زلفت هزار دل به یکی تارِ مو ببست
راه هزار چارهگر از چارسو ببست
تا عاشقان به بوی نسیمش دهند جان
بگشود نافهای و درِ آرزو ببست
شیدا از آن شدم که نگارم چو ماه نو
ابرو نمود و جلوه گری کرد و رو ببست
ساقی به چند رنگ می اندر پیاله ریخت
این نقشها نگر که چه خوش در کدو ببست
یا رب چه غمزه کرد صُراحی که خون خم
با نعرههای قُلقُلَش اندر گلو، ببست
مطرب چه پرده ساخت که در پرده سماع
بر اهلِ وجد و حال، درِ های و هو ببست
حافظ هر آن که عشق نورزید و وصل خواست
احرامِ طوفِ کعبه ی دل بی وضو ببست
#حافظ
https://telegram.me/nimaasakk
راه هزار چارهگر از چارسو ببست
تا عاشقان به بوی نسیمش دهند جان
بگشود نافهای و درِ آرزو ببست
شیدا از آن شدم که نگارم چو ماه نو
ابرو نمود و جلوه گری کرد و رو ببست
ساقی به چند رنگ می اندر پیاله ریخت
این نقشها نگر که چه خوش در کدو ببست
یا رب چه غمزه کرد صُراحی که خون خم
با نعرههای قُلقُلَش اندر گلو، ببست
مطرب چه پرده ساخت که در پرده سماع
بر اهلِ وجد و حال، درِ های و هو ببست
حافظ هر آن که عشق نورزید و وصل خواست
احرامِ طوفِ کعبه ی دل بی وضو ببست
#حافظ
https://telegram.me/nimaasakk
Telegram
دومان
ارتباط با ادمین
@Nimaasak
@Nimaasak
Forwarded from اتچ بات
Telegram
attach 📎
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
رقص بر شعر تر و ناله نی خوش باشد
خاصه رقصی که در آن دست نگاری گیرند
#حافظ
https://telegram.me/nimaasakk
خاصه رقصی که در آن دست نگاری گیرند
#حافظ
https://telegram.me/nimaasakk
گرامیانِ اهلِ ذوقِ خانهیِ شعر و ادب
🌸 #امروز ؛
رشحهیِ آهنگین و خیالانگیزی از نِیِ قلمی که گویا به آب سرچشمهیِ معرفتآمیزِ #حافظ پرورده و سر برآورده ، به دستم رسید ؛
روایتِ نگارندهیِ متن ، حکایت از خلوتی شبانه و عارفانه و خلسهای رویایی داشت با مطلعِ غزلی از خواجه ؛ آنجا که فرموده :
به مژگانِ سیَه کردی
هزاران رخنه در دینم
بیا کز چشمِ بیمارت
هزاران درد برچینم
نمیدانم چرا ؟
امّا انگار علّتِ ناتمامیِ سرمستیِ نگارنده را (( آنسان که خود نوشتهاند )) میفهمم و میدانم که او درین بیت، دنبالِ چه میگردد و سرگشتهیِ چیست ؟
این گناه و در عینِ حال ، حُسنِ حافظ است ، گویی که با زبان ، سخن نمیگوید ؛
ما عادت کردهایم که نکتههایِ ظریف و قلندرانه را از لابلایِ واژههایش با جانِمان بفهمیم نه با مبانیِ سوادِ ادبی و معمولی !
