🔥جنگ #سرنوشت_ساز_قادســــیه🔥
⚔قسمت #اول⚔
Join Us👉@manamkorosh💯
🔴تلاشهای رستم فرخزاد برای حفظ مرز های جنوب عراق🔴
✍چند ماهدبعد از استقرار سعد در حیره و گرداوری نیروهای عرب در پیرامون او رستم فرخزاد فرمانده ارتش و قدرتمند ترین حامی یزدگرد سوم برآن شد که با استقرار در جنوب عراق جلوی تهاجمات عربان را بگیرد و از مرزهای ایران را حفاظت کند.
اوکه نیروهای کافی در اختیار نداشت و شاه مورد حمایتش را خطرات داخلے تهدید میکرد خیال داشت که با وسیله ای با مدینه وارد مذاکره شود و امتیازاتی را به عربان بدهد و احتمالا زمین هایی را که در سه سال اخیر در شرق و شمال عربستان متصرف شده بودند به انان واگذارد و در عوض مانع تهاجمات بیشتر آن ها به درون عرق شود..
او یقین داشت که قادر نخواهد بود که در بیابان های عربستان دست به تعقیب آنها بزند....
✍نزدیکترین تجربه ناکام سپاه تیسپون در مقابله با عرب ها تجربه در جنگ ذی قار بود...
عرب ها با آشنایی که به گریزگاه های بیابانے داشتند به راحتی میتوانستند از جلو او به گریزاه های بیابانی بگریزند و با سختی ها کنار بیایند و جانشان را نجات بدهند تا دوباره درفرصت مناسب دست به حمله بزنند...
ولی برای سپاه یزدگرد مقدور نبود که در این بیابان ها پیشروی کند زیرا در چنین صورتی هلاک شدن افراد سپاه از تشنگی در بیابان حتمی به نظر میرسید...
وانگهی پیشروی سپاه در بیابان نمیتوانست هیچ سودی برای سپاهیان یزدگرد دربر داشته باشد زیرا راه فرار عربها به درون بیابان های دور از دسترس هموار بود و آنان قادر بودند خودشان را از خطر برهانند.....
♨️پایان بخش اول♨️
⚔ادامه دارد⚔
@manamkorosh
⚔قسمت #اول⚔
Join Us👉@manamkorosh💯
🔴تلاشهای رستم فرخزاد برای حفظ مرز های جنوب عراق🔴
✍چند ماهدبعد از استقرار سعد در حیره و گرداوری نیروهای عرب در پیرامون او رستم فرخزاد فرمانده ارتش و قدرتمند ترین حامی یزدگرد سوم برآن شد که با استقرار در جنوب عراق جلوی تهاجمات عربان را بگیرد و از مرزهای ایران را حفاظت کند.
اوکه نیروهای کافی در اختیار نداشت و شاه مورد حمایتش را خطرات داخلے تهدید میکرد خیال داشت که با وسیله ای با مدینه وارد مذاکره شود و امتیازاتی را به عربان بدهد و احتمالا زمین هایی را که در سه سال اخیر در شرق و شمال عربستان متصرف شده بودند به انان واگذارد و در عوض مانع تهاجمات بیشتر آن ها به درون عرق شود..
او یقین داشت که قادر نخواهد بود که در بیابان های عربستان دست به تعقیب آنها بزند....
✍نزدیکترین تجربه ناکام سپاه تیسپون در مقابله با عرب ها تجربه در جنگ ذی قار بود...
عرب ها با آشنایی که به گریزگاه های بیابانے داشتند به راحتی میتوانستند از جلو او به گریزاه های بیابانی بگریزند و با سختی ها کنار بیایند و جانشان را نجات بدهند تا دوباره درفرصت مناسب دست به حمله بزنند...
ولی برای سپاه یزدگرد مقدور نبود که در این بیابان ها پیشروی کند زیرا در چنین صورتی هلاک شدن افراد سپاه از تشنگی در بیابان حتمی به نظر میرسید...
وانگهی پیشروی سپاه در بیابان نمیتوانست هیچ سودی برای سپاهیان یزدگرد دربر داشته باشد زیرا راه فرار عربها به درون بیابان های دور از دسترس هموار بود و آنان قادر بودند خودشان را از خطر برهانند.....
