نفس از تو صبح_خرمن، نگه از تو گل به دامن
تویی آن که در بر من، تهی از من است جایت
#بیدل_دهلوی
https://telegram.me/nimaasakk
تویی آن که در بر من، تهی از من است جایت
#بیدل_دهلوی
https://telegram.me/nimaasakk
جنونی با دلِ گمگشته
از کوی تو میآید
دماغِ من پریشان است؟
یا بوی تو می آید؟
#بیدل_دهلوی
https://telegram.me/nimaasakk
از کوی تو میآید
دماغِ من پریشان است؟
یا بوی تو می آید؟
#بیدل_دهلوی
https://telegram.me/nimaasakk
گفتی:
چه کسی؟
در چه خیالی؟
به کجایی؟
بی تابِ توأم
محو ِ توأم
خانه خرابم...!
#بیدل_دهلوی
https://telegram.me/nimaasakk
چه کسی؟
در چه خیالی؟
به کجایی؟
بی تابِ توأم
محو ِ توأم
خانه خرابم...!
#بیدل_دهلوی
https://telegram.me/nimaasakk
Telegram
دومان
ارتباط با ادمین
@Nimaasak
@Nimaasak
شبنم در اين بهار، دليل نشاط نيست
صبحیست كز وداع چمن گريه میكند
#بیدل_دهلوی
https://telegram.me/nimaasakk
صبحیست كز وداع چمن گريه میكند
#بیدل_دهلوی
https://telegram.me/nimaasakk
Telegram
دومان
ارتباط با ادمین
@Nimaasak
@Nimaasak
گر به پرواز و گر از سعی تپیدن رفتم
رفتم اما همه جا تا نرسیدن رفتم
طرف دامن ز ضعیفی نشکستم چون شمع
آخر از خویش به دوش مژه چیدن رفتم
چون سحر هفت فلک وحشت شوقم طیکرد
تا کجاها پی یک آه کشیدن رفتم
حیرت از وحشتم آیینهٔ دیدار تو ریخت
آنقدر ناله نگه شد که به دیدن رفتم
عاجزی هم چه قَدَر پایهٔ عزت دارد
بر فلک همچو مه نو به خمیدن رفتم
بی پر و بالی من همقدم شبنم بود
زین چمن بر اثر چشم پریدن رفتم
نارسایی چه کند گر نه به غفلت سازد
خواب پا داشتم افسانه شنیدن رفتم
در ره دوست همان چون نگه بازپسین
اشک گل کردم و گامی به چکیدن رفتم
چون حباب آینهام هیچ نیاورد به عرض
چشم وا کردم و در فکر ندیدن رفتم
بی رُخَت حاصل سیر چمنم خنده نبود
یک دو گل بر اثر سینه دریدن رفتم
نالهٔ جستهام از فکر سراغم بگذر
تا کشیدم نفس آن سوی رمیدن رفتم
موج گوهر به صدف راز خموشان میگفت
گوش گرداب گرفتم به شنیدن رفتم
غدر تدبیر فنا داشت شکست پرو بال
دامن شعله گرفتم به پریدن رفتم
سیر هستی چو سحر یک دو نفس افزون نیست
تو همان گیر که من هم به دمیدن رفتم
محمل شوق من آسوده نیابی بیدل
اشک راهیست اگر من ز دویدن رفتم
#بیدل_دهلوی
https://telegram.me/nimaasakk
رفتم اما همه جا تا نرسیدن رفتم
طرف دامن ز ضعیفی نشکستم چون شمع
آخر از خویش به دوش مژه چیدن رفتم
چون سحر هفت فلک وحشت شوقم طیکرد
تا کجاها پی یک آه کشیدن رفتم
حیرت از وحشتم آیینهٔ دیدار تو ریخت
آنقدر ناله نگه شد که به دیدن رفتم
عاجزی هم چه قَدَر پایهٔ عزت دارد
بر فلک همچو مه نو به خمیدن رفتم
بی پر و بالی من همقدم شبنم بود
زین چمن بر اثر چشم پریدن رفتم
نارسایی چه کند گر نه به غفلت سازد
خواب پا داشتم افسانه شنیدن رفتم
در ره دوست همان چون نگه بازپسین
اشک گل کردم و گامی به چکیدن رفتم
چون حباب آینهام هیچ نیاورد به عرض
چشم وا کردم و در فکر ندیدن رفتم
