❤️🌸🍂🍃🌸🍂🍃🌸🍂🍃❤️
♡ @mojaradan
نبینـــم ناراحت و دپرس باشی رفیق😉
پناه ببر به ذکـر یونسیه👌
#برای_دوستات_هم_بفرست
#مثل_ما_زیاده
#نگران_نباش_خدابزرگه 🌹🌹
@mojaradan
🌷جمع مجردان انقلابی🌷
♡ @mojaradan
نبینـــم ناراحت و دپرس باشی رفیق😉
پناه ببر به ذکـر یونسیه👌
#برای_دوستات_هم_بفرست
#مثل_ما_زیاده
#نگران_نباش_خدابزرگه 🌹🌹
@mojaradan
🌷جمع مجردان انقلابی🌷
مجردان انقلا✌بی
#عقب_افتادگی_زنان 🌺 برای زنان ایران 3️⃣ بخش سوم: «عقب افتادگی زنان ما، به خاطر بیسوادی است!» 🌟 آیتالله خامنهای حتی در بازجوییهای متعددی که از ایشان میشده، به دفاع از حقوق زنان ایرانی پرداخته. برای نمونه، هنگامی که محمدرضا پهلوی به پیشنهاد آمریکاییها…
#همسر_صبور
💞 همسر صبور
📝 روایتهایی تاریخی از همراهی همسر مکرمهی حضرت آیتالله خامنهای در طول سالیان مبارزه با رژیم ستمشاهی
4️⃣ بخش چهارم: آماده کردن شوهر برای زندان چهارم
💢 #حضرت آیتالله خامنهای در دوران رژیم پهلوی مجموعا #شش بار دستگیر و زندانی شدند. آنچه میخوانید، شرحی از وقایع پیش از زندان چهارم است 👇
🔆 روزهای آخر #شهریور ۱۳۴۹ بود. طبق معمول به خانه پدر رفت، تا ضمن مباحثه درباره #مسائل فقهی، او را نیز از تنهایی به در آورد. نشسته بودند که زنگ در به صدا درآمد. #بانو خدیجه (مادر مکرمه آیتالله خامنهای) رفت در را باز کرد. لحظاتی بعد، #نگران برگشت و گفت که دو ساواکی سراغت را میگیرند. پرسید: چه جواب دادید؟ مادر گفت: جواب دادم که اینجا نیست. گفت: چرا #دروغ گفتی مادر؟ بانو خدیجه هم پاسخ داد که این #ساواکیها مثل سگ هار هستند؛ باید شرشان را کم کرد. و شروع کرد به نفرین آنها.
⚠️ حاج سیدجواد که از شنیدن موضوع #برآشفته بود و ابراز ناراحتی میکرد، از پسرش پرسید که باز چه کردهای که قرار است بگیرند و زندان ببرند؟ سعی کرد هر دو را آرام کند. گفت که احتمالاً اشتباه آمدهاند. از #ذهنش گذشت که به زودی #سراغ خانهاش خواهند رفت و لازم است پیش از رسیدن آنها، در خانه و نزد همسرش باشد.
🏠 خود را به #خانهاش رساند. اوضاع آنجا طبیعی بود. موضوع را با همسرش در میان گذاشت. #خانم خجسته، خودسالار و پردل، همچون تنگناهای گذشته پر روحیه و استوار نشان داد. کمکش کرد آماده شود؛ #لباسهایش را عوض کند، ناخنش را بگیرد، ریش و سبیلش را کوتاه کند؛ همه کارهایی که قبل از زندان رفتن ضروری مینمود.
ناهارش را خورد، نماز ظهر و عصر را خواند و آماده نشست تا #زنگ در به صدا درآید و او در راه روی مأموران شهربانی که برای بردنش آمدهاند بگشاید. خانم خجسته از این معطلی بدخیم خسته شد و خوابش برد. آقای خامنهای هم سری به #کتابخانهاش زد تا برخی از آنها را که امکان بردنش به زندان باشد، همراه خود کند.
