#داستانک_دیالوگ_سخن_بزرگان
📚☕️طنز : سیاه
وقتی من را دزدیدند،
پدر و مادرم سریع وارد عمل شدند.
آنها اتاقم را اجاره دادند.
نویسنده: #وودی_آلن🖋☕️
🆔 @Man_az_baraye_digaran
📚☕️طنز : سیاه
وقتی من را دزدیدند،
پدر و مادرم سریع وارد عمل شدند.
آنها اتاقم را اجاره دادند.
نویسنده: #وودی_آلن🖋☕️
🆔 @Man_az_baraye_digaran
💙
#نقل_قول
با چاشنی #لب_قند
یک جوک قدیمی هست که میگوید دو زن مسن در اقامتگاه کوهستانی «کَتسکیل» هستند که یکی از آنها میگوید: «غذای اینجا خیلی افتضاحه». آن یکی جواب میدهد: «آره، درسته، خیلی هم کمه.» خب، اساسا این حسی است که من نسبت به زندگی دارم.
#وودی_آلن
@Man_az_baraye_digaran
#نقل_قول
با چاشنی #لب_قند
یک جوک قدیمی هست که میگوید دو زن مسن در اقامتگاه کوهستانی «کَتسکیل» هستند که یکی از آنها میگوید: «غذای اینجا خیلی افتضاحه». آن یکی جواب میدهد: «آره، درسته، خیلی هم کمه.» خب، اساسا این حسی است که من نسبت به زندگی دارم.
#وودی_آلن
@Man_az_baraye_digaran