♨️پایان بخش اول♨️
⚔ادامه دارد⚔
@manamkorosh
منــم.....👑 کــوروش 👑
🔥جنگ #سرنوشت_ساز_قادســــیه🔥 ⚔قسمت #اول⚔ Join Us👉@manamkorosh💯 🔴تلاشهای رستم فرخزاد برای حفظ مرز های جنوب عراق🔴 ✍چند ماهدبعد از استقرار سعد در حیره و گرداوری نیروهای عرب در پیرامون او رستم فرخزاد فرمانده ارتش و قدرتمند ترین حامی یزدگرد سوم برآن شد که با…
🔥جنگ #سرنوشت_ساز_قادســــیه🔥
⚔قسمت #دوم⚔
join Us👉@manamkorosh💯
✍دور شدن رستم از پایتخت برای موقعیت شاه یزدگرد که خود گرفتار رقیبان داخلی بود هم خالی از خطر نبود.
این بود که رستم فرخزاد در پادگان بلاش آباد(بعدها:ساباط) در جنوب تیسپون مستقر شد تا از آنجا با فرمانده عرب وارد مذاکره شود تا دست کم راه پیشروی عربان را سد کند و با گذشت زمان آن هارا خسته کرده و از دست اندازی به آبادیهای درون عراق منصرف کند...
رستم حدود چهارماه در این مکان اردو زده بود او دولشکر را تحت فرمان دو افسر به نام های "جالینوس" و "بهمن جادویه" در دونقطه کنار فرات جنوبی مستقر کرد تا از پیشروی عربان جلوگیری کند...
"بهمن جادویه" همین کسی بود که چندی پیش یک لشکر ۴۰۰۰نفره ی عرب را به کلی نابود کرده بود و فرماندهش "ابوعبید ثقفی ملعون"رو کشته بود..
رستم فرمانده یک دودمان فئودال سنتی پارس ومنردی دوراندیش بود و اوضاع نابسامان ایران را به خوبی درک میکرد..
✍سردار باشکوه ایران رستم فرخزاد اطمینان داشت تا زمانے که با عربان وارد جنگ نشده عربان پی به ناتوانے ارتش او نخواهند برد و آن هیبت تاریخے که از ایرانیان در دل عربان وجود داشته هنوز هم وجود دارد و این امر مانع میشوند که عربان جرئت کنند و به ماوراے فرات دست اندازے کنند..
برخلاف رستم که عقیده داشت در آن شرایط حساس باید با عربان کنار آمد و از شرشان رست،یزدگرد سوم که او بر سرکارش اورده بود جوانے بود بے تجربه که سالها در استخر در تبعید زیسته و از تحولات سیاسے ایران به دور بود و در سنین ۲۱ سالگی به پایتخت آورده شد تا بر تخت خسرو پرویز تکیه بزند...
@manamkorosh💯
یزدگرد در خیال خویش ایران را همان ایران قدرتمند عهد خسروپرویز میدید و پیوسته از رستم میخواست که به عربان حمله کند و از مرز های عراق دور کند...
در این اثنا کاروان عروسی دختر آزاد به(مرزبان سابق حیره) مورد تعدی واقع شد و ازادمرد پسر آزادبه از شاه استمداد کرد و اورا برآن داشت تا به رستم فرمان دهد تا به عربان حمله کند...
قضیه از این قرار بود که در شبی که عروس را در کاروانی از زن ها به روستای داماد میبردند، گروهی از عربان در سر راه در نخلستانی کمین کردند...
♨️پایان قسمت #دوم♨️
⚔ادامه دارد⚔
@manamkorosh
⚔قسمت #دوم⚔
join Us👉@manamkorosh💯
✍دور شدن رستم از پایتخت برای موقعیت شاه یزدگرد که خود گرفتار رقیبان داخلی بود هم خالی از خطر نبود.
این بود که رستم فرخزاد در پادگان بلاش آباد(بعدها:ساباط) در جنوب تیسپون مستقر شد تا از آنجا با فرمانده عرب وارد مذاکره شود تا دست کم راه پیشروی عربان را سد کند و با گذشت زمان آن هارا خسته کرده و از دست اندازی به آبادیهای درون عراق منصرف کند...