طعنههایِ رندانهیِ گزندهای که هرچند زهرآگین است امّا فقط سخنشناسان و طرزآشنایانِ حافظ ، آن کنایات و نیشِ زبانها را میفهمند و لاغیر ؛
#حافظ است ؛ پُرپیچ و خَمسُرایی که گوئی کسی به خلوتِ اندیشهاش بهتمامی ره نیافته و با هرکسی به زبان و توانِ خودش سخن رانده و با هر بار خواندنش لایهای زیباتر و خیالانگیزتر از اِلتذاذهایِ روحیِ قبلی بر خواننده رخ مینماید ؛
🌸بگذریم ؛
با خود گفتم ؛ شاید ؛
آری ، شاید آنچه که من از این سرنسخهیِ سخن میفهمم همان گمشدهیِ روی درنقابِ وَهم کشیدهایست که راویِ خلوتِ دوشینه آنرا میجوید ؛
قضا را چه دیدهای ؛ ایبسا که نا بجا نگفته باشند که :
گاه باشد که کودکی نادان
به غلط بر هدف زند تیری ؛
اگر این معنا آن رازِ گمگشتهی دلخواه نبود ، چه شود ، نیم سخنی است از دلسوختهای به اهلِ دلی ؛
باری ؛
آنچه که من از این بیانِ سادهی پُرنقش می فهمم اینست که ؛
خواجه با سپاسی گِلهمندانه و تفاخری شکرگزارانه به یارِ خویش میگوید ؛
با لشکرِ مژگانت که گویی جز پراکندنِ سپاهِ امنِ ایمانِ کسان کاری ندارند ، بالاخره کارِ خود را کردی و هزاران رخنه در دین و آئینِ من ایجاد کردی ؛
(به یاد داشته باشیم که ؛ دین و آئینِ درونیِ هر کسی ، اماننامهیِ او در تنگناهایِ دهشتخیزِ زندگی بر این خاکدانِ سرگردان است و هر خللی درآن حصار ، موجبِ آشفتگیِ خیال و ناامنیِ جان و از دست رفتنِ معنایِ زندگیِ آدمیست )
حالیا ؛
مژگانِ سیاهِ یار ، رخنهسازِ این حصارِ امن شده و بنیاد هرآنچه که حافظ در ذهنِ خود ساخته است را بهم ریخته ؛
نکتهی ظریفِ این بیت که عمومِ دلدادگانِ حافظِ پیچیدهگو به دنبالِ آنند ، اینست که #حافظ ، نه تنها ازین رخنههایِ ایجاد شده در دین و آئینش گِلهای ندارد بلکه برعکس ، به نحوی رندانه و خیالآمیز درپیِ جبرانِ این خدمت ، میگوید :
به پاسِ اینکه مرا به راهِ درست رهنمون شدی بیا تا به جایِ هزاران رخنهای که بهحقّ ؛ در دینِ دروغینِ من ایجاد کردی ، هزاران درد را که باعثِ بیماریِ چشم و نگاهت شده را برچینم ،
یعنی دردهایت را برچینم و به جای رخنههایی که در دینم کردی بگذارم که هم بیماریِ چشمِ تو مداوا شود و هم خلاءِ هویّتیِ باورهایِ من پُر شود ؛
چراکه تازه فهمیدهام که دین و آئینِ حقیقی ، آنست که در نگاه و چشمِ تو پیداست نه آنچه من تا کنون گُمان داشتم ؛
در خاتمه و در پاسخ به راویِ دوشینه ، که باز همچون من به غافلگیری در اشعارِ حافظ خو کرده و آنچنان سختپسند افتاده که جز به سُکرِ حاصل از شعرِ چالشبرانگیز و اعجابآورِ حافظانه آرام نمی یابد میگویم :
چه چالشی عظیمتر و چه معنایی ژرفتر و خوفآورتر از اینکه ؛
نگاهِ ناوکاندازِ نگاری خانمانبرانداز ، بنیانِ اندیشههایِ امنیّت آفرینِ ایمانت را بلرزاند امّا ، به اقرارِ خویش ، شکرگزارش باشی ؟؟؟
البتّه با ملاحظهیِ سایرِ ابیاتِ این غزل ؛ احتمالِ درستیِ این تعبیر قوّتِ بیشتری می یابد ؛
هرچند اهلِ فنّ انتهایی بر تعبیرِ نهایی سخنِ رندانهیِ حافظ متصوّر نیستند .
تا چه باشد ؛ آنچه او میدیده است .
🌸اوقات به شادی و لذت🌸
🌸 #امروز ؛
رشحهیِ آهنگین و خیالانگیزی از نِیِ قلمی که گویا به آب سرچشمهیِ معرفتآمیزِ #حافظ پرورده و سر برآورده ، به دستم رسید ؛
روایتِ نگارندهیِ متن ، حکایت از خلوتی شبانه و عارفانه و خلسهای رویایی داشت با مطلعِ غزلی از خواجه ؛ آنجا که فرموده :
به مژگانِ سیَه کردی
هزاران رخنه در دینم
بیا کز چشمِ بیمارت
هزاران درد برچینم
نمیدانم چرا ؟
امّا انگار علّتِ ناتمامیِ سرمستیِ نگارنده را (( آنسان که خود نوشتهاند )) میفهمم و میدانم که او درین بیت، دنبالِ چه میگردد و سرگشتهیِ چیست ؟
این گناه و در عینِ حال ، حُسنِ حافظ است ، گویی که با زبان ، سخن نمیگوید ؛
ما عادت کردهایم که نکتههایِ ظریف و قلندرانه را از لابلایِ واژههایش با جانِمان بفهمیم نه با مبانیِ سوادِ ادبی و معمولی !
