چون سنگها صدای مرا گوش می کنی
سنگی و ناشنیده فراموش می کنی
رگبار نو بهاری و خواب دریچه را
از ضربه های وسوسه مغشوش می کنی
دست مرا که ساقه سبز نوازش است
با بر گ های مرده هم آغوش می کنی
گمراه تر از روح شرابی و دیده را
در شعله می نشانی و مدهوش می کنی
ای ماهی طلایی مرداب خون من
خوش باد مستیت ، که مرا نوش می کنی
تو دره بنفش غروبی که روز را
بر سینه می فشاری و خاموش می کنی
در سایه ها ، فروغ تو بنشست و رنگ باخت
او را به سایه از چه سیه پوش می کنی ؟
📚 #فروغ فرخزاد - تولدی دیگر - غزل
▪️۲۴ بهمن ماه سالگرد درگذشت #فروغ_فرخزاد
#یادش_گرامی
🔷https://tttttt.me/manotanhaih
سنگی و ناشنیده فراموش می کنی
رگبار نو بهاری و خواب دریچه را
از ضربه های وسوسه مغشوش می کنی
دست مرا که ساقه سبز نوازش است
با بر گ های مرده هم آغوش می کنی
گمراه تر از روح شرابی و دیده را
در شعله می نشانی و مدهوش می کنی
ای ماهی طلایی مرداب خون من
خوش باد مستیت ، که مرا نوش می کنی
تو دره بنفش غروبی که روز را
بر سینه می فشاری و خاموش می کنی
در سایه ها ، فروغ تو بنشست و رنگ باخت
او را به سایه از چه سیه پوش می کنی ؟
📚 #فروغ فرخزاد - تولدی دیگر - غزل
▪️۲۴ بهمن ماه سالگرد درگذشت #فروغ_فرخزاد
#یادش_گرامی
🔷https://tttttt.me/manotanhaih
Telegram
Hassan kashavarz
إشعار حافظ ، شهريار ، سعدي ، رهي معيري ، مولانا و رباعيات دلنشين
بـا آنکـه رفٖته ای و مـرا بـرده ای ز ياد
میخواهمت هنوز و به جان دوست دارمت...
📚 #فروغ_فرخزاد
🔷 @manotanhaih
میخواهمت هنوز و به جان دوست دارمت...
📚 #فروغ_فرخزاد
🔷 @manotanhaih
ای شب از رویای تو رنگین شده
سینه از عطر توام سنگین شده
ای به روی چشم من گسترده خویش
شادیم بخشیده از اندوه بیش
همچو بارانی که شوید جسم خاک
هستیم زآلودگی ها کرده پاک
ای تپش های تن سوزان من
آتشی در سایه مژگان من
ای ز گندمزارها سرشارتر
ای ز زرین شاخه ها پر بارتر
ای در بگشوده بر خورشیدها
در هجوم ظلمت تردید ها
با توام دیگر ز دردی بیم نیست
هست اگر ، جز درد خوشبختیم نیست
این دل تنگ من و این بار نور ؟
هایهوی زندگی در قعر گور ؟
ای دو چشمانت چمنزاران من
داغ چشمت خورده بر چشمان من
پیش از اینت گر که در خود داشتم
هر کسی را تو نمی انگاشتم
درد تاریکیست درد خواستن
رفتن و بیهوده خود را کاستن
سرنهادن بر سیه دل سینه ها
سینه آلودن به چرک کینه ها
در نوازش ، نیش ماران یافتن
زهر در لبخند یاران یافتن
زر نهادن در کف طرارها
گمشدن در پهنه بازارها
#ادامه_دارد...
📚 #فروغ فرخزاد - تولدی دیگر - عاشقانه
🔷 https://tttttt.me/manotanhaih
سینه از عطر توام سنگین شده
ای به روی چشم من گسترده خویش
شادیم بخشیده از اندوه بیش
همچو بارانی که شوید جسم خاک
هستیم زآلودگی ها کرده پاک
ای تپش های تن سوزان من
آتشی در سایه مژگان من
ای ز گندمزارها سرشارتر
ای ز زرین شاخه ها پر بارتر
ای در بگشوده بر خورشیدها
در هجوم ظلمت تردید ها
با توام دیگر ز دردی بیم نیست
هست اگر ، جز درد خوشبختیم نیست
این دل تنگ من و این بار نور ؟
هایهوی زندگی در قعر گور ؟
ای دو چشمانت چمنزاران من
داغ چشمت خورده بر چشمان من
پیش از اینت گر که در خود داشتم
هر کسی را تو نمی انگاشتم
درد تاریکیست درد خواستن
رفتن و بیهوده خود را کاستن
سرنهادن بر سیه دل سینه ها
سینه آلودن به چرک کینه ها
در نوازش ، نیش ماران یافتن
زهر در لبخند یاران یافتن
زر نهادن در کف طرارها
گمشدن در پهنه بازارها
#ادامه_دارد...
