنتی" اصرار می کرد
سخنگو "کدخدایی" باشه خوبه!
رییس ِ قوه ی مجریه اما ،
الف، ح م ، ش آیی باشه خوبه!
اگر که چار سالی ظلم باشه
ولی بعدش رهایی باشه خوبه
ولایت رفتم و فهمیدم اون جا...
اگر شاعر وِلایی باشه خوبه
پیاده تا زیارت راه رفتن
اساسش کربلایی باشه خوبه
طلا از جنس مس تولید کردن
مسیرش کیمیایی باشه خوبه
اصولاً زیر میزی هم اگرهست
به قدرِ "پولِ چایی" باشه خوبه
چنان چه سنت همسر گزینی
سرانجامش جدایی باشه خوبه!
"یکی درد و یکی درمون پسندد"
ولی آدم دوایی (۵)باشه خوبه!
گرونی سمت بالا می ره ، اما
مسیرش کلّه پایی باشه خوبه
مهاجم تیم ملی داره اما
یکی مانند "دایی" باشه خوبه!
پیام اومد که گل می خواهم از تو
منم گفتم که لایی باشه خوبه؟!
پس از دَه سال فهمیدم ، "نفیسی"(۶)
اگر جای "کذایی" باشه خوبه!
یکی گفته که "خالو" دیده بانی ست(۷)
بگو خالو کجایی باشه خوبه؟!
پی نوشت:
۱- منظور روزنامه ی ندای هرمزگان ِ خودمان است.
۲- منظور آقای عطایی مدیر مسئول روزنامه ی یاد شده است.
۳- این عطایی اما به معنای عطا و بخشش است و با آقای عطایی فرق می کند!
۴-اشاره شده است به صحبت های رد و بدل شده بین روسای سابق و اسبق قوه ی قضاییه!
۵- منظور از دوایی، ی نکره یا وحدت، یعنی یک جور دوا باشد. دوای درد، نه دوایی با ی نسبت (یعنی مثلا اهل دوا خوری) و...!!
۶- منظور آقای احمدنفیسی است که پس از تغییر دادن ِ فامیلی ِ خود از کذایی به نفیسی، بلافاصله صاحب پست و مقام شدند!
۷- اشاره شده است به "دیده بان" زادگاه خالوراشد که عده ای عقیده دارند وی لاری و عده ی دیگری می گویند بندری است و....
#خالوراشد(نهنگ خلیج فارس)
@rashedansari
نشانی کانال راشدانصاری ، شاعر ، روزنامه نگار و طنزپرداز👆
گربه ی بدبختتر
نوشته ی: راشدانصاری
از ما بدبختتر، همین گربهای است که روی دیوار حیاط خرناس میکشد و میداند در این شرایط اقتصادی، از این خانه چیزی به او نمیماسد.
دندان قروچه ای می کند،دُمش را روی کولش می گذارد و می رود!
#خالوراشد
@rashedansari
نشانی کانال راشدانصاری ، شاعر ، روزنامه نگار و طنزپرداز👆
نوشته ی: راشدانصاری
از ما بدبختتر، همین گربهای است که روی دیوار حیاط خرناس میکشد و میداند در این شرایط اقتصادی، از این خانه چیزی به او نمیماسد.
دندان قروچه ای می کند،دُمش را روی کولش می گذارد و می رود!
#خالوراشد
@rashedansari
نشانی کانال راشدانصاری ، شاعر ، روزنامه نگار و طنزپرداز👆
گپون مردم
نوشته ی: راشدانصاری
یادش به خیر ، در روزنامه ی ما یعنی "ندای هرمزگان" ، سال ها ستونی منتشر می شد که گاهی به نصف صفحه هم می رسید با عنوان " گپون مردم" . در این ستون،شهروندان تلفنی مسایل و مشکلات موجود را در زمینه های مختلف بیان می کردند و چاپ می شد. طنز ذیل بر همین اساس و به مناسبت بیست و نهمین سالگرد انتشار روزنامه نوشته شده است.
۱
من:"بفرمایید."
او:" سلام، می خواستم از شهرداری بندرعباس تشکر کنم."
من:" بابت چی؟"
او:" بابت چاله ی وسط کوچه مون."
من:" چاله رو پُر کردن؟"
او:"خیر."
من:"پس چرا تشکر؟"
او:" دیشب صاحبخانه ی ما داشته می اومده برای دریافت اجاره خونه که افتاده توی چاله و پاهاش شکسته !"
۲
طرف:" ستون گپون مردم ِ ندای هرمزگان؟"
من" بفرمایید."
طرف:" حسن یادگارفر هستم.می خواستم بگم من چند دقیقه ی پیش میدان یادبود بودم و متاسفانه مشاهده کردم ، شهروندان روی اکثر درخت های وسط فلکه و اطراف فلکه با چاقو اقدام به نوشتن یادبودی و یادگاری کردن..."
۳
ایشان:" می خواستم بگم محله ی ما خیلی کثیفه ، همسایه ها اصلا مراعات نمی کنن آشغال می ریزن ، هر روز توی کوچه ی ما دعواست، روی در و دیوار محله فحش های بد بد می نویسن! لطفا رسیدگی کنن."
بنده:"از کجا تماس می گیری؟"
ایشان:"مجید هستم از کوچه ی فرهنگ."
۴
من:"(گپون مردم) بفرمایید...."
او:" ببخشید من از خیابان برق تماس می گیرم ، الان دو ساعته که برق نداریم! بی زحمت چاپ کنید تا مسوولین توی این گرما فکری به حال ما بکنن..."
من:" چشم".
۵
س:"سلام ، من حمید هستم از رودان یه سوالی داشتم. چرا از سمت بندر به طرف رودان، روی تابلوی میناب و رودان که قبل از دوراهی نصب شده ، نوشته میناب۳۵ کیلومتر _ رودان۳۵ کیلومتر؟"
ج:" خب، مشکل چیه الان؟".
س:" مشکل اینه که من دقیقاً متر کردم تا رودان ۵ متر و بیست و پنج سانتی متر بیشتره! چرا حقیقت رو به مردم نمی گن؟!".
۶
س:" ندای هرمزگان؟"
ج:"بفرمایید."
س:" امروز صبح متوجه شدیم کابل برق و سیم تلویزیون مون رو از بالای پشت بام دزدیدن.حتی رفتن بالای تیربرق و سیم ها رو دزدیدن.حسنی هستم از محله ی سیم بالا"
ج: " مواردی رو که فرمودین همه اش روی هواست. باید نیروی هوایی رسیدگی کنه!"
۷
او:"ستون گپونه؟"
من:"بفرمایید."
او:" شهنازهستم."
من:" بفرمایید خانم..."
او:" خانم چیه! من محله ی شهنازم."
من:"خب، در خدمتیم..."
او:" می خواستم بگم از وقتی شهرداری اومده یه خیابون اصلی و چندتا کوچه رو از وسط من رد کرده خیلی ناراحتم."
من:" چرا؟"
او:" چون ساقی هام همه تار و مار شدن! کاش به جای این کارا کمی خورم رو لایروبی و تمیز کرده بودن!"
۸
او:"می خواستم بگم حالا که شهرداری و مرکز بهداشت نمی تونن نسل این موش های لعنتی رو قطع کنن، تعدادی گربه ی ورزیده بفرستن محله ی ما شاید بهتر و زودتر نتیجه حاصل بشه! باور بفرمایید شب ها جلوی خونه ی ما تبدیل می شه به مدرسه ی موش ها!"
من: " خب ، اون وقت فکر نمی کنی محله تون در مدتی کوتاه با مشکل دیگری مثل تعداد زیاد گربه ها مواجه خواهد شد؟!"
او: " کاری نداره پدرجان، اگه کسی بخواد برای مردم کاری انجام بِده اینم راه حل داره."
من: " و راه حل؟".
او: " در آن صورت شهرداری تعدادی از این سگ های ولگردی که در محلات دیگر ۲۴ ساعته مشغول پرسه زدن هستن رو بیاره و در محله ی ما رها کنه."
من: " خب ، اگر پس از مدت کوتاهی محله تون با لشکری از سگ رو به رو شد ، چی؟".
او: " اون موقع می تونن بیان و سگ های ولگرد رو (با اجازه ی مرحوم صادق هدایت!) دونه به دونه بکُشن و با هر تیر ، سه نشونه بزنن! یعنی با کشتن سگ ها ، ما ؛ هم از شر اونا راحت می شیم و هم از شر گربه ها و موش ها...."