رستم حدود چهارماه در این مکان اردو زده بود او دولشکر را تحت فرمان دو افسر به نام های "جالینوس" و "بهمن جادویه" در دونقطه کنار فرات جنوبی مستقر کرد تا از پیشروی عربان جلوگیری کند...
"بهمن جادویه" همین کسی بود که چندی پیش یک لشکر ۴۰۰۰نفره ی عرب را به کلی نابود کرده بود و فرماندهش "ابوعبید ثقفی ملعون"رو کشته بود..
رستم فرمانده یک دودمان فئودال سنتی پارس ومنردی دوراندیش بود و اوضاع نابسامان ایران را به خوبی درک میکرد..
✍سردار باشکوه ایران رستم فرخزاد اطمینان داشت تا زمانے که با عربان وارد جنگ نشده عربان پی به ناتوانے ارتش او نخواهند برد و آن هیبت تاریخے که از ایرانیان در دل عربان وجود داشته هنوز هم وجود دارد و این امر مانع میشوند که عربان جرئت کنند و به ماوراے فرات دست اندازے کنند..
برخلاف رستم که عقیده داشت در آن شرایط حساس باید با عربان کنار آمد و از شرشان رست،یزدگرد سوم که او بر سرکارش اورده بود جوانے بود بے تجربه که سالها در استخر در تبعید زیسته و از تحولات سیاسے ایران به دور بود و در سنین ۲۱ سالگی به پایتخت آورده شد تا بر تخت خسرو پرویز تکیه بزند...
@manamkorosh💯
یزدگرد در خیال خویش ایران را همان ایران قدرتمند عهد خسروپرویز میدید و پیوسته از رستم میخواست که به عربان حمله کند و از مرز های عراق دور کند...
در این اثنا کاروان عروسی دختر آزاد به(مرزبان سابق حیره) مورد تعدی واقع شد و ازادمرد پسر آزادبه از شاه استمداد کرد و اورا برآن داشت تا به رستم فرمان دهد تا به عربان حمله کند...
قضیه از این قرار بود که در شبی که عروس را در کاروانی از زن ها به روستای داماد میبردند، گروهی از عربان در سر راه در نخلستانی کمین کردند...
♨️پایان قسمت #دوم♨️
⚔ادامه دارد⚔
@manamkorosh
منــم.....👑 کــوروش 👑
🔥جنگ #سرنوشت_ساز_قادســــیه🔥 ⚔قسمت #دوم⚔ join Us👉@manamkorosh💯 ✍دور شدن رستم از پایتخت برای موقعیت شاه یزدگرد که خود گرفتار رقیبان داخلی بود هم خالی از خطر نبود. این بود که رستم فرخزاد در پادگان بلاش آباد(بعدها:ساباط) در جنوب تیسپون مستقر شد تا از آنجا…
🔥جنگ #سرنوشت _ساز_قادســــــــیه🔥
⚔قسمت #سوم⚔
Join Us👉@manamkorosh💯
✍گروهی از عربان در سر راه نخلستانے کمین کردند و به کاروان عروسی شبیخون زدند...
و علاوه برآنکه زیورها و اموال و سواری هارا به تاراج(غنیمت)گرفتند،عروس را با سی زن و دختر دهکانان و صد زن و دختر از همراهان آنان را با خود بردند...
به دنبال این رخداد دست استعانه آزادمرد به دربار بلند شد و شاه به رستم دستور داد که براے بازگرداندن امنیت به منطقه دست به اقدام بزند..
لکن رستم میدانست تنها کارے که درآن شرایط از دست او برمے آید آنست که با نمایندگان عمر مذاکره کند و با دادن امتیازاتی رضایت خاطر خلیفه راجلب کند شاید امنیت به مرزهاے جنوبے عراق بازگردد...
او به همین سبب از سعد ابن ابی وقاص خواست تا نماینده ای را برای مذاکره نزد وی بفرستد تا خواسته های عربان را برای وی بازگوید...
سعد این موضوع را برای عمر نوشت و عمر به او رهنمود کرد که با رستم مذاکره کند...
🆔@manamkorosh💯
سپس سعد چن تن را که:(زبانباز و بلند قد و تنومندو دارای ظواهر پر ابهت بودند را) به اردوگاه رستم فرستاد..
تنها کسانی از این ها که سابقه ی مسلمانی داشت مغیرة ابن شعبه بود.
