#ماره_خاطرات
دقیقا 40 سال پیش جمعه
تین ساعت پنج و هفت دقیقه پسین در یکی از کوچه های قنات باغ ترکان علیرضا محصداق، طبق سفارش غلامعلی آب رو به درویش رضا قلی سپرد/#ماره🍀🤚
💎 @maareh
دقیقا 40 سال پیش جمعه
تین ساعت پنج و هفت دقیقه پسین در یکی از کوچه های قنات باغ ترکان علیرضا محصداق، طبق سفارش غلامعلی آب رو به درویش رضا قلی سپرد/#ماره🍀🤚
💎 @maareh
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#ماره_کلیپ
بعضی روزها عجیب بوی تو را می دهند
دلتنگی کنج خانه می نشیند
زل می زند به چشمانم
و یادت را بر سینه ام می فشارد!!
مرا بازگردان،
به جایی که بودم
پیش از دیدار تو!
آنگاه، سفر کن …🍀🤚
💎 @maareh
بعضی روزها عجیب بوی تو را می دهند
دلتنگی کنج خانه می نشیند
زل می زند به چشمانم
و یادت را بر سینه ام می فشارد!!
مرا بازگردان،
به جایی که بودم
پیش از دیدار تو!
آنگاه، سفر کن …🍀🤚
💎 @maareh
17 مرداد
خبرنگار کسی نیست چون پیامبران روزگار بدون وحی
کسانی که حقیقت را آشکار میکنند
خبرنگار یعنی حامی انسانها در برابر غیر انسانها
من یک خبرنگار#مردمی هستم
بدون دوربین به تصویر میکشم، بدون میکروفون ضبط میکنم، و بی مزد روشنگری میکنم و از خود ردی روشن به جا میگذارم برای آنها که چراغی ندارند.
من بعنوان یک خبرنگارمیدانم
آن کس که آگاهتر است، مسؤولتر است
مسؤول در قبال ملت و کشور
مسؤول در قبال باورها و اعتقادات مردم..
روز خبرنگار را به تمامی همکاران عزیزم (خبرنگاران حامی مردم در سراسر ایران) تبریک عرض میکنم.
مرکز اطلاع رسانی #ماره🍀🤚
💎 @maareh
خبرنگار کسی نیست چون پیامبران روزگار بدون وحی
کسانی که حقیقت را آشکار میکنند
خبرنگار یعنی حامی انسانها در برابر غیر انسانها
من یک خبرنگار#مردمی هستم
بدون دوربین به تصویر میکشم، بدون میکروفون ضبط میکنم، و بی مزد روشنگری میکنم و از خود ردی روشن به جا میگذارم برای آنها که چراغی ندارند.
من بعنوان یک خبرنگارمیدانم
آن کس که آگاهتر است، مسؤولتر است
مسؤول در قبال ملت و کشور
مسؤول در قبال باورها و اعتقادات مردم..
روز خبرنگار را به تمامی همکاران عزیزم (خبرنگاران حامی مردم در سراسر ایران) تبریک عرض میکنم.
مرکز اطلاع رسانی #ماره🍀🤚
💎 @maareh
Forwarded from (مــاره) کانالی متنوع ب همراه آداب و رسوم ترکان و هرابرجان🌺
حکایت های شنیدنی #ماره
این قسمت:
در رَفتگی....🤚
در زمان های قدیم یک دختر از روی اسب می افتد و لگنش از جایش درمیرود
پدر دختر هر حکیمی را به نزد دخترش میبرد دختر اجازه نمیدهد کسی دست به باسنش بزند
هر چه به دختر می گویند حکیم بخاطر شغل و طبابتی که می کنند محرم بیمارانشان هستند اما دختر زیر بار نمی رود و نمیگذارد کسی دست به باسنش بزند
به ناچار دختر هر روز ضعیف تر وناتوانتر می شود
تا اینکه یک حکیم باهوش و حاذق سفارش می کند که به یک شرط من حاضرم بدون دست زدن به باسن دخترتان او را مداوا کنم
پدر دختر باخوشحالی زیاد قبول می کند و به طبیب یا همان حکیم میگ وید شرط شما چیست؟
حکیم می گوید برای این کار من احتیاج به یک گاو چاق و فربه دارم شرط من این هست که بعد از جا انداختن باسن دخترت گاو متعلق به خودم شود
پدر دختر با خوشحالی قبول می کند و با کمک دوستان و آشنایانش چاقترین گاو آن منطقه را به قیمت گرانی میخرد و گاو را به خانه حکیم میبرد
حکیم به پدر دختر می گوید دو روز دیگر دخترتان را برای مداوا به خانه ام بیاورید
پدر دختر با خوشحالی برای رسیدن به روز موعود دقیقه شماری می کند
از آن طرف حکیم به شاگردانش دستور می دهد که تا دو روز هیچ آب و علفی را به گاو ندهند
شاگردان همه تعجب می کنند و می گویند گاو به این چاقی ظرف دو روز از تشنگی و گرسنگی خواهد مرد
حکیم تاکید می کند نباید حتی یک قطره آب به گاو داده شود
دو روز می گذرد گاو از شدت تشنگی و گرسنگی بسیار لاغر و نحیف می شود
خلاصه پدر دختر با تخت روان دخترش را به نزد حکیم می آورد
حکیم به پدر دختر دستور می دهد دخترش را بر روی گاو سوار کند
همه متعجب می شوند چاره ای نمیبینند باید حرف حکیم را اطاعت کنند
بنابراین دختر را بر روی گاو سوار می کنند