بی رُخَت حاصل سیر چمنم خنده نبود
یک دو گل بر اثر سینه دریدن رفتم
نالهٔ جستهام از فکر سراغم بگذر
تا کشیدم نفس آن سوی رمیدن رفتم
موج گوهر به صدف راز خموشان میگفت
گوش گرداب گرفتم به شنیدن رفتم
غدر تدبیر فنا داشت شکست پرو بال
دامن شعله گرفتم به پریدن رفتم
سیر هستی چو سحر یک دو نفس افزون نیست
تو همان گیر که من هم به دمیدن رفتم
محمل شوق من آسوده نیابی بیدل
اشک راهیست اگر من ز دویدن رفتم
#بیدل_دهلوی
https://telegram.me/nimaasakk
Telegram
دومان
ارتباط با ادمین
@Nimaasak
@Nimaasak
جهان در سرمه خوابید از خیال چشم فتانت
چه سنگین بود یارب سایهٔ دیوار مژگانت
تحیر بر سراپای تو واکردهست آغوشی
که چون طاووس نتوان دید بیرون گلستانت
کدورت تا نچیند جوهر شمشیر استغنا
به جای خون عرق میریزد از زخم شهیدانت
بهارت را فسون اختراعی بود مستوری
قبای ناز چون گل کرد پیش از رنگ عریانت
مگر پشت لبی خواهد تبسم سبز کرد امشب
قیامت بر جگر میخندد از گرد نمکدانت
به شوخیهای استغنا نگهواری تغافل زن
سرشکم لغزشی دارد نیاز طرز مستانت
سواد ناز روشن کرد حسن از سعی تعمیرم
سفالی یافت در گل کردن این خاک ریحانت
چه نیرنگ است سامان تماشاخانهٔ هستی
مژه بر خویش واکردم جهانیگشت حیرانت
شکست دل به آن شوخی ز هم پاشید اجزایم
که گل کرد از غبارم گردهٔ تصویر پیمانت
به رنگی گل نکردم کز حجابت برنیاوردم
مصور داشت در نقشم کشیدنهای دامانت
حریف معنی تحقیق آسان کس نشد بیدل
چو تار سبحه چندین نقب میخواهد گریبانت
#بیدل_دهلوی
https://telegram.me/nimaasakk
چه سنگین بود یارب سایهٔ دیوار مژگانت
تحیر بر سراپای تو واکردهست آغوشی
که چون طاووس نتوان دید بیرون گلستانت
کدورت تا نچیند جوهر شمشیر استغنا
به جای خون عرق میریزد از زخم شهیدانت
بهارت را فسون اختراعی بود مستوری
قبای ناز چون گل کرد پیش از رنگ عریانت
مگر پشت لبی خواهد تبسم سبز کرد امشب
قیامت بر جگر میخندد از گرد نمکدانت
به شوخیهای استغنا نگهواری تغافل زن
سرشکم لغزشی دارد نیاز طرز مستانت
سواد ناز روشن کرد حسن از سعی تعمیرم
سفالی یافت در گل کردن این خاک ریحانت
چه نیرنگ است سامان تماشاخانهٔ هستی
مژه بر خویش واکردم جهانیگشت حیرانت
شکست دل به آن شوخی ز هم پاشید اجزایم
که گل کرد از غبارم گردهٔ تصویر پیمانت
به رنگی گل نکردم کز حجابت برنیاوردم
مصور داشت در نقشم کشیدنهای دامانت
حریف معنی تحقیق آسان کس نشد بیدل
چو تار سبحه چندین نقب میخواهد گریبانت
#بیدل_دهلوی
https://telegram.me/nimaasakk
Telegram
دومان
ارتباط با ادمین
@Nimaasak
@Nimaasak
عقل کو تا جمع سازد خاطر از اجزای ما
عشق، مشتِ خاکِ ما را سر به صحرا داده است
#بیدل_دهلوی
https://telegram.me/nimaasakk
عشق، مشتِ خاکِ ما را سر به صحرا داده است
#بیدل_دهلوی
https://telegram.me/nimaasakk
Telegram
دومان
ارتباط با ادمین
@Nimaasak
@Nimaasak
تپیدم، ناله کردم، داغ گشتم، خاک گردیدم
وفا افسانهها دارد که میباید شنید از من
