دومان
173 subscribers
500 photos
67 videos
242 files
3.4K links
ارتباط با ادمین
@Nimaasak
Download Telegram
Forwarded from اتچ بات
و این جهان
پر از صدای حرکت پاهای مردمی ست
که همچنان که تو را می بوسند
در ذهن خود طناب دار تو را می بافند...

شعر
و
صدای
#فروغ_فرخزاد

https://telegram.me/nimaasakk
نگاه کن که غم درون دیده‌ام

چگونه قطره قطره آب می شود

چگونه سایهٔ سیاه سرکشم

اسیر دست آفتاب می شود

نگاه کن

تمام هستی ام خراب می شود

شراره‌ای مرا به کام می کشد

مرا به اوج می برد

مرا به دام می کشد

نگاه کن

تمام آسمان من

پر از شهاب می شود


تو آمدی زِ دورها و دورها

زِ سرزمین عطرها و نورها

نشانده‌ای مرا کنون به زورقی

زِ عاج ها، ز ابرها، بلورها

مرا ببر امید دلنواز من!

ببر به شهر شعرها و شورها

به راه پر ستاره می کشانی ام

فراتر از ستاره می نشانی ام

نگاه کن

من از ستاره سوختم

لبالب از ستارگانِ تب شدم

چو ماهیان سرخ رنگ ساده دل

ستاره چین برکه های شب شدم

چه دور بود پیش از این زمین ما

به این کبود غرفه‌های آسمان

کنون به گوش من دوباره می رسد

صدای تو

صدای بال برفی فرشتگان

نگاه کن که من کجا رسیده‌ام

به کهکشان، به بیکران، به جاودان

کنون که آمدیم تا به اوج ها

مرا بشوی با شراب موج ها

مرا بپیچ در حریر بوسه‌ات

مرا بخواه در شبان دیر پا

مرا دگر رها مکن

مرا از این ستاره‌ها جدا مکن


نگاه کن که موم شب براه ما

چگونه قطره قطره آب می شود

صراحی سیاه دیدگان من

به لای‌لای گرم تو

لبالب از شراب خواب می شود

به روی گاهواره‌های شعر من

نگاه کن

تو می دمی و آفتاب می شود

#فروغ_فرخزاد

https://telegram.me/nimaasakk
Forwarded from اتچ بات
مرا بپیچ در حریر بوسه ات
مرا بخواه در شبانِ دیرپا
مرا دگر رها مکن...

شعر:
#فروغ_فرخزاد

دکلمه:
#خسرو_شکیبایی

@nimaasakk
می‌بندم اين دو چشم پر آتش را 
تا ننگرد درون دو چشمانش 
تا داغ و پر تپش نشود قلبم 
از شعله نگاه پريشانش

می‌بندم اين دو چشم پر آتش را 
تا بگذرم ز وادی رسوایی
تا قلب خامشم نكشد فرياد 
رو می‌كنم به خلوت و تنهایی

ای رهروان خسته چه می‌جوييد 
در اين غروب سرد ز احوالش 
او شعله رميده خورشيد است 
بيهوده می‌دويد به دنبالش

او غنچه شكفته مهتابست 
بايد كه موج نور بيفشاند 
بر سبزه‌زار شب‌زده چشمی
كاو را بخوابگاه گنه خواند

بايد كه عطر بوسه خاموشش 
با ناله‌های شوق بی‌آميزد 
در گيسوان آن زن افسونگر 
ديوانه‌وار عشق و هوس ريزد

بايد شراب بوسه بياشامد 
از ساغر لبان فريبایی 
مستانه سر گذارد و آرامد 
بر تكيه‌گاه سينه زيبايی

ای آرزوی تشنه به گرد او 
بيهوده تار عمر چه می‌بندی؟
روزي رسد كه خسته و وامانده 
بر اين تلاش بيهده می‌خندی

آتش زنم به خرمن اميدت 
با شعله‌های حسرت و ناكامی 
ای قلب فتنه‌جوی گنه كرده 
شايد دمی ز فتنه بيارامی

می‌بندمت به بند گران غم 
تا سوی او دگر نكنی پرواز 
ای مرغ دل كه خسته و بی‌تابی
دمساز باش با غم او، دمساز

#فروغ_فرخزاد

https://telegram.me/nimaasakk
Forwarded from اتچ بات
من از سُلاله‌ی درختانم
تنفس هوای مانده
ملولم می‌کند!