دیگر همراهانش همه از کسانی بودند که تازه بخاطر شرکت در لشگر کشے ها مسلمان شده بودند...
✍یکی از این ها اشعس بن قیس(رییس قبیله کنده) بود که در اواخر حیات پیامبر بخاطر شرکت در لشکر کشی های او مسلمان شده بود و در اواخر سال دهم هجری از اسلام برگشته و با میانبر یمتگنی بیعت کرد و سپس در سال ۱۲هجری مورد حمله سپاه ابوبکر قرار گرفت و مغلوب و اسیر شد و از سر ناچاری و از بیم کشته شدن دوباره مسلمان شد و چون مرد تنومندی بود ابوبکر خواهرش را به وی داد تا وفاداریش را تامین کند...
یکی دیگر از این ها عمروابن معدی کرب بود که تا پایان سال ۱۱ هجری فرمانده سپاه پیامبر یمنی یعنی(اسود عَنسی) و ضد مدینه بود و در آن اواخر به منظور پیوستن به سعد ابن ابی وقاص با قبیله اش به منطقه رفته مسلمان شده بود...
بقیه همراهان مغیره نیز رؤسای قبایل بدوی بودند که قبلا هیج گاه مسلمان نبودند.
این ده تن که مغیره در راسشان بود وارد اردوگاه رستم شدند...
رستم در اندیشه بود تا آنان را به دربار بفرستد تا یزدگرد به چشم خویشتن ببیندشان....
♨️پایان قسمت ســـــوم♨️
⚔ادامه دارد⚔
@manamkorosh
⚔قسمت #سوم⚔
Join Us👉@manamkorosh💯
✍گروهی از عربان در سر راه نخلستانے کمین کردند و به کاروان عروسی شبیخون زدند...
و علاوه برآنکه زیورها و اموال و سواری هارا به تاراج(غنیمت)گرفتند،عروس را با سی زن و دختر دهکانان و صد زن و دختر از همراهان آنان را با خود بردند...
به دنبال این رخداد دست استعانه آزادمرد به دربار بلند شد و شاه به رستم دستور داد که براے بازگرداندن امنیت به منطقه دست به اقدام بزند..
لکن رستم میدانست تنها کارے که درآن شرایط از دست او برمے آید آنست که با نمایندگان عمر مذاکره کند و با دادن امتیازاتی رضایت خاطر خلیفه راجلب کند شاید امنیت به مرزهاے جنوبے عراق بازگردد...
او به همین سبب از سعد ابن ابی وقاص خواست تا نماینده ای را برای مذاکره نزد وی بفرستد تا خواسته های عربان را برای وی بازگوید...
سعد این موضوع را برای عمر نوشت و عمر به او رهنمود کرد که با رستم مذاکره کند...
🆔@manamkorosh💯
سپس سعد چن تن را که:(زبانباز و بلند قد و تنومندو دارای ظواهر پر ابهت بودند را) به اردوگاه رستم فرستاد..
تنها کسانی از این ها که سابقه ی مسلمانی داشت مغیرة ابن شعبه بود.
دیگر همراهانش همه از کسانی بودند که تازه بخاطر شرکت در لشگر کشے ها مسلمان شده بودند...
✍یکی از این ها اشعس بن قیس(رییس قبیله کنده) بود که در اواخر حیات پیامبر بخاطر شرکت در لشکر کشی های او مسلمان شده بود و در اواخر سال دهم هجری از اسلام برگشته و با میانبر یمتگنی بیعت کرد و سپس در سال ۱۲هجری مورد حمله سپاه ابوبکر قرار گرفت و مغلوب و اسیر شد و از سر ناچاری و از بیم کشته شدن دوباره مسلمان شد و چون مرد تنومندی بود ابوبکر خواهرش را به وی داد تا وفاداریش را تامین کند...
یکی دیگر از این ها عمروابن معدی کرب بود که تا پایان سال ۱۱ هجری فرمانده سپاه پیامبر یمنی یعنی(اسود عَنسی) و ضد مدینه بود و در آن اواخر به منظور پیوستن به سعد ابن ابی وقاص با قبیله اش به منطقه رفته مسلمان شده بود...
بقیه همراهان مغیره نیز رؤسای قبایل بدوی بودند که قبلا هیج گاه مسلمان نبودند.
