اسطوره با دکتر اسماعیل‌پور
1.03K subscribers
1.6K photos
96 videos
366 files
308 links
منبعی معتبر برای شناخت اساطیر ایران و جهان.

دکتر ابوالقاسم اسماعیل‌پور مطلق
نویسنده، اسطوره‌شناس، مترجم و استاد دانشگاه شهید بهشتی در رشته‌ی فرهنگ و زبان‌های باستانی است.

درباره‌ی او بیشتر بخوانید:
https://goo.gl/TXYrR2
Download Telegram
بیستم فروردین سالروز درگذشت منوچهر ستوده، منتخب هشتمین جایزۀ ادبی و تاریخی دکتر محمود افشار

هرچه می‌رفتیم راه بود

به جادهٔ چالوس افتادیم جاده‌ای چارواداری بود، هنوز به دستور رضاشاه ماشینی نشده بود و از اتومبیل در این راه خبری نبود به خلاف امروز که هر دقیقه سی ماشین در حال آمد و رفت است. از میدانک و سرخه‌در و گرمو گذشتیم و حسنک‌در و ملک فالیز درآمدیم و از نسا که فقط یک کورهٔ آهن‌پزی داشت گذشتیم و به شاه پل و وله رسیدیم و از وله راه را گرداندیم و به طرف کهنه‌ده و آزاد‌بر رو آوردیم. در آزاد‌بر شب را ماندیم و مهمان کدخدا اسدالله شدیم. این مرد خدا تمام شب را صرف ما کرد. چاک گیوه‌های پارهٔ ما را دوخت، بند ساک‌های پاره‌شدهٔ ما را تعمیر کرد و حلقهٔ آهنی به ته هریک از چوب‌دست‌‌های ما کوبید و ما را مرد راه کرد و سفارش کرد در گرآب به منزل ملا ایوب گرایی برویم. در شیب گردنهٔ عسلک به کهنه قبرستانی برخوردیم که پایه‌های چهارطاق‌های آن برجا بود و دو سه سنگ قبر مورخ ۹۲۰ و ۹۳۱ و ۹۴۰ داشت، سرانجام بر گرآب رسیدیم. ساکنان گرآب بر بام‌ها برآمده بودند و فریاد می‌کردند «هوی اِرمنی–هوی اِرمنی». از پیرزنی که سر راه بود منزل ملا ایوب گرایی را جویا شدیم. پیرزن پیش افتاد و ما را به منزل ملا ایوب رساند. در را کوبید و ملا ایوب را خواست. ملایی سفید‌پوش، عرقچین به سر که موی سر و ریش او سفید بود در را گشود و ما را به داخل دعوت کرد. خانه تمیز و آراسته، رختخواب‌ها در چادرشب پیچیده و به دیوار اطاق تکیه داده و کف اطاق از قالی مفروش بود. گفتگوی مخلص با ملا ایوب شروع شد. ملا از نجوم اطلاعی داشت و سخن از عطارد و زهره و مشتری به میان آمد، اما از اورانوس و نپتون اطلاعی نداشت. شکل مدار زمین را به دور خورشید پرسید. کاغذ و قلمی خواستم و برای او ترسیم کردم. خلاصه شام آوردند و خوردیم و خوابیدیم. صبح برخاستیم و پس از ادای فریضه صبحانه خوردیم و به راه افتادیم و به دهکدهٔ گته ده رسیدیم. از آنجا به لمبران و جوستان رسیدیم. جوستان جوزستان بوده و درختان گردوی کهن فراوانی داشت. استراحتی کردیم و چای خوردیم. از جوستان به تکیه رسیدیم که امامزاده‌ای داشت و دو جفت درهای کنده‌کاری داشت که دیدنی بود. راه را ادامه دادیم و آرام آرام خود را به «شهرک» طالقان رساندیم. کولباره‌های سنگین نفس ما را قطع کرده بود برای صرف چای به قهوه‌خانهٔ ده رفتیم در قهوه‌خانه به شکرالله چاروادار برخوردیم سه قاطر او را به کرا گرفتیم، هر قاطر به یک تومان که ما را به گازرخان برساند. گردنهٔ الورز در سر راه است و بالا رفتن از آن کار حضرت فیل، به چشمهٔ عزیز و نگار که گوسفندسرا بود رسیدیم شب را در گوسفندسرا خوابیدیم و فردا پای در راه گردنه نهادیم. هرچه می‌رفتیم راه بود.

