Forwarded from باشگاه شاهنامه پژوهان
#نقد_کتاب
@shahnamehpajohan
نقدی بر کتاب «خداینامگ»؛ نوشته یاکوهامین آنتیلا
نگارش و پژوهش: سمیه ارشادی
#بخش_پنجم: قسمت اول
۵. حذف و اضافه کردن داستانها و شخصیتها از سوی فردوسی
شوربختانه اگر چنین برداشت کنیم که یاکوهامین آنتیلا در راه نگارش این کتاب و به ویژه در راه اثبات فرضیه پژوهشیاش (وجود تنها یک کتاب خاص با نام خداینامگ) در مواردی فردوسی و شاهنامهاش را سپر بلا کرده، چندان به بیراهه نرفتهایم! بهویژه که بارها اهمیت وجود شاهنامه را در اتصال هر چند غیرمستقیم آن به خداینامه زیر سوال میبرد که بدان اشاره شد؛ و یا هر کجا به تردیدی در مورد کلیت داستانها، برخی از جزئیات داستانی، وجود شخصیتی و یا فقدان آن در منابع عربی برمیخورد، به جای آنکه دلیل آن را در دستنویس خداینامه، شاهنامه ابومنصوری (که چندین منبع داشته و از یکی از دستنویسهای خداینامه بهره برده)، شاهنامه ثعالبی (با وجود استفاده از چندین منبع) و آثار عربی مورد اشارهاش جستجو کند، یک راست به سمت فردوسی و شاهنامه او نشانه میرود و خود را راحت کرده و حذفیات و اضافات را بر گردن حماسه سرای بزرگ ما میاندازد! این در حالی است فقدان داستان بسیار مهمی چون آرش در شاهنامه فردوسی و وجود آن در تاریخ ثعالبی به روشنی گویای این حقیقت است که اتفاقاً این فردوسی بوده که به منبع خود بسیار وفادار بوده است؛ در غیر این صورت اگر میخواست با این وسعتی که نویسنده از آن یاد میکند دست به حذف و اضافه نمودن داستانها بزند، قطعاً در این میان فکری هم باید در مورد داستان آرش میکرد.
از طرفی به قول خالقی مطلق، اندرزهای انوشیروان و بزرگمهر که ابیات بسیار زیادی را در برمیگیرند و شاعر در پایان یکی از این گفتگوها میگوید: «سپاس از خداوند خورشید و ماه/ که رَستم ز بوزرجمهر و ز شاه» خود نشان میدهد تنها شاعری با امانت و وسواس همه اندرزهای ناشاعرانه و ملالانگیز مأخذی مدون را به نظم میکشد و این چنین از به پایان رسیدن کار، نفسی به راحتی میکشد و در برخی جزئیات که حتی برای خود شاعر دراز و ملاآور است درنگ میکند که نسبت به مأخذش امانتدار بوده باشد. (خالقی مطلق، ۱۳۸۶: ۱۶) از سویی فردوسی در جاهای مختلف از اثر خود ۳۲ بار به مأخذ مدون خود اشاره میکند» (همان: ۱۰) که این خود نشان دهنده اهمیت فردوسی به مالکیت معنوی منبعی است که از آن استفاده میکند.