این ده تن که مغیره در راسشان بود وارد اردوگاه رستم شدند...
رستم در اندیشه بود تا آنان را به دربار بفرستد تا یزدگرد به چشم خویشتن ببیندشان....
♨️پایان قسمت ســـــوم♨️
⚔ادامه دارد⚔
@manamkorosh
منــم.....👑 کــوروش 👑
🔥جنگ #سرنوشت _ساز_قادســــــــیه🔥 ⚔قسمت #سوم⚔ Join Us👉@manamkorosh💯 ✍گروهی از عربان در سر راه نخلستانے کمین کردند و به کاروان عروسی شبیخون زدند... و علاوه برآنکه زیورها و اموال و سواری هارا به تاراج(غنیمت)گرفتند،عروس را با سی زن و دختر دهکانان و صد زن و…
🔥جنگ #سرنوشت_ساز_قادســـــیه🔥
⚔قسمت #چـــــهارم⚔
@manamkorosh💯
✍رستم در اندیشه بود تا آنان را به دربار بفرستد تا یزدگرد آنان را به چشم خود ببیند و بداند که با این هیبت و این سلاح هایے که دارند مردمی هستند که جنگ با آنان مصلحتی برای کشور ندارد بلکه بهتر است که با آنان مدارا شود تاشرشان دور گردد..
رستم میدانست عربان مردنی هستند که اگر تحریک شوند تا پای جان مقاومت میورزند و از آنچه افتخارات میدانند دفاع میکنند;و اگر متوجه کم توانے ارتش ایران بشوند خطری که از طرف آنان ایران را تهدید میکرد جبران ناپذیر خواهد بود; زیرا انسان گرسنه برای بدست آوردن خوار و بار از جانش مایه مینهد و از کشته شدن نهراسد چون اگر اینچنین نباشد از گرسنگی خواهد مرد...
عربان در بیابان ها گرفتار تنگے معیشت بودند و میخواستند به هر وسیله ای به زمین های مر برکت دست یابند و عاقلانه ترین راه این بود که با آنان مماشات شود و در مشت مرزهای عراق نگه داشته شوند و این چیزی بود که رستم فرخزاد در پی آن بود..
@manamkorosh💯
روایتها منظره های جالبے از شکل و شمایل اعضای هیئت عربے که به پایتخت ایران-تیسپون-رفتنو به دست میدهد; هر کدام از آن ها عبای مویین فرسوده ئے دربر،جامه و لنگیته پوسیده و وصله خورده ای برتن،نعلینی که تختش از چوست خشک شده شتر بود و با چهار بندی از طنابی مویین برپا بند میشد بر پا،نیزه ئی با چوبین نوک تیز بلند دردست،کیسه ای از کرباس پوسیده یا چرم که شماری ناوک چوبین کوتاه و تیز شبیه دارِ دوکِ نخریسی در آن بود برکمر،و کمان ناموزونی بر گردن آویخته بودند..
موهایشان را در چندین گیسو تابیده بودند و گیسوانشان از شدت چرک و گرد و خاک بیابانی خشکیده و به زشتی شاخ گوزن بود.
میتوانیم شکل و شمایل این عربان را بر ارسای دیده های شخصی مان از مردم چند دهه پیش از این دربیابانهای عربستان به تصویر بکشیم و بر این اوصاف چنین بیفزاییم که پوست آنان سوخته از تابش آفتاب سوزان و بیابانهای خشک عربستان و خشکیده از بادهای شن الودصحرایی بودند،لبانشان خشک و چروکیده و پژمرده و دستهایشان در اثر خارکندن پینه بسته بود
پاهایشان در اثر برهنه پائی شبه دائمی به سختی و مرمینگی سم شتران بود و در ریشهایشان که هیچگاه نتراشیده بودند شکل خار های بوته های وخشی بیابان های هشک و بی آبِ عربستان را به خود گرفته بود...
♨️پایان بخش چـــــهارم♨️
⚔ادامه دارد⚔
@manamkorosh
⚔قسمت #چـــــهارم⚔
@manamkorosh💯
✍رستم در اندیشه بود تا آنان را به دربار بفرستد تا یزدگرد آنان را به چشم خود ببیند و بداند که با این هیبت و این سلاح هایے که دارند مردمی هستند که جنگ با آنان مصلحتی برای کشور ندارد بلکه بهتر است که با آنان مدارا شود تاشرشان دور گردد..