📚 #فروغ فرخزاد - تولدی دیگر - عاشقانه
🔷 https://tttttt.me/manotanhaih
آه ، ای با جان من آمیخته
ای مرا از گور من انگیخته
چون ستاره ، با دو بال زرنشان
آمده از دوردست آسمان
از تو تنهاییم خاموشی گرفت
پیکرم بوی همآغوشی گرفت
جوی خشک سینه ام را آب ، تو
بستر رگهام را سیلاب ، تو
در جهانی این چنین سرد و سیاه
با قدمهایت قدمهایم به راه
ای به زیر پوستم پنهان شده
همچو خون در پوستم جوشان شده
گیسویم را از نوازش سوخته
گونه هام از هرم خواهش سوخته
آه ، ای بیگانه با پیراهنم
آشنای سبزه زاران تنم
آه ، ای روشن طلوع بی غروب
آفتاب سرزمین های جنوب
آه ، آه ای از سحر شاداب تر
از بهاران تازه تر سیراب تر
عشق دیگر نیست این ، این خیرگیست
چلچراغی در سکوت و تیرگیست
عشق چون در سینه ام بیدار شد
از طلب پا تا سرم ایثار شد
این دگر من نیستم ، من نیستم
حیف از آن عمری که با من زیستم
ای لبانم بوسه گاه بوسه ات
خیره چشمانم به راه بوسه ات
#ادامه_دارد...
📚 #فروغ فرخزاد - تولدی دیگر - عاشقانه
🔷 https://tttttt.me/manotanhaih
ای مرا از گور من انگیخته
چون ستاره ، با دو بال زرنشان
آمده از دوردست آسمان
از تو تنهاییم خاموشی گرفت
پیکرم بوی همآغوشی گرفت
جوی خشک سینه ام را آب ، تو
بستر رگهام را سیلاب ، تو
در جهانی این چنین سرد و سیاه
با قدمهایت قدمهایم به راه
ای به زیر پوستم پنهان شده
همچو خون در پوستم جوشان شده
گیسویم را از نوازش سوخته
گونه هام از هرم خواهش سوخته
آه ، ای بیگانه با پیراهنم
آشنای سبزه زاران تنم
آه ، ای روشن طلوع بی غروب
آفتاب سرزمین های جنوب
آه ، آه ای از سحر شاداب تر
از بهاران تازه تر سیراب تر
عشق دیگر نیست این ، این خیرگیست
چلچراغی در سکوت و تیرگیست
عشق چون در سینه ام بیدار شد
از طلب پا تا سرم ایثار شد
این دگر من نیستم ، من نیستم
حیف از آن عمری که با من زیستم
ای لبانم بوسه گاه بوسه ات
خیره چشمانم به راه بوسه ات
#ادامه_دارد...
📚 #فروغ فرخزاد - تولدی دیگر - عاشقانه
🔷 https://tttttt.me/manotanhaih
ای تشنج های لذت در تنم
ای خطوط پیکرت پیراهنم
آه ، می خواهم که بشکافم ز هم
شادیم یکدم بیالاید به غم
آه ، می خواهم که برخیزم ز جای
همچو ابری اشک ریزم هایهای
این دل تنگ من و این دود عود ؟
در شبستان ، زخمه های چنگ و رود ؟
این فضای خالی و پروازها ؟
این شب خاموش و این آوازها ؟
ای نگاهت لای لایی سحربار
گاهوار کودکان بی قرار
ای نفسهایت نسیم نیمخواب
شسته از من لرزه های اضطراب
خفته در لبخند فرداهای من
رفته تا اعماق دنیاهای من
ای مرا با شور شعر آمیخته
این همه آتش به شعرم ریخته
چون تب عشقم چنین افروختی
لا جرم شعرم به آتش سوختی
📚 #فروغ فرخزاد - تولدی دیگر - عاشقانه
🔷 https://tttttt.me/manotanhaih
ای خطوط پیکرت پیراهنم
آه ، می خواهم که بشکافم ز هم
شادیم یکدم بیالاید به غم
آه ، می خواهم که برخیزم ز جای
همچو ابری اشک ریزم هایهای
این دل تنگ من و این دود عود ؟
در شبستان ، زخمه های چنگ و رود ؟
این فضای خالی و پروازها ؟
این شب خاموش و این آوازها ؟
ای نگاهت لای لایی سحربار
گاهوار کودکان بی قرار
ای نفسهایت نسیم نیمخواب
شسته از من لرزه های اضطراب
خفته در لبخند فرداهای من
رفته تا اعماق دنیاهای من
ای مرا با شور شعر آمیخته
این همه آتش به شعرم ریخته
چون تب عشقم چنین افروختی
لا جرم شعرم به آتش سوختی
📚 #فروغ فرخزاد - تولدی دیگر - عاشقانه
🔷 https://tttttt.me/manotanhaih
در انتظار خوابم و صد افسوس
خوابم به چشم باز نمی آید
اندوهگین و غمزده می گویم
شاید ز روی ناز نمی آید
چون سایه گشته خواب و نمی افتد
در دامهای روشن چشمانم
می خواند آن نهفته نامعلوم
در ضربه های نبض پریشانم
مغروق این جوانی معصومم
مغروق لحظه های فراموشی
مغروق این سلام نوازشبار
در بوسه و نگاه و همآغوشی
می خواهمش در این شب تنهایی
با دیدگان گمشده در دیدار
با درد ، درد ساکت زیبایی
سرشار ، از تمامی خود سرشار
می خواهمش که بفشردم بر خویش
بر خویش بفشرد من شیدا را
بر هستیم بپیچد ، پیچد سخت
آن بازوان گرم و توانا را
در لابلای گردن و موهایم