[البرزکوه، نگارش و گردآوری دکتر منوچهر ستوده، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، ۱۳۸۹، ص ۱۷–۱۶]

@AfdharFoundation
مرکز مطالعات ایران‌شناسی یارشاطر
در دانشگاه کلمبیا نسخه آنلاین ایرانیکا را به صورت آنلاین و رایگان ارائه و در دسترس قرار داده است که از لینک زیر قابل دسترسی است

https://brill.com/view/db/eiro

@IssuesofIranology
Photo from Abolghasem Esmailpour
📔 نقد و بررسی کتاب خداینامگ با حضور:

▫️دکتر ابوالفضل خطیبی
▫️دکتر لیلی ورهرام
▫️محمد بیانی

📎 لینک ورود به جلسه در اسکای‌روم:
https://www.skyroom.online/ch/sajaddalir/talarekamal

◽️لینک جلسه اندکی پیش از ساعت ۱۷:۳۰ فعال خواهد شد. پس از رفتن به لینک جلسه، برای وارد شدن کافی است گزینه‌《میهمان》را انتخاب کنید. پس از ورود، نام و نام‌خانوادگی خود را وارد کنید.
🔺یکی از آثار زرین طلا تپه،
دوره کوشانی-اشکانی (سده یکم پ.م.)

🔹طلا تپه یک پایگاه باستانی در نزدیکی شهر شبرغان (۱۰۰ کیلومتری بلخ) در شمال افغانستان کنونی است.

@utiranshenasi
Forwarded from از گذشته و اکنون (احمدرضا بهرامپور عمران)
«شاهرخِ مسکوب» (به‌مناسبتِ سال‌روزِ درگذشتش)

نخستین‌بار در دورانِ کارشناسی، هنگامِ مطالعهٔ نقد ‌و ‌بررسی‌های رستم ‌و ‌اسفندیار، با نام مسکوب آشنا شدم. البته در آن روزها درکِ چندان روشنی از آن تحلیل‌ها نداشتم.
بارِ دوم هنگامِ خواندنِ «خوشه‌های خشمِ» جان اشتاین‌بک، این نام را به‌عنوانِ مترجم درکنارِ نامِ عبدالرحیمِ احمدی دیدم. احمدی گویا کتابی دربابِ اقتصاد هم داشت یا ترجمه‌کرده‌بود که به‌مناسبتی تورقی کرده‌بودمش. پیدا بود او نیز نثرِ خوبی دارد. این‌بار البته دانشجوی کارشناسیِ ارشد بودم و دورانِ فترت و فراغتِ میانِ اتمامِ واحدهای درسی و انتخاب و التهابِ نوشتنِ پایان‌نامه را می‌گذراندم؛ پایان‌نامه‌ای که به‌درستی نمی‌دانستم از کجا باید آغازش‌کرد، چه و چگونه و اصلاً چرا بایدش نوشت؟! در این تردیدهای دردناک، شاید برای سرگرم‌کردنِ خود یا گریز از افسردگیِ ناشی از آن بلاتکلیفی‌ها، چندین رمانِ برترِ جهان را فهرست‌کردم و افتادم به جانشان. یکی از این آثار خوشه‌های خشم بود. نثرِ ترجمه آن‌قدر فارسی بود که گمان نمی‌بردی ترجمه‌شده؛ مثلِ برگردان‌های محمد قاضی و دریابندری. و گویا این نخستین اثری است که از مسکوب منتشر شده‌بود.

