مجردان انقلابی
2.24K subscribers
10.9K photos
3.52K videos
306 files
1.13K links
ارسال پیام به مدیرکانال👇
@mojaradan_bot


کانال سیاسی #تا_نابودی_اسرائیل 👇
@siasi_mojaradan

#تبلیغات_مجردان درکانال 👇
@mojaradan_bot
Download Telegram
#زندگی_به_سبک_شهدا. #اتفاقی جالب در تفحص یک شهید...


#شهیدی که قرض ها و بدهی تفحص کننده خود را ادا کرد ....

#شهید سید مرتضی دادگر🌷

#می گفت : اهل تهران بودم و عضو گروه تفحص و پدرم از تجار بازار تهران.....

#علیرغم مخالفت شدید خانواده و به خاطر عشقم به شهداء #حجره ی پدر را ترک کردم و به همراه بچه های #تفحص لشکر ۲۷ محمد رسول الله (ص) راهی مناطق عملیاتی جنوب شدم....

#یکبار رفتن همان و پای ثابت گروه تفحص شدن همان.... بعد از چند ماه ، #خانه ای در اهواز اجاره کردم و همسرم را هم با خود همراه کردم....

#یکی دو سالی گذشته بود و من و همسرم این مدت را با حقوق #مختصر گروه تفحص میگذراندیم.... سفره ی ساده ای پهن می شد اما دلمان ، #از یاد خدا شاد بود و زندگیمان ، با عطر شهدا عطرآگین... تا اینکه....

#تلفن زنگ خورد و خبر دادند که دو پسرعمویم که از بازاری های #تهران بودند برای کاری به اهواز آمده اند و مهمان ما خواهند شد... #آشوبی در دلم پیدا شد... حقوق بچه ها چند ماهی می شد که از تهران نرسیده بود و #من این مدت را با نسیه گرفتن از بازار گذرانده بودم ... نمی خواستم شرمنده ی اقوامم شوم....

#با همان حال به محل کارم رفتم و با بچه ها عازم شلمچه شدیم....
#بعد از زیارت عاشورا و توسل به شهدا کار را شروع کردیم و بعد از ساعتی استخوان و پلاک شهیدی نمایان شد....
#شهیدسیدمرتضی‌دادگر...🌷
#فرزند سید حسین... اعزامی از ساری... #گروه غرق در شادی به ادامه ی کار پرداخت اما من....
#استخوان های مطهر شهید را به معراج انتقال دادیم و کارت شناسایی #شهید به من سپرده شد تا برای #استعلام از لشکر و خبر به خانواده ی شهید ، به بنیاد شهید تحویل دهم.....
#قبل از حرکت با منزل تماس گرفتم و جویای آمدن مهمان ها شدم و جواب شنیدم که #مهمان ها هنوز نیامده اند اما همسرم وقتی برای خرید به #بازار رفته بود مغازه هایی که از آنها نسیه خرید می کرد به علت بدهی زیاد ، #دیگر حاضر به نسیه دادن نبودند و همسرم هم رویش نشده اصرار کند....
#با ناراحتی به معراج شهدا برگشتم و در حسینیه با استخوانهای #شهیدی که امروز تفحص شده بود به راز و نیاز پرداختم....
#این رسمش نیست با معرفت ها... ما به عشق شما از رفاهمان در تهران بریدیم.... #راضی نشوید به خاطر مسائل مادی شرمنده ی خانواده مان شویم.... " گفتم و گریه کردم....
#دو ساعت در راه شلمچه تا اهواز مدام با خودم زمزمه کردم : «شهدا! ببخشید... بی ادبی و جسارتم را ببخشید... »

#وارد خانه که شدم همسرم با خوشحالی به استقبال آمد و خبر داد که بعد از تماس من #کسی درب خانه را زده و خود را پسرعموی من معرفی کرده و عنوان کرده که مبلغی پول به #همسرت بدهکارم و حالا آمدم که بدهی ام را بدهم.... هر چه فکرکردم ، یادم نیامد که به کدام #پسرعمویم پول قرض داده ام.... با خودم گفتم هر که بوده به موقع پول را پس آورده...

