اسطوره با دکتر اسماعیل‌پور
1.02K subscribers
1.6K photos
96 videos
367 files
308 links
منبعی معتبر برای شناخت اساطیر ایران و جهان.

دکتر ابوالقاسم اسماعیل‌پور مطلق
نویسنده، اسطوره‌شناس، مترجم و استاد دانشگاه شهید بهشتی در رشته‌ی فرهنگ و زبان‌های باستانی است.

درباره‌ی او بیشتر بخوانید:
https://goo.gl/TXYrR2
Download Telegram
#یادداشت
🔷🔶🔷🔶

#حماسه_های_ارمنی_و_تاثیرپذیری_آن_ها_از_شاهنامه

ارمنیان از روزگاران بسیار کهن با ایرانیان انواع روابط تاریخی، فرهنگی، سیاسی و... داشته اند و پیداست که یکی از نتایج این ارتباط های دیرسال و متنوع، آشنایی با روایات حماسی، اساطیری و آیینی یکدیگر و احتمالا تاثیر و تاثرات گوناگون در این حوزه خواهد بود.

شواهد و قراین متعددی موجود است که نشان می دهد ارمنیان از حدود دوره اشکانیان، به نامها و داستانهای ملی _ پهلوانی ایران و در ادوار بعد، متن شاهنامه فردوسی توجه و علاقه داشته اند؛ برای نمونه موسی خورنی (موسس خورناتسی) مورخ نامدار ارمنی در قرن پنجم به داستان ضحاک و فریدون اشاره کرده و نوشته است که به اعتقاد پارسیان رستم سکزی به اندازه صد و بیست پیل نیرو داشته.

گریگور ماگیستروس دانشمند ارمنی سده یازدهم در نامه های خویش از نام سپندیار، درخت رستم، رستم و اسبش رَش و تاختن دوزل بر او، انداختن سپندیار دباوند را به سوی رستم و دور کردن پهلوان آن را با نوک چکمه و زندانی بودن بیور اسپ در کوه دباوند یاد کرده است.

گزارشی از شاهنامه خوانی در میان ارمنیان در سده سیزدهم میلادی نیز موجود است و اینکه در پی علاقه آنها به حماسه ملی ایران و درخواستشان، کشیش_شاعری به نام گُستانتین یرنه نگاستی، در همان قرن اشعاری در وزن و لحن شاهنامه می سراید.

نامهای یلان و شهریاران شاهنامه از دیرباز تا امروز در بین ارمنیان متداول بوده است و نوشته اند که نام رستم از سده چهارم در ارمنستان شناخته شده بوده و به صورتهای مختلف در نام گذاری ها به کار رفته است.

در روایات ارمنی داستانی به نام "رستمِ زال" هست که پهلوان اصلی آن برزو نوه رستم است و زال و رستم و فرامرز و پهلوانان ایرانی دیگر در آن نقش و حضور دارند و با شهر ساسون و ارمنیان مرتبط هستند. در این روایت، گزارشی درباره اسب_گزینیِ رستم در آغاز جوانی آمده است که در جزئیات با داستان شاهنامه تفاوتهایی دارد. جالب تر اینکه در این داستان و نیز سایر روایات و باورهای عامیانه ارمنیان، رستم از تباری ارمنی، اهل ساسون و برادر داوید جهان پهلوان معروف ارمنیان و دوست اوهانِ رعدآواز از شخصیتهای حماسه دلاوران ساسون است و زال، فرمانروای شهر ساسون و برزو پسر داوید انگاشته شده که گواه بسیار مهمی بر میزان نفوذ شاهنامه و شخصیتهای آن در بین ارمنیان است.

منبع:
کتاب "در حضرت سیمرغ؛ بیست و پنج مقاله و یادداشت درباره شاهنامه و ادب حماسی ایران"، دکتر سجاد آیدنلو، چ دوم، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، ص۳۷۹_۳۸۰.

صفحه پژوهش های شاهنامه

🇯‌🇴‌🇮‌🇳 🔰
@shahnameh_ferdowsi
#یادداشت
🔷🔶🔷🔶

#حماسه_ارمنی_دلاوران_ساسون_و_شاهنامه

(قسمت نخست)

مهم ترین و شناخته شده ترین اثر حماسی ارمنیان، کتاب/ مجموعه دلاوران ساسون یا داوید ساسونی (ساسونتی داویت) است که در ادبیات ارمنی جایگاه شاهنامه را در فرهنگ ایران دارد.