در همان سال‌ها سراغِ یکی‌دو مجموعه‌مقاله‌ و گفتار از مسکوب را هم گرفتم («داستانِ ادبیات» و «هویتِ ایرانی و زبانِ فارسی). در اولی، آثاری ازجمله «افسانهٔ» نیما و «سه‌تابلوِ» عشقی را تحلیل کرده‌ و در دومی که گویا محصولِ چند سخنرانی‌اش بود سرگذشتِ زبان فارسی و تأثیرِ آن را بر هویّتِ ایرانی. بی‌تعارف بگویم، گرچه همین آثار نیز نکته یا نکاتی آموختنی کم ندارد، اما چندان اثری از قلمِ درخشان و نگاهِ تلخِ خوشِ مسکوب، مسکوبی که بعدها بیش‌تر و بهتر شناختمش، در آن‌ها دیده‌نمی‌شد . قلمی که گاه حتی زیادی خوب می‌شد و برخی، ازجمله استاد خرمشاهی، به‌درستی اشاره‌کرده‌بودند نثر همان بهتر که در آثارِ تحقیقی، آن‌قدرها هم «خوب» و هم‌چون «غزلی منثور» نباشد. این قلمِ «خیلی خوبِ» مسکوب، که نمی‌بایستی در پژوهش آن‌چنان می‌بود، نخست در اوایلِ دههٔ پنجاه، در «سوگِ سیاوش» جلوه‌می‌کند و بعدها در اواخرِ همان دهه در «در کوی دوست» پررنگ‌تر می‌شود و گاه به شعرِ منثور پهلومی‌زند. مسکوب در هر دو اثر، شعر و تاریخ و «اسطوره» را، که به‌درستی رویای جمعی‌اش خوانده‌اند، درهم‌می‌آمیزد و تفسیرها نیز گاه رهاتر و فراتر از متنی است که بنا بوده بدان پرداخته‌شود؛ و بسا که این «دالِّ» دل‌انگیز و نثرِ درخشان، خوانندهٔ بی‌تاب را سوی خویش می‌کشاند نه مدلول و مصداقی که بنا بوده درباره‌اش بخوانَد. در این آثار، جانبِ توازن میانِ زیباییِ نثر و ذاتِ روشن‌گرانهٔ پژوهش، کم‌تر نگاه‌داشته‌شده و نویسنده در این‌جاها بیش‌تر «نویسنده» است تا «تحلیل‌گر» یا «منتقد».
و این شاید که بتوان‌گفت و گفته‌اند نقصان، البته مزیّتِ دیگر نوشته‌هایی است که مسکوب در آن‌ها از عالمِ کودکی، خانواده و خلوتِ خویش گفته و به رویاهای بربادرفتهٔ تاریخ و اجتماع، و نیز سرنوشتِ کشورش پرداخته («گفتگو در باغ»، «سوگِ مادر» و درنهایت «روزها در راه»). آثاری که گاه جانبِ تلخ و صادق هدایت‌وارِ شخصیتِ مسکوب در آنها بُروز دارد؛ به‌خصوص «روزها در راه» که در آن به روایتِ زندگی‌ِ خویش در سال‌های اقامتِ در فرانسه پرداخته.

نثرِ مسکوب، که گویا کم‌تر دربابِ آن نوشته‌اند، در تمامیِ این آثار می‌درخشد؛ نثری تن‌درست و پاکیزه، ودرعینِ‌حال چابک و پرتکاپو و امروزین. این نثرِ ماندگار را در برگردان‌های او از تراژدی‌ها و اساطیرِ جهان نیز می‌توان دید، ازجمله «اُدیپِ» سوفوکل.

شاهرخِ مسکوب جانبِ جذّاب و متناقضِ دیگری نیز داشت و آن گرایشِ هم‌زمان و توأمانِ اوست به اردوگاهِ چپ، درکنارِ دلی که داشت و برای ایران‌ می‌تپید؛ هرچند او هرچه پیش‌تر می‌آید بنابه‌ روشن‌گری‌ها و ضرورت‌ها، از چپ، اگر نگوییم کناره، فاصله می‌گیرد. شاید مرارت‌کشیدن‌‌های مسکوب از این‌جهت، تاحدی قابلِ مقایسه باشد با دیگر سرگشتهٔ این عوالم یعنی سیاوشِ کسرایی.

امروز اگر بخواهم درخشان‌ترین اثرِ مسکوب را انتخاب کنم، همان اثری است که نخستین‌بار از او خوانده‌ام: «مقدمه‌ای بر رستم و اسفندیار». اثری که بارها به‌مناسبت و بی‌مناسبت خواندمش و هربار احساس‌کردم چه سرنوشتِ غم‌انگیزی دارد انسان‌. زمانی بنابه‌ضرورتی حدودِ ده‌ تحلیل دربابِ رستم ‌و ‌اسفندیار را خواندم. حالا که به بقایای تأثیرِ آن آثار بر ذهنِ خود می‌اندیشم، می‌بینم شاید بیش‌ترین سهم از آنِ همان مقدمهٔ مسکوب است بر رستم‌ و اسفندیار. چندتای دیگرش هم عبارت‌ اند از: داستانِ داستان‌ها ( از استاد اسلامیِ ندوشن)؛ بیچاره اسفندیار! (از زنده‌یاد سعیدیِ سیرجانی)؛ تراژدیِ قدرت در شاهنامه ( از زنده‌یاد مصطفی رحیمی)؛ و فصلی که استاد سعیدِ حمیدیان در «درآمدی بر اندیشه و هنرِ فردوسی»، به اسفندیار اختصاص‌داده‌اند.


@azgozashtevaaknoon
🔺گرفتار شدن خاقان چین به کمند رستم...