⚡️ ناگهان به #ذهنش رسید خوب است مدتی پنهان شود و در جای امنی #ترجمه کتابش را به پایان رساند؛ بعد از آن هر چه پیش آید خوش آید. چندین بار به #قرآن تفأل زد. همه آیهها او را به #اختفاء تشویق کردند. همسر را بیدار کرد. از تصمیم تازهاش گفت. خانم خجسته بسیار #شادمان شد و پرسید: کجا میروی؟ گفت: نمیدانم؛ فقط میخواهم ترجمه کتاب را به پایان برسانم. #بوسهای از چهره خفته پسرانش گرفت. #خداحافظی کرد و از #خانه بیرون آمد.
#دهه_فجر
#پایگاه_اجتماعی_مجردان_انقلابی
@mojaradan
💞 همسر صبور
📝 روایتهایی تاریخی از همراهی همسر مکرمهی حضرت آیتالله خامنهای در طول سالیان مبارزه با رژیم ستمشاهی
4️⃣ بخش چهارم: آماده کردن شوهر برای زندان چهارم
💢 #حضرت آیتالله خامنهای در دوران رژیم پهلوی مجموعا #شش بار دستگیر و زندانی شدند. آنچه میخوانید، شرحی از وقایع پیش از زندان چهارم است 👇
🔆 روزهای آخر #شهریور ۱۳۴۹ بود. طبق معمول به خانه پدر رفت، تا ضمن مباحثه درباره #مسائل فقهی، او را نیز از تنهایی به در آورد. نشسته بودند که زنگ در به صدا درآمد. #بانو خدیجه (مادر مکرمه آیتالله خامنهای) رفت در را باز کرد. لحظاتی بعد، #نگران برگشت و گفت که دو ساواکی سراغت را میگیرند. پرسید: چه جواب دادید؟ مادر گفت: جواب دادم که اینجا نیست. گفت: چرا #دروغ گفتی مادر؟ بانو خدیجه هم پاسخ داد که این #ساواکیها مثل سگ هار هستند؛ باید شرشان را کم کرد. و شروع کرد به نفرین آنها.
⚠️ حاج سیدجواد که از شنیدن موضوع #برآشفته بود و ابراز ناراحتی میکرد، از پسرش پرسید که باز چه کردهای که قرار است بگیرند و زندان ببرند؟ سعی کرد هر دو را آرام کند. گفت که احتمالاً اشتباه آمدهاند. از #ذهنش گذشت که به زودی #سراغ خانهاش خواهند رفت و لازم است پیش از رسیدن آنها، در خانه و نزد همسرش باشد.
🏠 خود را به #خانهاش رساند. اوضاع آنجا طبیعی بود. موضوع را با همسرش در میان گذاشت. #خانم خجسته، خودسالار و پردل، همچون تنگناهای گذشته پر روحیه و استوار نشان داد. کمکش کرد آماده شود؛ #لباسهایش را عوض کند، ناخنش را بگیرد، ریش و سبیلش را کوتاه کند؛ همه کارهایی که قبل از زندان رفتن ضروری مینمود.
ناهارش را خورد، نماز ظهر و عصر را خواند و آماده نشست تا #زنگ در به صدا درآید و او در راه روی مأموران شهربانی که برای بردنش آمدهاند بگشاید. خانم خجسته از این معطلی بدخیم خسته شد و خوابش برد. آقای خامنهای هم سری به #کتابخانهاش زد تا برخی از آنها را که امکان بردنش به زندان باشد، همراه خود کند.
⚡️ ناگهان به #ذهنش رسید خوب است مدتی پنهان شود و در جای امنی #ترجمه کتابش را به پایان رساند؛ بعد از آن هر چه پیش آید خوش آید. چندین بار به #قرآن تفأل زد. همه آیهها او را به #اختفاء تشویق کردند. همسر را بیدار کرد. از تصمیم تازهاش گفت. خانم خجسته بسیار #شادمان شد و پرسید: کجا میروی؟ گفت: نمیدانم؛ فقط میخواهم ترجمه کتاب را به پایان برسانم. #بوسهای از چهره خفته پسرانش گرفت. #خداحافظی کرد و از #خانه بیرون آمد.