این حماسه که ساخت اصلی آن ظاهرا از جان فشانی ها و ایستادگی های ارمنیان در برابر سلطه جویی خلفای عباسی در سده های هشتم و نهم میلادی مایه گرفته، دربردارنده ده هزار بیت یا سخن آهنگین درباره چهار نسل از یلان شهر ارمنی ساسون است که به چهار بخش نیز تقسیم شده است:

🔸 قسمت نخست داستان ازدواج خلیفه بغداد با دختر شاه ارمنستان و به دنیا آمدن دو پهلوان همزاد_البته نه از پشت خلیفه، بلکه به شیوه ای شگفت_ با نام های "ساناسار" و "باغداسار" و چیرگی آن ها بر خلیفه است.

🔹 در بخش دوم از پیوند ساناسار با زرین موی چهل طرّه سه پسر به دنیا می آید که فرزند یکی از آن ها "مهر" نامیده می شود. او از شهر ساسون پاسداری می کند و دلاوری ها از خود نشان می دهد و با ملک مصر پیکار می کند و به نیرنگ همسر او با این زن هم آغوش می شود.

🔸 پاره سوم درباره "داوید"، پسر "مهر" از همسر اصلی او "ارمغان" است که برای بالیدن به مصر فرستاده می شود، اما بعد از بلوغ و گردنکشی، وی را به زادگاهش ساسون باز می گردانند. مهر در برابر ملک مصر قرار می گیرد و پس از رویدادهایی سرانجام وی را در پیکاری تن به تن می کشد. داوید با دختری به نام "خندوت" ازدواج ‌می کند و صاحب پسری پهلوان می شود که به یاد پدرش او را مهر (مهر کوچک) می نامند. در پایان این قسمت داوید به چاره گری دختری که از همسری دیگر دارد زخمی و کشته می شود. پاره سوم اصلی ترین بخش حماسه ارمنیان است و داوید، جهان پهلوان آن، رستم روایات ارمنی محسوب می شود.

🔹 در بخش چهارم مهر کوچک، فرزند داوید ابتدا انتقام خون پدر را می گیرد و بعد با گوهر خاتون ازدواج می کند. او پس از دلاوری هایی در دفاع از ساسون همراه اسب مخصوص و موروثی اش کرّه/کورکیک جلالی به غاری می رود و غایب می شود و بنا بر معتقدات عامیانه ارمنیان تا پایان جهان در آنجا زنده است و سالی دوبار سوار بر اسبش از غار بیرون می آید.

با توجه به پیشینه و دامنه تاثیر اسامی و داستان های شاهنامه ای در ارمنستان و به ویژه در نظر داشتن پیوند پهلوانان نامبردار ایران با شهر حماسی ارمنیان، ساسون و دلاوران آن در روایات و معتقدات مردمی ارمنی، بی گمان موضوع مشابهات و مشترکات حماسه ارمنی با شاهنامه و احتمال یا پرسش چند و چون اثرپذیری روایات این مجموعه در برهه بلندمدت نقل و رواج شفاهی آنها از حماسه ملی ایران در خور طرح و بررسی خواهد بود.

اما به طور کلی، مهمترین مضامین و بن مایه های مشترک و مشابه حماسه دلاوران ساسون و شاهنامه در ۲۸ مورد خلاصه می شود که در قسمت های بعد بدان ها خواهیم پرداخت.

منبع:
کتاب "در حضرت سیمرغ؛ بیست و پنج مقاله و یادداشت درباره شاهنامه و ادب حماسی ایران"، دکتر سجاد آیدنلو، چ دوم، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، ص۳۷۷_۳۸۱.

صفحه پژوهش های شاهنامه

🇯‌🇴‌🇮‌🇳 🔰
@shahnameh_ferdowsi
#یادداشت
🔷🔶🔷🔶

#حماسه_ارمنی_دلاوران_ساسون_و_شاهنامه

(قسمت دوم)

مضامین و بن‌مایه های مشترک و مشابه:

۱. آب چشمه مقدس و ویژه:

داوید به سفارش مادربزرگش زرّین مویِ چهل طرّه و عمویش اوهان و راهنمایی اسب مخصوص کرّه/کورکیک جلالی به چشمه شیر می رود و در آن تن می شوید و از آبش می خورد. از تاثیر این آب مقدس و ویژه نوری از صلیبی که بر بازو بسته می تابد و پیکرش بزرگ و غول آسا می شود.