رستم میدانست عربان مردنی هستند که اگر تحریک شوند تا پای جان مقاومت میورزند و از آنچه افتخارات میدانند دفاع میکنند;و اگر متوجه کم توانے ارتش ایران بشوند خطری که از طرف آنان ایران را تهدید میکرد جبران ناپذیر خواهد بود; زیرا انسان گرسنه برای بدست آوردن خوار و بار از جانش مایه مینهد و از کشته شدن نهراسد چون اگر اینچنین نباشد از گرسنگی خواهد مرد...
عربان در بیابان ها گرفتار تنگے معیشت بودند و میخواستند به هر وسیله ای به زمین های مر برکت دست یابند و عاقلانه ترین راه این بود که با آنان مماشات شود و در مشت مرزهای عراق نگه داشته شوند و این چیزی بود که رستم فرخزاد در پی آن بود..
@manamkorosh💯
روایتها منظره های جالبے از شکل و شمایل اعضای هیئت عربے که به پایتخت ایران-تیسپون-رفتنو به دست میدهد; هر کدام از آن ها عبای مویین فرسوده ئے دربر،جامه و لنگیته پوسیده و وصله خورده ای برتن،نعلینی که تختش از چوست خشک شده شتر بود و با چهار بندی از طنابی مویین برپا بند میشد بر پا،نیزه ئی با چوبین نوک تیز بلند دردست،کیسه ای از کرباس پوسیده یا چرم که شماری ناوک چوبین کوتاه و تیز شبیه دارِ دوکِ نخریسی در آن بود برکمر،و کمان ناموزونی بر گردن آویخته بودند..
موهایشان را در چندین گیسو تابیده بودند و گیسوانشان از شدت چرک و گرد و خاک بیابانی خشکیده و به زشتی شاخ گوزن بود.
میتوانیم شکل و شمایل این عربان را بر ارسای دیده های شخصی مان از مردم چند دهه پیش از این دربیابانهای عربستان به تصویر بکشیم و بر این اوصاف چنین بیفزاییم که پوست آنان سوخته از تابش آفتاب سوزان و بیابانهای خشک عربستان و خشکیده از بادهای شن الودصحرایی بودند،لبانشان خشک و چروکیده و پژمرده و دستهایشان در اثر خارکندن پینه بسته بود
پاهایشان در اثر برهنه پائی شبه دائمی به سختی و مرمینگی سم شتران بود و در ریشهایشان که هیچگاه نتراشیده بودند شکل خار های بوته های وخشی بیابان های هشک و بی آبِ عربستان را به خود گرفته بود...
♨️پایان بخش چـــــهارم♨️
⚔ادامه دارد⚔
@manamkorosh
منــم.....👑 کــوروش 👑
🔥جنگ #سرنوشت_ساز_قادســـــیه🔥 ⚔قسمت #چـــــهارم⚔ @manamkorosh💯 ✍رستم در اندیشه بود تا آنان را به دربار بفرستد تا یزدگرد آنان را به چشم خود ببیند و بداند که با این هیبت و این سلاح هایے که دارند مردمی هستند که جنگ با آنان مصلحتی برای کشور ندارد بلکه بهتر…
🔥جنگ #سرنوشت_ساز_قادســــــــیه🔥
⚔قسمت پـــــنجم⚔
🆔@manamkorosh💯
✍آن ها با این شکل و شمایل آمده بودند تا با درباری مذاکره کنند که کوله بار دوازده قرن تمدن شکوهمند و سروری بر جهان را در کنار خود داشت و در این راه دور و دراز خسته و فرتوت شده بود و گرفتار حالت عصبی بود،و توسط جنگ های داخلی اقتدارگرایان به خودخوری افتاده بود و چنان وضعیتی شکننده داشت که با ضربتی از هم میپاشید و فرومیریخت..
آن ها آمده بودند تا این ضربت آخر را بر پیکر این پیر شکوهمند ولی خسته و فرتوت بزنند و اورا از ما بیندازند...
شاه که در تمام عمرش شکل و شمایل چنبن ناموزون و قبیحی را به چشم ندیده بود برای اینکه با آنان سخن گفته باشد به ترگُمان(مترجم)گفت:
از آن ها بپرس به این کفشها چه میگویند!
