دومان
173 subscribers
500 photos
67 videos
242 files
3.4K links
ارتباط با ادمین
@Nimaasak
Download Telegram
نفس از تو صبح_خرمن، نگه از تو گل به دامن

تویی آن که در بر من، تهی از من است جایت

#بیدل_دهلوی

https://telegram.me/nimaasakk
جنونی با دلِ گمگشته
از کوی تو می‌آید

دماغِ من پریشان است؟
یا بوی تو می آید؟

#بیدل_دهلوی

https://telegram.me/nimaasakk
گفتی:
چه کسی؟
در چه خیالی؟
به کجایی؟

بی تابِ توأم
محو ِ توأم
خانه خرابم...!

#بیدل_دهلوی

https://telegram.me/nimaasakk
شبنم در اين بهار، دليل نشاط نيست

صبحی‌ست كز وداع چمن گريه می‌كند

#بیدل_دهلوی

https://telegram.me/nimaasakk
گر به پرواز و گر از سعی تپیدن رفتم
رفتم اما همه جا تا نرسیدن رفتم

طرف دامن ز ضعیفی نشکستم چون شمع
آخر از خویش به‌ دوش مژه چیدن رفتم

چون سحر هفت فلک وحشت شوقم طی‌کرد
تا کجاها پی یک آه کشیدن رفتم

حیرت از وحشتم آیینهٔ دیدار تو ریخت
آنقدر ناله نگه شد که به دیدن رفتم

عاجزی هم چه قَدَر پایهٔ عزت دارد
بر فلک همچو مه نو به خمیدن رفتم

بی پر و بالی من همقدم شبنم بود
زین چمن بر اثر چشم پریدن رفتم

نارسایی چه‌ کند گر نه به‌ غفلت سازد
خواب پا داشتم افسانه شنیدن رفتم

در ره دوست همان چون نگه بازپسین
اشک گل کردم و گامی به چکیدن رفتم

چون حباب آینه‌ام هیچ نیاورد به عرض
چشم وا کردم و در فکر ندیدن رفتم

بی رُخَت حاصل سیر چمنم خنده نبود
یک دو گل بر اثر سینه دریدن رفتم

نالهٔ جسته‌ام از فکر سراغم بگذر
تا کشیدم نفس آن سوی رمیدن رفتم

موج‌ گوهر به صدف راز خموشان می‌گفت
گوش گرداب‌ گرفتم به شنیدن رفتم

غدر تدبیر فنا داشت شکست پرو بال
دامن شعله‌ گرفتم به پریدن رفتم

سیر هستی چو سحر یک دو نفس افزون نیست
تو همان‌ گیر که من هم به دمیدن رفتم

محمل شوق من آسوده نیابی بیدل
اشک راهی‌ست اگر من ز دویدن رفتم

#بیدل_دهلوی

https://telegram.me/nimaasakk
جهان در سرمه خوابید از خیال چشم فتانت
چه سنگین بود یارب سایهٔ دیوار مژگانت

تحیر بر سراپای تو واکرده‌ست آغوشی
که چون طاووس نتوان دید بیرون‌ گلستانت

کدورت تا نچیند جوهر شمشیر استغنا
به‌ جای خون عرق می‌ریزد از زخم شهیدانت

بهارت را فسون اختراعی بود مستوری
قبای ناز چون‌ گل‌ کرد پیش‌ از رنگ عریانت

مگر پشت لبی خواهد تبسم سبز کرد امشب
قیامت بر جگر می‌خندد از گرد نمکدانت

به شوخی‌های استغنا نگه‌واری تغافل زن
سرشکم لغزشی دارد نیاز طرز مستانت

سواد ناز روشن‌ کرد حسن از سعی تعمیرم
سفالی یافت در گل‌ کردن این خاک ریحانت

چه نیرنگ است سامان تماشاخانهٔ هستی
مژه بر خویش واکردم جهانی‌گشت حیرانت

شکست دل به آن شوخی ز هم پاشید اجزایم
که‌ گل‌ کرد از غبارم‌ گردهٔ تصویر پیمانت

به رنگی‌ گل نکردم‌ کز حجابت برنیاوردم
مصور داشت در نقشم کشیدن‌های دامانت

حریف معنی تحقیق آسان‌ کس نشد بیدل
چو تار سبحه چندین نقب‌ می‌خواهد گریبانت

#بیدل_دهلوی

https://telegram.me/nimaasakk
عقل‌ کو تا جمع سازد خاطر از اجزای ما

عشق، مشتِ خاکِ ما را سر به صحرا داده است

#بیدل_دهلوی

https://telegram.me/nimaasakk
تپیدم‌، ناله کردم‌، داغ گشتم‌، خاک گردیدم

وفا افسانه‌ها دارد که می‌باید شنید از من

#بیدل_دهلوی

https://telegram.me/nimaasakk
به وحشت‌آبادِ این بساطم، کجاست عشرت، کدام راحت

خیالْ محزون، امیدْ مجنون، نگه پریشان، نفس پَرافشان

#بیدل_دهلوی

https://telegram.me/nimaasakk
بـازآ کـه بـخـوانـی رقـمِ سـیـنــه‌ی ریشم

من نامه‌یِ افتاده‌ به‌ خاک از کف خویشم

#بیدل_دهلوی

https://telegram.me/nimaasakk
مـشـوران تـا تـوانی خاک صحرای محبت را

مباد از هم جدا سازی سر و زانوی محزونی

#بیدل_دهلوی

https://telegram.me/nimaasakk
ای خـواجـه! زوالِ کـرّ و فـر نزدیک است
افــسـردنِ شــعـلــه‌ی اثـــر نـزدیـک است

چـون شمع فروغت چه‌قدر خواهد ماند؟
ای کـرمـکِ شـب‌تـاب! سحر نزدیک است!

#بیدل_دهلوی

https://telegram.me/nimaasakk
#بداهه_سرایی
در گروه ادبی ادبستان
با مطلع پیشنهادی:

برق با شوقم شراری بیش نیست
شعله، طفل نی‌سواری بیش نیست
از
#بیدل_دهلوی

🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁

زندگی برگ قماری بیش نیست
عرصه‌ی بی‌اعتباری بیش نیست

ای فغان در تنگنای زندگی
فرصت جیغ و هواری بیش نیست

طبع ناهنجار شعر ما رفیق
اژدهای خام‌خواری بیش نیست

وه که زین اهریمنان زشت‌خو
شهر ایران شوره‌زاری بیش نیست

توی این شهر هزارافراسیاب
رستمِ چابک‌سواری بیش نیست

ساقیا! نیما قناعت‌پیشه است
عاشق چشم خماری بیش نیست

هم‌سرایی ته کشید، این اتفاق
اتفاق ناگواری بیش نیست

#قاسم_فرخی

https://telegram.me/nimaasakk