کانال پَرنیــ🍁ـــان
168 subscribers
9.33K photos
1.59K videos
23 files
147 links
📚 شعر من آتش پنهان من است
روز و شب شعله کشـد در جانم
#فریدون_مشیرے

🌹رسالـت ما حفظ آثار و نشر اشعار اصلے از ادبیات کهن و معــاصر و صیانت از نام شاعر است.🌹

🍃کانال اصلی پرنیان🍃

🌹آنـــا🌹
Download Telegram
با عزیزان درنیامیزد دلِ دیوانه‌ام ،
در میان آشنایانَم ولی بیگانه‌ام ...

#رهی_معیری

@parniyaneh💐
جواد بدیع زاده- خزان عشق
@avahayemandegar
شعر: #رهی_معیری
انتشار ۱۳۱۳
۳۹ قبل در چنین روزی این خواننده معروف در سن ۷۸ سالگی درگذشت. وی اولین خواننده مرد ایرانیست که کمپانی هیزمسترز وُیس صدای او را بروی صفحه ضبط کرد.

@parniyaneh💐
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
میان آنهمه ساغر که بوسه می افشاند
بر آتشین لب جان پرور قدح نوشت

شراب بوسه من رنگ و بوی دیگر داشت
مباد گـــرمی آن بوسه ها فراموشت

#رهی_معیری
@parniyaneh💐
دل با من و جان بی‌تو،
نسپاری و بسپارم
کام از تو و تاب از من،
نستانم و بستانی...

#رهی_معیری

دهم اردیبهشت ماه، یکصد و دهمین زادروز شاعر و ترانه‌سرای نامدار ایران «رهی معیری»


یاد و نامشان گرامیباد
یاد ایامی که در گلشن فغانی داشتم
در میان لاله و گل آشیانی داشتم
گِردِ آن شمع طرب می‌سوختم پروانه‌وار
پای آن سرو روان اشک روانی داشتم
آتشم بر جان ولی از شِکوه لب خاموش بود
عشق را از اشک حسرت ترجمانی داشتم
چون سرشک از شوق بودم خاک‌بوس درگهی
چون غبار از شُکر سر بر آستانی داشتم
در خزان با سرو و نسرینم بهاری تازه بود
در زمین با ماه و پروین آسمانی داشتم
درد بی‌عشقی ز جانم برده طاقت
ورنه من داشتم آرام تا آرام جانی داشتم
بلبل طبعم «رهی» باشد ز تنهایی خموش
نغمه‌ها بودی مرا تا هم‌زبانی داشتم

#رهی_معیری

۱۰ اردیبهشت زادروز رهی_معیری

@parniyaneh💐
ماجرای عشق #رهی_معیری به #مریم_فیروز

آری مریم فیروز است یکی از زیباترین زنان تهران و منحصر بفردترین زن اشراف زاده یکصد سال اخیر،کسی که بین #رهی و #کیانوری دومی را انتخاب و تقریبا سی سال بعد از مرگ رهی زندگی کرد.
مریم فیروز کیست و بر او چه گذشت و چه نقشی در شعر رهی دارد؟
رهی معیری عاشق این اشراف زاده قجری شده بود زنی پرشور و سرخ زبان و همدرد کارگران کوره پز خانه های تهران و زنان آواره و خیابانی
همان کسی که رهی وقتی لاله میدید روی زیبای او را به یاد می آورد و نیز شعله، یادآور سرکشی های او بود

