#عاشقانه_شهدا
هر وقت حاجے از منطقه به منزل مے آمد،🚶
بعد از اینکه با من احوالپرسے میکرد، با همان لباس خاکے بسیجے به نماز مے ایستاد.📿
یه روز به قصد شوخے گفتم: تو مگر چقدر پیش ما هستے که به محض آمدن، نماز میخونے ؟😅
نگاهے کرد و گفت: هروقت تو را میبینم، احساس میکنم باید دو رکعت نماز شکر بخونم .❤️
💠همسر شهید محمد ابراهیم همت💠
@modafeharam_zeynab❣
#عاشقانه_شهدا
هر وقت حاجے از منطقه به منزل مے آمد،🚶
بعد از اینکه با من احوالپرسے میکرد، با همان لباس خاکے بسیجے به نماز مے ایستاد.📿
یه روز به قصد شوخے گفتم: تو مگر چقدر پیش ما هستے که به محض آمدن، نماز میخونے ؟😅
نگاهے کرد و گفت: هروقت تو را میبینم، احساس میکنم باید دو رکعت نماز شکر بخونم .❤️
💠همسر شهید محمد ابراهیم همت💠
@modafeharam_zeynab❣
💠🍃💠🍃💠🍃💠🍃💠🍃
💠🍃💠🍃💠🍃💠
💠🍃💠🍃
💠🍃
💠
#عاشقانه_شهدا
بناے ازدواجم با مصطفے
عشق او به ولایتــ بود .☺️
✨ دوستــ داشتم دستم را بگیرد و از این ظلماتــ روز مرگی بیرون بیاورد .
همین مبانے بود ڪه مهریه ام را با بقیه مهرها متفاوتــ ڪرده بود .
🍃 مهریه ام قرآن ڪریم بود و تعهد از داماد ڪه مرا در راه تڪامل و اهل بیت و اسلام هدایتــ کند .
اولین عقد در شهر صور بود که چنین مهریه ای داشتــ ؛ یعنی در واقع هیچ وجهے در مهریه اش نداشتــ .😌
#همسر_شهید_مصطفے_چمران
〰➖〰➖〰➖〰➖〰➖
@modafeharam_zeynab
💠🍃💠🍃💠🍃💠
💠🍃💠🍃
💠🍃
💠
#عاشقانه_شهدا
بناے ازدواجم با مصطفے
عشق او به ولایتــ بود .☺️
✨ دوستــ داشتم دستم را بگیرد و از این ظلماتــ روز مرگی بیرون بیاورد .
همین مبانے بود ڪه مهریه ام را با بقیه مهرها متفاوتــ ڪرده بود .
🍃 مهریه ام قرآن ڪریم بود و تعهد از داماد ڪه مرا در راه تڪامل و اهل بیت و اسلام هدایتــ کند .
اولین عقد در شهر صور بود که چنین مهریه ای داشتــ ؛ یعنی در واقع هیچ وجهے در مهریه اش نداشتــ .😌
#همسر_شهید_مصطفے_چمران
〰➖〰➖〰➖〰➖〰➖
@modafeharam_zeynab
Forwarded from عکس نگار
#عاشقانه شهدا🌹
قبل از مراسم عقد علی💍 آقا نگاهی به من کرد وگفت:
شنیدم که عروس هر چه از خدا بخواهد اجابتش حتمی هست😊
گفتم چه آرزویی داری؟!
درحالی که چشمان مهربان را به زمین دوخته بود گفت: اگر علاقه ای به من دارید وبه خوشبختی من می اندیشید لطف کنید از خدا برایم آرزوی شهادت را بخواهید.😔
از این جمله تنم لرزید،چنین آرزویی برای یک عروس در استثنایی ترین روز زندگی اش بی نهایت سخت بود. سعی می کردم طفره برم اما علی آقا قسم داد در این روز این دعا را در حقش بکنم.ناچار قبول کردم.
هنگام جاری شدن خطبه عقد،هم برای خودم هم برای علی طلب شهادت کردم😊 وبلافاصله با چشمانی پر از اشک،نگاهم را به علی دوختم.😭 آثار خوشحالی در چهره اش آشکار بود.
مراسم ازدواج ما در حضور آیت الله مدنی و تعدادی از برادران پاسدار برگزار شد.
نمی دانم این چه رازی است که همه ی پاسداران این مراسم و داماد و آیت الله مدنی ،همه به فیض شهادت نائل شدند.
#شهید علی تجلایی
#شهدا را یاد کنیم با ذکر یک صلوات
@modafeharam_zeynab
قبل از مراسم عقد علی💍 آقا نگاهی به من کرد وگفت:
شنیدم که عروس هر چه از خدا بخواهد اجابتش حتمی هست😊
گفتم چه آرزویی داری؟!
درحالی که چشمان مهربان را به زمین دوخته بود گفت: اگر علاقه ای به من دارید وبه خوشبختی من می اندیشید لطف کنید از خدا برایم آرزوی شهادت را بخواهید.😔
از این جمله تنم لرزید،چنین آرزویی برای یک عروس در استثنایی ترین روز زندگی اش بی نهایت سخت بود. سعی می کردم طفره برم اما علی آقا قسم داد در این روز این دعا را در حقش بکنم.ناچار قبول کردم.
هنگام جاری شدن خطبه عقد،هم برای خودم هم برای علی طلب شهادت کردم😊 وبلافاصله با چشمانی پر از اشک،نگاهم را به علی دوختم.😭 آثار خوشحالی در چهره اش آشکار بود.
مراسم ازدواج ما در حضور آیت الله مدنی و تعدادی از برادران پاسدار برگزار شد.
نمی دانم این چه رازی است که همه ی پاسداران این مراسم و داماد و آیت الله مدنی ،همه به فیض شهادت نائل شدند.
#شهید علی تجلایی
#شهدا را یاد کنیم با ذکر یک صلوات
@modafeharam_zeynab