#خالوراشد
@rashedansari
نشانی کانال راشدانصاری ، شاعر ، روزنامه نگار و طنزپرداز👆
نوشته ی: راشدانصاری
یادش به خیر ، در روزنامه ی ما یعنی "ندای هرمزگان" ، سال ها ستونی منتشر می شد که گاهی به نصف صفحه هم می رسید با عنوان " گپون مردم" . در این ستون،شهروندان تلفنی مسایل و مشکلات موجود را در زمینه های مختلف بیان می کردند و چاپ می شد. طنز ذیل بر همین اساس و به مناسبت بیست و نهمین سالگرد انتشار روزنامه نوشته شده است.
۱
من:"بفرمایید."
او:" سلام، می خواستم از شهرداری بندرعباس تشکر کنم."
من:" بابت چی؟"
او:" بابت چاله ی وسط کوچه مون."
من:" چاله رو پُر کردن؟"
او:"خیر."
من:"پس چرا تشکر؟"
او:" دیشب صاحبخانه ی ما داشته می اومده برای دریافت اجاره خونه که افتاده توی چاله و پاهاش شکسته !"
۲
طرف:" ستون گپون مردم ِ ندای هرمزگان؟"
من" بفرمایید."
طرف:" حسن یادگارفر هستم.می خواستم بگم من چند دقیقه ی پیش میدان یادبود بودم و متاسفانه مشاهده کردم ، شهروندان روی اکثر درخت های وسط فلکه و اطراف فلکه با چاقو اقدام به نوشتن یادبودی و یادگاری کردن..."
۳
ایشان:" می خواستم بگم محله ی ما خیلی کثیفه ، همسایه ها اصلا مراعات نمی کنن آشغال می ریزن ، هر روز توی کوچه ی ما دعواست، روی در و دیوار محله فحش های بد بد می نویسن! لطفا رسیدگی کنن."
بنده:"از کجا تماس می گیری؟"
ایشان:"مجید هستم از کوچه ی فرهنگ."
۴
من:"(گپون مردم) بفرمایید...."
او:" ببخشید من از خیابان برق تماس می گیرم ، الان دو ساعته که برق نداریم! بی زحمت چاپ کنید تا مسوولین توی این گرما فکری به حال ما بکنن..."
من:" چشم".
۵
س:"سلام ، من حمید هستم از رودان یه سوالی داشتم. چرا از سمت بندر به طرف رودان، روی تابلوی میناب و رودان که قبل از دوراهی نصب شده ، نوشته میناب۳۵ کیلومتر _ رودان۳۵ کیلومتر؟"
ج:" خب، مشکل چیه الان؟".
س:" مشکل اینه که من دقیقاً متر کردم تا رودان ۵ متر و بیست و پنج سانتی متر بیشتره! چرا حقیقت رو به مردم نمی گن؟!".
۶
س:" ندای هرمزگان؟"
ج:"بفرمایید."
س:" امروز صبح متوجه شدیم کابل برق و سیم تلویزیون مون رو از بالای پشت بام دزدیدن.حتی رفتن بالای تیربرق و سیم ها رو دزدیدن.حسنی هستم از محله ی سیم بالا"
ج: " مواردی رو که فرمودین همه اش روی هواست. باید نیروی هوایی رسیدگی کنه!"
۷
او:"ستون گپونه؟"
من:"بفرمایید."
او:" شهنازهستم."
من:" بفرمایید خانم..."
او:" خانم چیه! من محله ی شهنازم."
من:"خب، در خدمتیم..."
او:" می خواستم بگم از وقتی شهرداری اومده یه خیابون اصلی و چندتا کوچه رو از وسط من رد کرده خیلی ناراحتم."
من:" چرا؟"
او:" چون ساقی هام همه تار و مار شدن! کاش به جای این کارا کمی خورم رو لایروبی و تمیز کرده بودن!"
۸
او:"می خواستم بگم حالا که شهرداری و مرکز بهداشت نمی تونن نسل این موش های لعنتی رو قطع کنن، تعدادی گربه ی ورزیده بفرستن محله ی ما شاید بهتر و زودتر نتیجه حاصل بشه! باور بفرمایید شب ها جلوی خونه ی ما تبدیل می شه به مدرسه ی موش ها!"
من: " خب ، اون وقت فکر نمی کنی محله تون در مدتی کوتاه با مشکل دیگری مثل تعداد زیاد گربه ها مواجه خواهد شد؟!"
او: " کاری نداره پدرجان، اگه کسی بخواد برای مردم کاری انجام بِده اینم راه حل داره."
من: " و راه حل؟".
او: " در آن صورت شهرداری تعدادی از این سگ های ولگردی که در محلات دیگر ۲۴ ساعته مشغول پرسه زدن هستن رو بیاره و در محله ی ما رها کنه."
من: " خب ، اگر پس از مدت کوتاهی محله تون با لشکری از سگ رو به رو شد ، چی؟".
او: " اون موقع می تونن بیان و سگ های ولگرد رو (با اجازه ی مرحوم صادق هدایت!) دونه به دونه بکُشن و با هر تیر ، سه نشونه بزنن! یعنی با کشتن سگ ها ، ما ؛ هم از شر اونا راحت می شیم و هم از شر گربه ها و موش ها...."
#خالوراشد
@rashedansari
نشانی کانال راشدانصاری ، شاعر ، روزنامه نگار و طنزپرداز👆
زمین
نوشته ی: راشدانصاری(خالوراشد)
اگر میخواهید
زمین نابود نشود
فکر دوختن ِ
لایه ی اُزون نباشید
گازهای گلخانهای را وِل کنید
یقهی شورای دِه را بچسبید!
#خالوراشد(نهنگ خلیج فارس)
@rashedansari
نشانی کانال راشدانصاری ، شاعر ، روزنامه نگار و طنزپرداز👆
نوشته ی: راشدانصاری(خالوراشد)
اگر میخواهید
زمین نابود نشود
فکر دوختن ِ
لایه ی اُزون نباشید
گازهای گلخانهای را وِل کنید
یقهی شورای دِه را بچسبید!
#خالوراشد(نهنگ خلیج فارس)
@rashedansari
نشانی کانال راشدانصاری ، شاعر ، روزنامه نگار و طنزپرداز👆
خدمت به ادبیات!
نوشته ی: راشدانصاری
پس از حدود سی سال نوشتن و شعر و شاعری، احساس می کنم نتوانسته ام برای ادبیات آن طوری که دلم می خواهد مفید باشم و به ادبیات فارسی به نحو شایسته ای خدمت کنم.
به همین دلیل نشستم با خود اندیشیدم و سپس تصمیم گرفتم یعنی در اصل نشستیم ، تصمیم گرفتیم دو نفری ،خودم و عیال (چرا که بعضی از کارها را نمی توان دست تنها انجام داد!) و بهترین کاری که از دستم بر آمد، انجام دادم و آن هم این که با یک برنامه ریزی دقیق و اصولی ،درست صبح روز ۲۷ شهریور(روز شعر و ادب فارسی) صاحب فرزندی شدم ...یا شدیم!
با این کارم گفتم لااقل از این طریق هم به ادبیات خدمتی کرده باشم و هم این که به ندای مقامات ارشد نظام در راستای سفارش و تاکید بر ازدیاد جمعیت لبیک گفته باشم.
از طرفی خدا را چه دیدید شاید «یسنا» خانم ما در آینده ،جبران مافات کرد و اگر نگوییم پروینی، فروغی، سیمینی! دست کم شاعره ی نسبتا خوبی از کار درآمد تا بیش از این به قول دوستی صدای ادبیات فارسی این قدر مردانه و کلفت نباشد!
#خالوراشد
@rashedansari
نشانی کانال راشدانصاری ، شاعر ، روزنامه نگار و طنزپرداز👆
نوشته ی: راشدانصاری
پس از حدود سی سال نوشتن و شعر و شاعری، احساس می کنم نتوانسته ام برای ادبیات آن طوری که دلم می خواهد مفید باشم و به ادبیات فارسی به نحو شایسته ای خدمت کنم.
به همین دلیل نشستم با خود اندیشیدم و سپس تصمیم گرفتم یعنی در اصل نشستیم ، تصمیم گرفتیم دو نفری ،خودم و عیال (چرا که بعضی از کارها را نمی توان دست تنها انجام داد!) و بهترین کاری که از دستم بر آمد، انجام دادم و آن هم این که با یک برنامه ریزی دقیق و اصولی ،درست صبح روز ۲۷ شهریور(روز شعر و ادب فارسی) صاحب فرزندی شدم ...یا شدیم!
با این کارم گفتم لااقل از این طریق هم به ادبیات خدمتی کرده باشم و هم این که به ندای مقامات ارشد نظام در راستای سفارش و تاکید بر ازدیاد جمعیت لبیک گفته باشم.
