دومان
167 subscribers
500 photos
67 videos
243 files
3.41K links
ارتباط با ادمین
@Nimaasak
Download Telegram
هزار سال فزون خوانده‌اید بر منبر
به‌گوش‌پیروجوان روضه‌ی‌علی‌اصغر

که‌‌عهدتیروکمان‌یافت‌طفل‌ِشش‌ماهه
زِ دست‌حرمله تیرِ سه‌شعبه در حنجر

ولی به‌دست شما ماند روی دست زمین
بلی جنازه‌ی هفتاد نوگل پرپر

یکی‌ از آن‌همه "مهسا"ست آن‌که اول‌بار
گرفت دامن‌تان‌ را و کردش از خون تر

که آوخ آوخ از آن خون پاکِ دامنگیر
که الله‌الله از آن زلفِ پیچ‌و‌تاب‌آور

که‌من‌چه‌گویم ازآن‌فتنه‌ی‌شکاف‌انداز
که من چه‌گویم از آن آتش شررگستر

دریدبرتن‌خورشیدِ روگرفته، حجاب
کشید چادر ابر سیاه را از سر

بقای مادر او آن‌که زاد از او این مه
فدای آن بشری کاین فرشته راست پدر

که اسم رمز "زن و زندگی و آزادی"
سند نمی‌خورد الا به نام این دختر

چه‌ دختری‌ که زمین زیرِ پاش می‌لرزد
چه دختری که می‌ارزد به صدهزار پسر

چه‌دختری‌ که از انسان بعید بود، پری
چه‌دختری‌ که ازاین‌سان نزاده ازمادر

چه دختری که جگرگوشه‌ی هزاران دل
چه‌ دختری‌ که یکی‌داغ‌ و بی‌شمار جگر

چه‌دختری‌ که یکی نوحه‌ی گریبان‌گیر
چه‌دختری‌که یکی صیحه‌ی گریبان‌در

چه‌دختری‌که به‌ گوش‌ فلک یکی‌ سیلی
چه‌دختری‌که به‌ جان‌ جهان یکی اخگر

چه‌دختری که چه کباده‌ها کشید از دست
چه‌دختری‌ که چه‌عمامه‌ها پراند از سر

چه‌دختری‌که برآورد رشک صد رهزن
چه دختری‌ که درآورد اشک صد رهبر!

چه دختری که به‌او چشم کشوری روشن
چه‌دختری‌ که‌ زد آتش‌ به‌ جان‌ عصرحجر

چه دختری که برآشفت خواب خردوکلان
که در رَوَند چنان چون فشنگ از بستر

چه‌دختری‌ که چنان خلق‌را به‌هوش آورد
که برجهند زِ جا چون سپند از مِجمر

چه‌دختری‌که‌به‌هرتارِموش‌حلقه‌به‌گوش
هزار کاوه‌ی ضحاک‌بندِ آهنگر

چه‌دختری‌که‌به‌یک‌ضربه‌جمع‌کردازبیخ
بساط امر به معروف و نهی از منکر

چه دختری که به خوبی خرید بی‌تقصیر
دراین‌معامله صدمُلک‌دل به نیم‌نظر

چه دختری که هنوز از قصور خود خجلم
اگر ز خامه بریزم به پاش دُرّ و گهر

چه‌دختری‌که‌برآمد گشاده‌رو ز محاق
که‌بی‌حجاب درآید ز پشت‌پرده قمر

چه‌دختری‌که بدان زلفکان روزافزون
سحرکشید چو شمشیر، شب‌فکند سپر

تبارک‌‌الله از آن زلفکانِ حلق‌آویز
که ریزد از سر هر تارشان هزار هنر

دو زلف بلکه دوپیچیده‌سر زِ حکم عسس
دوزلف بلکه دوگردن‌‌کشیده ازمعجر

دوزلف بلکه‌دوزنجیره‌باف گردنه‌گیر
دو زلف بلکه دولشکرشکاف غارتگر

دوزلف بلکه دو رودابه‌ی تهمتن‌زای
دو زلف بلکه دو گُردافرید گنداور

دوزلف‌بلکه دوکشورگشای‌شهرآشوب
قشون‌کشان به‌یسارویمین دواسکندر

دو زلف بلکه دو موج‌‌آفرین سیل‌آسا
که از تلاطم آن یک نفر نیافت مفر

دوزلف بلکه دو زاینده‌رود خون‌آلود
گذشته شهربه‌شهر آبش از سرِ کشور

دوزلف‌ بلکه دو ایمان‌پریش کافرکیش
کشیده یک‌تنه از خیل مومنان کیفر

دوزلف بلکه دو حبل‌المتین لامذهب
دوصد فقیه رسن‌تاب کرده در چنبر

دوزلف بلکه دو زاهدگداز مسئله‌ساز
که‌چشم‌زُهدشودکور، گوش‌شیطان‌کر

دو هم‌پیاله دو هم‌داستان دوهم‌بازی
دو هم‌قبیله دو هم‌راستا دو هم‌سنگر

از آن‌زمان که به‌هم‌ریخت نظم‌جنگل را
نظام جور نچرخیده بر همان محور!

وز آن‌دقیقه که ماشین‌سلطه را چپ کرد
هنوز حضرت‌آقا! نکرده راست کمر!

هنوز در شش‌وبش مانده بین خوف‌ورجا
نجسته راه برون‌رفت طفلک از ششدر

هنوز ارّه‌به‌ماتحت مانده تاچه‌شود
کند چماق اثر یا دهد هویج ثمر!

چنان درسته برآمد ز مار ظلم دمار
که‌بخت‌ظالم از آنروزخفته‌است دمر

بسان سیل روان‌گشت و ساخت کن‌فیکون
چنانکه زلزله لرزاند و کرد زیر و زبر

فشاند شعله در انبار کاه صاعقه‌وار
نشاند رعشه بر اندام‌کوه چون تندر

درید چادر ظلمت از انفجار فلق
پرید رنگ رخ شب از انقلاب سحر

که الله‌الله از آن خون پاک دامنگیر
که گرچه ریخت به‌ناحق ولی نرفت هدر

فرا رَوید از این‌خون فرا رَوید فرا...
حذرکنید از این‌خون حذرکنید حذر

جواب‌آن‌که«چه‌کرد و که‌بود»ازاین مُجمل
تو خود حدیث‌مفصل بخوان الی‌آخر

#حامد_احمدی

@sokhanshahi https://telegram.me/nimaasakk