بن‌مایه آب مقدس یا مخصوص که کارکرد ویژه ای دارد در شاهنامه به دو صورت دیده می شود:

🔸 نخست آب روشن‌ چشمه ای که‌ کیخسرو پس از دست شستن از پادشاهی به آن می رسد و شبانه سر و تن می شوید و ناپدید/غایب می شود:

چو بهری ز تیره شب اندر چمید
کی نامور پیش چشمه خمید

بدان آب روشن سر و تن بشست
همی خواند اندر نهان زند و اُست

(دفتر چهارم، پادشاهی کیخسرو، ۳۶۷: ۳۰۴۴_۳۰۴۵)

🔸 و دیگر آب حیوان/حیات که اسکندر در طلب آن برمی آید، ولی ناکام می ماند و خضر پیامبر از آن می نوشد و زندگی جاوید می یابد.

به دلیل نقش محوری "آب" در امر آفرینش و زندگی بشر، چشمه ها در انواع روایات اساطیری، حماسی، آیینی و معتقدات عامیانه ملل مختلف جهان با نقش های شگفتی نظیر بی مرگ کنندگی، درمان بخشی، پیکرگردانی، رویین تن کنندگی، اعطای جوانی، بارور کردن، نیرو دادن، دانش بخشی و... دیده می شود.

ادامه دارد...

صفحه پژوهش های شاهنامه

🇯‌🇴‌🇮‌🇳 🔰
@shahnameh_ferdowsi
#یادداشت
🔷🔶🔷🔶

#حماسه_ارمنی_دلاوران_ساسون_و_شاهنامه

(قسمت دوم)

مضامین و بن‌مایه های مشترک و مشابه:

۱. آب چشمه مقدس و ویژه:

داوید به سفارش مادربزرگش زرّین مویِ چهل طرّه و عمویش اوهان و راهنمایی اسب مخصوص کرّه/کورکیک جلالی به چشمه شیر می رود و در آن تن می شوید و از آبش می خورد. از تاثیر این آب مقدس و ویژه نوری از صلیبی که بر بازو بسته می تابد و پیکرش بزرگ و غول آسا می شود.

بن‌مایه آب مقدس یا مخصوص که کارکرد ویژه ای دارد در شاهنامه به دو صورت دیده می شود:

🔸 نخست آب روشن‌ چشمه ای که‌ کیخسرو پس از دست شستن از پادشاهی به آن می رسد و شبانه سر و تن می شوید و ناپدید/غایب می شود:

چو بهری ز تیره شب اندر چمید
کی نامور پیش چشمه خمید

بدان آب روشن سر و تن بشست
همی خواند اندر نهان زند و اُست

(دفتر چهارم، پادشاهی کیخسرو، ۳۶۷: ۳۰۴۴_۳۰۴۵)

🔸 و دیگر آب حیوان/حیات که اسکندر در طلب آن برمی آید، ولی ناکام می ماند و خضر پیامبر از آن می نوشد و زندگی جاوید می یابد.

به دلیل نقش محوری "آب" در امر آفرینش و زندگی بشر، چشمه ها در انواع روایات اساطیری، حماسی، آیینی و معتقدات عامیانه ملل مختلف جهان با نقش های شگفتی نظیر بی مرگ کنندگی، درمان بخشی، پیکرگردانی، رویین تن کنندگی، اعطای جوانی، بارور کردن، نیرو دادن، دانش بخشی و... دیده می شود.

ادامه دارد...

