گفت در گلهی ما بره و چوپان گرگند
باری از برکتِ خان جملهی یاران گرگند!
گوشتاگوش گرفتهست شب ما را چشم
بازگردید همه اهل بیابان گرگند
سگ بیچاره دراین واقعه حیران مانده
یکیکِ مردم آبادیِ ویران گرگند
چشمها باز و دهان بسته و سر پایین، لیک
میشها در رمهها تا بُنِ دندان گرگند!
چاه تا چاه پر از پیرهن خونین است
نَبَر امید برادر! همه کنعان گرگند!
گرگ از دور نگاهی به ده انداخت و گفت:
ما که باشیم در این بادیه؟..ایشان گرگند!
بازگردید رفیقان و مراقب باشید
که دراین خاکِ بلا دزد و نگهبان گرگند
میهمان گرچه عزیز است ولی مدتهاست
میزبانان به پذیراییِ مهمان گرگند!
آسمان بار امانت نتوانست کشید
چون دراین مُلک، خدا، بنده و شیطان گرگند
پهلوان! نیست حریفیت، ولی میترسم
از زمینی که در آن گبر و مسلمان، گرگند
شب ندارد سرِ پایان که خروسان مُردند
روی خاکیکه درآن رعیت و سلطان گرگند!
#عبدالله_مقدمی
https://telegram.me/nimaasakk
باری از برکتِ خان جملهی یاران گرگند!
گوشتاگوش گرفتهست شب ما را چشم
بازگردید همه اهل بیابان گرگند
سگ بیچاره دراین واقعه حیران مانده
یکیکِ مردم آبادیِ ویران گرگند
چشمها باز و دهان بسته و سر پایین، لیک
میشها در رمهها تا بُنِ دندان گرگند!
چاه تا چاه پر از پیرهن خونین است
نَبَر امید برادر! همه کنعان گرگند!
گرگ از دور نگاهی به ده انداخت و گفت:
ما که باشیم در این بادیه؟..ایشان گرگند!
بازگردید رفیقان و مراقب باشید
که دراین خاکِ بلا دزد و نگهبان گرگند
میهمان گرچه عزیز است ولی مدتهاست
میزبانان به پذیراییِ مهمان گرگند!
آسمان بار امانت نتوانست کشید
چون دراین مُلک، خدا، بنده و شیطان گرگند
پهلوان! نیست حریفیت، ولی میترسم
از زمینی که در آن گبر و مسلمان، گرگند
شب ندارد سرِ پایان که خروسان مُردند
روی خاکیکه درآن رعیت و سلطان گرگند!
#عبدالله_مقدمی
https://telegram.me/nimaasakk
Telegram
دومان
ارتباط با ادمین
@Nimaasak
@Nimaasak
اگرچه باغ شکستهست و دورهی تبر است
برو بگو به درختان، بهار پشت در است
برو به سرو بگو که قسم به قامت تو
تمام کوه پر از ابرهای بارور است
هزار چشمهی جوشان که راهی است از کوه
برای هر چه لب خشک، هر چه چشم تر است
برو به باغ بگو ریشه را نگه دارد
اگر تنور زمستان هنوز شعلهور است
چه خوابهای عجیبی که دیده است نهال
سپرده جان خودش را به باد و در سفر است
بریده است دل از خانه و نمیداند
که باد خانه ندارد که باد دربهدر است
اگر چه کندهی پیر از مُحال لبریز است
اگر چه خاطرههای قشنگ پشت سر است
همیشه باغ ولی اینچنین نخواهد ماند
درخت! مژده بده، روزگار در گذر است
پرندههای وطن عطر صبح میپاشند
خجسته باد که این از نتایج سحر است
شعر:
#عبدالله_مقدمی
دکلمه:
#قاسم_فرخی
https://telegram.me/nimaasakk
برو بگو به درختان، بهار پشت در است
برو به سرو بگو که قسم به قامت تو
تمام کوه پر از ابرهای بارور است
هزار چشمهی جوشان که راهی است از کوه
برای هر چه لب خشک، هر چه چشم تر است
برو به باغ بگو ریشه را نگه دارد
اگر تنور زمستان هنوز شعلهور است
چه خوابهای عجیبی که دیده است نهال
سپرده جان خودش را به باد و در سفر است
بریده است دل از خانه و نمیداند
که باد خانه ندارد که باد دربهدر است
اگر چه کندهی پیر از مُحال لبریز است
اگر چه خاطرههای قشنگ پشت سر است
همیشه باغ ولی اینچنین نخواهد ماند
درخت! مژده بده، روزگار در گذر است
پرندههای وطن عطر صبح میپاشند
خجسته باد که این از نتایج سحر است
شعر:
#عبدالله_مقدمی
دکلمه:
#قاسم_فرخی
https://telegram.me/nimaasakk