از طرفی خدا را چه دیدید شاید «یسنا» خانم ما در آینده ،جبران مافات کرد و اگر نگوییم پروینی، فروغی، سیمینی! دست کم شاعره ی نسبتا خوبی از کار درآمد تا بیش از این به قول دوستی صدای ادبیات فارسی این قدر مردانه و کلفت نباشد!
#خالوراشد
@rashedansari
نشانی کانال راشدانصاری ، شاعر ، روزنامه نگار و طنزپرداز👆
مدرک تحصیلی!
سروده ی: راشدانصاری
گفتم که نخوان، دوباره هی می خواند
من داد زدم نخوان و وی می خواند
فردا که گرفت مدرکش را در شهر،
آواز خوش ِ "دِلی دِلی" می خواند!
#خالوراشد
@rashedansari
نشانی کانال راشدانصاری ، شاعر ، روزنامه نگار و طنزپرداز👆
سروده ی: راشدانصاری
گفتم که نخوان، دوباره هی می خواند
من داد زدم نخوان و وی می خواند
فردا که گرفت مدرکش را در شهر،
آواز خوش ِ "دِلی دِلی" می خواند!
#خالوراشد
@rashedansari
نشانی کانال راشدانصاری ، شاعر ، روزنامه نگار و طنزپرداز👆
نقیضه
سروده ی: راشدانصاری
کاسبان کاین حقه در میزان و دفتر می کنند
ثروت هنگفت ِ خود را دَه برابر می کنند
کاسبان را می توان بخشید! وقتی واعظان،
"چون به خلوت می روند آن کار دیگر می کنند!"
با دومن ريش و دو متر و نيم تسبيح گِلى
صبح تا شب مردم بی چاره را خر مى كنند!
بس که می بندند خالی از برای این و آن
حرف های پوچ خود را نیز باور می کنند
پرسشی دارم نمی پرسم که یاران گفته اند
هر کسی پرسید او را سخت کیفر می کنند
علت اصلی فقط شیر سماور بوده است
"کاین همه قلب و دغل در کار داور می کنند!"
هم چپی هم راستی هم این وَری هم آن وَری
بیتوقف چوب لای چرخ کشور میکنند
پیش شان قُبحی ندارد حقه بازی و دروغ
زندگی را با دغلکاری ِ خود سر می کنند
خستهاند از مملکتداری مدیرانِ خدوم
در سفرهای اروپا خستگی در میکنند
*
آب شُرب ِ شهر ِ ما شور است ای حافظ، کجا،
" می دهند آبی که دل ها را توانگر می کنند!؟"
#خالوراشد(نهنگ خلیج فارس)
@rashedansari
نشانی کانال راشدانصاری ، شاعر ، روزنامه نگار و طنزپرداز👆
سروده ی: راشدانصاری
کاسبان کاین حقه در میزان و دفتر می کنند
ثروت هنگفت ِ خود را دَه برابر می کنند
کاسبان را می توان بخشید! وقتی واعظان،
"چون به خلوت می روند آن کار دیگر می کنند!"
با دومن ريش و دو متر و نيم تسبيح گِلى
صبح تا شب مردم بی چاره را خر مى كنند!
بس که می بندند خالی از برای این و آن
حرف های پوچ خود را نیز باور می کنند
پرسشی دارم نمی پرسم که یاران گفته اند
هر کسی پرسید او را سخت کیفر می کنند
علت اصلی فقط شیر سماور بوده است
"کاین همه قلب و دغل در کار داور می کنند!"
هم چپی هم راستی هم این وَری هم آن وَری
بیتوقف چوب لای چرخ کشور میکنند
پیش شان قُبحی ندارد حقه بازی و دروغ
زندگی را با دغلکاری ِ خود سر می کنند
خستهاند از مملکتداری مدیرانِ خدوم
در سفرهای اروپا خستگی در میکنند
*
آب شُرب ِ شهر ِ ما شور است ای حافظ، کجا،
" می دهند آبی که دل ها را توانگر می کنند!؟"
#خالوراشد(نهنگ خلیج فارس)
@rashedansari
نشانی کانال راشدانصاری ، شاعر ، روزنامه نگار و طنزپرداز👆
پست های جدید در ادارات
نوشته ی: راشدانصاری
پس از سال ها رفت و آمد در ادارات دولتی ، به این نتیجه رسیده ام که بایستی تعدادی معاونت، دوایر و بخش های جدیدی را به بخش های قبلی ادارات کل و... اضافه کنند. این پست های جدید و... را هر چه سریع تر جهت تسریع در امور، باید به چارت سازمانی ادارات اضافه و با این کار ارباب رجوع های بی چاره را از بلاتکلیفی و سردرگمی و سرگیجه در بیاورند!
دایره ی گریه
از آن جایی که در بیشتر ادارات ایران به دلیل رواج قانون من در آوردی ِسردواندن ، پس از مدتی رفت و آمد اشک ارباب رجوع را در می آورند؛ بهتر است که دایره ای تحت عنوان " دایره ی گریه" ایجاد کنند تا آدم بتواند با خیال راحت به آن بخش مراجعه و از ته دل زار زار گریه کند!
دایره ی رشوه
در راستای این که برخی کارها در ادارات این مملکت بدون پرداخت رشوه انجام نمی شود، فلذا پیشنهاد می کنیم دایره ای با عنوان " دایره ی رشوه" ایجاد کنند تا از این پس ارباب رجوع های بی چاره بدون استرس و منع قانونی رشوه را دو دستی تقدیم کنند و کارمندان محترم نیز بی رودربایستی و طبق قانون رشوه را دریافت کنند.
بخش لبخند
از آن جایی که بیشتر مسئولان محترم در پاسخ به ملت فقط لبخند می زنند، پیشنهاد می کنیم از این پس " بخش لبخند" نیز در ادارات راه اندازی کنند. در این بخش مسئول محترم بایستی سُر و مُر و گُنده پشت میزش نشسته باشد و بی وقفه در پاسخ به پرسش ها و مشکلات متعدد ارباب رجوع ، فقط لبخند بزند.
معاونت پارتی بازی
در راستای این که در این جا هیچ کاری بدون پارتی بازی به سرانجام نمی رسد، پیشنهاد می کنیم در اسرع وقت " معاونت پارتی بازی" را همراه با تعدادی دوایر زیر مجموعه و کارمند ِ آشنا به این فن ایجاد کنند تا ارباب رجوع قبل از مراجعه به بخش های دیگر ِ ادارات، اول به این معاونت برود.
دایره ی حال گیری
در راستای این که این روزها اگر کسی در ادارات نداشته باشید، واقعاً حال تان را می گیرند، پیشنهاد می کنیم دایره ای نیز تحت این عنوان راه اندازی کنند تا ارباب رجوع از لحظه ی اول این پیه را به تن خودش بمالد که چنین دایره ای وجود دارد و یکهو دچار شوک نشود.
بخش امروز برو فردا بیا
این بخش البته جدید نیست اما در گذشته چون مکان خاصی نداشت، در همه ی قسمت های اداره پخش و پلا بود. از این به بعد ارباب رجوع پس از ورود به هر اداره ای در پایان موظف است به بخش " امروز برو فردا بیا" نیز مراجعه کند!
دایره ی تکمیل پرونده
همان طور که اطلاع دارید در ادارات ما هیچ گاه پرونده ی ارباب رجوع تکمیل نیست. یعنی هر وقت که شما فکر می کنید همه ی مدارک لازم را به همراه دارید و خیال تان راحت است، باز هم تعدادی مدرک کم و کسری دارید! پس بهتر آن است که دایره ای با عنوان "تکمیل پرونده" دایر شود تا مردم فکر کنند لااقل در این جا دیگر پرونده شان تکمیل خواهد شد.
دایره ی پشیمانی
حدود ۹۹ درصد ِ مراجعه کننده های بی چاره به ادارات دولتی و نیمه دولتی! در نهایت پشیمان خواهند شد. این عزیزان به دلایل مختلف از جمله انجام نگرفتن کارهای شان و سرگردانی در پایان از فرط عصبانیت در راهرو ها و راه پله و داخل آسانسور و...به رییس و کارکنان اداره ی مزبور و همچنین به زمین و زمان ناسزا خواهند گفت،پس لازم است دایره ای تحت عنوان "دایره ی پشیمانی" ایجاد کنند تا ملت با مراجعه به این دایره ضمن نوشیدن مقداری آب خنک و تکمیل فرم های مخصوص، قبل از این کارشان به جاهای باریک کشیده شود؛ بدین وسیله از کار خود یعنی ناسزا گفتن و.... اظهار پشیمانی کنند.
