درود
بامداد خوش
چون مرا دیده بر آن آتش رخسار افتد
آتشم بردل پرخون جگر خوار افتد
مکن انکار من ایخواجه گرم کار افتاد
زانکه معذور بود هر که در این کار افتد
برمن خسته مزن تیر ملامت بسیار
که درین منزل ازین واقعه بسیار افتد
گر چو فرهاد ز مژگان گهرافشان گردم
ای بسا لعل که در دامن کهسار افتد
ور چو منصور ز من بانگ انا الحق خیزد
آتشم از جگر سوخته در دار افتد
چون بیاد خط سبز تو برآرم نفسی
دودم از سینه برین پردهٔ زنگار افتد
هر دم از آرزوی گوشه چشمت سرمست
زاهدی گوشه نشین بر در خمار افتد
گر برد باد صبا نکهت زلف تو بچین
خون دل در جگر نافهٔ تاتار افتد
پیش آن نرگس بیمار بمیرد خواجو
اگرش دیده برآن نرگس بیمار افتد
📚 #خواجوی کرمانی - غزلیات - غزل شماره ۲۴۹
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
چون مرا دیده بر آن آتش رخسار افتد
آتشم بردل پرخون جگر خوار افتد
مکن انکار من ایخواجه گرم کار افتاد
زانکه معذور بود هر که در این کار افتد
برمن خسته مزن تیر ملامت بسیار
که درین منزل ازین واقعه بسیار افتد
گر چو فرهاد ز مژگان گهرافشان گردم
ای بسا لعل که در دامن کهسار افتد
ور چو منصور ز من بانگ انا الحق خیزد
آتشم از جگر سوخته در دار افتد
چون بیاد خط سبز تو برآرم نفسی
دودم از سینه برین پردهٔ زنگار افتد
هر دم از آرزوی گوشه چشمت سرمست
زاهدی گوشه نشین بر در خمار افتد
گر برد باد صبا نکهت زلف تو بچین
خون دل در جگر نافهٔ تاتار افتد
پیش آن نرگس بیمار بمیرد خواجو
اگرش دیده برآن نرگس بیمار افتد
📚 #خواجوی کرمانی - غزلیات - غزل شماره ۲۴۹
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
❤1