طعنههایِ رندانهیِ گزندهای که هرچند زهرآگین است امّا فقط سخنشناسان و طرزآشنایانِ حافظ ، آن کنایات و نیشِ زبانها را میفهمند و لاغیر ؛
#حافظ است ؛ پُرپیچ و خَمسُرایی که گوئی کسی به خلوتِ اندیشهاش بهتمامی ره نیافته و با هرکسی به زبان و توانِ خودش سخن رانده و با هر بار خواندنش لایهای زیباتر و خیالانگیزتر از اِلتذاذهایِ روحیِ قبلی بر خواننده رخ مینماید ؛
🌸بگذریم ؛
با خود گفتم ؛ شاید ؛
آری ، شاید آنچه که من از این سرنسخهیِ سخن میفهمم همان گمشدهیِ روی درنقابِ وَهم کشیدهایست که راویِ خلوتِ دوشینه آنرا میجوید ؛
قضا را چه دیدهای ؛ ایبسا که نا بجا نگفته باشند که :
گاه باشد که کودکی نادان
به غلط بر هدف زند تیری ؛
اگر این معنا آن رازِ گمگشتهی دلخواه نبود ، چه شود ، نیم سخنی است از دلسوختهای به اهلِ دلی ؛
باری ؛
آنچه که من از این بیانِ سادهی پُرنقش می فهمم اینست که ؛
خواجه با سپاسی گِلهمندانه و تفاخری شکرگزارانه به یارِ خویش میگوید ؛
با لشکرِ مژگانت که گویی جز پراکندنِ سپاهِ امنِ ایمانِ کسان کاری ندارند ، بالاخره کارِ خود را کردی و هزاران رخنه در دین و آئینِ من ایجاد کردی ؛
(به یاد داشته باشیم که ؛ دین و آئینِ درونیِ هر کسی ، اماننامهیِ او در تنگناهایِ دهشتخیزِ زندگی بر این خاکدانِ سرگردان است و هر خللی درآن حصار ، موجبِ آشفتگیِ خیال و ناامنیِ جان و از دست رفتنِ معنایِ زندگیِ آدمیست )
حالیا ؛
مژگانِ سیاهِ یار ، رخنهسازِ این حصارِ امن شده و بنیاد هرآنچه که حافظ در ذهنِ خود ساخته است را بهم ریخته ؛
نکتهی ظریفِ این بیت که عمومِ دلدادگانِ حافظِ پیچیدهگو به دنبالِ آنند ، اینست که #حافظ ، نه تنها ازین رخنههایِ ایجاد شده در دین و آئینش گِلهای ندارد بلکه برعکس ، به نحوی رندانه و خیالآمیز درپیِ جبرانِ این خدمت ، میگوید :
به پاسِ اینکه مرا به راهِ درست رهنمون شدی بیا تا به جایِ هزاران رخنهای که بهحقّ ؛ در دینِ دروغینِ من ایجاد کردی ، هزاران درد را که باعثِ بیماریِ چشم و نگاهت شده را برچینم ،
یعنی دردهایت را برچینم و به جای رخنههایی که در دینم کردی بگذارم که هم بیماریِ چشمِ تو مداوا شود و هم خلاءِ هویّتیِ باورهایِ من پُر شود ؛
چراکه تازه فهمیدهام که دین و آئینِ حقیقی ، آنست که در نگاه و چشمِ تو پیداست نه آنچه من تا کنون گُمان داشتم ؛
در خاتمه و در پاسخ به راویِ دوشینه ، که باز همچون من به غافلگیری در اشعارِ حافظ خو کرده و آنچنان سختپسند افتاده که جز به سُکرِ حاصل از شعرِ چالشبرانگیز و اعجابآورِ حافظانه آرام نمی یابد میگویم :
چه چالشی عظیمتر و چه معنایی ژرفتر و خوفآورتر از اینکه ؛
نگاهِ ناوکاندازِ نگاری خانمانبرانداز ، بنیانِ اندیشههایِ امنیّت آفرینِ ایمانت را بلرزاند امّا ، به اقرارِ خویش ، شکرگزارش باشی ؟؟؟
البتّه با ملاحظهیِ سایرِ ابیاتِ این غزل ؛ احتمالِ درستیِ این تعبیر قوّتِ بیشتری می یابد ؛
هرچند اهلِ فنّ انتهایی بر تعبیرِ نهایی سخنِ رندانهیِ حافظ متصوّر نیستند .