حکیم سپس دستور می دهد که پاهای دختر را از زیر شکم گاو با طناب به هم گره بزنند
همه دستورات مو به مو اجرا می شود حال حکیم به شاگردانش دستور می دهد برای گاو کاه و علف بیاورند
گاو با حرص و ولع شروع میکند به خوردن علف ها، لحظه به لحظه شکم گاو بزرگ و بزرگ تر می شود
حکیم به شاگردانش دستور میدهد که برای گاو آب بیاورند
شاگردان برای گاو آب می ریزند
گاو هر لحظه متورم و متورم می شود و پاهای دختر هر لحظه تنگ و کشیده تر می شود دختر از درد جیغ می کشد
حکیم کمی نمک به آب اضاف می کند
گاو با عطش بسیار آب مینوشد حالا شکم گاو به حالت اول برگشته که ناگهان صدای ترق جا افتادن باسن دختر شنیده می شود
جمعیت فریاد شادی سر میدهند دختر از درد غش می کند و بیهوش می شود
حکیم دستور می دهد پاهای دختر را باز کنند و او را بر روی تخت بخوابانند
یک هفته بعد دختر خانم مثل روز اول سوار بر اسب به تاخت مشغول اسب سواری می شود و گاو بزرگ متعلق به حکیم می شود
این نوشته افسانه یا داستانی ساختگی نیست آن حکیم کسی نیست جز بوعلی سینا طبیب نامدار ایرانی👍🤚
💎 @maareh
این قسمت:
در رَفتگی....🤚
در زمان های قدیم یک دختر از روی اسب می افتد و لگنش از جایش درمیرود
پدر دختر هر حکیمی را به نزد دخترش میبرد دختر اجازه نمیدهد کسی دست به باسنش بزند
هر چه به دختر می گویند حکیم بخاطر شغل و طبابتی که می کنند محرم بیمارانشان هستند اما دختر زیر بار نمی رود و نمیگذارد کسی دست به باسنش بزند
به ناچار دختر هر روز ضعیف تر وناتوانتر می شود
تا اینکه یک حکیم باهوش و حاذق سفارش می کند که به یک شرط من حاضرم بدون دست زدن به باسن دخترتان او را مداوا کنم
پدر دختر باخوشحالی زیاد قبول می کند و به طبیب یا همان حکیم میگ وید شرط شما چیست؟
حکیم می گوید برای این کار من احتیاج به یک گاو چاق و فربه دارم شرط من این هست که بعد از جا انداختن باسن دخترت گاو متعلق به خودم شود
پدر دختر با خوشحالی قبول می کند و با کمک دوستان و آشنایانش چاقترین گاو آن منطقه را به قیمت گرانی میخرد و گاو را به خانه حکیم میبرد
حکیم به پدر دختر می گوید دو روز دیگر دخترتان را برای مداوا به خانه ام بیاورید
پدر دختر با خوشحالی برای رسیدن به روز موعود دقیقه شماری می کند
از آن طرف حکیم به شاگردانش دستور می دهد که تا دو روز هیچ آب و علفی را به گاو ندهند
شاگردان همه تعجب می کنند و می گویند گاو به این چاقی ظرف دو روز از تشنگی و گرسنگی خواهد مرد
حکیم تاکید می کند نباید حتی یک قطره آب به گاو داده شود
دو روز می گذرد گاو از شدت تشنگی و گرسنگی بسیار لاغر و نحیف می شود
خلاصه پدر دختر با تخت روان دخترش را به نزد حکیم می آورد
حکیم به پدر دختر دستور می دهد دخترش را بر روی گاو سوار کند
همه متعجب می شوند چاره ای نمیبینند باید حرف حکیم را اطاعت کنند
بنابراین دختر را بر روی گاو سوار می کنند
حکیم سپس دستور می دهد که پاهای دختر را از زیر شکم گاو با طناب به هم گره بزنند
همه دستورات مو به مو اجرا می شود حال حکیم به شاگردانش دستور می دهد برای گاو کاه و علف بیاورند
گاو با حرص و ولع شروع میکند به خوردن علف ها، لحظه به لحظه شکم گاو بزرگ و بزرگ تر می شود
حکیم به شاگردانش دستور میدهد که برای گاو آب بیاورند
شاگردان برای گاو آب می ریزند
گاو هر لحظه متورم و متورم می شود و پاهای دختر هر لحظه تنگ و کشیده تر می شود دختر از درد جیغ می کشد
حکیم کمی نمک به آب اضاف می کند
گاو با عطش بسیار آب مینوشد حالا شکم گاو به حالت اول برگشته که ناگهان صدای ترق جا افتادن باسن دختر شنیده می شود
جمعیت فریاد شادی سر میدهند دختر از درد غش می کند و بیهوش می شود
حکیم دستور می دهد پاهای دختر را باز کنند و او را بر روی تخت بخوابانند
یک هفته بعد دختر خانم مثل روز اول سوار بر اسب به تاخت مشغول اسب سواری می شود و گاو بزرگ متعلق به حکیم می شود
این نوشته افسانه یا داستانی ساختگی نیست آن حکیم کسی نیست جز بوعلی سینا طبیب نامدار ایرانی👍🤚
💎 @maareh
#ماره_خاطرات🍀
کوچه باغی و چناری و صفایی و کمی خاطره و
یاد من!!