صفحه پژوهش های شاهنامه

🇯‌🇴‌🇮‌🇳 🔰
@shahnameh_ferdowsi
#یادداشت
🔷🔶🔷🔶

#حماسه_ارمنی_دلاوران_ساسون_و_شاهنامه

(قسمت سوم)

مضامین و بن مایه های مشترک و مشابه:

۲. آزمایش خِرَد کودک برای اثبات نادانی او:

داوید خردسال، گرز گران ملیک را می گیرد و با این‌کار او را نزد جنگاوران خوار می کند. ملیک که بسیار خشمگین است، می خواهد داوید را بکشد، اما مادرش مانع می شود و می گوید که او کودکی نادان و ناقص عقل است و ندانسته این کار را انجام داده است و برای اثبات این سخن خویش می خواهد که خرد او را بیازمایند. به همین منظور:

🔸 "یک سینی پر از طلای سرخ فام کرده و سینی دیگر را با گِل های گداخته ی زغال انباشتند و مقابل داوید نهادند. اسمیل خاتون گفت داوید هر کدام که خواهی بردار. داوید دست به سوی طلاها دراز کرد، اما فرشته ای از ملائک آسمانی دست او بگرفت و به سوی زغال گداخته برد و انگشتش بسوخت و زغالی بدان چسبید و چون دست به دهان برد، زبان خویش نیز بسوزاند و ناله برآورد. گِل گداخته از دهانش درآوردند و اسمیل خاتون به آغوشش گرفت و با او همی گریست. گفت شما را چه سان دل بر این‌ کودک به رحم‌ نمی آید که قصد جانش دارید... ملیک در حالی که با آدم هایش خارج می شد گفت شما حق داشتید و او ابلهی بیش نیست". 🔸

بیمناکیِ پادشاه از کودکی که در دربار و سرزمین او می بالد و آزمودن خرد او و نجات یافتن کودک با رفتاری سبک سرانه، مشابه داستان کیخسرو و افراسیاب در شاهنامه است که پس از کشته شدن پدرش سیاوش در توران بزرگ می شود و چون افراسیاب بنا بر پیشگوییِ اخترشماران از او می ترسد، می خواهد کودک را ببیند. پیران برای اینکه کیخسرو از خشم افراسیاب در امان بماند از او می خواهد که نزد شاه دیوانه نمایی بکند و با نادانی و بی خردی سخن بگوید و بعد از پاسخ های وارونه ی کیخسرو به افراسیاب است که شهریار توران دل آسوده می شود و به پیران می گوید:

بدو گفت کاین دل ندارد به جای
ز سر پرسمش، پاسخ آرد ز پای

نیاید همانا بد و نیک ازوی
نه زینسان بود مردم کینه جوی

شو این را به خوبی به مادر سپار
به دست یکی مرد پرهیزگار

(دفتر دوم، پادشاهی کیکاوس، ۳۷۴: ۲۴۹۵_۲۴۹۷)

مشابه این موضوع در روایت های شفاهی/ مردمی به فرود، فرزندِ دیگر سیاوش نسبت داده شده که برای مصون‌ ماندن از کینه افراسیاب باز به سفارش پیران همچون دیوانگان رفتار می کند.

یادآور می شود که نوع آزمایش کودک در حماسه ارمنی عین روایتی است که در تلمود و بعضی منابع تاریخی و تفاسیر درباره حضرت موسی (ع) و فرعون آمده است.

ادامه دارد...

منبع:
کتاب "در حضرت سیمرغ؛ بیست و پنج مقاله و یادداشت درباره شاهنامه و ادب حماسی ایران"، دکتر سجاد آیدنلو، چ دوم، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، ص۳۸۲_۳۸۳.

صفحه پژوهش های شاهنامه

🇯‌🇴‌🇮‌🇳 🔰
@shahnameh_ferdowsi
#یادداشت
🔷🔶🔷🔶

#حماسه_ارمنی_دلاوران_ساسون_و_شاهنامه

(قسمت چهارم)

مضامین و بن‌مایه‌های مشترک و مشابه:

۳. آزمون ازدواج:

در حماسه ارمنی برای ازدواج با زرّین‌موی چهل‌طرّه آزمون‌هایی تعیین شده است که خواستگار دختر باید از عهده آن‌ها برآید. این آزمون‌ها عبارت است از: بیرون آوردن انگشتر از دهان اژدهای دریایی، برداشتن سیب طلایی از بالای ستون و‌ گرز از فراز برج و زورآزمایی با یلان مس‌شهر که ساناسار همه را انجام می‌دهد و زرّین‌موی را به همسری می‌گیرد.