#دهه_فجر
#پایگاه_اجتماعی_مجردان_انقلابی
@mojaradan
Forwarded from مجردان انقلا✌بی (قرارگاه جوانان)
❤️
#پسا_مجردی
🔰چرا برخی به همسر خود #مظنون هستند؟
#قسمت_اول
🌀#اختلال هذیانی، اختلالی روانپزشکی است که در نوع #حسادت آن فرد مبتلا همسر خود را به #بی وفایی و خیانت متهم و دائم تلفن و رفت و آمدهای او را چک می کند. توصیه می شود با چنین #فردی لجبازی نشود تا باور هذیانی اش قوی تر نشود.
🌀در اختلال هذیانی فرد بدون اینکه #دلیل قاطعی برای بی تعهدی یا خیانت همسر خود داشته باشد او را #خائن می داند.
🌀فرد مبتلا همسر خود را به خیانت و بی وفایی متهم می کند و در برخی موردها مبتلایان به مهار #فیزیکی همسر خود و حبس او در خانه می پردازند.
مبتلایان به اختلال هذیانی نوع حسادت معمولاً همسر خود را #مدام بررسی می کنند و اگر تلفن همراه او در دسترس نباشد یا بدون هماهنگی جایی رفته باشد به شدت #نگران می شوند و به این موضوع فکر می کنند که او به آنها #خیانت می کند.
#ادامه_دارد......
#پایگاه_اجتماعی_مجردان_انقلابی
@mojaradan
#پسا_مجردی
🔰چرا برخی به همسر خود #مظنون هستند؟
#قسمت_اول
🌀#اختلال هذیانی، اختلالی روانپزشکی است که در نوع #حسادت آن فرد مبتلا همسر خود را به #بی وفایی و خیانت متهم و دائم تلفن و رفت و آمدهای او را چک می کند. توصیه می شود با چنین #فردی لجبازی نشود تا باور هذیانی اش قوی تر نشود.
🌀در اختلال هذیانی فرد بدون اینکه #دلیل قاطعی برای بی تعهدی یا خیانت همسر خود داشته باشد او را #خائن می داند.
🌀فرد مبتلا همسر خود را به خیانت و بی وفایی متهم می کند و در برخی موردها مبتلایان به مهار #فیزیکی همسر خود و حبس او در خانه می پردازند.
مبتلایان به اختلال هذیانی نوع حسادت معمولاً همسر خود را #مدام بررسی می کنند و اگر تلفن همراه او در دسترس نباشد یا بدون هماهنگی جایی رفته باشد به شدت #نگران می شوند و به این موضوع فکر می کنند که او به آنها #خیانت می کند.
#ادامه_دارد......
#پایگاه_اجتماعی_مجردان_انقلابی
@mojaradan
#جواب_منفی
📌آهی که میکشد و نمیرسد (نفرین در هنگام شنیدن جواب نه!)
❓با #پسری که با شنیدن جواب منفی، باز به خواستگاری میآید و #سپس نفرین میکند، چگونه رفتار کنم؟
1⃣ حقّ انتخاب دختر
✅بدون #تردید، یک طرف ازدواج، دختر است. پس همان طور که #پسر به خودش حق میدهد که با دختر مورد #علاقهاش ازدواج کند، دختر هم حق دارد انتخابکننده باشد و با پسری ازدواج کند که به او علاقه دارد.
2⃣ضرورت محبّت دو طرفه
📛پسر هم #مطمئن باشد که اگر با دختری ازدواج کند که به او علاقهای ندارد و فقط از #ترس نفرین تصمیم به ازدواج گرفته، نمیتواند #عاشقانه زندگی کند.