هُل دادن تو ، پای همین درخت پیر ، با قشنگی غروب و عهد من با تو ب روزی که بُوَد سیزده بدر...
سبزه پای اون چنار و زدن یک گره دوست شدن …❤️🍀🤚
💎 @maareh
کوچه باغی و چناری و صفایی و کمی خاطره و
یاد من!!
هُل دادن تو ، پای همین درخت پیر ، با قشنگی غروب و عهد من با تو ب روزی که بُوَد سیزده بدر...
سبزه پای اون چنار و زدن یک گره دوست شدن …❤️🍀🤚
💎 @maareh
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#ماره_کلیپ
#پنجشنبه
"پ"مثل پدر
همانکه نبودنش
مرگ غرورمان را رقم زده
و جای خالی اش
اندوه بار بر سرمان هورا می کشد
کاش ما هم پدر داشتیم🙏
شما ک دارید قدر بدانید🍀🤚
💎 @maareh
#پنجشنبه
"پ"مثل پدر
همانکه نبودنش
مرگ غرورمان را رقم زده
و جای خالی اش
اندوه بار بر سرمان هورا می کشد
کاش ما هم پدر داشتیم🙏
شما ک دارید قدر بدانید🍀🤚
💎 @maareh
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#ماره_کلیپ
#پنجشنبه
"میم" مثل مادر
کاش باشی و بتوان شامه پر کرد از بوی تو، ای شب بوی شبهای بی بوی من
کجایی ای منِ من؟
#مادرم❤️
💎 @maareh
#پنجشنبه
"میم" مثل مادر
کاش باشی و بتوان شامه پر کرد از بوی تو، ای شب بوی شبهای بی بوی من
کجایی ای منِ من؟
#مادرم❤️
💎 @maareh
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
#یک_عکس_دهها_خاطره🍀
جمعه ها با توضیح عکسهای خاطره انگیز ونوستالژی، همراه#ماره باشید.
این قسمت: روستای ترکان،سرنوشت دوکودک در یک قاب🌹
💎 @maareh
جمعه ها با توضیح عکسهای خاطره انگیز ونوستالژی، همراه#ماره باشید.
این قسمت: روستای ترکان،سرنوشت دوکودک در یک قاب🌹
💎 @maareh
#ماره_پنجاه_سالگی🤚
رسیدیم به دوره پنجاه - شصت سالگی.
در روزگاری نه چندان دور، پنجاه - شصت سالگی سن آرام و قرار بود! پنجاه-شصت ساله ها جزو بزرگان فامیل بودند،
برای خودشان احترام و برو و بیایی داشتند. برای نوجوانان و جوانان فامیل الگو بودند. اما امروز پنجاه شصت ساله های ایرانی وضع ديگرى دارند. نه مانند پنجاه شصت ساله های جوامع سنتی و سالیان قبل، احترام بزرگتری و ریش سفیدی دارند! نه همچون پنجاه شصت ساله های جوامع پیشرفته، ثبات مالی و امنیت اجتماعی!
پنجاه-شصت ساله امروز ایرانی، هنوز دارد زبان خارجی یادمیگیردتا ببیند بعداً چه باید بکند!
نگرانیهای یک آدم بیست ساله را دارد. در روزگاری که فرزندانش، خیلی برایش تره خُرد نمیکنند! او باید حواسش به همه آنها باشد. و باید مشکلات همه را سر و سامان بدهد وگرفتاریهای خودش را نیز ب تنهایی به دوش بکشد.
پنجاه-شصت ساله امروز باید به فکر فراهم کردن مسکن و شغل فرزندانش باشد، و برآورده کردن کوهی از توقّعات ریز و درشت آنها
بدتر این که هیچکس حال و روزگار اورا درک نمیکند ونمیفهمد! برای رسیدن به خیلی از خواسته هایش،۵۰- ۶۰ سال دویده است، اما هنوز چشم به آینده دارد! باید به تنهایی با همه این مشکلات کنار بیاید، همه منتظر او و متوقّع از او هستند. اگر بازنشسته شود، ماندن در خانه همان و اوقات تلخیهای سرزنش کننده، همان !!
پنجاه - شصت ساله امروز روزگارش ثبات اقتصادی ندارد. و آینده اش نيز هنوز مبهم است! اما دیگر بدنش طاقت ندارد. فشارش گاهی بالا میرود و گاهی پایین می آید، گاهی تپش قلب میگیرد، گاهی بی حوصله. گاهی نفس نفس میزند وگاهی تنگی نفس میگیرد. خلاصه ...حتّی جرأت نمیکند بگوید: بابا عمری از من گذشته است! نیم قرن و اندی…
پنجاه - شصت ساله هاى این روزگار همانهایی هستند که در بلاتکلیفترین دوران این سرزمین بزرگ شدهاند، نسل سوختهای که همهٔ آزمون و خطاها، روی آنها صورت گرفت! ساده ترین تفریحات دوران نوجوانی و جوانی برای آنها جرم به حساب میآمد، هر چیز خوبی، برایشان بد بود! همه چیز، گناه سنگینی بود…حتی خندیدن! دلهره، ترس و نگرانی جزئی از وجودشان شده است و با آنها بزرگ شده اند.
