کاش می‌شد شبی از پشتِ همین در برسد
نا امیدانه بخواهم بروم، سر برسد

مثل آن کودکِ گمگشته که با نذر و دعا
ناگهان در وسط گریه‌ی مادر برسد...

#رویا_باقری

@parniyaneh🕊

‌
تنها دو چشم
تنها دو چشم داشتم
دو دریچه ی کوچک
و این
برای دنبال کسی گشتن
در جهانی که خیلی بزرگ است
کم بود
مرا ببخش اگر
پیدایت نکردم...

#رویا_شاه_حسین_زاده

@parniyaneh ❀⛄️❀

اندوه های یک مرد را گاهی
چند نخ سیگار هم می تواند به هم بدوزد و
از لبهایش بشکافد و
بیرون ببرد از پنجره

اندوه های زنانه اما
خانگی تر ازین حرفها هستند
درست مثل شیشه های مربا
مثل سبزیهای خشک معطر که می کوشند
یک تکه از بهار را
برای زمستان
کنار بگذارند...

#رویا_شاه_حسین_زاده

@parniyaneh❀❀

ای شعر!
چه می‌فهمی از این حال خرابم؟
دست از سرِ این
شاعرِ کم حوصله بردار . . .

#رویا_باقری
@parniyaneh❀❀

تصنیف #آنجاروم(فریب)
آواز بانو #رویا
آهنگساز #استادحبیب_اله بدیعی
آواز #دشتی
✍ شعر #رهی_معیری

@parniyaneh💐

فغان که شبها بی تو تنها به پای مینا
ساغر به دستم مست مستم مست مستم

زنده نام بانو #رویا

آهنگ از #حبیب_الله_بدیعی
شعر از #عبدالله_الفت


#آنا💐
@parniyaneh💐

#رویا 🌱
لاتربرونن، سوئیس

@parniyaneh💐

بخشی از گلهای رنگارنگ ۴۲۲

"دریا غم ساحل ندارد"
باصدای بانو #رویا
شعر : #رهی_معیری
آهنگساز : #حبیب_اله_بدیعی
دستگاه : دشتی

آنجا روم که از اشک دریا نباشد
غیر از سبو خون دلی آنجا نباشد
دامن ز مهر و محبت کشیدم
که از مهربانی در زندگانی سودی ندیدم
اشک ندامت به چشمم گشودی
خوابم ربودی
با آنکه بودی صبح امیدم
رفتی و آتش زدی محفلم را
چون تار مویت شکستی دلم
فغان که از محبت
نداری نصیبی سراپا فریبی
می نابی اما به جام رقیبی
سرا پا فریبی
به جز مرغ شب یاری ندارم
به اسودگان کاری ندارم
عشق باشد به عالم غم من
ای مایه غم ببین عالم من
دردا که عشق آتشین
جز خون دل حاصلی ندارد
سر گشته چون موجم ولی
دریای غم ساحل ندارد


@parniyaneh💐

از برنامه گلهای رنگارنگ 473
"دیوانگی "(گناه)
باصدای بانو #رویا
آهنگساز : #حبیب_الله_بدیعی
شعر : #سیمین_بهبهانی

به دیوانگی طوفان چرا كردی به پا
ای دیده ی گریان من
ز طوفان تو ویرانه ها ماند به جا
ای اشك چون باران من

🔘موسیقی باریتون ↙️
🎼 @baritonmosighi

بخشی از گلهای رنگارنگ ۴۲۲

"دریا غم ساحل ندارد"
باصدای بانو #رویا
شعر : #رهی_معیری
آهنگساز : #حبیب_اله_بدیعی
دستگاه : دشتی

آنجا روم که از اشک دریا نباشد
غیر از سبو خون دلی آنجا نباشد
دامن ز مهر و محبت کشیدم
که از مهربانی در زندگانی سودی ندیدم
اشک ندامت به چشمم گشودی
خوابم ربودی
با آنکه بودی صبح امیدم
رفتی و آتش زدی محفلم را
چون تار مویت شکستی دلم
فغان که از محبت
نداری نصیبی سراپا فریبی
می نابی اما به جام رقیبی
سرا پا فریبی
به جز مرغ شب یاری ندارم
به اسودگان کاری ندارم
عشق باشد به عالم غم من
ای مایه غم ببین عالم من
دردا که عشق آتشین
جز خون دل حاصلی ندارد
سر گشته چون موجم ولی
دریای غم ساحل ندارد


@parniyaneh💐