3⃣ مراقب معیارهایمان باشیم
⚠️دختران هم توجّه داشته باشند که در برخی از موارد، #بیعلاقگی به طرف مقابل، ریشه در نوع نگاه ما به معیارهای خوشبختی دارد. #مثلاً دختری که فکر میکند اگر همسرش خانه و ماشین مدل بالا نداشته باشد، #بدبخت است، به این راحتی نمیتواند به پسری علاقهمند شود که خانه و ماشین ندارد. نمیخواهیم بگوییم که در صورت #جواب منفی، نفرین پسر میگیرد؛ امّا به این راحتی هم از کنار این #جوابهای منفی نباید گذشت. البتّه اگر او #معیارهای واقعبینانۀ مرا داشت و باز هم به دلم ننشست، همین #عدم تمایل، دلیل خوبی برای جواب منفی خواهد بود؛ زیرا یک پایۀ مهمّ زندگی همین علاقه است.
4⃣ نگران نفرین او نباشید
❌بر پایۀ آنچه گذشت، اگر طرف مقابل #معیارهای شما را نداشت و یا به هر دلیلی به دل شما ننشست و شما به او جواب منفی دادید، #نگران نفرینهای او نباشید و از ترس نفرین، جواب مثبت ندهید.
📚نیمه دیگرم، کتاب اول،ص۱۳۹
#نیمه_دیگرم
#کتاب_اول
#از_من_بودن_تا_ما_شدن
#ازدواج
#پایگاه_اجتماعی_مجردان_انقلابی
@mojaradan
📌آهی که میکشد و نمیرسد (نفرین در هنگام شنیدن جواب نه!)
❓با #پسری که با شنیدن جواب منفی، باز به خواستگاری میآید و #سپس نفرین میکند، چگونه رفتار کنم؟
1⃣ حقّ انتخاب دختر
✅بدون #تردید، یک طرف ازدواج، دختر است. پس همان طور که #پسر به خودش حق میدهد که با دختر مورد #علاقهاش ازدواج کند، دختر هم حق دارد انتخابکننده باشد و با پسری ازدواج کند که به او علاقه دارد.
2⃣ضرورت محبّت دو طرفه
📛پسر هم #مطمئن باشد که اگر با دختری ازدواج کند که به او علاقهای ندارد و فقط از #ترس نفرین تصمیم به ازدواج گرفته، نمیتواند #عاشقانه زندگی کند.
3⃣ مراقب معیارهایمان باشیم
⚠️دختران هم توجّه داشته باشند که در برخی از موارد، #بیعلاقگی به طرف مقابل، ریشه در نوع نگاه ما به معیارهای خوشبختی دارد. #مثلاً دختری که فکر میکند اگر همسرش خانه و ماشین مدل بالا نداشته باشد، #بدبخت است، به این راحتی نمیتواند به پسری علاقهمند شود که خانه و ماشین ندارد. نمیخواهیم بگوییم که در صورت #جواب منفی، نفرین پسر میگیرد؛ امّا به این راحتی هم از کنار این #جوابهای منفی نباید گذشت. البتّه اگر او #معیارهای واقعبینانۀ مرا داشت و باز هم به دلم ننشست، همین #عدم تمایل، دلیل خوبی برای جواب منفی خواهد بود؛ زیرا یک پایۀ مهمّ زندگی همین علاقه است.
4⃣ نگران نفرین او نباشید
❌بر پایۀ آنچه گذشت، اگر طرف مقابل #معیارهای شما را نداشت و یا به هر دلیلی به دل شما ننشست و شما به او جواب منفی دادید، #نگران نفرینهای او نباشید و از ترس نفرین، جواب مثبت ندهید.
📚نیمه دیگرم، کتاب اول،ص۱۳۹
#نیمه_دیگرم
#کتاب_اول
#از_من_بودن_تا_ما_شدن
#ازدواج
#پایگاه_اجتماعی_مجردان_انقلابی
@mojaradan
💞💞💍💍💞💞
#انچه_مجردان_باید_بدانند
#قسمت_اول
🔰اول عاشق شویم، بعد ازدواج کنیم؟!