به جای لذّت دوران جوانی،تیر و ترکش نصیبشان شده و ب جای نجوای عاشقانه های یار، نفیر موحش آژیرخطروسوت کر کنندهٔ خمپاره و بمب!
او همهٔ راهها را رفته است، همهٔ سدها را شکسته است، اما هنوز پشت درهای بسته ایستاده! چون باید به دیگران کمک کند، تا قفل های واقعی و مصنوعی را باز کند.
این پنجاه - شصت ساله های امروز در بچگی مطیع بودند و پُر کار، در هر صفی که تصور کنید ایستاده اند.
در بزرگسالی نیز مطیع هستند و آماده به کار! همیشه منتظر سرابی به نام آیندهٔ بهتر بوده اند، توهّمی که نیامد و شاید هیچوقت هم نیاید!
به امید روزی که زنده باشیم و روی خوش آرامش را ببینیم🌹
پنجاه - شصت ساله عزیز قوی باش و آرامش و آسایش نصیبت باد🍀🤚
💎 @maareh
رسیدیم به دوره پنجاه - شصت سالگی.
در روزگاری نه چندان دور، پنجاه - شصت سالگی سن آرام و قرار بود! پنجاه-شصت ساله ها جزو بزرگان فامیل بودند،
برای خودشان احترام و برو و بیایی داشتند. برای نوجوانان و جوانان فامیل الگو بودند. اما امروز پنجاه شصت ساله های ایرانی وضع ديگرى دارند. نه مانند پنجاه شصت ساله های جوامع سنتی و سالیان قبل، احترام بزرگتری و ریش سفیدی دارند! نه همچون پنجاه شصت ساله های جوامع پیشرفته، ثبات مالی و امنیت اجتماعی!
پنجاه-شصت ساله امروز ایرانی، هنوز دارد زبان خارجی یادمیگیردتا ببیند بعداً چه باید بکند!
نگرانیهای یک آدم بیست ساله را دارد. در روزگاری که فرزندانش، خیلی برایش تره خُرد نمیکنند! او باید حواسش به همه آنها باشد. و باید مشکلات همه را سر و سامان بدهد وگرفتاریهای خودش را نیز ب تنهایی به دوش بکشد.
پنجاه-شصت ساله امروز باید به فکر فراهم کردن مسکن و شغل فرزندانش باشد، و برآورده کردن کوهی از توقّعات ریز و درشت آنها
بدتر این که هیچکس حال و روزگار اورا درک نمیکند ونمیفهمد! برای رسیدن به خیلی از خواسته هایش،۵۰- ۶۰ سال دویده است، اما هنوز چشم به آینده دارد! باید به تنهایی با همه این مشکلات کنار بیاید، همه منتظر او و متوقّع از او هستند. اگر بازنشسته شود، ماندن در خانه همان و اوقات تلخیهای سرزنش کننده، همان !!
پنجاه - شصت ساله امروز روزگارش ثبات اقتصادی ندارد. و آینده اش نيز هنوز مبهم است! اما دیگر بدنش طاقت ندارد. فشارش گاهی بالا میرود و گاهی پایین می آید، گاهی تپش قلب میگیرد، گاهی بی حوصله. گاهی نفس نفس میزند وگاهی تنگی نفس میگیرد. خلاصه ...حتّی جرأت نمیکند بگوید: بابا عمری از من گذشته است! نیم قرن و اندی…
پنجاه - شصت ساله هاى این روزگار همانهایی هستند که در بلاتکلیفترین دوران این سرزمین بزرگ شدهاند، نسل سوختهای که همهٔ آزمون و خطاها، روی آنها صورت گرفت! ساده ترین تفریحات دوران نوجوانی و جوانی برای آنها جرم به حساب میآمد، هر چیز خوبی، برایشان بد بود! همه چیز، گناه سنگینی بود…حتی خندیدن! دلهره، ترس و نگرانی جزئی از وجودشان شده است و با آنها بزرگ شده اند.
به جای لذّت دوران جوانی،تیر و ترکش نصیبشان شده و ب جای نجوای عاشقانه های یار، نفیر موحش آژیرخطروسوت کر کنندهٔ خمپاره و بمب!
او همهٔ راهها را رفته است، همهٔ سدها را شکسته است، اما هنوز پشت درهای بسته ایستاده! چون باید به دیگران کمک کند، تا قفل های واقعی و مصنوعی را باز کند.
این پنجاه - شصت ساله های امروز در بچگی مطیع بودند و پُر کار، در هر صفی که تصور کنید ایستاده اند.
در بزرگسالی نیز مطیع هستند و آماده به کار! همیشه منتظر سرابی به نام آیندهٔ بهتر بوده اند، توهّمی که نیامد و شاید هیچوقت هم نیاید!
به امید روزی که زنده باشیم و روی خوش آرامش را ببینیم🌹
پنجاه - شصت ساله عزیز قوی باش و آرامش و آسایش نصیبت باد🍀🤚
💎 @maareh
ب بهانه 26 مرداد👇#ماره😊🙋♂
جناب آقایان خدامراد یزدانی
حسین رحمانی
و کرامت یزدانی(اشک)
و شهید ابراهیم یزدانی
مردانی از روستای ترکان
قبیله : غیرت😍👍
آنروز در روستایمان ترکان حس غریبی بود!
عشق خودنمایی می کرد.
اقاقیا به استقبال آمده
و آفتابگردان صورت خود را به خورشید سپرده بود.