تا چه باشد ؛ آنچه او میدیده است .
🌸اوقات به شادی و لذت🌸
در نهانخانه عشرت صنمی خوش دارم
کز سر زلف و رخش نعل در آتش دارم
شعر:
#حافظ
خط:
#حمید_مقدادی
https://telegram.me/nimaasakk
کز سر زلف و رخش نعل در آتش دارم
شعر:
#حافظ
خط:
#حمید_مقدادی
https://telegram.me/nimaasakk
صبح است ساقیا قدحی پرشراب کن
دور فـلـک درنــگ نــدارد، شـتـاب کـن
زان پیشتر که عالَم فانی شود خراب
مـا را زِ جـامِ بادهی گلگون خـراب کن
#حافظ
https://telegram.me/nimaasakk
دور فـلـک درنــگ نــدارد، شـتـاب کـن
زان پیشتر که عالَم فانی شود خراب
مـا را زِ جـامِ بادهی گلگون خـراب کن
#حافظ
https://telegram.me/nimaasakk
Telegram
دومان
ارتباط با ادمین
@Nimaasak
@Nimaasak
4_5909164766324066586.mp4
1.9 MB
کرشمهی تو شرابی به عاشقان پیمود
که علم، بیخبر افتاد و عقل بیحس شد!
#حافظ
https://telegram.me/nimaasakk
که علم، بیخبر افتاد و عقل بیحس شد!
#حافظ
https://telegram.me/nimaasakk
اینجا خاورمیانه است
ما با زبان تاریخ حرف میزنیم
خوابهای تاریخی میبینیم
و بعد
با دشنههای تاریخی
سرهای همدیگر را میبُریم
از شام تا حجاز
از حجاز تا بغداد
از بغداد تا قسطنطنیه
از قسطنطنیه تا اصفهان
از اصفهان تا بلخ
بر سرزمینهای ما
مردهها حکومت می کنند
اینجاخاورمیانه است
و این لکنته که از میان خون ما میگذرد
تاریخ است!
اینجاخاورمیانه است
سرزمین صلحهای موقت
بین جنگهای پیاپی
سرزمین خلیفهها، امپراتوران، شاهزادگان، حرمسراها
و مردمی که نمیدانند
برای اعدام یک دیکتاتور
باید بخندند
یا
گریه کنند!
#حافظ_موسوی
https://telegram.me/nimaasakk
ما با زبان تاریخ حرف میزنیم
خوابهای تاریخی میبینیم
و بعد
با دشنههای تاریخی
سرهای همدیگر را میبُریم
از شام تا حجاز
از حجاز تا بغداد
از بغداد تا قسطنطنیه
از قسطنطنیه تا اصفهان
از اصفهان تا بلخ
بر سرزمینهای ما
مردهها حکومت می کنند
اینجاخاورمیانه است
و این لکنته که از میان خون ما میگذرد
تاریخ است!
اینجاخاورمیانه است
سرزمین صلحهای موقت
بین جنگهای پیاپی
سرزمین خلیفهها، امپراتوران، شاهزادگان، حرمسراها
و مردمی که نمیدانند
برای اعدام یک دیکتاتور
باید بخندند
یا
گریه کنند!