🌷#ازدواج آنقدر مهم است که شاید لازم نباشد درباره اهمیت آن صحبت شود اما آمار #فزاینده طلاق💔، این مبحث را از اهمیت به یک نگرانی تبدیل می کند. همه افرادی که به #نحوی مجرد هستند و می خواهند ازدواج کنند و اطرافیان آنها، به نوعی #نگران موضوع ازدواج 💍هستند. نگران اند که مبادا کار به جدایی برسد یا #دچار شکست در زندگی مشترک شوند، بنابراین می خواهند با یک انتخاب خوب از این پدیده #منفی پیشگیری کنند. اما انتخاب خوب چه نوع انتخابی است؟
🌷منظور از انتخاب خوب، انتخابی است که #درست و سالم باشد و وقتی پای چنین کلماتی به میان می آید، یعنی #معیار یا معیارهای سلامت و درستی باید مدنظر باشند. امروزه بسیاری از جوان های اصطلاحا «دم بخت» از #معیارهای ازدواج💍 دم می زنند. وقتی از معیار صحبت می کنیم، قطعا می دانیم معیارها را #اهداف تعیین می کنند.
#ادامه_دارد.....
#پایگاه_اجتماعی_مجردان_انقلابی
@mojaradan 🎀
#انچه_مجردان_باید_بدانند
#قسمت_اول
🔰اول عاشق شویم، بعد ازدواج کنیم؟!
🌷#ازدواج آنقدر مهم است که شاید لازم نباشد درباره اهمیت آن صحبت شود اما آمار #فزاینده طلاق💔، این مبحث را از اهمیت به یک نگرانی تبدیل می کند. همه افرادی که به #نحوی مجرد هستند و می خواهند ازدواج کنند و اطرافیان آنها، به نوعی #نگران موضوع ازدواج 💍هستند. نگران اند که مبادا کار به جدایی برسد یا #دچار شکست در زندگی مشترک شوند، بنابراین می خواهند با یک انتخاب خوب از این پدیده #منفی پیشگیری کنند. اما انتخاب خوب چه نوع انتخابی است؟
🌷منظور از انتخاب خوب، انتخابی است که #درست و سالم باشد و وقتی پای چنین کلماتی به میان می آید، یعنی #معیار یا معیارهای سلامت و درستی باید مدنظر باشند. امروزه بسیاری از جوان های اصطلاحا «دم بخت» از #معیارهای ازدواج💍 دم می زنند. وقتی از معیار صحبت می کنیم، قطعا می دانیم معیارها را #اهداف تعیین می کنند.
#ادامه_دارد.....
#پایگاه_اجتماعی_مجردان_انقلابی
@mojaradan 🎀
مجردان انقلا✌بی
#بسم_الله #ماجرای_آشنایی_شهیدحججی_باهمسرش😍💝 🌹از زبان همسر شهید🌹 #قسمت_اول هفته دفاع مقدس بود; مهر ماه #سال91. #نمایشگاه بزرگی توی نجف آباد برپا شده بود. 😯 من و محسن هر دو توی آن نمایشگاه #غرفه_دار بودیم. من توی قسمت خواهران و او توی قسمت برادران. چون دورادور…
#ماجرای_آشنایی_شهیدحججی_باهمسرش😍💝
🌹از زبان همسر شهید🌹
#قسمت_دوم
فردا یا پس فرداش رفتم بابل برای ثبت نام...نمیدانم چرا اما از موقعی که از #نجف_آباد زدم بیرون ، هیچ آرام و قراری نداشتم.😢😨
همه اش تصویر #محسن از جلو چشمانم رد میشد.هر جا میرفتم محسن را میدیدم. 😥حقیقتش نمیتوانستم خودم را گول بزنم..ته دلم احساس میکردم که بهش علاقه دارم. 😇احساس میکردم #دوستش_دارم. 😌برای همین یکی دو روزی که بابل بودم، توی خلوت خودم #اشک می ریختم. 😭انگار نمی توانستم دوری محسن را تحمل کنم...بالاخره طاقت نیاوردم زنگ زدم به #پدرم و گفتم: "بابا انتقالی ام رو بگیر. میخواهم برگردم نجف آباد."😢از بابل که برگشتم نمایشگاه تمام شده بود...یک روز #مادرم بهم گفت: "زهرا، من چندتا از عکس های امام خامنه ای رو نیاز دارم. از کجا گیر بیارم؟"🤔
بهش گفتم:" مامان بذار به بچه های موسسه بگم که چه جور میشه تهیه اش کرد. "قبلا توی نمایشگاه ، یک زرنگ بازی کرده بودم و شماره محسن را یک طوری بدست آورده بودم...