لاله دیدم روی زیبای توام آمد بیاد
شعله دیدم سرکشی های توام آمد بیاد
سوسن و گل آسمانی مجلسی آراستند
روی و موی مجلس آرای توام آمد بیاد
بود لرزان شعله شمعی در آغوش نسیم
لرزش زلف سمن سای توام آمد بیاد
در چمن پروانه ای آمد ولی ننشسته رفت
با حریفان قهر بیجای توام آمد بیاد
از بر صید افکن آهوی سرمستی رمید
اجتناب رغبت افزای توام آمد بیاد
پای سروی،جویباری زاری از حد برده بود
های های گریه در پای توام آمد بیاد
شهر پر هنگامه از دیوانه ای دیدم رهی
از تو و دیوانگی های توام آمد بیاد
.................
نخستین ملاقات مریم و رهی در یکی از روزهای اردیبهشت پیش از مرگ فرمانفرما و در دوره ی تلاش برای جدائی از همسر اجباری اش در یک مهمانی در خانه مصطفی فاتح صورت میگیرد و همین ملاقات است که پایه یکی از شورانگیزترین و عجیب ترین حکایت های عاشقانه معاصر قرار میگیرد از آن به بعد شورانگیزترین ترانه ها و غرلیات رهی معیری که به گفته برخی، از بهترین آثار ادبیات کلاسیک معاصر به شمار میرود مایه از این عشق میگیرد.
مریم فیروز در آن وقت دختری بود29 ساله،زیبا، فتان و دل فریب که انصافا در حسن و دلبری آیتی بود اضافه بر طراوت و جوانی و تناسب اندام بسیار جذاب و با هوش و زرنگ و مطلع بود سواد مدرسه ای خوب داشت فرانسه میدانست و بسیار اهل مطالعه هم بود
ارتباط عاشقانه مریم و رهی ادامه پیدا میکند و بعد از مرگ پدر از سرتیپ اسفندیاری جدا میشود بعد از آن رفت و آمد به خانه رهی را آغاز میکند و پس از مدتی او را به خانه شمیران خود می آورد و به او قول میدهد به مذهب و سنت عشق زن او شود از اینجا مریم سر دو راهی زندگی قرار میگیرد او در کار احداث خانه ای در باغ شمیران بود که از سوی برادرش، مهندس کیانوری که در آلمان معماری خوانده بود و افکار چپ گرایانه داشت به عنوان مهندس طراح به وی معرفی میگردد این آشنائی برای مریم که خود را در مبارزات اجتماعی غرق کرده بود فرصت های تازه ای را بوجود آورد حالا او با یکی از سران حزب تازه تاسیس توده آشنا شده بود و او میتوانست در تحقق رویاهای بلند پروازانه او را یاری نماید.
روزگار سیاه ترانه سرای عاشق فرا میرسد مریم سرانجام در انتخاب میان شوریدگی دل و سر پرشور دومی را انتخاب میکند و به رغم عشقی که هرگز فروکش نکرد همراه با معمار چپگرای خانه باغ شمیران پای در راهی میگذارد که جز سختی و دربدری و آوارگی و زندان و شکنجه از آن ثمری نبرد.
اما فصل پربار ترانه ها و غزلیات معیری از همین دوره آغاز میشود و با یاد و نام مریم فیرور زیباترین و به یادماندنی ترین ترانه های زبان فارسی را از خود بجای میگذارد
--------------------------
مشت خاشاکی کجا بندد ره سیلاب را
پایداری پیش اشکم کار دامن نیست نیست
آنقدر بنشین که برخیزد غبار از خاطرم
پای تا سر ناز من هنگام رفتن نیست نیست
-------------------
بعد از کودتای 28 مرداد مریم فیروز یکسال در ایران به صورت مخفی زندگی کرد و جالب اینجاست که یکی مشهرترین شعرهای رهی در روز کودتا در رورنامه اطلاعات به چاپ میرسد دکتر باستانی پاریزی در مورد این غزل میگوید:محفل گرم مریم فیروز اگر هیچ کاری نکرده باشد در تاریخ ادب ایران جای پای محکمی برای خود باز کرده است و بعد از ششصد سال شاعری به دنیای ادب ما تقدیم کرده است که تاپانصد سال دیگر هم شاید مثل او نیاید این مجمع حق خود را به جامعه ما ادا کرده است و چنان مینماید که همه مراحل آن در گرو زیبائی مریم بوده است
--

نه دل مفتون دلبندی نه جان مدهوش دلخواهی
نه بر مژگان من اشکی نه بر لبهای من آهی
نه جان بی نصیبم را پیامی از دلارامی
نه شام بی فروغم را نشانی از سحرگاهی
نیابد محفلم گرمی نه از شمعی نه از جمعی
ندارد خاطرم الفت نه با مهری نه با ماهی
کیم من؟آرزو گم کرده ای تنها و سرگردان
نه آرامی،نه امیدی،نه همدردی نه همراهی

اما آیا مریم که عشق رهی را به شور و هیجان سیاسی و ازدواج با مردی پردردسر و به تبع آن از دست دادن موقعیت اقتصادی خوب و زندگی مخفیانه و پر اضطراب فرار و تعقیب و گریز 36 سال دوری از وطن و تبعید و بعدهم زندان انفرادی ترجیح میدهد حتی هشت سال بعد از مرگ ''کیا'' هم احساس ندامت نمیکند
#بانوی_سرخ تا پایان عمر به #کیا وفادار ماند و عشق بد فرجام #رهی به اوراق تاریخ پیوست


@parniyaneh💐
توبمانی که چو جانی در برم تو ندانی که ز عشق تو چه آمد بر سرم …
حمیرا
تو بماني كه تو جاني در برم
(بیژن ترقی)

بانوای بانو #حمیرا
همراه با ارکستربزرگ گلها

آهنگ : #پرویز_یاحقی
تنظیم : #جواد_معروفی

دستگاه مایه : سه گاه
نوازندگان :
#پرویز_یاحقی : ویلون
#فرهنگ_شریف : تار
#جهانگیر_ملک؟: تنبک
شعر متن از #رهی
گوینده : آذر پژوهش
نه همزبانی نه همنوایی تا با او بگویم زعشقت حکایتی
پوران
گلهای رنگارنگ ۳۸۵ 💐🌷🌸🌾