بدتر از همه آنکه در این موارد که آنتیلا توجیه قابل قبولی از نظر خود دریافت نمیکند، در مورد شاهنامه واژه «ساختگی» را به کار میبرد و میگوید: «اولین دلیل این باور غلط این است که شاهنامه فردوسی که چهارصدسال بعد نوشته شده و تاحدودی “ساختگی“ است، میتواند به عنوان مدرکی مستند برای دوره ساسانی خوانده شود».(آنتیلا، ۱۳۹۹: ۲۵۳) علاوه بر این چندینبار عبارت «داستانهای بیاصل و نسب» را برای شاهنامه فردوسی به کار میبرد که به هیچ عنوان قابل توجیه نیست!! از آن جمله میگوید: «درست همین “داستانهای بدون اصل و نسب فردوسی“ در سایر منابع اولیه درخصوص تاریخ ملی ایرانیان (همچون طبری و مسعودی و…) نیز غایب هستند و این موضوع نشان میدهد این شخص فردوسی بوده که این داستانها را از منابعی دیگر به شاهنامه خود افزوده است. مدرکی که آیا منابع اضافی فردوسی شفاهی بودند یا نوشتاری موجود نیست». (همان: ۱۸۳– ۱۸۴) یا میآورد: «مابقی “داستانهای بدون اصل و نسب شاهنامه فردوسی“ که در منابع عربی نشانی از آنها نیست، به خوبی ثابت میکند که منابع فردوسی برای این داستانها نیز زبان فارسی بوده است». همچنین معتقد است: «بسیاری از “داستانهای بدون اصل و نسب فردوسی“ مانند داستان بیژن و منیژه از منبع اصلی فردوسی یعنی شاهنامه منثور سرچشمه نگرفتهاند و از اینرو، هیچ چیز برای پیوند دادن آنها به خداینامگ وجود ندارد». (همان: ۲۶۵)
دلیل آن را هم اینگونه توجیه میکند که: «به نظر میرسد هنگامی که فردوسی روایات منبع اصلی خود یعنی شاهنامه منثور را به نظم می کشید، اصراری برای منابع خود درخصوص روایاتش نداشته؛ چراکه این روایات شناخته شده بودند. برعکس، هنگام افزودن حوادث جداگانه، او خارج از محدوده تاریخ معتبر ایران پای میگذاشته و با ارجاع به منابع و مأخذ، از اضافات خود دفاع کرده است. به عبارت دیگر، او تنها زمانی که مطالبی کمتر شناخته شده را به نظم میکشید نیاز به اشاره به منابع ارزشمند را احساس میکرده است». (همان: ۲۳۵) همین فرضیه و نتیجهگیری اشتباه نویسنده سبب شده در شواهدی هم که برای نظریات خود ارائه میدهد به بیراهه رود که در ادامه بدانها اشاره میشود:
#ادامهدارد
@shahnamehpajohan
@shahnamehpajohan
نقدی بر کتاب «خداینامگ»؛ نوشته یاکوهامین آنتیلا
نگارش و پژوهش: سمیه ارشادی
#بخش_پنجم: قسمت اول
۵. حذف و اضافه کردن داستانها و شخصیتها از سوی فردوسی
شوربختانه اگر چنین برداشت کنیم که یاکوهامین آنتیلا در راه نگارش این کتاب و به ویژه در راه اثبات فرضیه پژوهشیاش (وجود تنها یک کتاب خاص با نام خداینامگ) در مواردی فردوسی و شاهنامهاش را سپر بلا کرده، چندان به بیراهه نرفتهایم! بهویژه که بارها اهمیت وجود شاهنامه را در اتصال هر چند غیرمستقیم آن به خداینامه زیر سوال میبرد که بدان اشاره شد؛ و یا هر کجا به تردیدی در مورد کلیت داستانها، برخی از جزئیات داستانی، وجود شخصیتی و یا فقدان آن در منابع عربی برمیخورد، به جای آنکه دلیل آن را در دستنویس خداینامه، شاهنامه ابومنصوری (که چندین منبع داشته و از یکی از دستنویسهای خداینامه بهره برده)، شاهنامه ثعالبی (با وجود استفاده از چندین منبع) و آثار عربی مورد اشارهاش جستجو کند، یک راست به سمت فردوسی و شاهنامه او نشانه میرود و خود را راحت کرده و حذفیات و اضافات را بر گردن حماسه سرای بزرگ ما میاندازد! این در حالی است فقدان داستان بسیار مهمی چون آرش در شاهنامه فردوسی و وجود آن در تاریخ ثعالبی به روشنی گویای این حقیقت است که اتفاقاً این فردوسی بوده که به منبع خود بسیار وفادار بوده است؛ در غیر این صورت اگر میخواست با این وسعتی که نویسنده از آن یاد میکند دست به حذف و اضافه نمودن داستانها بزند، قطعاً در این میان فکری هم باید در مورد داستان آرش میکرد.