در پایان باید عرض کنم که اگر عمرمان یاری کند، پیشنهادات راه اندازی دوایر دیگری نیز در آینده خواهیم داد.
#خالوراشد
@rashedansari
نشانی کانال راشدانصاری ، شاعر ، روزنامه نگار و طنزپرداز👆
نوشته ی: راشدانصاری
پس از سال ها رفت و آمد در ادارات دولتی ، به این نتیجه رسیده ام که بایستی تعدادی معاونت، دوایر و بخش های جدیدی را به بخش های قبلی ادارات کل و... اضافه کنند. این پست های جدید و... را هر چه سریع تر جهت تسریع در امور، باید به چارت سازمانی ادارات اضافه و با این کار ارباب رجوع های بی چاره را از بلاتکلیفی و سردرگمی و سرگیجه در بیاورند!
دایره ی گریه
از آن جایی که در بیشتر ادارات ایران به دلیل رواج قانون من در آوردی ِسردواندن ، پس از مدتی رفت و آمد اشک ارباب رجوع را در می آورند؛ بهتر است که دایره ای تحت عنوان " دایره ی گریه" ایجاد کنند تا آدم بتواند با خیال راحت به آن بخش مراجعه و از ته دل زار زار گریه کند!
دایره ی رشوه
در راستای این که برخی کارها در ادارات این مملکت بدون پرداخت رشوه انجام نمی شود، فلذا پیشنهاد می کنیم دایره ای با عنوان " دایره ی رشوه" ایجاد کنند تا از این پس ارباب رجوع های بی چاره بدون استرس و منع قانونی رشوه را دو دستی تقدیم کنند و کارمندان محترم نیز بی رودربایستی و طبق قانون رشوه را دریافت کنند.
بخش لبخند
از آن جایی که بیشتر مسئولان محترم در پاسخ به ملت فقط لبخند می زنند، پیشنهاد می کنیم از این پس " بخش لبخند" نیز در ادارات راه اندازی کنند. در این بخش مسئول محترم بایستی سُر و مُر و گُنده پشت میزش نشسته باشد و بی وقفه در پاسخ به پرسش ها و مشکلات متعدد ارباب رجوع ، فقط لبخند بزند.
معاونت پارتی بازی
در راستای این که در این جا هیچ کاری بدون پارتی بازی به سرانجام نمی رسد، پیشنهاد می کنیم در اسرع وقت " معاونت پارتی بازی" را همراه با تعدادی دوایر زیر مجموعه و کارمند ِ آشنا به این فن ایجاد کنند تا ارباب رجوع قبل از مراجعه به بخش های دیگر ِ ادارات، اول به این معاونت برود.
دایره ی حال گیری
در راستای این که این روزها اگر کسی در ادارات نداشته باشید، واقعاً حال تان را می گیرند، پیشنهاد می کنیم دایره ای نیز تحت این عنوان راه اندازی کنند تا ارباب رجوع از لحظه ی اول این پیه را به تن خودش بمالد که چنین دایره ای وجود دارد و یکهو دچار شوک نشود.
بخش امروز برو فردا بیا
این بخش البته جدید نیست اما در گذشته چون مکان خاصی نداشت، در همه ی قسمت های اداره پخش و پلا بود. از این به بعد ارباب رجوع پس از ورود به هر اداره ای در پایان موظف است به بخش " امروز برو فردا بیا" نیز مراجعه کند!
دایره ی تکمیل پرونده
همان طور که اطلاع دارید در ادارات ما هیچ گاه پرونده ی ارباب رجوع تکمیل نیست. یعنی هر وقت که شما فکر می کنید همه ی مدارک لازم را به همراه دارید و خیال تان راحت است، باز هم تعدادی مدرک کم و کسری دارید! پس بهتر آن است که دایره ای با عنوان "تکمیل پرونده" دایر شود تا مردم فکر کنند لااقل در این جا دیگر پرونده شان تکمیل خواهد شد.
دایره ی پشیمانی
حدود ۹۹ درصد ِ مراجعه کننده های بی چاره به ادارات دولتی و نیمه دولتی! در نهایت پشیمان خواهند شد. این عزیزان به دلایل مختلف از جمله انجام نگرفتن کارهای شان و سرگردانی در پایان از فرط عصبانیت در راهرو ها و راه پله و داخل آسانسور و...به رییس و کارکنان اداره ی مزبور و همچنین به زمین و زمان ناسزا خواهند گفت،پس لازم است دایره ای تحت عنوان "دایره ی پشیمانی" ایجاد کنند تا ملت با مراجعه به این دایره ضمن نوشیدن مقداری آب خنک و تکمیل فرم های مخصوص، قبل از این کارشان به جاهای باریک کشیده شود؛ بدین وسیله از کار خود یعنی ناسزا گفتن و.... اظهار پشیمانی کنند.
در پایان باید عرض کنم که اگر عمرمان یاری کند، پیشنهادات راه اندازی دوایر دیگری نیز در آینده خواهیم داد.
#خالوراشد
@rashedansari
نشانی کانال راشدانصاری ، شاعر ، روزنامه نگار و طنزپرداز👆
حالا که...
نوشته ی: راشدانصاری
* حالا که ما قصد داریم کم کم بار و بندیل مان را ببندیم و از این دنیای فانی به دنیای باقی تشریف ببریم، نرخ قبر در بهشت زهرا حسابی بالا رفته است. (ای کاش یکی به مسئول آرامستان شهرمان می گفت، اگر چه به روحانیون محترم و برخی سیاستمدارها امیدی نیست، اما اگر به بنده تخفیف بدهند؛ قول می دهم از بین جماعت هنرمندان مشتری های فراوانی برای شان پیدا کنم!)
* حالا که کشورهای حاشیه خلیج فارس باید سپاس گزار ویروس کرونا باشند، چون با پیدا شدنِ سر و کله اش از ورود تماشاگران به ورزشگاه ها جلوگیری کرد، شنیده ایم تماشاگران این کشورها خواهان حضور در ورزشگاه ها هستند!(یکی نیست به این ها بگوید شما که تا قبل از کرونا، چنان ورزشگاه های تان سوت و کور بود که مسئولان عزیزتان با هزار خواهش و التماس و ترفند و جایزه و...موفق نمی شدند شما را به ورزشگاه ها بکشانند، حالا چطور دل تان هوس ورزشگاه کرده است!)
#خالوراشد
@rashedansari
نشانی کانال راشدانصاری ، شاعر ، روزنامه نگار و طنزپرداز👆
نوشته ی: راشدانصاری
* حالا که ما قصد داریم کم کم بار و بندیل مان را ببندیم و از این دنیای فانی به دنیای باقی تشریف ببریم، نرخ قبر در بهشت زهرا حسابی بالا رفته است. (ای کاش یکی به مسئول آرامستان شهرمان می گفت، اگر چه به روحانیون محترم و برخی سیاستمدارها امیدی نیست، اما اگر به بنده تخفیف بدهند؛ قول می دهم از بین جماعت هنرمندان مشتری های فراوانی برای شان پیدا کنم!)
* حالا که کشورهای حاشیه خلیج فارس باید سپاس گزار ویروس کرونا باشند، چون با پیدا شدنِ سر و کله اش از ورود تماشاگران به ورزشگاه ها جلوگیری کرد، شنیده ایم تماشاگران این کشورها خواهان حضور در ورزشگاه ها هستند!(یکی نیست به این ها بگوید شما که تا قبل از کرونا، چنان ورزشگاه های تان سوت و کور بود که مسئولان عزیزتان با هزار خواهش و التماس و ترفند و جایزه و...موفق نمی شدند شما را به ورزشگاه ها بکشانند، حالا چطور دل تان هوس ورزشگاه کرده است!)
#خالوراشد
@rashedansari
نشانی کانال راشدانصاری ، شاعر ، روزنامه نگار و طنزپرداز👆
حالا که...
نوشته ی: راشدانصاری
* حالا که اهالی به اتفاق شورا و دهیاری و منابع طبیعی و محیط زیست، زحمت کشیده اند و با سهل انگاری ها و ندانم کاری های خود جنگل و مراتع را به کلی نابود کرده اند، پس از سال ها مجدداً تعدادی از اهالی به اتفاق شورا و دهیاری و منابع طبیعی و محیط زیست به فکر احیای محیط زیست افتاده اند و اقدام به کاشت نهال و...در منطقه می کنند!