شاعر #رهی_معیری

آهنگساز استاد#علی_تجویدی 🎻

خواننده #پوران 🎤 🗣

تنظیم کننده استاد مرتضی_حنانه 🎹
دستگاه یا مایه #دشتی
@parniyaneh💐
🌸🍃❤️🍃🌸



آخرین سروده #رهی
در بستر بیماری که به “گلرخ معیری”
دیکته شده است:


ندانم کان مه نا مهربان، یادم کند یا نه؟
فریب انگیز من، با وعده ای شادم کند یا نه؟

خرابم آنچنان، کز باده هم تسکین نمی یابم
لبِ گرمی شود پیدا که آبادم کند یا نه؟

صبا از من پیامی ده، به آن صیادِ سنگین دل:
که تا گل در چمن باقی است، آزادم کند یا نه؟

من از یادِ عزیزان، یک نفس غافل نیم اما
نمی دانم که بعد از من، کسی یادم کند یا نه؟

رهی، از ناله ام خون می چکد، اما نمی دانم
که آن بیدادگر، گوشی به فریادم کند یا نه؟


@parniyaneh💐
آيد وصال و هجر غم انگيز بگذرد 
ساقی بيار باده که اين نيز بگذرد
ای دل به سرد مهری دوران صبور باش
 کز پی رسد بهار چو پاييز بگذرد...

🖋 #رهی_معیری
@parniyaneh💐
پیش رخسارت ،
کسی بر لب نیارد
نام صبح...

#رهی_معیری

@parniyaneh💐
آنکه جانم شد نوا پرداز او
می‌سرایم قصه‌ای از ساز او

ساز او در پرده گوید رازها
سر کند در گوش جان آوازها

خسته دل داند بهای ناله را
شمع داند قدر داغ لاله را

هر دلی از سوز ما آگاه نیست
غیر را در خلوت ما راه نیست

#رهی_معیری
رویا _دریای غم ساحل ندارد
@baritonmosighi
بخشی از گلهای رنگارنگ ۴۲۲

"دریا غم ساحل ندارد"
باصدای بانو #رویا
شعر : #رهی_معیری
آهنگساز : #حبیب_اله_بدیعی
دستگاه : دشتی

آنجا روم که از اشک دریا نباشد
غیر از سبو خون دلی آنجا نباشد
دامن ز مهر و محبت کشیدم
که از مهربانی در زندگانی سودی ندیدم
اشک ندامت به چشمم گشودی
خوابم ربودی
با آنکه بودی صبح امیدم
رفتی و آتش زدی محفلم را
چون تار مویت شکستی دلم
فغان که از محبت
نداری نصیبی سراپا فریبی
می نابی اما به جام رقیبی
سرا پا فریبی
به جز مرغ شب یاری ندارم
به اسودگان کاری ندارم
عشق باشد به عالم غم من
ای مایه غم ببین عالم من
دردا که عشق آتشین
جز خون دل حاصلی ندارد
سر گشته چون موجم ولی
دریای غم ساحل ندارد


@parniyaneh💐
گر من از گردش ایام
ملولم نه عجب

آنکه خوشدل بُوَد
از گردش ایام کجاست !؟

#رهی_معیری


@parniyaneh💐
رویا _دریای غم ساحل ندارد
@baritonmosighi
بخشی از گلهای رنگارنگ ۴۲۲

"دریا غم ساحل ندارد"
باصدای بانو #رویا
شعر : #رهی_معیری
آهنگساز : #حبیب_اله_بدیعی
دستگاه : دشتی

آنجا روم که از اشک دریا نباشد
غیر از سبو خون دلی آنجا نباشد
دامن ز مهر و محبت کشیدم
که از مهربانی در زندگانی سودی ندیدم
اشک ندامت به چشمم گشودی
خوابم ربودی
با آنکه بودی صبح امیدم
رفتی و آتش زدی محفلم را
چون تار مویت شکستی دلم
فغان که از محبت
نداری نصیبی سراپا فریبی
می نابی اما به جام رقیبی
سرا پا فریبی
به جز مرغ شب یاری ندارم
به اسودگان کاری ندارم
عشق باشد به عالم غم من
ای مایه غم ببین عالم من
دردا که عشق آتشین
جز خون دل حاصلی ندارد
سر گشته چون موجم ولی
دریای غم ساحل ندارد


@parniyaneh💐
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
میان آنهمه ساغر که بوسه می افشاند
بر آتشین لب جان پرور قدح نوشت

شراب بوسه من رنگ و بوی دیگر داشت
مباد گـــرمی آن بوسه ها فراموشت

#رهی_معیری
@parniyaneh💐
‏از گل شنیدم بوی او
      مستانه رفتم سوی او

‏         تا چون غبار کوی او
            در کوی جان منزل کنم.

#رهی_معیری


#درود_پگاهتون_فرخنده
🌺🍃🌴