در جای دیگر، داوید خواستگار خندوت شاهزاده ایرانی ساکن تبریز است و پدر دختر شرط این ازدواج را نبرد با شاپور فرمانروای توران و پیروزی بر او تعیین می‌کند. داوید شاپور را می‌کشد و سرش را به تبریز می‌آورد، اما چون یلان دیگر نیز برای ازدواج با خندوت لشکرکشی کرده‌اند دختر شرط می‌کند "هر کس به‌خاطر من به عرصه جنگ رود، شوی من خواهد شد" و دوباره داوید می‌رود و پس از موفقیت با خندوت ازدواج می‌کند. گوهر خاتون دختر سلطان پاجیک نیز خود دو بار مهارت و لیاقت مهر کوچک پسر داوید را می‌آزماید و بعد از سربلندی پهلوان به همسری او درمی‌آید.

در جوامع و قبایل کهن یکی از آیین‌های پرتکرار ازدواج، مراسم یا سنت "آزمودن خواستگاران" بوده است. بدین‌معنی که یا پدر دختر و یا خود او به شیوه‌های مختلف، خردمندی و غالباً زور و مردیِ جوان/ جوانان را می‌سنجدیدند و هر کس را که از عهده آزمون/ آزمون‌ها برمی‌آمد به دامادی یا همسری برمی‌گزیدند. منظور از این ‌کار اطمینان از شایستگی خواستگار و مهم‌تر از آن، مطابق این باور زن‌سالارانه که ازدواج با دختر شاه سبب پادشاهی داماد خواهد شد، تایید توانایی‌های شهریار آینده بوده است‌.

در شاهنامه، قیصر روم که از ازدواج دختر مهترش کتایون با گشتاسپ ناخشنود است برای ازدواج دو دختر دیگرش شرط تعیین می‌کند و آن ‌کشتن گرگ بیشه فاسقون و اژدهای سقیلاست.

پرسش سرو فرمانروای یمن از پسران فریدون که خواستگار دختران اویند ظاهراً امتحان تیزهوشی جوانان است و پس از پاسخ درست پسران، سرو "مِهین را به مِه داد و کِه را به کِه"

پرسش موبدان از زال و هنرنمایی رزمی او در پیشگاه منوچهر نیز می‌تواند از آزمون‌های ازدواج باشد و پس از موفقیت زال در این دو آزمایش خرد و پهلوانی است که منوچهر موافقت رسمی خود را برای پیوند او با رودابه اعلام می‌کند.

ادامه دارد...

منبع:
کتاب "در حضرت سیمرغ؛ بیست و پنج مقاله و یادداشت درباره شاهنامه و ادب حماسی ایران"، دکتر سجاد آیدنلو، چ دوم، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، صص۳۸۳_۳۸۴.

کانون پژوهش‌های شاهنامه

🇯‌🇴‌🇮‌🇳 🔰
@shahnameh_ferdowsi
#یادداشت
🔷🔶🔷🔶

#حماسه_ارمنی_دلاوران_ساسون_و_شاهنامه

(قسمت پنجم)

مضامین و بن‌مایه‌های مشترک و مشابه:

۴. اسب مخصوص پهلوان:

پهلوان حماسه غالباً اسبی مخصوص با ویژگی‌های شگفت و متفاوت دارد. شماری از این خصوصیات در روایات حماسی مختلف، مشترک و مشابهند که در اینجا به موارد همانند میان باره نامدار حماسه ارمنی، کرّه/ کورکیک جلالی با اسب‌های شاهنامه اشاره می‌شود:

۱.۴. دریایی/ آبی بودن اسب:

در روایات اساطیری، حماسی و افسانه‌های ملل گوناگون اسبانی دیده می‌شوند که یا خود مستقیماً از دریا و رود بیرون آمده‌اند و یا اینکه از گُشنی کردن اسبی که از دریا و چشمه خارج شده با مادیان‌های معمولی زاده شده‌اند و در هر صورت به‌عنوان اسبی دریایی یا کرّه‌ای دریایی‌نژاد، باره‌ای عجیب و غیرطبیعی محسوب می‌شوند که بیشتر در اختیار پهلوان یا پادشاه قرار می‌گیرند‌.

در ترجمه فارسی موجود از حماسه دلاوران ساسون سخنی از دریایی بودن اسب مخصوص یلان ارمنی، کرّه/ کورکیک جلالی نیست، ولیکن از منابع دیگر دانسته می‌شود که این باره‌ی ویژه هم دریایی‌تبار است و ساناسار او را در ژرفای دریا یا رودی می‌یابد.