نسیمی ک سراسر روستایمان ترکان را گرفته بود مژده وصل می داد. انتظار پایان یافت و بازگشت شما پرستوها، سخنی بود که هر پیر و جوانی ورد زبان خود کرده بود.
متنی ندارم ک در وصف غیرت و مردانگی شما ک در آن زمان رنج قفس را برای دفاع از ناموس و خاکمان بجان خریدید، بنگارم
فقط👇
پاییز اسارت و بهار آزادی بر شما مبارک باد😍❤️🌹
یزدانی پشتیبان #ماره🍀🤚
💎 @maareh
جناب آقایان خدامراد یزدانی
حسین رحمانی
و کرامت یزدانی(اشک)
و شهید ابراهیم یزدانی
مردانی از روستای ترکان
قبیله : غیرت😍👍
آنروز در روستایمان ترکان حس غریبی بود!
عشق خودنمایی می کرد.
اقاقیا به استقبال آمده
و آفتابگردان صورت خود را به خورشید سپرده بود.
نسیمی ک سراسر روستایمان ترکان را گرفته بود مژده وصل می داد. انتظار پایان یافت و بازگشت شما پرستوها، سخنی بود که هر پیر و جوانی ورد زبان خود کرده بود.
متنی ندارم ک در وصف غیرت و مردانگی شما ک در آن زمان رنج قفس را برای دفاع از ناموس و خاکمان بجان خریدید، بنگارم
فقط👇
پاییز اسارت و بهار آزادی بر شما مبارک باد😍❤️🌹
یزدانی پشتیبان #ماره🍀🤚
💎 @maareh
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
#یک_عکس_دهها_خاطره🍀
جمعه ها با توضیح عکسهای خاطره انگیز ونوستالژی، همراه#ماره باشید.
این قسمت: روستای ترکان،
سرنوشت دوکودک در یک قاب🌹
💎 @maareh
جمعه ها با توضیح عکسهای خاطره انگیز ونوستالژی، همراه#ماره باشید.
این قسمت: روستای ترکان،
سرنوشت دوکودک در یک قاب🌹
💎 @maareh
حکایتِ زنده نگهداشتن آداب و رسومی با سابقه بیش از دو قرن
توسط خاندان بزرگ #فاضلی
در روستای تاریخی ترکان ب قلم#ماره
#اربعین_و_آش
در گذشته، نزدیک اربعین یا سایر مناسبتهای مذهبی که می شد، مردانی بر روی چهارپایان سوار می شدند و در کوی و برزن می گشتند و چاووشی می خواندند و مردم متوجه می شدند که قرار است آش نذری طبخ شود بنابراین هر کس نذر خود را و آنچه که نیت داشت از وسایل آش به آنها می داد و مواد اولیه یک جا جمع می شد و در روز موعود، آش امام حسین (ع) پخته می شد.
پس از پخت آش، همین مردان دیگ های آش را در میان کوچه ها به ویژه در منازل سالمندان توزیع می کردند.
سابقه پختن آش اربعین در روستای تــرکان
در روستای ترکان نیز همچون دیگر بلاد ایران زمین ، بودند مردمانی از جنس "مهـــر" که به بهانه اربعین و امام حسین(ع) اجاق آشی برپا!!!!
تا بفکر تنگدستانی باشند که در زمانهای گذشته شاید تنها خوردن کاسه آشی قوت روزگارشان بود.
در وصیت نامه بزرگانی چون شیخ فاضل (جد بزرگوارخانواده بزرگ فاضلی) و کربلایی علی عمرانی(پدر دکتر سعد الله عمرانی)
میخوانیم:
پختن آش نذری امام حسین(ع) از جمله کارهاییست که انجامش میدهیم تا هم قوتی به تنگدستان رسد و شفاعتی ما را حاصل...
مراسم اربعین در منزل مرحوم حاج فاضل الطلاب هرابرجانی نزدیک به دو قرن قدمت دارد که بیش از ۸۰ سال آن را جناب حاج شیخ عبدالرسول فاضلی بخاطر دارد بعد از مراجعت مرحوم حاج فاضل که بیش از ۱۸ سال تحصیلات علوم دینی در نجف اشرف داشتند نذر اربعین را بنیان نهادند .
حداقل بیش از ۷۰ سال خود مرحوم حاج فاضل و مرحوم شیخ امیر حمزه فاضلی این مراسم را هر ساله انجام داده اند
بعد از ارتحال مرحوم حاج فاضل مرحوم شیخ ابوالقاسم فاضلی به برگزاری مراسم فوق همت مینمودند.
بعد از ارتحال مرحوم شیخ ابوالقاسم فاضلی از سال ۱۳۵۲ تا سال ۱۳۹۰ زنده یاد حاج شیخ عبدالرسول فاضلی در منزل پدری انجام میدادندـ
در همین راستا تا ما یاد میدهیم از زمان کودکی در منزل این بزرگواران توسط شیخ عبدالرسول، همچون اجداد خود به پختن آش امام حسین(ع) در روز اربعین همت میگماشتند.
بدین صورت که از روزها قبل از مراسم خانواده فاضلی به تهیه لوازم آش میپرداختند و مردان برای آتش دیگهای آش هیزم اماده میکردند و زنان نیز به تهیه دیگ وظروف لازم همت مینمودند.