گردش کند نسیم نفسهایش
نوشد ، بنوشد که بپیوندم
با رود تلخ خویش به دریایش
وحشی و داغ و پر عطش و لرزان
چون شعله های سرکش بازیگر
در گیردم ، به همهمه در گیرد
خاکسترم بماند در بستر
در آسمان روشن چشمانش
بینم ستاره های تمنا را
در بوسه های پر شررش جویم
لذات آتشین هوسها را
#می_خواهمش_دریغا_می_خواهم
#می_خواهمش_به_تیره_به_تنهایی
#می_خوانمش_به_گریه_به_بی_تابی
#می_خوانمش_به_صبر_شکیبایی
لب تشنه می دود نگهم هر دم
در حفره های شب ، شب بی پایان
او ، آن پرنده ، شاید می گرید
بر بام یک ستاره سرگردان
📚 #فروغ فرخزاد - اسیر - شب و هوس
🔷 https://tttttt.me/manotanhaih/2527
خوابم به چشم باز نمی آید
اندوهگین و غمزده می گویم
شاید ز روی ناز نمی آید
چون سایه گشته خواب و نمی افتد
در دامهای روشن چشمانم
می خواند آن نهفته نامعلوم
در ضربه های نبض پریشانم
مغروق این جوانی معصومم
مغروق لحظه های فراموشی
مغروق این سلام نوازشبار
در بوسه و نگاه و همآغوشی
می خواهمش در این شب تنهایی
با دیدگان گمشده در دیدار
با درد ، درد ساکت زیبایی
سرشار ، از تمامی خود سرشار
می خواهمش که بفشردم بر خویش
بر خویش بفشرد من شیدا را
بر هستیم بپیچد ، پیچد سخت
آن بازوان گرم و توانا را
در لابلای گردن و موهایم
گردش کند نسیم نفسهایش
نوشد ، بنوشد که بپیوندم
با رود تلخ خویش به دریایش
وحشی و داغ و پر عطش و لرزان
چون شعله های سرکش بازیگر
در گیردم ، به همهمه در گیرد
خاکسترم بماند در بستر
در آسمان روشن چشمانش
بینم ستاره های تمنا را
در بوسه های پر شررش جویم
لذات آتشین هوسها را
#می_خواهمش_دریغا_می_خواهم
#می_خواهمش_به_تیره_به_تنهایی
#می_خوانمش_به_گریه_به_بی_تابی
#می_خوانمش_به_صبر_شکیبایی
لب تشنه می دود نگهم هر دم
در حفره های شب ، شب بی پایان
او ، آن پرنده ، شاید می گرید
بر بام یک ستاره سرگردان
📚 #فروغ فرخزاد - اسیر - شب و هوس
🔷 https://tttttt.me/manotanhaih/2527
درود
بامداد خوش
می بندم این دو چشم پر آتش را
تا ننگرد درون دو چشمانش
تا داغ و پر تپش نشود قلبم
از شعله نگاه پریشانش
می بندم این دو چشم پر آتش را
تا بگذرم ز وادی رسوایی
تا قلب خامشم نکشد فریاد
رو می کنم به خلوت و تنهایی
ای رهروان خسته چه می جویید
در این غروب سرد ز احوالش
او شعله رمیده خورشید است
بیهوده می دوید به دنبالش
او غنچه شکفته مهتابست
باید که موج نور بیفشاند
بر سبزه زار شب زده چشمی
کاو را به خوابگاه گنه خواند
باید که عطر بوسه خاموشش
با ناله های شوق بیآمیزد
در گیسوان آن زن افسونگر
دیوانه وار عشق و هوس ریزد
باید شراب بوسه بیاشامد
ازساغر لبان فریبایی
مستانه سر گذارد و آرامد
بر تکیه گاه سینه زیبایی
ای آرزوی تشنه به گرد او
بیهوده تار عمر چه می بندی ؟
روزی رسد که خسته و وامانده
بر این تلاش بیهده می خندی
آتش زنم به خرمن امیدت
با شعله های حسرت و ناکامی
ای قلب فتنه جوی گنه کرده
شاید دمی ز فتنه بیارامی
می بندمت به بند گران غم
تا سوی او دگر نکنی پرواز
ای مرغ دل که خسته و بی تابی
دمساز باش با غم او ، دمساز
📚 #فروغ فرخزاد - اسیر - شعله رمیده
🔷 https://tttttt.me/manotanhaih/2539
بامداد خوش
می بندم این دو چشم پر آتش را
تا ننگرد درون دو چشمانش
تا داغ و پر تپش نشود قلبم
از شعله نگاه پریشانش
می بندم این دو چشم پر آتش را
تا بگذرم ز وادی رسوایی
تا قلب خامشم نکشد فریاد
رو می کنم به خلوت و تنهایی
ای رهروان خسته چه می جویید
در این غروب سرد ز احوالش
او شعله رمیده خورشید است
بیهوده می دوید به دنبالش
او غنچه شکفته مهتابست
باید که موج نور بیفشاند
بر سبزه زار شب زده چشمی
کاو را به خوابگاه گنه خواند
باید که عطر بوسه خاموشش
با ناله های شوق بیآمیزد
در گیسوان آن زن افسونگر
دیوانه وار عشق و هوس ریزد
باید شراب بوسه بیاشامد
ازساغر لبان فریبایی
مستانه سر گذارد و آرامد
بر تکیه گاه سینه زیبایی
ای آرزوی تشنه به گرد او
بیهوده تار عمر چه می بندی ؟
روزی رسد که خسته و وامانده
بر این تلاش بیهده می خندی
آتش زنم به خرمن امیدت
با شعله های حسرت و ناکامی
ای قلب فتنه جوی گنه کرده