در روایات ایرانی کهن‌ترین و نخستین یادکردِ داستانی از اسب دریایی در شاهنامه است که اسبی از چشمه سو بیرون می‌آید و با جفته‌ای یزدگرد بزه‌کار را می‌کشد و دوباره به درون آب چشمه می‌رود و پنهان می‌شود:

ز دریا برآمد یکی اسب خنگ
سُرین گِرد چون گور و کوتاه لِنگ

... چُن او کشته شد اسب آبی چو گرد
بیامد بدان چشمه لاژورد

به آب اندرون شد تنش ناپدید
کس اندر جهان این شگفتی ندید

ادامه دارد...

منبع:
کتاب "در حضرت سیمرغ؛ بیست و پنج مقاله و یادداشت درباره شاهنامه و ادب حماسی ایران"، دکتر سجاد آیدنلو، چ دوم، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، صص۳۸۴_۳۸۵.

کانون پژوهش‌های شاهنامه

🇯‌🇴‌🇮‌🇳 🔰
@shahnameh_ferdowsi
#یادداشت
🔷🔶🔷🔶

#حماسه_ارمنی_دلاوران_ساسون_و_شاهنامه

(قسمت ششم)

مضامین و بن‌مایه‌های مشترک و مشابه:

۴. اسب مخصوص پهلوان:

۲.۴. آزمون انتخاب اسب

مهر برای برگزیدن اسبی مناسب که توان کشیدن او را داشته باشد با دست بر پشت باره‌ها فشار می‌آورد و بر اثر قدرت او کمر اسبان خمیده می‌شود و شکمشان بر خاک می‌رسد و تنها کرّه/کورکیک جلالی در برابر دست او تاب می‌آورد و باره مخصوصش می‌شود. داوید نیز به همین شیوه بر پشت چهل کرّه دست می‌فشرد و فقط کمر یکی از آن‌ها ختم نمی‌شود‌. رستم هم برای انتخاب اسب:

هر اسپی که رستم کشیدیش پیش
به پشتش بر افشاردی دست خویش

ز نیروی او پشت کردی به خم
نهادی به روی زمین بر شکم

اما رخش را که تهمتن می‌یابد و می‌گیرد:

بیازید چنگال گردان به زور
بیفشارد انگشت بر پشت بور

نکرد ایچ پشت از فشردن تهی
تو گفتی ندارد همی آگهی

به دل گفت کاین بر نشست من است
کنون کار کردن به دست من است

در روایت الحاقیِ "صفت اسپ سهراب" بر بعضی نسخ شاهنامه هم سهراب به این شیوه اسب خود را انتخاب می‌کند که تقلیدی از داستان رستم است.

۳.۴. سخن‌فهمی اسب:

برای اینکه داویدِ نوزاد را به مصر بفرستند او را در خورجینی می‌گذارند و به پشت کرّه /کورکیک جلالی می‌بندند؛ سپس اوهان به اسب می‌گوید "جلالی تمنایی دارم از تو، نزنی او را به صخره‌ها یک هو، مزنش بر بوته یا که بر درخت، نگهدارش باش تو بسی سخت و سخت، چون رسیدی به مهر پر ز افسون، بسپارش به سلامت به اسمیل خاتون، به تو می‌سپارم من این‌ کودک را که نور چشم‌ ماست و فروغ ساسون" و اسب که سخنان او را فهمیده است نوزاد را به مصر می‌برد و به اسمیل خاتون می‌سپارد . در جای دیگر نیز زرین‌موی، همسر مهر با کرّه/کورکیک جلالی سخن می‌گوید و "اسب سخنان او را گوش کرده و سر فرود آورد".

در شاهنامه هم رخش سخن‌فهم است و پهلوان در خان سوم که اسبش دو بار او را به سبب آمدن اژدها از خواب بیدار کرده است می‌گوید:

بدان مهربان رخش هشیار گفت
که تاریکی شب بخواهی نهفت؟

سرم را همی بازداری ز خواب
به بیداری من گرفتی شتاب

گر این بار سازی چنین رستخیز
پی تو ببرّم به شمشیر تیز

سیاوش نیز با شبرنگ بهزاد راز می‌گوید:

به گوش اندرش گفت رازی دراز
که بیدار دل باش و با کس مساز

چو کیخسرو آید به کین خواستن
عنانش تو را باید آراستن

از آخُر ببُر دل به یکبارگی
که او را تو باشی به کین بارگی

در روایات دیگر فرامرز، فرزند رستم، کوراوغلو، دلاور آذربایجانی، مارکو، پهلوان سربی، خوسکِلی، از یلان ازبکی، و آشیل و هکتور یونانی نیز با اسپان خویش سخن می‌گویند.