پیام دادم براش...
برای اولین بار...
نوشت:"شما؟"
جواب دادم: " #خانم_عباسی هستم. "😌کارم رو بهش گفتم و او هم راهنمایی ام کرد...از آن موقع به بعد ، هر وقت کار #خیلی_ضروری درباره موسسه داشتم، یک تماس #کوتاه و #رسمی با محسن میگرفتم تا اینکه یک روز هر چه تماس گرفتم ، گوشی اش خاموش بود روز بعد تماس گرفتم. باز گوشی اش خاموش بود! #نگران شدم روز بعد و روز بعد و روزهای بعد هم تماس گرفتم ، اما باز هم خاموش بود. 😔دیگر از #ترس و #دلهره داشتم میمردم دل توی دلم نبود😣فکری شده بودم که نکند برای محسن اتفاقی افتاده باشد; با اینکه با او هیچ نسبتی نداشتم آن چند روز آنقدر حالم خراب بود که مریض شدم و افتادم توی رختخواب! 😪نمی توانستم به پدر و مادرم هم چیزی بگویم. خیلی شرم و حیا میکردم. 😔تا اینکه یک روز به سرم زد و… ..😯
#ادامه_دارد...😉
@mojaradan 🎀
🌹از زبان همسر شهید🌹
#قسمت_دوم
فردا یا پس فرداش رفتم بابل برای ثبت نام...نمیدانم چرا اما از موقعی که از #نجف_آباد زدم بیرون ، هیچ آرام و قراری نداشتم.😢😨
همه اش تصویر #محسن از جلو چشمانم رد میشد.هر جا میرفتم محسن را میدیدم. 😥حقیقتش نمیتوانستم خودم را گول بزنم..ته دلم احساس میکردم که بهش علاقه دارم. 😇احساس میکردم #دوستش_دارم. 😌برای همین یکی دو روزی که بابل بودم، توی خلوت خودم #اشک می ریختم. 😭انگار نمی توانستم دوری محسن را تحمل کنم...بالاخره طاقت نیاوردم زنگ زدم به #پدرم و گفتم: "بابا انتقالی ام رو بگیر. میخواهم برگردم نجف آباد."😢از بابل که برگشتم نمایشگاه تمام شده بود...یک روز #مادرم بهم گفت: "زهرا، من چندتا از عکس های امام خامنه ای رو نیاز دارم. از کجا گیر بیارم؟"🤔
بهش گفتم:" مامان بذار به بچه های موسسه بگم که چه جور میشه تهیه اش کرد. "قبلا توی نمایشگاه ، یک زرنگ بازی کرده بودم و شماره محسن را یک طوری بدست آورده بودم...
پیام دادم براش...
برای اولین بار...
نوشت:"شما؟"
جواب دادم: " #خانم_عباسی هستم. "😌کارم رو بهش گفتم و او هم راهنمایی ام کرد...از آن موقع به بعد ، هر وقت کار #خیلی_ضروری درباره موسسه داشتم، یک تماس #کوتاه و #رسمی با محسن میگرفتم تا اینکه یک روز هر چه تماس گرفتم ، گوشی اش خاموش بود روز بعد تماس گرفتم. باز گوشی اش خاموش بود! #نگران شدم روز بعد و روز بعد و روزهای بعد هم تماس گرفتم ، اما باز هم خاموش بود. 😔دیگر از #ترس و #دلهره داشتم میمردم دل توی دلم نبود😣فکری شده بودم که نکند برای محسن اتفاقی افتاده باشد; با اینکه با او هیچ نسبتی نداشتم آن چند روز آنقدر حالم خراب بود که مریض شدم و افتادم توی رختخواب! 😪نمی توانستم به پدر و مادرم هم چیزی بگویم. خیلی شرم و حیا میکردم. 😔تا اینکه یک روز به سرم زد و… ..😯
#ادامه_دارد...😉
@mojaradan 🎀