* حالا که دوست شاعرم پس از سال ها کتاب شعرش را منتشر کرده است، کسی کتاب نمی خواند. طفلکی چقدر بدشانس است! نمایشگاه های کتاب ِ سراسر کشور به خاطر ویروس کرونا تعطیل هستند، شب های شعر و مراسم رونمایی از کتاب و نقد و بررسی هم به هکذا...(پی دی اف و اینستا و برنامه ی آنلاین و کرونا و...همه و همه دست به دست هم داده اند تا نان این شاعر بی چاره را آجر کنند و به خاک سیاهش بنشانند!)
#خالوراشد
@rashedansari
نشانی کانال راشدانصاری ، شاعر ، روزنامه نگار و طنزپرداز👆
نوشته ی: راشدانصاری
* حالا که اهالی به اتفاق شورا و دهیاری و منابع طبیعی و محیط زیست، زحمت کشیده اند و با سهل انگاری ها و ندانم کاری های خود جنگل و مراتع را به کلی نابود کرده اند، پس از سال ها مجدداً تعدادی از اهالی به اتفاق شورا و دهیاری و منابع طبیعی و محیط زیست به فکر احیای محیط زیست افتاده اند و اقدام به کاشت نهال و...در منطقه می کنند!
* حالا که دوست شاعرم پس از سال ها کتاب شعرش را منتشر کرده است، کسی کتاب نمی خواند. طفلکی چقدر بدشانس است! نمایشگاه های کتاب ِ سراسر کشور به خاطر ویروس کرونا تعطیل هستند، شب های شعر و مراسم رونمایی از کتاب و نقد و بررسی هم به هکذا...(پی دی اف و اینستا و برنامه ی آنلاین و کرونا و...همه و همه دست به دست هم داده اند تا نان این شاعر بی چاره را آجر کنند و به خاک سیاهش بنشانند!)
#خالوراشد
@rashedansari
نشانی کانال راشدانصاری ، شاعر ، روزنامه نگار و طنزپرداز👆
حالا که...
نوشته ی: راشدانصاری
* حالا که پس از ۳۰ سال مبل راحتی خریدیم، متاسفانه کسی به خانه ی ما نمی آید! (خدا بگم چکارت کنه ویروس کرونا که باعث شدی کسی متوجه این اتفاق مهم نشه!)
* حالا که من قلیان را گذاشته ام کنار، خانواده ها دسته جمعی به قلیان کشیدن روی آورده اند!( از فردا مجدداً شروع می کنم به کشیدن ِ قلیان، تا همه تَرک کنن!)
* حالا که من گواهی نامه ی رانندگی ام را گرفته ام، مدت هاست که کسی نمی پرسد خرت به چند!( ولی قبلا هر چند قدم یه پلیس گردن کلفتی جلوم می گرفت و می گفت، گواهینامه لطفا...!)
* حالا که من پیر شده ام، از بدشانسی کسی به بزرگ ترها احترام نمی گذارد!( کجایی بی بی جان که نتیجه ی نفرین های خودتو ببینی؟! یادته هی دم به دقیقه می گفتی، الهی پیر شی ننه! حالا دلت خنک شد؟!)
#خالوراشد
@rashedansari
نشانی کانال راشدانصاری ، شاعر ، روزنامه نگار و طنزپرداز👆
نوشته ی: راشدانصاری
* حالا که پس از ۳۰ سال مبل راحتی خریدیم، متاسفانه کسی به خانه ی ما نمی آید! (خدا بگم چکارت کنه ویروس کرونا که باعث شدی کسی متوجه این اتفاق مهم نشه!)
* حالا که من قلیان را گذاشته ام کنار، خانواده ها دسته جمعی به قلیان کشیدن روی آورده اند!( از فردا مجدداً شروع می کنم به کشیدن ِ قلیان، تا همه تَرک کنن!)
* حالا که من گواهی نامه ی رانندگی ام را گرفته ام، مدت هاست که کسی نمی پرسد خرت به چند!( ولی قبلا هر چند قدم یه پلیس گردن کلفتی جلوم می گرفت و می گفت، گواهینامه لطفا...!)
* حالا که من پیر شده ام، از بدشانسی کسی به بزرگ ترها احترام نمی گذارد!( کجایی بی بی جان که نتیجه ی نفرین های خودتو ببینی؟! یادته هی دم به دقیقه می گفتی، الهی پیر شی ننه! حالا دلت خنک شد؟!)
#خالوراشد
@rashedansari
نشانی کانال راشدانصاری ، شاعر ، روزنامه نگار و طنزپرداز👆
مناقشه ی همزمان بر سر خالو راشد و ناگورنو قره باغ؟!
نوشته ی: راشدانصاری(خالوراشد)
قبل از هر چیز عرض کنم که خدا شاهد است بنده متولد خاک پاک روستای دیده بان هستم و این را با افتخار عرض می کنم. با کسی هم شوخی ندارم! خب، دوستان دیده بانی ِ عزیز، خیال تان راحت شد؟!
اما این را هم بگویم که نزدیک به چهار دهه است ساکن بندرعباسم. یعنی تقریبا از حدود ۵۰ سالی که از عمرم می گذرد، چهل سالش در هرمزگان بوده ام. و افتخار هم می کنم.
ولی وای به روزی که در مصاحبه ای با رسانه ها، حواسم نباشد و دقیق نام زادگاهم را بر زبان نیاورم! اگر چه در بیشترِ مصاحبه ها بارها تکرار کرده ام که متولد روستای دیده بان از توابع بخش صحرای باغ لارستان هستم. مدارکش هم موجود است،اما باز هم گاهی اوقات اگر بر اثر حواس پرتی و مشکلات زندگی، فراموش کردم نامی از دیده بان عزیز ببرم، اهالی تا مدت ها جواب سلامم را نخواهند داد. از والده ام گله می کنند، از فرزندانم، برادرانم، همشیره ها، عمه و خاله ها و...گله می کنند. حالا اهالی خوشبختانه پس از مدت اندکی از این خطای فاحشم می گذرند، ضمن این که تعدادشان اندک است و می شود با تک تک شان صحبت کرد و دلیل آورد و قانع شان کرد! اما وای به حالم اگر روزی نام یکی از این سه مورد یعنی بخش صحرای باغ، شهرستان لارستان و استان فارس را فراموش کنم، قطعاً "تکه بزرگه ام گوشم است!". اعلام نکردن یکی از این سه مورد همانا و سرازیر شدن سیل پیغام و پسغام و تلفن و...به سمت حقیر همان. باز هم خدا را شکر که این دوبیتی ِ استاد محمد سلمانی را ندیده اند که ایشان نیز همچون صدا و سیما و برخی دوستان تهران نشین فکر کرده اند بنده از اساس متولد بندرعباس هستم! ببینید:
برای خالوراشد:
"تو را با تیغ الماس آفریدند
شبیه شیشه حساس آفریدند
برای آن که از سرما نمیری
تو را در بندرعباس آفریدند!"
به هر حال دوستان عزیز این شعر را ندیده اند و استاد سلمانی نیز کماکان در صحت و سلامت کامل به سر می برد!
حالا این را تا حدودی می توان تحمل کرد، ولی خدا نیاورد روزی که در جشنواره ای مقامی کسب کنم! همواره نگرانم که نکند در جشنواره ای حایز رتبه ای شوم!و بارها به خودم گفته ام که دیگر در جشنواره ای شرکت نمی کنم تا مشکلات بعد از جشنواره را نداشته باشم! اما مگر غم نان اجازه می دهد!
چشم تان روز بد نبیند، یک روز پس از اول شدنم در جشنواره و کنگره ای،روزنامه های لارستان تیتر می زنند: " هنرمند لارستانی در کشور اول شد". و همین که هرمزگانی های عزیز شنیدند همچو تیتری زده اند، شدیداً ناراحت می شوند و به اشکال گوناگون مراتب عصبانیت خودشان را ابراز می کنند. و در مقابل روزنامه های هرمزگانی به محضی که تیتر زدند:"نویسنده و طنزپرداز هرمزگانی در کشور اول شد" ، لارستانی های عزیز شروع می کنند به گلایه و شکایت! و حتی عده ای تلفنی و حضوری به طعنه می گویند: رگ و غیرتت کجا رفت مَرد؟!