شاید دمی ز فتنه بیارامی
می بندمت به بند گران غم
تا سوی او دگر نکنی پرواز
ای مرغ دل که خسته و بی تابی
دمساز باش با غم او ، دمساز
📚 #فروغ فرخزاد - اسیر - شعله رمیده
🔷 https://tttttt.me/manotanhaih/2539
درود
بامداد خوش
نمی دانم چه می خواهم خدایا
به دنبال چه می گردم شب و روز
چه می جوید نگاه خسته من
چرا افسرده است این قلب پر سوز
ز جمع آشنایان می گریزم
به کنجی می خزم آرام و خاموش
نگاهم غوطه ور در تیرگیها
به بیمار دل خود می دهم گوش
گریزانم از این مردم که با من
به ظاهر همدم ویکرنگ هستند
ولی در باطن از فرط حقارت
به دامانم دو صد پیرایه بستند
از این مردم ، که تا شعرم شنیدند
به رویم چون گلی خوشبو شکفتند
ولی آن دم که در خلوت نشستند
مرا دیوانه ای بد نام گفتند
دل من ، ای دل دیوانه من
که می سوزی از این بیگانگی ها
مکن دیگر ز دست غیر فریاد
خدا را ، بس کن این دیوانگی ها
📚 #فروغ فرخزاد - اسیر - رمیده
🔷 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
نمی دانم چه می خواهم خدایا
به دنبال چه می گردم شب و روز
چه می جوید نگاه خسته من
چرا افسرده است این قلب پر سوز
ز جمع آشنایان می گریزم
به کنجی می خزم آرام و خاموش
نگاهم غوطه ور در تیرگیها
به بیمار دل خود می دهم گوش
گریزانم از این مردم که با من
به ظاهر همدم ویکرنگ هستند
ولی در باطن از فرط حقارت
به دامانم دو صد پیرایه بستند
از این مردم ، که تا شعرم شنیدند
به رویم چون گلی خوشبو شکفتند
ولی آن دم که در خلوت نشستند
مرا دیوانه ای بد نام گفتند
دل من ، ای دل دیوانه من
که می سوزی از این بیگانگی ها
مکن دیگر ز دست غیر فریاد
خدا را ، بس کن این دیوانگی ها
📚 #فروغ فرخزاد - اسیر - رمیده
🔷 https://tttttt.me/manotanhaih
باز در چهره خاموش خیال
خنده زد چشم گناه آموزت
باز من ماندم و در غربت دل
حسرت بوسه هستی سوزت
#باز_من_ماندم_و_یک_مشت_هوس
#باز_من_ماندم_و_یک_مشت_امید
#یاد_آن_پرتو_سوزنده_عشق
#که_ز_چشمت_به_دل_من_تابید
باز در خلوت من دست خیال
صورت شاد تو را نقش نمود
بر لبانت هوس مستی ریخت
در نگاهت عطش طوفان بود
یاد آن شب که تو را دیدم و گفت
دل من با دلت افسانه عشق
چشم من دید در آن چشم سیاه
نگهی تشنه و دیوانه عشق
یاد آن بوسه که هنگام وداع
بر لبم شعله حسرت افروخت
یاد آن خنده بیرنگ و خموش
که سراپای وجودم را سوخت
رفتی و در دل من ماند به جای
عشقی آلوده به نومیدی و درد
نگهی گمشده در پرده اشک
حسرتی یخ زده در خنده سرد
#آه_اگر_باز_بسویم_آیی
#دیگر_از_کف_ندهم_آسانت
#ترسم_این_شعله_سوزنده_عشق
#آخر_آتش_فکند_بر_جانت
📚 #فروغ فرخزاد - اسیر - خاطرات
🔷 https://tttttt.me/manotanhaih
خنده زد چشم گناه آموزت
باز من ماندم و در غربت دل
حسرت بوسه هستی سوزت
#باز_من_ماندم_و_یک_مشت_هوس
#باز_من_ماندم_و_یک_مشت_امید
#یاد_آن_پرتو_سوزنده_عشق
#که_ز_چشمت_به_دل_من_تابید
باز در خلوت من دست خیال
صورت شاد تو را نقش نمود
بر لبانت هوس مستی ریخت
در نگاهت عطش طوفان بود
یاد آن شب که تو را دیدم و گفت
دل من با دلت افسانه عشق
چشم من دید در آن چشم سیاه
نگهی تشنه و دیوانه عشق
یاد آن بوسه که هنگام وداع
بر لبم شعله حسرت افروخت
یاد آن خنده بیرنگ و خموش
که سراپای وجودم را سوخت
رفتی و در دل من ماند به جای
عشقی آلوده به نومیدی و درد
نگهی گمشده در پرده اشک
حسرتی یخ زده در خنده سرد
#آه_اگر_باز_بسویم_آیی
#دیگر_از_کف_ندهم_آسانت
#ترسم_این_شعله_سوزنده_عشق
#آخر_آتش_فکند_بر_جانت
📚 #فروغ فرخزاد - اسیر - خاطرات
🔷 https://tttttt.me/manotanhaih
تو را می خواهم و دانم که هرگز
به کام دل در آغوشت نگیرم
#تویی_آن_آسمان_صاف_و_روشن
#من_این_کنج_قفس_مرغی_اسیرم
ز پشت میله های سرد تیره
نگاه حسرتم حیران به رویت
در این فکرم که دستی پیش آید
و من ناگه گشایم پر به سویت
در این فکرم که در یک لحظه غفلت
از این زندان خامش پر بگیرم
به چشم مرد زندانبان بخندم
کنارت زندگی از سر بگیرم
در این فکرم من و دانم که هرگز
مرا یارای رفتن زین قفس نیست
اگر هم مرد زندانبان بخواهد
دگر از بهر پروازم نفس نیست