#لباسم را عوض کردم و با پول ها راهی بازار شدم.... #به قصابی رفتم... خواستم بدهی ام را بپردازدم که در جواب شنیدم :
#بدهی تان را امروز پسرعمویتان پرداخت کرده است... به #میوه فروشی رفتم...به همه ی مغازه هایی که به صاحبانشان بدهکار بودم سر زدم... جواب همان بود....بدهی تان را امروز #پسرعمویتان پرداخت کرده است...
گیج گیج بودم... مات مات... #خرید کردم و به خانه بر گشتم و در راه مدام به این فکر می کردم که چه کسی خبر #بدهی هایم را به پسرعمویم داده است؟ آیا همسرم ؟

#وارد خانه شدم و پیش از اینکه با دلخوری از همسرم بپرسم که چرا #جریان بدهی ها را به کسی گفته .... با چشمان سرخ و گریان همسرم مواجه شدم که روی پله های #حیاط نشسته بود و زار زار گریه می کرد....

#جلو رفتم و کارت شناسایی شهیدی را که امروز تفحص کرده بودیم را در #دستان همسرم دیدم.... اعتراض کردم که: چند بار بگویم تو که طاقت دیدنش را نداری چرا #سراغ مدارک و کارت شناسایی شهدا می روی؟

#همسرم هق هق کنان پاسخ داد : خودش بود.... بخدا خودش بود.... کسی که امروز خودش را #پسرعمویت معرفی کرد صاحب این عکس بود.... به خدا خودش بود.... گیج گیج بودم.... مات مات....
#کارت شناسایی را برداشتم و راهی بازار شدم... مثل دیوانه ها شده بودم.... عکس را به صاحبان #مغازه ها نشان می دادم.... می پرسیدم : آیا این عکس ، عکس همان فردی است که امروز.....؟

#نمی دانستم در مقابل جواب های مثبتی که می شنیدم چه بگویم...#مثل دیوانه هاشده بودم.. به کارت شناسایی نگاه می کردم....
#شهید سید مرتضی دادگر.... فرزند سید حسین... اعزامی از ساری...
وسط بازار ازحال رفتم...

•┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈

#پایگاه_‌اجتماعی_مجردان_انقلابی

🍃🌸 @mojaradan
#بدهی

اگه یه مقدار بدهی به کسی داشته باشیم، اما نمی‌دونیم چقدره، باید چه کنیم؟

پاسخ:
همه مراجع: اگه کسی از ما طلبی داشته باشه، یکی از این چهارتا حالت رو داره:

✍️ اول: طرف رو می‌شناسیم و مقدار طلبش هم معلومه؛ در این حالت، فقط دو راه داریم: یا رضایتش رو به‌دست بیاریم یا طلبش رو بدیم.

✍️ دوم: طرف رو می‌شناسیم، اما مقدار طلبش معلوم نیست که در این حالت، باید با هم مصالحه و توافق کنیم؛ مثلاً بهش می‌گیم آقا حالا که من و تو هیچ‌کدوم نمی‌دونیم 1000 تومن بوده یا 2000 تومن، من بهت 1500 می‌دم؛ اگه 1000 بوده، من اضافه رو حلال می‌کنم و اگه 2000 بوده، تو کم و کسری اون رو حلال کن. خلاصه باید سر یه مبلغی با هم توافق کنید.

✍️ سوم: طرف رو نمی‌شناسیم، اما مقدار طلبش معلومه؛ یعنی مثلاً توی دفترمون نوشتیم 1000 تومن بدهکاریم، اما اون قسمت که نوشتیم این بدهی به کی هست، پاره شده و نمی‌دونیم به کی باید بدیم. در این حالت، باید رد مظالم بدیم؛ یعنی با اجازه از مرجع تقلیدمون، اون بدهی رو به فقرای شیعه صدقه بدیم.

✍️ چهارم: طرف رو نمی‌شناسیم و مقدار طلبش رو هم نمی‌دونیم؛ یعنی فقط می‌دونیم یه مقدار بدهی داریم، اما به کی و چقدر اون رو نمی‌دونیم. در این حالت، باید یک‌پنجم اون مالی رو که مخلوط به حرام شده، به‌عنوان خمس بدیم و با این کار بقیه‌ش حلال می‌شه.

📚 مسئله ۱۷۸۹ و ۱۸۱۳، رساله ۱۶ مرجع.

🌹احکام شرعی🌹
╭─-┅═ঊঈ🔶ঊঈ═┅-─╮
🆔@mojaradan
╰─-┅═ঊঈ🔶ঊঈ═┅-─╯