#فروغ_فرخزاد

https://telegram.me/nimaasakk
Forwarded from اتچ بات
کاش چون پاییز بودم
کاش چون پاییز بودم
کاش چون پاییز، خاموش و ملال انگیز بودم
برگ‌های آرزوهایم یکایک زرد می‌شد
آفتاب دیدگانم سرد می‌شد
آسمان سینه‌ام پُردرد می‌شد
ناگهان توفان اندوهی به جانم چنگ می‌زد
اشک‌هایم همچو باران
دامنم را رنگ می‌زد
وه! چه زیبا بود اگر پاییز بودم
وحشی و پرشور و رنگ‌آمیز بودم
شاعری در چشم من می‌خواند، شعری آسمانی
در کنار قلب عاشق شعله می‌زد
در شرار آتش دردی نهانی
نغمه من
همچو آوای نسیم پرشکسته
عطر غم می‌ریخت بر دل‌های خسته
پیش رویم
چهره‌ی تلخ زمستانی جوانی
پشت سر
آشوب تابستان عشقی ناگهانی
سینه‌ام
منزلگه اندوه و درد و بدگمانی
کاش چون پاییز بودم
کاش چون پاییز بودم

#فروغ_فرخزاد

https://telegram.me/nimaasakk
مادر تمام زندگی‌اش
سجاده‌ای‌ست گسترده
در آستان وحشتِ دوزخ
مادر همیشه در تَه هر چیزی
دنبال جای پای معصیتی می‌گردد
و فکر می‌کند که باغچه را کفر یک گیاه
آلوده کرده است
مادر تمام روز دعا می‌خواند
مادر گناهکار طبیعی‌ست
و فوت می‌کند به تمام گل‌ها
و فوت می‌کند به تمام ماهی‌ها
و فوت می‌کند به خودش
مادر در انتظار ظهور است
و بخششی که نازل خواهد شد

برادرم به باغچه می‌گوید قبرستان
برادرم به اغتشاش علف‌ها می‌خندد
و از جنازه‌ی ماهی‌ها
که زیر پوست بیمارِ آب
به ذرّه‌های فاسد تبدیل می‌شوند
شماره برمی‌دارد
برادرم به فلسفه معتاد است
برادرم شفای باغچه را
در انهدام باغچه می‌داند
او مست می‌کند
و مشت می‌زند به در و دیوار
و سعی می‌کند که بگوید
بسیار دردمند و خسته و مأیوس است
او ناامیدی‌اش را هم
مثل شناسنامه و تقویم و دستمال و فندک و خودکارش
همراه خود به کوچه و بازار می‌بَرَد
و نا امیدی‌اش
آن قدر کوچک است که هر شب
در ازدحام میکده گم می‌شود

و خواهرم که دوست گل‌ها بود
و حرف‌های ساده‌ی قلبش را
وقتی که مادر او را می‌زد
به جمع مهربان و ساکت آنها می‌بُرد
و گاه گاه خانواده‌ی ماهی‌ها را
به آفتاب و شیرینی مهمان می‌کرد
او خانه‌اش در آن سوی شهر است
او در میان خانه مصنوعی‌اش
با ماهیان قرمز مصنوعی‌اش
و در پناه عشق همسر مصنوعی‌اش
و زیر شاخه‌های درختان سیب مصنوعی
آوازهای مصنوعی می‌خواند
و بچه‌های طبیعی می‌سازد
او
هر وقت که به دیدن ما می‌آید
و گوشه‌های دامنش از فقر باغچه آلوده می‌شود
حمام اُدکلن می‌گیرد
او
هر وقت که به دیدن ما می‌آید
آبستن است!

حیاط خانه‌ی ما تنهاست
حیاط خانه‌ی ما تنهاست
تمام روز
از پشت در صدای تکه‌تکه شدن می‌آید
و منفجر شدن
همسایه‌های ما همه در خاک باغچه‌هاشان به جای گل
خمپاره و مسلسل می‌کارند
همسایه‌های ما همه بر روی حوض‌های کاشی‌شان
سرپوش می‌گذارند
و حوض‌های کاشی
بی‌آنکه خود بخواهند
انبارهای مخفی باروت‌اند
و بچه‌های کوچه‌ی ما کیف‌های مدرسه‌شان را
از بمب‌های کوچک
پر کرده‌اند
حیاط خانه‌ی ما گیج است

من از زمانی
که قلب خود را گم کرده است می‌ترسم
من از تصور بیهودگی این همه دست
و از تجسم بیگانگی این همه صورت می‌ترسم
من مثل دانش‌آموزی
که درس هندسه‌اش را
دیوانه وار دوست می‌دارد تنها هستم
و فکر می‌کنم که باغچه را می‌شود به بیمارستان برد
من فکر می‌کنم ...
من فکر می‌کنم ...
من فکر می‌کنم ...
و قلب باغچه در زیر آفتاب ورم کرده‌ست
و ذهن باغچه دارد آرام آرام
از خاطرات سبز تهی می شود

#فروغ_فرخزاد

https://telegram.me/nimaasakk
آه بگذار زین دریچه‌ی باز
خفته بر بال گرم رویاها
همره روزها سفر گیرم
بگریزم ز مرز دنیاها...

#فروغ_فرخزاد

https://telegram.me/nimaasakk
VID_23740129_135941_185.wmv
20.2 MB
شعر:
#فروغ_فرخزاد
     آواز:
     #علی‌رضا_قربانی
               خط:
                #یونس_کلابی

https://telegram.me/nimaasakk