گفتند:《نعلین》
شاه تکرار کرد:ناله
گفت بجرس که به این پوشش چه میگویند!
گفتند:《بُرده》(عبا)
شاه تکرار کرد:جهان را برد.
🆔@manamkorosh💯
گفت از آن ها بپرس به این چوبدستیها چه میگویند!
گفتند:《سوط》(تازیانه)
شاه تکرار کرد:سوهت(سوخت)
شاه که مانند همه سنت گرایان ایران به فال و قضا و قدر عقیده مند بود شنیدن کلماتی شبیه ناله و برد و سوهت را به شگون بد گرفت پس با آنها وارد سخن شده گفت:
برای چه آمده اید؟
به چه منظوری در اندیشه دست اندازی به سرزمینهای ما افتاده اید؟
آیا پنداشته اید که اگر ما با شنا کاری نداشته و شمارا به دست کم گرفته ایم نمیتوانیم از مس شما برآییم؟
من میدانم که شما بدبخت ترین مردم روی زمینید.
تا کنون مردم روستاهای دور و برایران را برشما گماشته بودیم تا مانع تجاوز شما به آبادی های ما باشند...
اگر بخاطر بی چیزی اتان دور و بر مرز های ما جنع شده اید دستور خواهیم داد تا خوار و بار به شما داده شود و کمک خواهیم کرد تا بتوانید پوشاک به دست آورید و کسانی را برشما حاکم خواهیم کرد تا با شما به مهربانی و دادگری رفتار کنند...
♨️پایان بخش پنجـــــم♨️
⚔ادامه دارد⚔
@manamkorosh
⚔قسمت پـــــنجم⚔
🆔@manamkorosh💯
✍آن ها با این شکل و شمایل آمده بودند تا با درباری مذاکره کنند که کوله بار دوازده قرن تمدن شکوهمند و سروری بر جهان را در کنار خود داشت و در این راه دور و دراز خسته و فرتوت شده بود و گرفتار حالت عصبی بود،و توسط جنگ های داخلی اقتدارگرایان به خودخوری افتاده بود و چنان وضعیتی شکننده داشت که با ضربتی از هم میپاشید و فرومیریخت..
آن ها آمده بودند تا این ضربت آخر را بر پیکر این پیر شکوهمند ولی خسته و فرتوت بزنند و اورا از ما بیندازند...
شاه که در تمام عمرش شکل و شمایل چنبن ناموزون و قبیحی را به چشم ندیده بود برای اینکه با آنان سخن گفته باشد به ترگُمان(مترجم)گفت:
از آن ها بپرس به این کفشها چه میگویند!
گفتند:《نعلین》
شاه تکرار کرد:ناله
گفت بجرس که به این پوشش چه میگویند!
گفتند:《بُرده》(عبا)
شاه تکرار کرد:جهان را برد.
🆔@manamkorosh💯
گفت از آن ها بپرس به این چوبدستیها چه میگویند!
گفتند:《سوط》(تازیانه)
شاه تکرار کرد:سوهت(سوخت)
شاه که مانند همه سنت گرایان ایران به فال و قضا و قدر عقیده مند بود شنیدن کلماتی شبیه ناله و برد و سوهت را به شگون بد گرفت پس با آنها وارد سخن شده گفت:
برای چه آمده اید؟
به چه منظوری در اندیشه دست اندازی به سرزمینهای ما افتاده اید؟
آیا پنداشته اید که اگر ما با شنا کاری نداشته و شمارا به دست کم گرفته ایم نمیتوانیم از مس شما برآییم؟
من میدانم که شما بدبخت ترین مردم روی زمینید.
تا کنون مردم روستاهای دور و برایران را برشما گماشته بودیم تا مانع تجاوز شما به آبادی های ما باشند...
اگر بخاطر بی چیزی اتان دور و بر مرز های ما جنع شده اید دستور خواهیم داد تا خوار و بار به شما داده شود و کمک خواهیم کرد تا بتوانید پوشاک به دست آورید و کسانی را برشما حاکم خواهیم کرد تا با شما به مهربانی و دادگری رفتار کنند...
♨️پایان بخش پنجـــــم♨️
⚔ادامه دارد⚔
@manamkorosh