از طرفی به قول خالقی مطلق، اندرزهای انوشیروان و بزرگمهر که ابیات بسیار زیادی را در برمیگیرند و شاعر در پایان یکی از این گفتگوها میگوید: «سپاس از خداوند خورشید و ماه/ که رَستم ز بوزرجمهر و ز شاه» خود نشان میدهد تنها شاعری با امانت و وسواس همه اندرزهای ناشاعرانه و ملالانگیز مأخذی مدون را به نظم میکشد و این چنین از به پایان رسیدن کار، نفسی به راحتی میکشد و در برخی جزئیات که حتی برای خود شاعر دراز و ملاآور است درنگ میکند که نسبت به مأخذش امانتدار بوده باشد. (خالقی مطلق، ۱۳۸۶: ۱۶) از سویی فردوسی در جاهای مختلف از اثر خود ۳۲ بار به مأخذ مدون خود اشاره میکند» (همان: ۱۰) که این خود نشان دهنده اهمیت فردوسی به مالکیت معنوی منبعی است که از آن استفاده میکند.
بدتر از همه آنکه در این موارد که آنتیلا توجیه قابل قبولی از نظر خود دریافت نمیکند، در مورد شاهنامه واژه «ساختگی» را به کار میبرد و میگوید: «اولین دلیل این باور غلط این است که شاهنامه فردوسی که چهارصدسال بعد نوشته شده و تاحدودی “ساختگی“ است، میتواند به عنوان مدرکی مستند برای دوره ساسانی خوانده شود».(آنتیلا، ۱۳۹۹: ۲۵۳) علاوه بر این چندینبار عبارت «داستانهای بیاصل و نسب» را برای شاهنامه فردوسی به کار میبرد که به هیچ عنوان قابل توجیه نیست!! از آن جمله میگوید: «درست همین “داستانهای بدون اصل و نسب فردوسی“ در سایر منابع اولیه درخصوص تاریخ ملی ایرانیان (همچون طبری و مسعودی و…) نیز غایب هستند و این موضوع نشان میدهد این شخص فردوسی بوده که این داستانها را از منابعی دیگر به شاهنامه خود افزوده است. مدرکی که آیا منابع اضافی فردوسی شفاهی بودند یا نوشتاری موجود نیست». (همان: ۱۸۳– ۱۸۴) یا میآورد: «مابقی “داستانهای بدون اصل و نسب شاهنامه فردوسی“ که در منابع عربی نشانی از آنها نیست، به خوبی ثابت میکند که منابع فردوسی برای این داستانها نیز زبان فارسی بوده است». همچنین معتقد است: «بسیاری از “داستانهای بدون اصل و نسب فردوسی“ مانند داستان بیژن و منیژه از منبع اصلی فردوسی یعنی شاهنامه منثور سرچشمه نگرفتهاند و از اینرو، هیچ چیز برای پیوند دادن آنها به خداینامگ وجود ندارد». (همان: ۲۶۵)
دلیل آن را هم اینگونه توجیه میکند که: «به نظر میرسد هنگامی که فردوسی روایات منبع اصلی خود یعنی شاهنامه منثور را به نظم می کشید، اصراری برای منابع خود درخصوص روایاتش نداشته؛ چراکه این روایات شناخته شده بودند. برعکس، هنگام افزودن حوادث جداگانه، او خارج از محدوده تاریخ معتبر ایران پای میگذاشته و با ارجاع به منابع و مأخذ، از اضافات خود دفاع کرده است. به عبارت دیگر، او تنها زمانی که مطالبی کمتر شناخته شده را به نظم میکشید نیاز به اشاره به منابع ارزشمند را احساس میکرده است». (همان: ۲۳۵) همین فرضیه و نتیجهگیری اشتباه نویسنده سبب شده در شواهدی هم که برای نظریات خود ارائه میدهد به بیراهه رود که در ادامه بدانها اشاره میشود:
#ادامهدارد
@shahnamehpajohan