🔺رقم آقا لطف علی صورتگر شیرازی، مورخ ۱۲۷۹ ه.ق.، از شاهنامه داوری، در موزه رضا عباسی.

🔴《ز پیل اندر آورد و زد بر زمین
ببستند بازوی خاقان چین
پیاده همی راند تا رود شهد
نه پیل و نه تاج و نه تخت و نه مهد
چنین است رسم سرای فریب
گهی بر فراز و گهی بر نشیب


@utiranshenasi
Forwarded from طومار اندیشه
فراخوان کنفرانس درباره ارائه های متنی و بصری حیوانات، دانشگاه کمبریج، انگلستان
https://tumarandishe.ir/fa/post/1576

پایگاه خبری طومار اندیشه
@toomareandisheh
Photo from Abolghasem Esmailpour
سخنرانی دکتر اسماعیل پور درباره ساختار شاهنامه. در دانشگاه فردوسی مشهد ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۰
Forwarded from طومار اندیشه
فرصت مطالعاتی برای دانشجویان دکتری علوم انسانی و اجتماعی، مؤسسه شرق شناسی آلمان در بیروت، لبنان
https://tumarandishe.ir/fa/post/1596/

پایگاه خبری طومار اندیشه
@toomareandisheh
رادیو شاهنامه | پنجاه و یکم
رادیو شاهنامه
📻رادیو شاهنامه | بخش پنجاه و یکم
🎙آوای رسای دوستداران شاهنامه و زبان پارسی

🔸آنچه در بخش پنجاه و یکم رادیو شاهنامه خواهید شنید :


▫️نگاره های فردوسی از آغاز تا به امروز تازه ترین سخنرانی #ابوالفضل_خطیبی به مناسبت بزرگداشت فردوسی
▫️معرفی کتاب نخستین جشنواره ملی عکس شاهنامه
▫️نقالی #گردآفرید از داستان بهرام و زن پالیزبان به مناسبت بزرگداشت فردوسی
🎼 آلبوم کامل #سایه_کابوس روایت موسیقیایی از داستان ضحاک اثر گروه زیست تن


⚜️پیشکش به #محمد_امین_ریاحی

🎙گوینده: فرانک ‌خسروی
🎚سردبیر: کوروش جوادی
🏠تهیه شده در استودیو #باشگاه_شاهنامه_پژوهان


✔️هر هفته با #رادیو_شاهنامه
@radioshahnameh
#نقد_کتاب
@shahnamehpajohan

نقدی بر کتاب «خداینامگ»؛ نوشته یاکوهامین آنتیلا        

نگارش و پژوهش: سمیه ارشادی

#بخش_پنجم: قسمت اول

۵. حذف و اضافه کردن داستان­‌ها و شخصیت­‌ها از سوی فردوسی

شوربختانه اگر چنین برداشت کنیم که یاکوهامین آنتیلا در راه نگارش این کتاب و به ­ویژه در راه اثبات فرضیه پژوهشی‌اش (وجود تنها یک کتاب خاص با نام خداینامگ) در مواردی فردوسی و شاهنامه‌اش را سپر بلا کرده، چندان به بیراهه نرفته‌ایم! به‌ویژه که بارها اهمیت وجود شاهنامه را در اتصال هر چند غیرمستقیم آن به خداینامه زیر سوال می­‌برد که بدان اشاره شد؛ و یا هر کجا به تردیدی در مورد کلیت داستان­‌ها، برخی از جزئیات داستانی، وجود شخصیتی و یا فقدان آن در منابع عربی برمی­‌خورد، به جای آنکه دلیل آن را در دستنویس خدای­نامه، شاهنامه ابومنصوری (که چندین منبع داشته و از یکی از دستنویس­‌های خداینامه بهره برده)، شاهنامه ثعالبی (با وجود استفاده از چندین منبع) و آثار عربی مورد اشاره‌اش جستجو کند، یک راست به سمت فردوسی و شاهنامه او نشانه می­‌رود و خود را راحت کرده و حذفیات و اضافات را بر گردن حماسه ­سرای بزرگ ما می­‌اندازد! این در حالی است فقدان داستان­ بسیار مهمی چون آرش در شاهنامه فردوسی و وجود آن در تاریخ ثعالبی به روشنی گویای این حقیقت است که اتفاقاً این فردوسی بوده که به منبع خود بسیار وفادار بوده است؛ در غیر این صورت اگر می­‌خواست با این وسعتی که نویسنده از آن یاد می­‌کند دست به حذف و اضافه نمودن داستان­‌ها بزند، قطعاً در این میان فکری هم باید در مورد داستان آرش می­کرد.

