❥ میتینگ عاشقانه ها ❥
86.6K subscribers
34.7K photos
4.46K videos
1.58K files
6.96K links
عاشقانه ای برای شما 😍

‌یاعلی گفتیم وعشق آغازشد ..❤️

♡ چنـل فـارغ از هـرگـونه تـبادلـات ♡

مرسی که هستید 💐😍
Download Telegram
با یه نفر باش
با همون یه نفر روزی
صدبار قهر و آشتی کن
ولی جاشو با هیچکس عوض نکن!
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
C᭄ᥫ᭡
بهترین آدم‌های
⚘زندگی‌همان‌کسانی
⚘هستند که‌وقتی
⚘کنارشان می‌نشینی
⚘چایی‌ات سرد می‌شود
⚘و دلت‌گـرم ...
⚘الهی‌حال‌دلتون
⚘همیشه‌خـوب باشه...


      #صبحتـون‌عشـق..❤️

┄•●❥ @mitingg♥️♥️
❥ میتینگ عاشقانه ها ❥
😍 رمان زیبای [ مهــــــــا ] هر روز در کانال میتینگ عاشقانه ها 😘 از قسمت اول بخونین👇 https://tttttt.me/mitingg/303068 #مهــــــا❤️‍ #قسمت_178 ،دو سال در ميان زنگی به ما می زدی و حالی می پرسيدی. بعد به كلي فراموش مان كردی. همسرش گفت: ـ ای بابا نادر،بگذار بيايند…
😍 رمان زیبای [ مهــــــــا ]
هر روز در کانال میتینگ عاشقانه ها 😘

از قسمت اول بخونین👇
https://tttttt.me/mitingg/303068

#مهــــــا❤️#قسمت_179

ـ عيبی ندارد.من و بيتا،جای خالی آنها را پر می كنيم.طوری كه اصلا دلش نخواهد به تهران برگردد.
نيم ساعت بعد در زدند و پريسا خانم دخترعموی مامان با خانواده اش به جمع ما پيوستند.پريسا و مادرم با چنان شوقی همديگر را در آغوش گرفتند كه فهميدم خيلی بهم علاقه دارند.پسرش بابك كنار دانيال نشست،ولی من تمام حواسم به
پنجره بود كه فكر می كردم از آنجا دريا را می شود ديد،بعد وقتی پشت پنجره ايستادم،و فهميدم كه برخلاف تصورم از
آنجا دريا ديده نمی شود،دلم گرفت و دوباره خاطره ها به مغزم هجوم آوردند.
همه سرگرم گفت و گو بودند و هيچ كس حواسش به من نبود.آهسته و بی سرو صدا از خانه بيرون آمدم و راه دريا را در پيش گرفتم.هرچه جلوتر می رفتم،شور و هيجانم بيشتر می شد.وقتی رسيدم،ايستادم،چشمهايم را بستم و لحظه ای را به خاطرآوردم كه پدرام پس از اينكه پيشنهاد ازدواجش را پذيرفتم،از شدت شوق با لباس به طرف دريا دويد و خود را به آب زد.
صدای قهقه های مستانه اش در گوشم پيچيد و بغض سمج گلويم را شكست.روی تخته سنگی نشستم و با صدای غلتيدن امواج بر روی هم،
آخرين باری را كه با هم به صدای دريا گوش می داديم به خاطر آوردم و با چشم های بسته
گريستم.
در عين اندوه،حال خوبی داشتم.در غروب آفتاب فقط من بودم و دريا و تصوير چهره ی جذاب پدرام در چشمهای بسته ام،
كه يكی از پشت سرم،مرا صدا زد.
اصلا دوست نداشتم سر به عقب برگردانم،اما پس از اينكه چندين بار طنين نامم را در هياهوی دريا شنيدم،برگشتم و دانيال را در مقابلم ديدم.
با يك نگاه فهميد كه گريه كرده ام و با نگرانی پرسيد:
ـ مشكلی برايتان پيش آمده؟
ـ نه،راستش ياد خاطرات پدرم افتادم.
ـ نمی خواستم مزاحم شوم،ولی وقتی بی خبر رفتيد،همه نگران شدند و مرا فرستادند تا پيداتان كنم.
ـ معذرت می خواهم.واقعيت اين است كه نمی توانستم تا فردا دوام بياورم و می خواستم هر طور شده غروب آفتاب در كنار دريا باشم.من آماده ام،برويم.ببخشيد كه باعث زحمت شما هم شدم.
ـ زحمتی نيست.
به ويلا كه رسيديم،مامان گفت:
-  مها جان،نگرانمان كردب.
ـ اگر دريا را نمی ديدم،شب خوابم نمی برد.
عمو نادر گفت:
ـ چرا نديده!اصلا خودم بعد از شام همه را به يك چای داغ در كنار دريا دعوت می كنم.
دور از تيررش مامان كنارپنجره نشستم.می دانستم تا نگاهم كند،می فهمد كه گريه كرده ام،ولی تا سرم را بالا آوردم،ديدم دارد نگاهم می كند،با وجود اينكه لبخند زدم،ابرو درهم كشيد.
بعد از شام،زن عمو چای را آماده كرد و گفت:
ـ خب من حاضرم برويم.
سرم به شدت درد می كرد،اما اهميت ندادم و همراهشان رفتم.بين راه وقتی مهناز دستم را گرفت،انقدر غرق افكارم
بودم كه ترسيدم و از جا پريدم.
مهناز با خنده گفت:
ـ ببخش،انگار ترساندمت.راستی الان تو در دانشگاه درس می خوانب؟
ـ نه،بعد از ديپلم ديگر ادامه ندادم.
زيبا همراه بيتا به ما پيوست و گفت:
ـ مها جان اينجا همه دارند از فضولی دق می كنند و میخواهند بدانند تو عروسی كردی يا نه؟
نمی دانستم چه جوابی به او بدهم كه مامان به دادم رسيد و گفت:
ـ مها يك ماه نامزد بود،چون فهميدم نامزدش آدم تند مزاجی ست،بهم زديم،حالا هم كم خواستگار ندارد،ولی آنقدر ناز و
ادا دارد كه هيچ كس را نمی پسندد.
زيبا گفت:
ـ خب شايد شخص خاصی را در نظر دارد.
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
᭄ᥫ
دلیل قشنگی خرداد، ته تغاری بهار تولدت مبارک•••❤️
بقرست واسه متولدین خرداد😍🎂