ز پشت میله ها هر صبح روشن
نگاه کودکی خندد به رویم
چو من سر می کنم آواز شادی
لبش با بوسه می آید به سویم
اگر ای آسمان ، خواهم که یک روز
از این زندان خامش پر بگیرم
به چشم کودک گریان چه گویم
ز من بگذر ، که من مرغی اسیرم
#من_آن_شمعم_که_با_سوز_دل_خویش
#فروزان_میکنم_ویرانه_ای_را
اگر خواهم که خاموشی گزینم
پریشان می کنم کاشانه ای را
📚 #فروغ فرخزاد - اسیر - اسیر
🔷 https://tttttt.me/manotanhaih
به کام دل در آغوشت نگیرم
#تویی_آن_آسمان_صاف_و_روشن
#من_این_کنج_قفس_مرغی_اسیرم
ز پشت میله های سرد تیره
نگاه حسرتم حیران به رویت
در این فکرم که دستی پیش آید
و من ناگه گشایم پر به سویت
در این فکرم که در یک لحظه غفلت
از این زندان خامش پر بگیرم
به چشم مرد زندانبان بخندم
کنارت زندگی از سر بگیرم
در این فکرم من و دانم که هرگز
مرا یارای رفتن زین قفس نیست
اگر هم مرد زندانبان بخواهد
دگر از بهر پروازم نفس نیست
ز پشت میله ها هر صبح روشن
نگاه کودکی خندد به رویم
چو من سر می کنم آواز شادی
لبش با بوسه می آید به سویم
اگر ای آسمان ، خواهم که یک روز
از این زندان خامش پر بگیرم
به چشم کودک گریان چه گویم
ز من بگذر ، که من مرغی اسیرم
#من_آن_شمعم_که_با_سوز_دل_خویش
#فروزان_میکنم_ویرانه_ای_را
اگر خواهم که خاموشی گزینم
پریشان می کنم کاشانه ای را
📚 #فروغ فرخزاد - اسیر - اسیر
🔷 https://tttttt.me/manotanhaih
درود
بامداد خوش
گنه کردم گناهی پر ز لذت
کنار پیکری لرزان و مدهوش
خداوندا چه می دانم چه کردم
در آن خلوتگه تاریک و خاموش
در آن خلوتگه تاریک و خاموش
نگه کردم به چشم پر ز رازش
دلم در سینه بی تابانه لرزید
ز خواهش های چشم پر نیازش
در آن خلوتگه تاریک و خاموش
پریشان در کنار او نشستم
لبش بر روی لبهایم هوس ریخت
ز اندوه دل دیوانه رستم
#فروخواندم_به_گوشش_قصه_عشق :
#تو_را_می_خواهم_ای_جانانه_من
#تو_را_می_خواهم_ای_آغوش_جانبخش
#تو_را_ای_عاشق_دیوانه_من
هوس در دیدگانش شعله افروخت
شراب سرخ در پیمانه رقصید
تن من در میان بستر نرم
به روی سینه اش مستانه لرزید
گنه کردم گناهی پر ز لذت
درآغوشی که گرم و آتشین بود
گنه کردم میان بازوانی
که داغ و کینه جوی و آهنین بود
📚 #فروغ فرخزاد - دیوار - گناه
🔷 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
گنه کردم گناهی پر ز لذت
کنار پیکری لرزان و مدهوش
خداوندا چه می دانم چه کردم
در آن خلوتگه تاریک و خاموش
در آن خلوتگه تاریک و خاموش
نگه کردم به چشم پر ز رازش
دلم در سینه بی تابانه لرزید
ز خواهش های چشم پر نیازش
در آن خلوتگه تاریک و خاموش
پریشان در کنار او نشستم
لبش بر روی لبهایم هوس ریخت
ز اندوه دل دیوانه رستم
#فروخواندم_به_گوشش_قصه_عشق :
#تو_را_می_خواهم_ای_جانانه_من
#تو_را_می_خواهم_ای_آغوش_جانبخش
#تو_را_ای_عاشق_دیوانه_من
هوس در دیدگانش شعله افروخت
شراب سرخ در پیمانه رقصید
تن من در میان بستر نرم
به روی سینه اش مستانه لرزید
گنه کردم گناهی پر ز لذت
درآغوشی که گرم و آتشین بود
گنه کردم میان بازوانی
که داغ و کینه جوی و آهنین بود
📚 #فروغ فرخزاد - دیوار - گناه
🔷 https://tttttt.me/manotanhaih
درود
بامداد خوش
#در_منی_و_این_همه_ز_من_جدا
با منی و دیده ات به سوی غیر
بهر من نمانده راه گفتگو
تو نشسته گرم گفتگوی غیر
#غرق_غم_دلم_به_سینه_می_تپد
#با_تو_بی_قرار_و_بی_تو_بی_قرار
وای از آن دمی که بی خبر ز من
بر کشی تو رخت خویش از این دیار
#سایه_تو_ام_به_هر_کجا_روی
#سر_نهاده_ام_به_زیر_پای_تو
#چون_تو_در_جهان_نجسته_ام_هنوز
#تا_که_برگزینمش_به_جای_تو
شادی و غم منی به حیرتم
خواهم از تو ... در تو آورم پناه
موج وحشیم که بی خبر ز خویش
گشته ام اسیر جذبه های ماه
#گفتی_از_تو_بگسلم ... #دریغ_و_درد
#رشته_وفا_مگر_گسستنی_است ؟
#بگسلم_ز_خویش_و_از_تو_نگسلم
#عهد_عاشقان_مگر_شکستنی_است ؟
#دیدمت_شبی_به_خواب_و_سرخوشم
#وه ... #مگر_به_خوابها_ببینمت
غنچه نیستی که مست اشتیاق
خیزم و ز شاخه ها بچینمت
شعله می کشد به ظلمت شبم
آتش کبود دیدگان تو
#ره_مبند ... #بلکه_ره_برم_به_شوق .