از طرفی به قول خالقی مطلق، اندرزهای انوشیروان و بزرگمهر که ابیات بسیار زیادی را در برمی­‌گیرند و شاعر در پایان یکی از این گفتگوها می­‌گوید: «سپاس از خداوند خورشید و ماه/ که رَستم ز بوزرجمهر و ز شاه» خود نشان می­‌دهد تنها شاعری با امانت و وسواس همه اندرزهای ناشاعرانه و ملال‌انگیز مأخذی مدون را به نظم می­‌کشد و این چنین از به پایان رسیدن کار، نفسی به راحتی می­‌کشد و در برخی جزئیات که حتی برای خود شاعر دراز و ملا­آور است درنگ می­کند که نسبت به مأخذش امانت‌دار بوده باشد. (خالقی مطلق، ۱۳۸۶: ۱۶) از سویی فردوسی در جاهای مختلف از اثر خود ۳۲ بار به مأخذ مدون خود اشاره می­‌کند» (همان: ۱۰) که این خود نشان ­دهنده اهمیت فردوسی به مالکیت معنوی منبعی است که از آن استفاده می­‌کند.

بدتر از همه آنکه در این موارد که آنتیلا توجیه قابل قبولی از نظر خود دریافت نمی­‌کند، در مورد شاهنامه واژه «ساختگی» را به کار می­‌برد و می­‌گوید: «اولین دلیل این باور غلط این است که شاهنامه فردوسی که چهارصدسال بعد نوشته شده و تاحدودی “ساختگی“ است، می­‌تواند به عنوان مدرکی مستند برای دوره ساسانی خوانده شود».(آنتیلا، ۱۳۹۹: ۲۵۳) علاوه بر این چندین‌بار عبارت «داستان­‌های بی‌اصل و نسب» را برای شاهنامه فردوسی به کار می­‌برد که به هیچ عنوان قابل توجیه نیست!! از آن­ جمله می­‌گوید: «درست همین “داستان­‌های بدون اصل و نسب فردوسی“ در سایر منابع اولیه درخصوص تاریخ ملی ایرانیان (همچون طبری و مسعودی و…) نیز غایب هستند و این موضوع نشان می­‌دهد این شخص فردوسی بوده که این داستان­ها را از منابعی دیگر به شاهنامه خود افزوده است. مدرکی که آیا منابع اضافی فردوسی شفاهی بودند یا نوشتاری موجود نیست». (همان: ۱۸۳– ۱۸۴) یا می­‌آورد: «مابقی “داستان­‌های بدون اصل و نسب شاهنامه فردوسی“ که در منابع عربی نشانی از آن­ها نیست، به خوبی ثابت می­‌کند که منابع فردوسی برای این داستان­ها نیز زبان فارسی بوده است». همچنین معتقد است: «بسیاری از “داستان­‌های بدون اصل و نسب فردوسی“ مانند داستان بیژن و منیژه از منبع اصلی فردوسی یعنی شاهنامه منثور سرچشمه نگرفته‌اند و از این­‌رو، هیچ چیز برای پیوند دادن آن­ها به خداینامگ وجود ندارد». (همان: ۲۶۵)

دلیل آن را هم این­گونه توجیه می­‌کند که: «به نظر می­‌رسد هنگامی که فردوسی روایات منبع اصلی خود یعنی شاهنامه منثور را به نظم می­ کشید، اصراری برای منابع خود درخصوص روایاتش نداشته؛ چراکه این روایات شناخته شده بودند. برعکس، هنگام افزودن حوادث جداگانه، او خارج از محدوده تاریخ معتبر ایران پای می­‌گذاشته و با ارجاع به منابع و مأخذ، از اضافات خود دفاع کرده است. به عبارت دیگر، او تنها زمانی که مطالبی کمتر شناخته شده را به نظم می­‌کشید نیاز به اشاره به منابع ارزشمند را احساس می­‌کرده است». (همان: ۲۳۵) همین فرضیه و نتیجه‌­گیری اشتباه نویسنده سبب شده در شواهدی هم که برای نظریات خود ارائه می­‌دهد به بیراهه رود که در ادامه بدان­‌ها اشاره می­‌شود:

#ادامه‌دارد

@shahnamehpajohan
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🎥داستان #سیاوش (سیاوش و سودابه)
بخش هفتم

📺سیاوش و سودابه / تولید سال ۱۹۷۶
🎞کارگردان : بوریس کیمیاگرف
📼از تاجیک فیلم

#باشگاه_فیلم_شاهنامه

@Shahnamehfilm