۴.۴. سخن گفتن اسب:

کرّه/کورکیک جلالی چندین‌بار همچون آدمیان با ساناسار، اوهان و داوید سخن می‌گوید. در بیتی از شاهنامه نیز که در برخی از دست‌نویس‌ها و چاپ‌ها آمده، افراسیاب به توانایی سخن گفتن رخش اشاره کرده است:

سخن گوید ار زو کنی خواستار
به دریا چو کشتی بود بر گذار

قدرت سخن‌گویی اسبان ویژه از بن‌مایه‌های روایات حماسی است و برای نمونه اسب‌های ملک محمد در افسانه‌های آذربایجانی، ایلیا مورمیث پهلوان روایات روسی، الپامیس، یلِ ازبکی، کوگردی مرگنِ ترک، مارکو جنگاور صربی و چل کویروک باره‌ی مشهور داستان‌های قرقیزی سخن می‌گویند.

ادامه دارد...

منبع:
کتاب "در حضرت سیمرغ؛ بیست و پنج مقاله و یادداشت درباره شاهنامه و ادب حماسی ایران"، دکتر سجاد آیدنلو، چ دوم، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، صص۳۸۵_۳۸۷.

کانون پژوهش‌های شاهنامه

🇯‌🇴‌🇮‌🇳 🔰
@shahnameh_ferdowsi
Forwarded from Parssoumash part Tours
#محتوای_آموزشی
🔰گیلگمش، در جستجوی جاودانگی

«گیلگمش نخستین اثر #حماسی و #ادبی جهان به شمار می رود. کهن ترین بخش نوشتاری آن مربوط به هزاره دوم پیش از مسیح است اما پیشینه اش به سه هزار سال پیش از میلاد نیز می رسد... #حماسه گیلگمش، به بهترین وجه سرنوشت انسان را در جستجوی جاودانگی توصیف کرده است.» (اسماعیل‌پور، 122)

#گیلگمش، پهلوان نامدار اوروک، شهری از سرزمین سومر در میان‌رودان (بین‌النهرین)، که شخصیتی نیمه‌ایزدی-نیمه‌انسانی دارد، عمری در جستجوی جاودانگی و خداگونه شدن می‌کوشد و بارها شکست می‌خورد اما سرانجام به گیاهی دست می‌یابد که او را جاودانه خاهد کرد ولی ماری آن گیاه را می‌رباید و حاصل عمر او از دست می‌رود. (مار در #اساطیر نماد جاودانگی است.)

داستان گیلگمش در چند دوره تاریخی به شعر حماسی نوشته شده است و چند روایت آن که برخی 2000 سال پیش از میلاد مسیح نوشته شده اند، به دست آمده است. کاملترین آن در 12 لوحه به زبان #اکدی، و در 350 سطر به دست آمده است.
(به طور خلاصه:)