#در_سراچه_غم_نهان_تو
📚 #فروغ فرخزاد - دیوار - نغمه درد
🔷 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
#در_منی_و_این_همه_ز_من_جدا
با منی و دیده ات به سوی غیر
بهر من نمانده راه گفتگو
تو نشسته گرم گفتگوی غیر
#غرق_غم_دلم_به_سینه_می_تپد
#با_تو_بی_قرار_و_بی_تو_بی_قرار
وای از آن دمی که بی خبر ز من
بر کشی تو رخت خویش از این دیار
#سایه_تو_ام_به_هر_کجا_روی
#سر_نهاده_ام_به_زیر_پای_تو
#چون_تو_در_جهان_نجسته_ام_هنوز
#تا_که_برگزینمش_به_جای_تو
شادی و غم منی به حیرتم
خواهم از تو ... در تو آورم پناه
موج وحشیم که بی خبر ز خویش
گشته ام اسیر جذبه های ماه
#گفتی_از_تو_بگسلم ... #دریغ_و_درد
#رشته_وفا_مگر_گسستنی_است ؟
#بگسلم_ز_خویش_و_از_تو_نگسلم
#عهد_عاشقان_مگر_شکستنی_است ؟
#دیدمت_شبی_به_خواب_و_سرخوشم
#وه ... #مگر_به_خوابها_ببینمت
غنچه نیستی که مست اشتیاق
خیزم و ز شاخه ها بچینمت
شعله می کشد به ظلمت شبم
آتش کبود دیدگان تو
#ره_مبند ... #بلکه_ره_برم_به_شوق .
#در_سراچه_غم_نهان_تو
📚 #فروغ فرخزاد - دیوار - نغمه درد
🔷 https://tttttt.me/manotanhaih
درود
بامداد خوش
یاد داری که زمن خنده کنان پرسیدی
چه ره آورد سفر دارم از این راه دراز ؟
چهره ام را بنگر تا به تو پاسخ گوید
#اشک_شوقی_که_فرو_خفته_به_چشمان_نیاز
#چه_ره_آورد_سفر_دارم_ای_مایه_عمر؟
#سینه_ای_سوخته_در_حسرت_یک_عشق_محال
#نگهی_گمشده_در_پرده_رویایی_دور
#پیکری_ملتهب_از_خواهش_سوزان_وصال
چه ره آورد سفر دارم ... ای مایه عمر ؟
#دیدگانی_همه_از_شوق_درون_پر_آشوب
#لب_گرمی_که_بر_آن_خفته_به_امید_نیاز
#بوسه_ای_داغتر_از_بوسه_خورشید_جنوب
ای بسا در پی آن هدیه که زیبنده تست
در دل کوچه و بازار شدم سرگردان
عاقبت رفتم و گفتم که تو را هدیه کنم
پیکری را که در آن شعله کشد شوق نهان
چو در آیینه نگه کردم ، دیدم افسوس
جلوه روی مرا هجر تو کاهش بخشید
دست بر دامن خورشید زدم تا بر من
عطش و روشنی و سوزش و تابش بخشید
#حالیا ... #این_منم_این_آتش_جانسوز_منم
#ای_امید_دل_دیوانه_اندوه_نواز
#بازوان_را_بگشا_تا_که_عیانت_سازم
#چه_ره_آورد_سفر_دارم_از_این_راه_دراز
📚 #فروغ فرخزاد - دیوار - شوق
🔷 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
یاد داری که زمن خنده کنان پرسیدی
چه ره آورد سفر دارم از این راه دراز ؟
چهره ام را بنگر تا به تو پاسخ گوید
#اشک_شوقی_که_فرو_خفته_به_چشمان_نیاز
#چه_ره_آورد_سفر_دارم_ای_مایه_عمر؟
#سینه_ای_سوخته_در_حسرت_یک_عشق_محال
#نگهی_گمشده_در_پرده_رویایی_دور
#پیکری_ملتهب_از_خواهش_سوزان_وصال
چه ره آورد سفر دارم ... ای مایه عمر ؟
#دیدگانی_همه_از_شوق_درون_پر_آشوب
#لب_گرمی_که_بر_آن_خفته_به_امید_نیاز
#بوسه_ای_داغتر_از_بوسه_خورشید_جنوب
ای بسا در پی آن هدیه که زیبنده تست
در دل کوچه و بازار شدم سرگردان
عاقبت رفتم و گفتم که تو را هدیه کنم
پیکری را که در آن شعله کشد شوق نهان
چو در آیینه نگه کردم ، دیدم افسوس
جلوه روی مرا هجر تو کاهش بخشید
دست بر دامن خورشید زدم تا بر من
عطش و روشنی و سوزش و تابش بخشید