با اماده شدن لوازم ، توسط خانواده فاضلی گوسفندانی قربانی میشود و توسط مردان و زنان اماده طبخ میشود.
از غروب شب اربعین در منزل شیخ فاضل شور و غوغایی وصف ناشدنیست و تمام دوستداران حسین(ع) در تکاپو جنب و جوش هستند.
و همه اقوام و آشنایان در این امر خانواده فاضلی را کمک میکنند و تاصبح آش به هم میزنند و نذر و نیاز و آرزو میکنند.
از اوایل دهه ۹۰ که زنده یاد حاج شیخ عبدالرسول فاضلی به شیراز هجرت نمود
پختن آش امام حسین(ع) در روز اربعین را برادر زاده خود آقای صمد فاضلی سپرد که هرساله به نحو احسن انجام داده
و بسیاری از عاشقان به امام حسین(ع) از غروب شب اربعین در منزل مذکور حاضر شده و به اتفاق خانوادهای فاضلی تا طلوع صبح اربعین به هم زدن و پختن آش میپردازند.
در این مراسم ک از شب تا صبح همه عزیزان بیدار هستند،
افرادی که مداحی میکنند در حین هم زدن آش در رثای اهل بیت به مداحی پرداخته و حاضرین نیز با صلواتهای متعدد انها را همراهی میکنند.
همچنین از طرف خانواده فاضلی همه حاضرین توسط چای و شیرینی های نذری پذیرایی میگردند.عا
در ادامه مراسم روضه خوانی و مداحی در صبح روز اربعین در مسجد جامع احمد روستای ترکان که در مجاورت خانه آبا و اجدادی این خاندان است اجرا و هیئت های مذهبی (سینه زنی و زنجیر زن) روستا در مراسم حضور یافته و بعد از مراسم توسط آش برای صبحانه پذیرایی میشوند.
و مقدار زیادی از این آش توسط افرادی به درب منزل اهالی برده و یا خود جهت گرفتن آش هنگام سحر به این منزل مراجعه میکنند.
این مراسم موقوفاتی نیز دارد
خدا رحمت کند حاج زهرا زنی مومنه اهل هرات و ساکن ترکان که زمینی وقف میکند برای اربعین که پای چنار قهوه خانه ترکان میباشد و موقوفه ای دگر نیز در مجاورت جایگاه چهارده معصوم (ع )میباشد برای امورات همین اربعین هم اکنون در اداره اوقاف هرات و با تولیت جناب آقای عبدالعزیز فاضلی انجام میپذیرد.
امسال(1403) برای اولین بار این مراسم در غم فقدان زنده یاد آشیخ عبدالرسول فاضلی، توسط برادرزاده ایشان جناب آقای صمد فاضلی اجرا خواهد گردید.
با تشکر از بزرگواران:
آقایان فرجام و عبدالعزیز فاضلی
بخاطر همکاری در نگارش این متن
با احترام
عیسی یزدانی #ماره
💎 @maareh
توسط خاندان بزرگ #فاضلی
در روستای تاریخی ترکان ب قلم#ماره
#اربعین_و_آش
در گذشته، نزدیک اربعین یا سایر مناسبتهای مذهبی که می شد، مردانی بر روی چهارپایان سوار می شدند و در کوی و برزن می گشتند و چاووشی می خواندند و مردم متوجه می شدند که قرار است آش نذری طبخ شود بنابراین هر کس نذر خود را و آنچه که نیت داشت از وسایل آش به آنها می داد و مواد اولیه یک جا جمع می شد و در روز موعود، آش امام حسین (ع) پخته می شد.
پس از پخت آش، همین مردان دیگ های آش را در میان کوچه ها به ویژه در منازل سالمندان توزیع می کردند.
سابقه پختن آش اربعین در روستای تــرکان
در روستای ترکان نیز همچون دیگر بلاد ایران زمین ، بودند مردمانی از جنس "مهـــر" که به بهانه اربعین و امام حسین(ع) اجاق آشی برپا!!!!
تا بفکر تنگدستانی باشند که در زمانهای گذشته شاید تنها خوردن کاسه آشی قوت روزگارشان بود.
در وصیت نامه بزرگانی چون شیخ فاضل (جد بزرگوارخانواده بزرگ فاضلی) و کربلایی علی عمرانی(پدر دکتر سعد الله عمرانی)
میخوانیم:
پختن آش نذری امام حسین(ع) از جمله کارهاییست که انجامش میدهیم تا هم قوتی به تنگدستان رسد و شفاعتی ما را حاصل...
مراسم اربعین در منزل مرحوم حاج فاضل الطلاب هرابرجانی نزدیک به دو قرن قدمت دارد که بیش از ۸۰ سال آن را جناب حاج شیخ عبدالرسول فاضلی بخاطر دارد بعد از مراجعت مرحوم حاج فاضل که بیش از ۱۸ سال تحصیلات علوم دینی در نجف اشرف داشتند نذر اربعین را بنیان نهادند .
حداقل بیش از ۷۰ سال خود مرحوم حاج فاضل و مرحوم شیخ امیر حمزه فاضلی این مراسم را هر ساله انجام داده اند
بعد از ارتحال مرحوم حاج فاضل مرحوم شیخ ابوالقاسم فاضلی به برگزاری مراسم فوق همت مینمودند.