💠لوح ۱ - اهالی اوروک به درگاه خدایان از زورگویی گیلگمش شکوه می‌کنند. خدایان #انکیدو را از خاک می‌آفریند. او در دشتها زندگی می کند.
💠لوح ۲ - مردی از چوپانان، زورگویی‌های گیلگمش را برای انکیدو شرح می‌دهد. انکیدو خشمگین به اوروک می‌رود و با گیلگمش مبارزه می‌کند. گیلگمش پشتش را می‌خواباند و او را دوست خود می‌خواند. سپس به او می‌گوید که به همراهی هم، به جنگ #هومبه_به، دیو جنگل سدر خدایان بروند.
💠لوح ۳ - پیرسالان به گیلگمش نصیحت‌هایی برای این سفرش می‌کنند. نین سون، مادر گیلگمش برای او دعا می‌کند و از انکیدو می‌خواهد که از پسرش محافظت کند.
💠لوح ۴ - گیلگمش و انکیدو به سوی جنگل سدر خدایان به راه می‌افتند. گیلگمش پنج خواب می‌بیند و انکیدو آن‌ها را به پیروزی تعبیر می‌کند. وقتی به آستانهٔ جنگل سدر می‌رسند، انکیدو هراسان می‌شود و گیلگمش او را دلداری می‌دهد و وارد جنگل می‌شوند.
💠لوح ۵ - با هومبه به مبارزه می‌کنند و گیلگمش با سه ضربه سرش را جدا می‌کند و سپس درختان جنگل سدر را می‌کوبند و می‌کَنند.
💠لوح ۶ - ایشتر به گیلگمش می‌گوید که معشوق او باشد، ولی گیلگمش عشق او را نمی‌پذیرد. ایشتر نر گاو آسمانی را در اوروک رها می‌کند. نر گاو به ویرانی اوروک می‌پردازد و انکیدو و گیلگمش با هم او را می‌کشند. سپس انکیدو خوابی می‌بیند و برای گیلگمش تعریف می‌کند.
💠لوح ۷ - انکیدو خواب دیده که خدایان برای مجازات گناهان گیلگمش و انکیدو (کشتن هومبه به، نابود کردن جنگل سدر و کشتن نرگاو آسمانی) تصمیم گرفته‌اند که انکیدو باید بمیرد. .. انکیدو بار دوم خواب می‌بیند که مردی او را به دنیای زیرین می‌برد و گیلگمش او را یاری نمی‌کند و سپس انکیدو دوازده روز در بستر بیماری می‌افتد.
💠لوح ۸ - انکیدو می‌میرد و گیلگمش بر مرگش مویه می‌کند و دستور می‌دهد تندیسی از او بسازند.
💠لوح ۹ - گیلگمش اندوهگین از مرگ انکیدو، راهی جایگاه اوته نه پیشتیم (تنها انسانی که توانسته به جاودانگی برسد) می‌شود تا راز جاودانگی را از او بپرسد. به دو کوه می‌رسد که معبر آفتاب اند. دو نگهبان کوه که مانند کژدم هستند، راه را نشانش می‌دهند. او وارد ظلمات شده و آن سوی ظلمات باغی می‌بیند که برگ‌هایش از لاجورد و میوه‌هایش از عقیق است.
💠لوح ۱۰ - گیلگمش با کشتی، به جایگاه اوته نه پیشتیم می‌رسد و ماجرای خود را برایش می‌گوید. اوته نه پیشتیم می‌گوید مرگ تقدیر گریزناپذیر انسان است.
💠لوح ۱۱ - گیلگمش از راز جاودانگی اوته نه پیشتیم می‌پرسد. اوته نه پیشتیم ماجرای #طوفان بزرگ را تعریف می‌کند. در زمان طوفان بزرگ، او به دستور اآ کشتی ای ساخت و یک جفت از هر حیوانی در آن گذاشت. وقتی خدایان از زنده بودن او مطلع شدند، او و جفتش را در شمار خدایان قرار داده و ساکن آن سوی دریا کردند.
آن گاه اوته نه پیشتیم جای #گیاه_جاودانگی را بر گیلگمش آشکار می‌کند و گیلگمش آن را می‌یابد؛ ولی وقتی به شست‌وشوی خود مشغول است، #ماری آن را می‌خورد و گیلگمش دست خالی به اوروک بازمی‌گردد.
💠لوح ۱۲ - این لوح احتمالن به روایت دیگر ای حماسه تعلق دارد و ادامه قبلی نیست.
گیلگمش انکیدو را برای بازگرداندن چیزی به دنیای زیرین می‌فرستد و به او توصیه‌هایی می‌کند تا بتواند برگردد. اما انکیدو به توصیه‌های گیلگمش عمل نمی‌کند و در دنیای زیرین گرفتار می‌شود. گیلگمش از خدایان طلب یاری می‌کند و اآ اجازه می‌دهد که روح انکیدو بالا بیاید. انکیدو احوال دنیای زیرین را برای گیلگمش بازمی‌گوید.

#گیلگمش
#اسطوره #اساطیر

منابع:
🔹انسان و اسطوره، گریمال (مقالات)، ترجمه اسماعیل پور
🔸گیلگمش، کهن‌ترین داستان حماسی جهان، جرج اسمیت، منشی زاده
🔹فرهنگ اساطیر آشور و بابل، ف.ژیران و دیگران، ترجمه اسماعیل پور