#حالیا ... #این_منم_این_آتش_جانسوز_منم
#ای_امید_دل_دیوانه_اندوه_نواز
#بازوان_را_بگشا_تا_که_عیانت_سازم
#چه_ره_آورد_سفر_دارم_از_این_راه_دراز
📚 #فروغ فرخزاد - دیوار - شوق
🔷 https://tttttt.me/manotanhaih
درود
بامداد خوش
ای شب از رویای تو رنگین شده
سینه از عطر توام سنگین شده
ای به روی چشم من گسترده خویش
شادیم بخشیده از اندوه بیش
همچو بارانی که شوید جسم خاک
هستیم زآلودگی ها کرده پاک
ای تپش های تن سوزان من
آتشی در سایه مژگان من
ای ز گندمزارها سرشارتر
ای ز زرین شاخه ها پر بارتر
ای در بگشوده بر خورشیدها
در هجوم ظلمت تردید ها
با توام دیگر ز دردی بیم نیست
هست اگر ، جز درد خوشبختیم نیست
این دل تنگ من و این بار نور ؟
هایهوی زندگی در قعر گور ؟
ای دو چشمانت چمنزاران من
داغ چشمت خورده بر چشمان من
پیش از اینت گر که در خود داشتم
هر کسی را تو نمی انگاشتم
#درد_تاریکیست_درد_خواستن
#رفتن_و_بیهوده_خود_را_کاستن
سرنهادن بر سیه دل سینه ها
سینه آلودن به چرک کینه ها
در نوازش ، نیش ماران یافتن
زهر در لبخند یاران یافتن
زر نهادن در کف طرارها
گمشدن در پهنه بازارها
آه ، ای با جان من آمیخته
ای مرا از گور من انگیخته
چون ستاره ، با دو بال زرنشان
آمده از دوردست آسمان
از تو تنهاییم خاموشی گرفت
پیکرم بوی همآغوشی گرفت
جوی خشک سینه ام را آب ، تو
بستر رگهام را سیلاب ، تو
در جهانی این چنین سرد و سیاه
با قدمهایت قدمهایم به راه
#ادامه_دارد...
📚 #فروغ فرخزاد - تولدی دیگر - عاشقانه
🔷 https://tttttt.me/manotanhaih/2609
بامداد خوش
ای شب از رویای تو رنگین شده
سینه از عطر توام سنگین شده
ای به روی چشم من گسترده خویش
شادیم بخشیده از اندوه بیش
همچو بارانی که شوید جسم خاک
هستیم زآلودگی ها کرده پاک
ای تپش های تن سوزان من
آتشی در سایه مژگان من
ای ز گندمزارها سرشارتر
ای ز زرین شاخه ها پر بارتر
ای در بگشوده بر خورشیدها
در هجوم ظلمت تردید ها
با توام دیگر ز دردی بیم نیست
هست اگر ، جز درد خوشبختیم نیست
این دل تنگ من و این بار نور ؟
هایهوی زندگی در قعر گور ؟
ای دو چشمانت چمنزاران من
داغ چشمت خورده بر چشمان من
پیش از اینت گر که در خود داشتم
هر کسی را تو نمی انگاشتم
#درد_تاریکیست_درد_خواستن
#رفتن_و_بیهوده_خود_را_کاستن
سرنهادن بر سیه دل سینه ها
سینه آلودن به چرک کینه ها
در نوازش ، نیش ماران یافتن
زهر در لبخند یاران یافتن
زر نهادن در کف طرارها
گمشدن در پهنه بازارها
آه ، ای با جان من آمیخته
ای مرا از گور من انگیخته
چون ستاره ، با دو بال زرنشان
آمده از دوردست آسمان
از تو تنهاییم خاموشی گرفت
پیکرم بوی همآغوشی گرفت
جوی خشک سینه ام را آب ، تو
بستر رگهام را سیلاب ، تو
در جهانی این چنین سرد و سیاه
با قدمهایت قدمهایم به راه
#ادامه_دارد...
📚 #فروغ فرخزاد - تولدی دیگر - عاشقانه
🔷 https://tttttt.me/manotanhaih/2609
مردها خیلی هم خوبند...
دوست داشتنی و مهربان
عاشق محبت واقعی
گاهی وقتا مثل یه بچه از ته دل خوشحالند
و گاهی مثل یک #پیرمرد خسته
اکثرشان #تنهایی را تجربه کرده اند
بیشترشان #درد کشیده اند...