┄•●❥ @mitingg♥️♥️
᭄ᥫ
⚘" خرداد " همین‌نزدیکی‌هاست
⚘شایددرباغچه‌ی کوچک‌گوشه‌ی
⚘حیاط‌مان
⚘یاشایدروی گل‌های‌پیراهنت
⚘یااینکه‌شاید
⚘پشت درخانه‌مان
⚘دستش راگذاشته باشد
⚘روی‌زنگ ...
❤️

  ┄•●❥ @mitingg♥️♥️
وقتی بداخلاقی دوستت دارم.
وقتی باهام قهری دوستت دارم.
وقتی خسته ای دوستت دارم‌.
وقتی عصبیی و کنترل رفتارات دست خودت نیست دوستت دارم.
وقتی سرت شلوغه و کمتر بهم میرسی دوستت دارم.
وقتی بهم میگی ازم خسته ای دوستت دارم.
وقتی همه بگن دوست داشتنت غلطه دوستت دارم.
وقتی تو سخت ترین شرایطیم دوستت دارم.
حتی اگه بری هم، بازم دوست دارم.❤️‍🩹
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
᭄ᥫ
ازم پرسیدن:رفیق روزای سختت کیه؟!
گفتم:امام رضا(ع)❤️
تولدت مبارک رفیقِ روزای سخت💚

┄•●❥ @mitingg♥️♥️
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
᭄ᥫ
‌چه قشنگ میگه شاعر:
به سودای تو مشغولم،
ز غوغای جهان فارغ
...♥️

#بفرست‌براش...❤️

┄•●❥ @mitingg♥️♥️
❀্᭄͜͡ᥫ᭡
لحظه‌های زندگی
⚘پُراز حس ناب عشق است
⚘آرزو میکنم
⚘هرچیز خوبی‌که
⚘خواهانش هستید به همین
⚘زودی‌ها در دستانتان قرار بگیـرد

   ️‍❤️‍⚘لحظه‌هاتـون پُرازحس‌های قشنگ❤️

         #صبحتون_بخیـــر💐

┄•●❥ @mitingg♥️♥️