برخی کانال های خبری منطقه هم از قافله عقب نمی مانند. مثلاً: "هنرمند صحرای باغی در کشور اول شد." بلافاصله تماس پشت تماس از دیده بان که:"خالو، چرا اصل خودت را گم کرده ای؟! چرا؟ چرا....؟! مگر شما دیده بانی نیستی؟ مگر شما فرزند مرحوم شیخ ماشاالله نیستی؟! چرا؟! آه، چرا؟! " می گویم پدرجان، مگر دیده بان جزو صحرای باغ نیست؟! مگر صحرای باغ جزو لارستان نیست؟! چه اشکالی دارد؟
خب، در اصل همه ی این عزیزان حق دارند و این نشان از محبتی است که نسبت به بنده دارند. این را هم بارها گفته ام که همه جای ایران سرای من است. دیده بان زادگاهم حق دارد، بندرعباس حق دارد، صحرای باغ حق دارد، لارستان حق دارد، فارس حق دارد، هرمزگان هم حق دارد...باور بفرمایید برخی مواقع خودم هم پاک گیج می شوم و نمی دانم کجایی هستم!
جالب است که برخی مواقع در گروه های واتس آپی و تلگرامی، دعوایی که بر سر این بنده ی ناچیز ِ خدا می شود، چیزی است در مایه های جنگ ارمنستان و آذربایجان بر سر قره باغ؟! در آن جا اگر جنگ و دعوا فیزیکی و به اصطلاح جنگ افزاری است، در این جا نرم افزاری (یعنی زبانی!) و قلمی است! گاهی اوقات نیز خالوراشد می شود کشمیر و دوستانی نقش پاکستان و دوستان دیگری نیز نقش هندوستان را بازی می کنند!( حیف نیست وقت خودتان را برای این چیزها تلف می کنید! به جای این کارها بچسبید به کاسبی تان). این همه مشکلات در مملکت داریم، از ویروس منحوس کرونا گرفته تا تحریم و گرانی و نرخ دلار و حبس و بزن و بکوب(این بزن و بکوب با آن بزن و بکوب های ریتمیک و قِرآورنده! فرق می کند) و....حالا شما پیله کرده اید به این که راشد انصاری بندری است یا لاری یا دیده بانی!
گاهی اوقات نیز این بحث ها از سطح مردم عادی بالاتر می رود و به جدال قلمی بین اهل قلم و جماعت ادیب و به اصطلاح روشن فکر جامعه کشیده می شود. آن جا که دوست شاعری از استان فارس، تهدیدکنان می فرماید: "
همه باید تفنگی دس بگیریم
کمک از هر کس و ناکس بگیریم
نوشته ی: راشدانصاری(خالوراشد)
قبل از هر چیز عرض کنم که خدا شاهد است بنده متولد خاک پاک روستای دیده بان هستم و این را با افتخار عرض می کنم. با کسی هم شوخی ندارم! خب، دوستان دیده بانی ِ عزیز، خیال تان راحت شد؟!
اما این را هم بگویم که نزدیک به چهار دهه است ساکن بندرعباسم. یعنی تقریبا از حدود ۵۰ سالی که از عمرم می گذرد، چهل سالش در هرمزگان بوده ام. و افتخار هم می کنم.
ولی وای به روزی که در مصاحبه ای با رسانه ها، حواسم نباشد و دقیق نام زادگاهم را بر زبان نیاورم! اگر چه در بیشترِ مصاحبه ها بارها تکرار کرده ام که متولد روستای دیده بان از توابع بخش صحرای باغ لارستان هستم. مدارکش هم موجود است،اما باز هم گاهی اوقات اگر بر اثر حواس پرتی و مشکلات زندگی، فراموش کردم نامی از دیده بان عزیز ببرم، اهالی تا مدت ها جواب سلامم را نخواهند داد. از والده ام گله می کنند، از فرزندانم، برادرانم، همشیره ها، عمه و خاله ها و...گله می کنند. حالا اهالی خوشبختانه پس از مدت اندکی از این خطای فاحشم می گذرند، ضمن این که تعدادشان اندک است و می شود با تک تک شان صحبت کرد و دلیل آورد و قانع شان کرد! اما وای به حالم اگر روزی نام یکی از این سه مورد یعنی بخش صحرای باغ، شهرستان لارستان و استان فارس را فراموش کنم، قطعاً "تکه بزرگه ام گوشم است!". اعلام نکردن یکی از این سه مورد همانا و سرازیر شدن سیل پیغام و پسغام و تلفن و...به سمت حقیر همان. باز هم خدا را شکر که این دوبیتی ِ استاد محمد سلمانی را ندیده اند که ایشان نیز همچون صدا و سیما و برخی دوستان تهران نشین فکر کرده اند بنده از اساس متولد بندرعباس هستم! ببینید:
برای خالوراشد:
"تو را با تیغ الماس آفریدند
شبیه شیشه حساس آفریدند
برای آن که از سرما نمیری
تو را در بندرعباس آفریدند!"
به هر حال دوستان عزیز این شعر را ندیده اند و استاد سلمانی نیز کماکان در صحت و سلامت کامل به سر می برد!
حالا این را تا حدودی می توان تحمل کرد، ولی خدا نیاورد روزی که در جشنواره ای مقامی کسب کنم! همواره نگرانم که نکند در جشنواره ای حایز رتبه ای شوم!و بارها به خودم گفته ام که دیگر در جشنواره ای شرکت نمی کنم تا مشکلات بعد از جشنواره را نداشته باشم! اما مگر غم نان اجازه می دهد!
چشم تان روز بد نبیند، یک روز پس از اول شدنم در جشنواره و کنگره ای،روزنامه های لارستان تیتر می زنند: " هنرمند لارستانی در کشور اول شد". و همین که هرمزگانی های عزیز شنیدند همچو تیتری زده اند، شدیداً ناراحت می شوند و به اشکال گوناگون مراتب عصبانیت خودشان را ابراز می کنند. و در مقابل روزنامه های هرمزگانی به محضی که تیتر زدند:"نویسنده و طنزپرداز هرمزگانی در کشور اول شد" ، لارستانی های عزیز شروع می کنند به گلایه و شکایت! و حتی عده ای تلفنی و حضوری به طعنه می گویند: رگ و غیرتت کجا رفت مَرد؟!
برخی کانال های خبری منطقه هم از قافله عقب نمی مانند. مثلاً: "هنرمند صحرای باغی در کشور اول شد." بلافاصله تماس پشت تماس از دیده بان که:"خالو، چرا اصل خودت را گم کرده ای؟! چرا؟ چرا....؟! مگر شما دیده بانی نیستی؟ مگر شما فرزند مرحوم شیخ ماشاالله نیستی؟! چرا؟! آه، چرا؟! " می گویم پدرجان، مگر دیده بان جزو صحرای باغ نیست؟! مگر صحرای باغ جزو لارستان نیست؟! چه اشکالی دارد؟
خب، در اصل همه ی این عزیزان حق دارند و این نشان از محبتی است که نسبت به بنده دارند. این را هم بارها گفته ام که همه جای ایران سرای من است. دیده بان زادگاهم حق دارد، بندرعباس حق دارد، صحرای باغ حق دارد، لارستان حق دارد، فارس حق دارد، هرمزگان هم حق دارد...باور بفرمایید برخی مواقع خودم هم پاک گیج می شوم و نمی دانم کجایی هستم!
جالب است که برخی مواقع در گروه های واتس آپی و تلگرامی، دعوایی که بر سر این بنده ی ناچیز ِ خدا می شود، چیزی است در مایه های جنگ ارمنستان و آذربایجان بر سر قره باغ؟! در آن جا اگر جنگ و دعوا فیزیکی و به اصطلاح جنگ افزاری است، در این جا نرم افزاری (یعنی زبانی!) و قلمی است! گاهی اوقات نیز خالوراشد می شود کشمیر و دوستانی نقش پاکستان و دوستان دیگری نیز نقش هندوستان را بازی می کنند!( حیف نیست وقت خودتان را برای این چیزها تلف می کنید! به جای این کارها بچسبید به کاسبی تان). این همه مشکلات در مملکت داریم، از ویروس منحوس کرونا گرفته تا تحریم و گرانی و نرخ دلار و حبس و بزن و بکوب(این بزن و بکوب با آن بزن و بکوب های ریتمیک و قِرآورنده! فرق می کند) و....حالا شما پیله کرده اید به این که راشد انصاری بندری است یا لاری یا دیده بانی!
گاهی اوقات نیز این بحث ها از سطح مردم عادی بالاتر می رود و به جدال قلمی بین اهل قلم و جماعت ادیب و به اصطلاح روشن فکر جامعه کشیده می شود. آن جا که دوست شاعری از استان فارس، تهدیدکنان می فرماید: "
همه باید تفنگی دس بگیریم
کمک از هر کس و ناکس بگیریم
هم استانی بیا و همتی کن
که خالو رو ز بندر پس بگیریم"
علی فروزانفر - مرودشت.