بعد از ارتحال مرحوم شیخ ابوالقاسم فاضلی از سال ۱۳۵۲ تا سال ۱۳۹۰ زنده یاد حاج شیخ عبدالرسول فاضلی در منزل پدری انجام میدادندـ
در همین راستا تا ما یاد میدهیم از زمان کودکی در منزل این بزرگواران توسط شیخ عبدالرسول، همچون اجداد خود به پختن آش امام حسین(ع) در روز اربعین همت میگماشتند.
بدین صورت که از روزها قبل از مراسم خانواده فاضلی به تهیه لوازم آش میپرداختند و مردان برای آتش دیگهای آش هیزم اماده میکردند و زنان نیز به تهیه دیگ وظروف لازم همت مینمودند.
با اماده شدن لوازم ، توسط خانواده فاضلی گوسفندانی قربانی میشود و توسط مردان و زنان اماده طبخ میشود.
از غروب شب اربعین در منزل شیخ فاضل شور و غوغایی وصف ناشدنیست و تمام دوستداران حسین(ع) در تکاپو جنب و جوش هستند.
و همه اقوام و آشنایان در این امر خانواده فاضلی را کمک میکنند و تاصبح آش به هم میزنند و نذر و نیاز و آرزو میکنند.
از اوایل دهه ۹۰ که زنده یاد حاج شیخ عبدالرسول فاضلی به شیراز هجرت نمود
پختن آش امام حسین(ع) در روز اربعین را برادر زاده خود آقای صمد فاضلی سپرد که هرساله به نحو احسن انجام داده
و بسیاری از عاشقان به امام حسین(ع) از غروب شب اربعین در منزل مذکور حاضر شده و به اتفاق خانوادهای فاضلی تا طلوع صبح اربعین به هم زدن و پختن آش میپردازند.
در این مراسم ک از شب تا صبح همه عزیزان بیدار هستند،
افرادی که مداحی میکنند در حین هم زدن آش در رثای اهل بیت به مداحی پرداخته و حاضرین نیز با صلواتهای متعدد انها را همراهی میکنند.
همچنین از طرف خانواده فاضلی همه حاضرین توسط چای و شیرینی های نذری پذیرایی میگردند.عا
در ادامه مراسم روضه خوانی و مداحی در صبح روز اربعین در مسجد جامع احمد روستای ترکان که در مجاورت خانه آبا و اجدادی این خاندان است اجرا و هیئت های مذهبی (سینه زنی و زنجیر زن) روستا در مراسم حضور یافته و بعد از مراسم توسط آش برای صبحانه پذیرایی میشوند.
و مقدار زیادی از این آش توسط افرادی به درب منزل اهالی برده و یا خود جهت گرفتن آش هنگام سحر به این منزل مراجعه میکنند.
این مراسم موقوفاتی نیز دارد
خدا رحمت کند حاج زهرا زنی مومنه اهل هرات و ساکن ترکان که زمینی وقف میکند برای اربعین که پای چنار قهوه خانه ترکان میباشد و موقوفه ای دگر نیز در مجاورت جایگاه چهارده معصوم (ع )میباشد برای امورات همین اربعین هم اکنون در اداره اوقاف هرات و با تولیت جناب آقای عبدالعزیز فاضلی انجام میپذیرد.
امسال(1403) برای اولین بار این مراسم در غم فقدان زنده یاد آشیخ عبدالرسول فاضلی، توسط برادرزاده ایشان جناب آقای صمد فاضلی اجرا خواهد گردید.
با تشکر از بزرگواران:
آقایان فرجام و عبدالعزیز فاضلی
بخاطر همکاری در نگارش این متن
با احترام
عیسی یزدانی #ماره
💎 @maareh
#ماره_نامه_سرگشاده
به اداره های محترم فرهنگ و ارشاد اسلامی شهرستانهای خاتم و مروست
از #ماره
اولین مرکز اطلاع رسانی در منطقه هرات و مروست افتتاح 1388پایان کار ۱۴۰۳
با سلام و احترام
بنده عیسی یزدانی(شاعر،نویسنده،گزارشگر) اهل تُرکان که بیش از پانزده سال اطلاع رسانی در
دهستان هرابرجان(تُرکان،هرابرجان،رحمت آباد) و محدودی از منطقه را با #مجوز شورای اسلامی وقت بر عهده داشتم،هیچگاه به خود اجازه ادعای خبرنگار بودن را ندادم. در بسیاری از روزهای خبرنگار ،
و جلسات تمجید و تشویق خبرنگاران منطقه نه دعوت شدم و نه حضور داشتم و نه از بزرگوارن مسول توقع دعوت و تشویق، به هیچ سازمان و نهاد سیاسی و مذهبی وابسته نبوده و تنها یک خبررسان مردمی بودم و همان مردم بزرگوار نیز خود قضاوت خواهند کرد و آرزوی قلبی من رضایت خاطر مردم بود و بس.
اما امروزه میبینم هر شخصی که ادعای اندک سوادی و مالک یه گوشی اندروید شده، ب خود اجازه زدن گروه و کانال آنهم از نوع خبری داده و در هر نقطه و مکانی ،هر خبری را دم دست داشت برای مخاطبین کانال و بعضا گروههای مجازی منطقه ارسال میکند.