و اکثرا #غمهایشانرا در وجودشان #مخفی کرده اند
خیلی از #اشک_ها را نگذاشته اند از #چشمانشان بیرون بریزد
مردها میروند قدم میزنند تا یادشان نرود که به جای گریه باید قدم های محکم داشته باشند
همان هایی که اگر #عاشق شوند؛
برایتان #شاملو می شوند، و #بیستون میکنند
#و_تو_بهشت_را_روی_زمین_خواهی_داشت
#آری_این_ها_مرد_هستند...
📚 #فروغ فرخزاد
🔷 https://tttttt.me/manotanhaih
دوست داشتنی و مهربان
عاشق محبت واقعی
گاهی وقتا مثل یه بچه از ته دل خوشحالند
و گاهی مثل یک #پیرمرد خسته
اکثرشان #تنهایی را تجربه کرده اند
بیشترشان #درد کشیده اند...
و اکثرا #غمهایشانرا در وجودشان #مخفی کرده اند
خیلی از #اشک_ها را نگذاشته اند از #چشمانشان بیرون بریزد
مردها میروند قدم میزنند تا یادشان نرود که به جای گریه باید قدم های محکم داشته باشند
همان هایی که اگر #عاشق شوند؛
برایتان #شاملو می شوند، و #بیستون میکنند
#و_تو_بهشت_را_روی_زمین_خواهی_داشت
#آری_این_ها_مرد_هستند...
📚 #فروغ فرخزاد
🔷 https://tttttt.me/manotanhaih
ای به زیر پوستم پنهان شده
همچو خون در پوستم جوشان شده
گیسویم را از نوازش سوخته
گونه هام از هرم خواهش سوخته
آه ، ای بیگانه با پیراهنم
آشنای سبزه زاران تنم
#آه_ای_روشن_طلوع_بی_غروب
#آفتاب_سرزمین_های_جنوب
آه ، آه ای از سحر شاداب تر
از بهاران تازه تر سیراب تر
عشق دیگر نیست این ، این خیرگیست
چلچراغی در سکوت و تیرگیست
عشق چون در سینه ام بیدار شد
از طلب پا تا سرم ایثار شد
این دگر من نیستم ، من نیستم
حیف از آن عمری که با من زیستم
ای لبانم بوسه گاه بوسه ات
خیره چشمانم به راه بوسه ات
ای تشنج های لذت در تنم
ای خطوط پیکرت پیراهنم
آه ، می خواهم که بشکافم ز هم
شادیم یکدم بیالاید به غم
آه ، می خواهم که برخیزم ز جای
همچو ابری اشک ریزم هایهای
این دل تنگ من و این دود عود ؟
در شبستان ، زخمه های چنگ و رود ؟
این فضای خالی و پروازها ؟
این شب خاموش و این آوازها ؟
ای نگاهت لای لایی سحربار
گاهوار کودکان بی قرار
ای نفسهایت نسیم نیمخواب
شسته از من لرزه های اضطراب
خفته در لبخند فرداهای من
رفته تا اعماق دنیاهای من
ای مرا با شور شعر آمیخته
این همه آتش به شعرم ریخته
#چون_تب_عشقم_چنین_افروختی
#لا_جرم_شعرم_به_آتش_سوختی
📚 #فروغ فرخزاد - تولدی دیگر - عاشقانه
🔷 https://tttttt.me/manotanhaih/2624
همچو خون در پوستم جوشان شده
گیسویم را از نوازش سوخته
گونه هام از هرم خواهش سوخته
آه ، ای بیگانه با پیراهنم
آشنای سبزه زاران تنم
#آه_ای_روشن_طلوع_بی_غروب
#آفتاب_سرزمین_های_جنوب
آه ، آه ای از سحر شاداب تر
از بهاران تازه تر سیراب تر
عشق دیگر نیست این ، این خیرگیست
چلچراغی در سکوت و تیرگیست
عشق چون در سینه ام بیدار شد
از طلب پا تا سرم ایثار شد
این دگر من نیستم ، من نیستم
حیف از آن عمری که با من زیستم
ای لبانم بوسه گاه بوسه ات
خیره چشمانم به راه بوسه ات
ای تشنج های لذت در تنم
ای خطوط پیکرت پیراهنم
آه ، می خواهم که بشکافم ز هم
شادیم یکدم بیالاید به غم
آه ، می خواهم که برخیزم ز جای
همچو ابری اشک ریزم هایهای
این دل تنگ من و این دود عود ؟
در شبستان ، زخمه های چنگ و رود ؟
این فضای خالی و پروازها ؟
این شب خاموش و این آوازها ؟
ای نگاهت لای لایی سحربار
گاهوار کودکان بی قرار
ای نفسهایت نسیم نیمخواب
شسته از من لرزه های اضطراب
خفته در لبخند فرداهای من
رفته تا اعماق دنیاهای من
ای مرا با شور شعر آمیخته
این همه آتش به شعرم ریخته
#چون_تب_عشقم_چنین_افروختی
#لا_جرم_شعرم_به_آتش_سوختی
📚 #فروغ فرخزاد - تولدی دیگر - عاشقانه
🔷 https://tttttt.me/manotanhaih/2624
Telegram
Hassan kashavarz