ملاحظه فرمودید، این شاعر چقدر به قولی توپش پُر است!؟
و دوست شاعر دیگری از جیرفت در پاسخ به ایشان می گوید:"
کلامش شُسته و رُفته است خالو
و گاهی با خودم گفته است خالو
به عشق هرچه انصاریست چون لار،
علاقه مند جیرفت است خالو"
ایرج انصاری فرد.
این دوست شاعرمان تلویحاً می خواهد بگوید که دعوای شما بی خودی است، چرا که خالو به جیرفت تعلق دارد!
در ادامه شاعری بندرعباسی در لفافه اظهار می دارد که خالوراشد، فقط به بندرعباس تعلق دارد و بس! و مردم هرمزگان حاضر به واگذاری این شاعر به فارس نیستند و دقیقاً این قضیه نیز مثل مصوبه ی انتزاع ۵ روستا در شهرستان پارسیان(گابندی) را قبول ندارند! البته خودمان سال ها پیش در راستای حفظ وحدت و همدلی گفته بودیم:
تا موج و غرور و تا تلاطم دارد
راهي به دل و به جان مردم دارد
با ريشه مشترك، ز بندر تا لار
اين اسكله انگار تداوم دارد.
ببخشید که حرف حرف می آورد! و اما بشنوید شعر همان شاعر بندرعباسی که در بالا ذکر خیرش شد:
"این اسکله با همهمه ی جاشویش
آغوش "گنو" با همه ی آهویش
من گفته ام و بار دگر می گویم
بندر فقط و همین یکی خالویش"
حدیث رحیمی- بندرعباس
اما ببینیم دوست طنزپردازمان جناب رضا رفیع چه می فرمایند. ایشان خیلی رندانه یکی به نعل و یکی به میخ زده تا همزمان هم فارسی ها و هم هرمزگانی ها را راضی کند و همچنین همزمان با این شعر، خط و نشانی هم برای شیخ نشین های حاشیه خلیج فارس کشیده باشد:
برای خالوراشد:
سروده: رضا رفیع ، شاعر، طنزپرداز و مجری توانای تلویزیون.
به میلادی شبیه "مارس" هستی
ز راشدهای قوم پارس هستی
بزرگ و مطمئن ، زیبا و جادار
تو خود یک پا خلیج فارس هستی!
دوست شاعر دیگری نیز با یک شعر (تیر) ، سه نشان را زده است:
بداهه ای برای خالو:
"هزاران آفرین از من به استاد
که "هرمزگان"شده با طنزش آباد
سرود دلنشینش شور شیرین
چکاد بیستونش عشق فرهاد
سخنهای خوشش حلوای "لار" ی
که قُلقُل می کند در دیگ قنّاد
نشان روشنایی "دیده بانش"
همیشه خُرَّم و آباد و آزاد
محمدرفیع طاهری_رییس انجمن شعر و ادب گله دار.
برای این که لارستانی های عزیز بعدها گله نکنند، یک رباعی نیز از دوست شاعرِ لاری مان آقای عبدالرضا مفتوحی تقدیم محضر شریف تان می کنیم:
"لبخند زدى چنان گلِ ياس شدي
مانند چكى كه مي شود پاس شدى
اين شد كه شما يك شبه در هرمزگان
خالوى تمام بندر عباس شدى...!" باز هم خوب شد که نفرمودند خاله ی تمام بندرعباس شدی!
الغرض از این جدال های قلمی فراوان است و از ذکر همه ی شعرها و مقاله ها به دلیل ضیق وقت و مسایل دیگر معذوریم!
باز هم این ها به کنار، دوستان اندکی هم هستند که از قضا دیده بانی تشریف دارند اما به این چیزها راضی نمی شوند و همواره منتظرند بنده در مصاحبه ای بگویم روستای دیده بان!! فی الفور از کوره در می روند و تماس می گیرند، یا به محل کارم یا به منزل حتی اگر نیمه شب باشد، مراجعه می کنند و مراتب اعتراض شدیدالحن خود را اعلام می کنند.این دوستان ، می گویند چرا گفته اید روستای دیده بان؟ شما با این کارتان کلاس مان را پایین آورده اید؟
خب، عزیزان من، خوب است بنده به یک روستا، مثلا بگویم این جانب متولد شهر دیده بان یا شهرستان دیده بان هستم؟! شاید هم دوست دارید بگویم استان دیده بان؟! آیا به نظر شما مردم و مسئولان هِرهِر و کِرکِر به ریش بنده و شما نمی خندند؟! یا به فرض مثال اگر من بگویم شهر یا شهرستان، آیا روستای ما بلافاصله ارتقاء پیدا می کند و می شود مرکز بخش یا شهرستان؟! خیر عزیزان دلم، کمی منطقی باشید! و افتخار کنید که روستایی هستید و هستم! به جای تعصبات این چنینی و ...آیا یک بار غیر از همچو مواقعی احوال این همولایتی خودتان را پرسیده اید؟! آیا گاهی پرسیده اید که مثلا این هنرمند همولایتی تان که این همه به ظاهر سنگش را به سینه می زنید، در زندگی چه مشکلاتی دارد؟(خطاب به همان تعداد اندک عرض می کنم!) آیا پرسیده اید این شاعر اقساط وامش را به موقع پرداخت کرده است؟ آیا خبر دارید اجاره خانه اش چند ماه عقب افتاده است؟! آیا اطلاع دارید مدت هاست بیمار است و....و...و...
اما باز هم صاحب این قلم با وجود همه ی این مشکلات، همواره در فکر سربلندی زادگاهش بوده است و خواهد بود و به عشق شما همولایتی ها و هم استانی ها نفس می کشد...
#خالوراشد
@rashedansari
نشانی کانال راشدانصاری ، شاعر ، روزنامه نگار و طنزپرداز👆
که خالو رو ز بندر پس بگیریم"
علی فروزانفر - مرودشت.
ملاحظه فرمودید، این شاعر چقدر به قولی توپش پُر است!؟
و دوست شاعر دیگری از جیرفت در پاسخ به ایشان می گوید:"
کلامش شُسته و رُفته است خالو
و گاهی با خودم گفته است خالو
به عشق هرچه انصاریست چون لار،
علاقه مند جیرفت است خالو"
ایرج انصاری فرد.
این دوست شاعرمان تلویحاً می خواهد بگوید که دعوای شما بی خودی است، چرا که خالو به جیرفت تعلق دارد!
در ادامه شاعری بندرعباسی در لفافه اظهار می دارد که خالوراشد، فقط به بندرعباس تعلق دارد و بس! و مردم هرمزگان حاضر به واگذاری این شاعر به فارس نیستند و دقیقاً این قضیه نیز مثل مصوبه ی انتزاع ۵ روستا در شهرستان پارسیان(گابندی) را قبول ندارند! البته خودمان سال ها پیش در راستای حفظ وحدت و همدلی گفته بودیم:
تا موج و غرور و تا تلاطم دارد
راهي به دل و به جان مردم دارد
با ريشه مشترك، ز بندر تا لار
اين اسكله انگار تداوم دارد.
ببخشید که حرف حرف می آورد! و اما بشنوید شعر همان شاعر بندرعباسی که در بالا ذکر خیرش شد:
"این اسکله با همهمه ی جاشویش
آغوش "گنو" با همه ی آهویش
من گفته ام و بار دگر می گویم
بندر فقط و همین یکی خالویش"
حدیث رحیمی- بندرعباس
اما ببینیم دوست طنزپردازمان جناب رضا رفیع چه می فرمایند. ایشان خیلی رندانه یکی به نعل و یکی به میخ زده تا همزمان هم فارسی ها و هم هرمزگانی ها را راضی کند و همچنین همزمان با این شعر، خط و نشانی هم برای شیخ نشین های حاشیه خلیج فارس کشیده باشد:
برای خالوراشد:
سروده: رضا رفیع ، شاعر، طنزپرداز و مجری توانای تلویزیون.
به میلادی شبیه "مارس" هستی
ز راشدهای قوم پارس هستی
بزرگ و مطمئن ، زیبا و جادار
تو خود یک پا خلیج فارس هستی!
دوست شاعر دیگری نیز با یک شعر (تیر) ، سه نشان را زده است:
بداهه ای برای خالو:
"هزاران آفرین از من به استاد
که "هرمزگان"شده با طنزش آباد
سرود دلنشینش شور شیرین
چکاد بیستونش عشق فرهاد
سخنهای خوشش حلوای "لار" ی
که قُلقُل می کند در دیگ قنّاد
نشان روشنایی "دیده بانش"
همیشه خُرَّم و آباد و آزاد
محمدرفیع طاهری_رییس انجمن شعر و ادب گله دار.