#بیدل_دهلوی
https://telegram.me/nimaasakk
وفا افسانهها دارد که میباید شنید از من
#بیدل_دهلوی
https://telegram.me/nimaasakk
Telegram
دومان
ارتباط با ادمین
@Nimaasak
@Nimaasak
به وحشتآبادِ این بساطم، کجاست عشرت، کدام راحت
خیالْ محزون، امیدْ مجنون، نگه پریشان، نفس پَرافشان
#بیدل_دهلوی
https://telegram.me/nimaasakk
خیالْ محزون، امیدْ مجنون، نگه پریشان، نفس پَرافشان
#بیدل_دهلوی
https://telegram.me/nimaasakk
Telegram
دومان
ارتباط با ادمین
@Nimaasak
@Nimaasak
بـازآ کـه بـخـوانـی رقـمِ سـیـنــهی ریشم
من نامهیِ افتاده به خاک از کف خویشم
#بیدل_دهلوی
https://telegram.me/nimaasakk
من نامهیِ افتاده به خاک از کف خویشم
#بیدل_دهلوی
https://telegram.me/nimaasakk
Telegram
دومان
ارتباط با ادمین
@Nimaasak
@Nimaasak
مـشـوران تـا تـوانی خاک صحرای محبت را
مباد از هم جدا سازی سر و زانوی محزونی
#بیدل_دهلوی
https://telegram.me/nimaasakk
مباد از هم جدا سازی سر و زانوی محزونی
#بیدل_دهلوی
https://telegram.me/nimaasakk
Telegram
دومان
ارتباط با ادمین
@Nimaasak
@Nimaasak
ای خـواجـه! زوالِ کـرّ و فـر نزدیک است
افــسـردنِ شــعـلــهی اثـــر نـزدیـک است
چـون شمع فروغت چهقدر خواهد ماند؟
ای کـرمـکِ شـبتـاب! سحر نزدیک است!
#بیدل_دهلوی
https://telegram.me/nimaasakk
افــسـردنِ شــعـلــهی اثـــر نـزدیـک است
چـون شمع فروغت چهقدر خواهد ماند؟
ای کـرمـکِ شـبتـاب! سحر نزدیک است!
#بیدل_دهلوی
https://telegram.me/nimaasakk
#بداهه_سرایی
در گروه ادبی ادبستان
با مطلع پیشنهادی:
برق با شوقم شراری بیش نیست
شعله، طفل نیسواری بیش نیست
از
#بیدل_دهلوی
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
زندگی برگ قماری بیش نیست
عرصهی بیاعتباری بیش نیست
ای فغان در تنگنای زندگی
فرصت جیغ و هواری بیش نیست
طبع ناهنجار شعر ما رفیق
اژدهای خامخواری بیش نیست
وه که زین اهریمنان زشتخو
شهر ایران شورهزاری بیش نیست
توی این شهر هزارافراسیاب
رستمِ چابکسواری بیش نیست
ساقیا! نیما قناعتپیشه است
عاشق چشم خماری بیش نیست
همسرایی ته کشید، این اتفاق
اتفاق ناگواری بیش نیست
#قاسم_فرخی
https://telegram.me/nimaasakk
در گروه ادبی ادبستان
با مطلع پیشنهادی:
برق با شوقم شراری بیش نیست
شعله، طفل نیسواری بیش نیست
از
#بیدل_دهلوی
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
زندگی برگ قماری بیش نیست
عرصهی بیاعتباری بیش نیست
ای فغان در تنگنای زندگی
فرصت جیغ و هواری بیش نیست
طبع ناهنجار شعر ما رفیق
اژدهای خامخواری بیش نیست
وه که زین اهریمنان زشتخو
شهر ایران شورهزاری بیش نیست
توی این شهر هزارافراسیاب
رستمِ چابکسواری بیش نیست
ساقیا! نیما قناعتپیشه است
عاشق چشم خماری بیش نیست
همسرایی ته کشید، این اتفاق
اتفاق ناگواری بیش نیست
#قاسم_فرخی
https://telegram.me/nimaasakk
Telegram
دومان
ارتباط با ادمین
@Nimaasak
@Nimaasak