#حافظ_موسوی
https://telegram.me/nimaasakk
Telegram
دومان
ارتباط با ادمین
@Nimaasak
@Nimaasak
Divane HAFEZ [www.AudioBook.blogfa.com]
HAFEZ
بلبلی برگگلی خوشرنگ در منقار داشت
واندر آن برگ و نوا خوش نالههای زار داشت
گفتمش در عین وصل این ناله و فریاد چیست
گفت ما را جلوه معشوق در این کار داشت
یار اگر ننشست با ما، نیست جای اعتراض
پادشاهی کامران بود از گدایی عار داشت
در نمیگیرد نیاز و ناز ما با حُسن دوست
خُرّم آن، کز نازنینان بخت برخوردار داشت
خیز تا بر کِلک آن نقاش جان افشان کنیم
کاین همه نقش عجب در گردش پرگار داشت
گر مرید راه عشقی فکر بدنامی مکن
شیخ صنعان خرقه رهن خانه خَمّار داشت
وقت آن شیرینقلندر خوش که در اطوار سیر
ذکر تسبیح مَلَک در حلقهی زُنّار داشت
چشم حافظ زیر بام قصر آن حوری سرشت
شیوهی جَنَّاتٌ تَجْرِي تَحْتِهَا الْأَنْهَار داشت
#حافظ
خوانش: استاد موسوی گرمارودی
https://telegram.me/nimaasakk
واندر آن برگ و نوا خوش نالههای زار داشت
گفتمش در عین وصل این ناله و فریاد چیست
گفت ما را جلوه معشوق در این کار داشت
یار اگر ننشست با ما، نیست جای اعتراض
پادشاهی کامران بود از گدایی عار داشت
در نمیگیرد نیاز و ناز ما با حُسن دوست
خُرّم آن، کز نازنینان بخت برخوردار داشت
خیز تا بر کِلک آن نقاش جان افشان کنیم
کاین همه نقش عجب در گردش پرگار داشت
گر مرید راه عشقی فکر بدنامی مکن
شیخ صنعان خرقه رهن خانه خَمّار داشت
وقت آن شیرینقلندر خوش که در اطوار سیر
ذکر تسبیح مَلَک در حلقهی زُنّار داشت
چشم حافظ زیر بام قصر آن حوری سرشت
شیوهی جَنَّاتٌ تَجْرِي تَحْتِهَا الْأَنْهَار داشت
#حافظ
خوانش: استاد موسوی گرمارودی
https://telegram.me/nimaasakk
شب تنهاییام در قصد جان بود
خیالش لطفهای بیکران کرد
چرا چون لاله خونیندل نباشم
که با ما نرگس او سر، گران کرد
#حافظ
https://telegram.me/nimaasakk
خیالش لطفهای بیکران کرد
چرا چون لاله خونیندل نباشم
که با ما نرگس او سر، گران کرد
#حافظ
https://telegram.me/nimaasakk
Telegram
دومان
ارتباط با ادمین
@Nimaasak
@Nimaasak
سینه مالامال درد است ای دریغا مرهمی
دل ز تنهایی به جان آمد، خدا را همدمی
چشم آسایش که دارد از سپهر تیزرو
ساقیا جامی به من ده تا بیاسایم دمی
#حافظ
https://telegram.me/nimaasakk
دل ز تنهایی به جان آمد، خدا را همدمی
چشم آسایش که دارد از سپهر تیزرو
ساقیا جامی به من ده تا بیاسایم دمی
#حافظ
https://telegram.me/nimaasakk
Telegram
دومان
ارتباط با ادمین
@Nimaasak
@Nimaasak
گر چه گردآلود فقرم شرم باد از همتم
گر به آب چشمه خورشید دامن تر کنم
#حافظ
https://telegram.me/nimaasakk
گر به آب چشمه خورشید دامن تر کنم
#حافظ
https://telegram.me/nimaasakk
Telegram
دومان
ارتباط با ادمین
@Nimaasak
@Nimaasak
عقابِ جور گشادهست بال بر همه شهر
کمانِ گوشهنشینیّ و تیرِ آهی نیست!
#حافظ
https://telegram.me/nimaasakk
کمانِ گوشهنشینیّ و تیرِ آهی نیست!
#حافظ
https://telegram.me/nimaasakk
Telegram
دومان
ارتباط با ادمین
@Nimaasak
@Nimaasak
هرگز نمیرد آن که دلش زنده شد به عشق
ثبت است بر جریدهی عالم دوام ما
#حافظ
https://telegram.me/nimaasakk
ثبت است بر جریدهی عالم دوام ما
#حافظ
https://telegram.me/nimaasakk