برای این که لارستانی های عزیز بعدها گله نکنند، یک رباعی نیز از دوست شاعرِ لاری مان آقای عبدالرضا مفتوحی تقدیم محضر شریف تان می کنیم:
"لبخند زدى چنان گلِ ياس شدي
مانند چكى كه مي شود پاس شدى
اين شد كه شما يك شبه در هرمزگان
خالوى تمام بندر عباس شدى...!" باز هم خوب شد که نفرمودند خاله ی تمام بندرعباس شدی!
الغرض از این جدال های قلمی فراوان است و از ذکر همه ی شعرها و مقاله ها به دلیل ضیق وقت و مسایل دیگر معذوریم!
باز هم این ها به کنار، دوستان اندکی هم هستند که از قضا دیده بانی تشریف دارند اما به این چیزها راضی نمی شوند و همواره منتظرند بنده در مصاحبه ای بگویم روستای دیده بان!! فی الفور از کوره در می روند و تماس می گیرند، یا به محل کارم یا به منزل حتی اگر نیمه شب باشد، مراجعه می کنند و مراتب اعتراض شدیدالحن خود را اعلام می کنند.این دوستان ، می گویند چرا گفته اید روستای دیده بان؟ شما با این کارتان کلاس مان را پایین آورده اید؟
خب، عزیزان من، خوب است بنده به یک روستا، مثلا بگویم این جانب متولد شهر دیده بان یا شهرستان دیده بان هستم؟! شاید هم دوست دارید بگویم استان دیده بان؟! آیا به نظر شما مردم و مسئولان هِرهِر و کِرکِر به ریش بنده و شما نمی خندند؟! یا به فرض مثال اگر من بگویم شهر یا شهرستان، آیا روستای ما بلافاصله ارتقاء پیدا می کند و می شود مرکز بخش یا شهرستان؟! خیر عزیزان دلم، کمی منطقی باشید! و افتخار کنید که روستایی هستید و هستم! به جای تعصبات این چنینی و ...آیا یک بار غیر از همچو مواقعی احوال این همولایتی خودتان را پرسیده اید؟! آیا گاهی پرسیده اید که مثلا این هنرمند همولایتی تان که این همه به ظاهر سنگش را به سینه می زنید، در زندگی چه مشکلاتی دارد؟(خطاب به همان تعداد اندک عرض می کنم!) آیا پرسیده اید این شاعر اقساط وامش را به موقع پرداخت کرده است؟ آیا خبر دارید اجاره خانه اش چند ماه عقب افتاده است؟! آیا اطلاع دارید مدت هاست بیمار است و....و...و...
اما باز هم صاحب این قلم با وجود همه ی این مشکلات، همواره در فکر سربلندی زادگاهش بوده است و خواهد بود و به عشق شما همولایتی ها و هم استانی ها نفس می کشد...
#خالوراشد
@rashedansari
نشانی کانال راشدانصاری ، شاعر ، روزنامه نگار و طنزپرداز👆
بداهه ای در شب نکوداشت شاعری سرشناس!
سروده: راشدانصاری(خالوراشد)
فدای خصلت انسانی تو
تمام بره ها قربانی تو
منور کرده سالن را حسابی
بنازم کله ی نورانی تو!!
#خالوراشد
@rashedansari
نشانی کانال راشدانصاری ، شاعر ، روزنامه نگار و طنزپرداز👆
سروده: راشدانصاری(خالوراشد)
فدای خصلت انسانی تو
تمام بره ها قربانی تو
منور کرده سالن را حسابی
بنازم کله ی نورانی تو!!
#خالوراشد
@rashedansari
نشانی کانال راشدانصاری ، شاعر ، روزنامه نگار و طنزپرداز👆
چی می شه؟!
سروده: راشدانصاری
هوای جیب ملت گرگ و میشه
برا دشمن ازین بهتر نمیشه
تو این چن ساله با سعی فراوون
جیبا جولانگه ساس و شیپیشه!
میگن با لطف این دولت ایشالّا ،
شپشها ریشه كن میشن همیشه
با این طرحِ جدیدِ اقتصادی
نمیدونی در آینده چه میشه!!
میگن آقا، دل دولت رو نشكون
تو حرفات مث سنگه اونا شیشه!(۱)
تموم مشكلات ِ نسل حاضر
فقط اینترنت و سی دی و دیشه!
تو جیب بچهها جای لواشك
كی گفته مملو از «پان» و «حشیشه»؟!
حالا كُلی كلاسا رفته بالا
«كِتامین» اومده همراه«شیشه»!
كه البته همون جنس كتامین
الان اصلش دیگه پیدا نمیشه!
(اگه تكرار شد بازم «نمیشه»
ببخشین واقعاً دیدم نمیشه!!)
شبا «شیرین» میره از خونه بیرون
«فِری» وافوره دس اش جای تیشه
بگردن دخترا دنبال شوهر
پسرها كارشون ناز و قمیشه!
نترس از های و هوی این جوونها
كسی كه پشتته از نسل پیشه!
اگه سابق سبیلا جذبهای داشت
حالا قدرت دیگه تو دست ریشه
ولی ما بر خلاف خارجیها
ریشامونم اساساً داره ریشه!
به هر صورت بدون كه شیر شیره
چه شیر پاكتی، چه شیر بیشه!
یكی از قیمتش پشتت بلرزه
یكی از هیبتش دلها پریشه
مِگم (۲)دو ضربدر دو میشه چن تا؟
می گه جمعش زدم دیدم كه شیشه!
شب جمعه نشسته رو به مشهد
دلِش اما تو بازارای كیشه
تو هم یه گوشهای باید بمیری
اگه اصلاً نداری خرده شیشه!
پی نوشت:
۱- در طنز، از این دست قافیه ها شیرین تر و بامزه ترند!
۲- مِگم همان می گم است! و می گم هم به عبارتی می شود می گویم! پس نتیجه می گیریم که همه اش یکی است! و همه اش از روی آگاهی است(محاوره است!)
#خالوراشد(نهنگ خلیج فارس)
@rashedansari
نشانی کانال راشدانصاری ، شاعر ، روزنامه نگار و طنزپرداز👆
سروده: راشدانصاری
هوای جیب ملت گرگ و میشه
برا دشمن ازین بهتر نمیشه
تو این چن ساله با سعی فراوون
جیبا جولانگه ساس و شیپیشه!
میگن با لطف این دولت ایشالّا ،
شپشها ریشه كن میشن همیشه
با این طرحِ جدیدِ اقتصادی
نمیدونی در آینده چه میشه!!
میگن آقا، دل دولت رو نشكون
تو حرفات مث سنگه اونا شیشه!(۱)
تموم مشكلات ِ نسل حاضر
فقط اینترنت و سی دی و دیشه!
تو جیب بچهها جای لواشك
كی گفته مملو از «پان» و «حشیشه»؟!
حالا كُلی كلاسا رفته بالا
«كِتامین» اومده همراه«شیشه»!
كه البته همون جنس كتامین
الان اصلش دیگه پیدا نمیشه!
(اگه تكرار شد بازم «نمیشه»
ببخشین واقعاً دیدم نمیشه!!)
شبا «شیرین» میره از خونه بیرون
«فِری» وافوره دس اش جای تیشه
بگردن دخترا دنبال شوهر
پسرها كارشون ناز و قمیشه!
نترس از های و هوی این جوونها
كسی كه پشتته از نسل پیشه!
اگه سابق سبیلا جذبهای داشت
حالا قدرت دیگه تو دست ریشه
ولی ما بر خلاف خارجیها
ریشامونم اساساً داره ریشه!
به هر صورت بدون كه شیر شیره
چه شیر پاكتی، چه شیر بیشه!
یكی از قیمتش پشتت بلرزه
یكی از هیبتش دلها پریشه
مِگم (۲)دو ضربدر دو میشه چن تا؟
می گه جمعش زدم دیدم كه شیشه!
شب جمعه نشسته رو به مشهد
دلِش اما تو بازارای كیشه
تو هم یه گوشهای باید بمیری
اگه اصلاً نداری خرده شیشه!
پی نوشت:
۱- در طنز، از این دست قافیه ها شیرین تر و بامزه ترند!
۲- مِگم همان می گم است! و می گم هم به عبارتی می شود می گویم! پس نتیجه می گیریم که همه اش یکی است! و همه اش از روی آگاهی است(محاوره است!)
#خالوراشد(نهنگ خلیج فارس)
@rashedansari
نشانی کانال راشدانصاری ، شاعر ، روزنامه نگار و طنزپرداز👆