با توجه به کثرت مخاطبان همشهری در منطقه هرات و مروست و شهرهای سراسر ایران و جهان، همچنین بعلت عدم اطلاع و شناخت مخاطبین از گرایش و خصوصیات مدیران اینگونه کانالهای اطلاع رسانی، و صرفا به دلیل حضور این افراد در منطقه و یا نسبت قومی با مدیران کانال به ناچار اطمینان نموده و از روی استیصال و گرفتن خبر و اطلاعات منطقه زادگاه خویش، در هر کانال و گروهی که مربوط به منطقه باشد، عضو شده و خبرهای ارسالی مدیران و ادمینهای فوق را (اگر چه درست یا نادرست) اما بعنوان منبع موثق اخبار منطقه پذیرفته و بر اساس همان خبر مراتب را قبول و تجزیه و تحلیل می نمایند.
اما عزیزان مسول
ما امروزه در دنیای دیجیتال و قرن پیشرفت تکنولوژی زندگی میکنیم و فضای مجازی با فضای حقیقی یکی شده و جزو لاینفک زندگی مردم است.درفضای مجازی کودک و پیر و جوان و زن و مرد در حال رَصَد پست های ارسالیست و میبیند و میشنود و متاثر از آن خواهد شد.
آیا وقت آن نرسیده که نظارتی کلی بر اینگونه افرادی که خود را احیانا خبرنگار دانسته، و هر چند وقت کانال و گروهی را ایجاد و جذب مخاطب میکند، داشت؟
افرادی که خواسته یا ناخواسته بدون تفکر و بدون تحقیق اقدام به زدن کانال و گروه نموده و در بسیاری از مواقع حق خبرنگارانی که سالها در هنرستان و دانشگاه به این حرفه مقدس رسیده ،را پایمال کرده و با ادعای خبرنگار ، بدون منبع و بدون تحقیق خبری را سریع به مخاطب میرسانند.
بعنوان مثال بنده در دهه نود اگر قرار بود خبر درگذشت فردی خاصه جوان را از طریق #ماره اطلاع رسانی کنم.
اول به حداقل سه نفر از اعضای خانواده متوفی تماس گرفته و هماهنگی کرده بعد خبر فوت را ارسال میکردم،چرا که شاید فرزند یا برادر جوان فوت شده در شهری دیگر اطلاع نداشته باشد،شاید دخترش در خوابگاه دانشجویان به محض دیدن خبر دچار شوک شود.اینگونه بود که بنده با هماهنگی کامل خانواده تمام جوانب را در نظر گرفته و اقدام به ارسال خبر میکردم.
اما امروزه هر شخصی همسایه اش فوت کرد،بدون هیچگونه تفکر و آگاهی از تبعات آن، خبر تصادف، سکته،فوت افراد را رسانه ای میکند.بدون احساس مسولیت از اینکه شاید فرزند یا برادر متوفی در گرمای۵۰ درجه عسلویه ناگهان خبر تصادف عزیزش را در گروه و کانالی که عضو هست،ببینید و ..ـ
و آنوقت تبعات حاصل از این دردو رنج و خدایی ناکرده جبران ناپذیر را چه کسی بر عهده میگیرد؟!!
سوای این موارد ارسال پست هایی که بدون تحقیق و تفکر ارسال میکنند و مستقیما بروی مخاطب اثر گذاشته و برخی تبعاتی دارد که خود واقفید..!
بنابراین از مسولان محترم امر خاصه عزیزان در ارشاد اسلامی تقاضا دارم در اولین فرصت نسبت به تفکیک خبرنگاران حرفه ای و مسولیت پذیر در شهرستان و دادن مجوز فعالیت، اقدام نموده و در مقابل افرادی که خودسرانه و بدون منبع به نشر خبرها اقدام مینمایند برخورد نمایید، تا مردمان عزیز هرات و مروست در هرکجای دنیا که باشند،در کمال آرامش به زندگی خود پرداخته و اطلاعات دقیق را از منابع خبری که تحت نظارت و معرفی شده از طرف مسولان امر هست را دنبال فرمایند.
درپایان یک نصیحت به خبرنگاران
خبرنگار عزیز اگر بخواهید اعتبار خود را حفظ کنید و قابل اعتماد بمانید، رعایت دقت و صحت خبر ضروریست. مخاطب شما، اشتباه را فراموش نمی کند و نادیده نمی گیرد. اگراشتباه تکرار شود، مخاطب به تمام گزارش و خبرهای بعدی، اگرچه اشتباهی هم در آنها نباشد، مظنون می شود.
آرزو میکنم همیشه با خبرهای شادی آفرین دل مردمان را شاد کنیم.
با تقدیم احترام
عیسی یزدانی
پشتیبان سابق مرکز اطلاع رسانی هرابرجان (ماره)
رونوشت: جهت اطلاع و اقدامات احتمالی
۱_دفترامامان محترم جمعه شهرستانهای خاتم و مروست
۲_ فرمانداریهای محترم خاتم و مروست
💎 @maareh
به اداره های محترم فرهنگ و ارشاد اسلامی شهرستانهای خاتم و مروست
از #ماره
اولین مرکز اطلاع رسانی در منطقه هرات و مروست افتتاح 1388پایان کار ۱۴۰۳
با سلام و احترام
بنده عیسی یزدانی(شاعر،نویسنده،گزارشگر) اهل تُرکان که بیش از پانزده سال اطلاع رسانی در
دهستان هرابرجان(تُرکان،هرابرجان،رحمت آباد) و محدودی از منطقه را با #مجوز شورای اسلامی وقت بر عهده داشتم،هیچگاه به خود اجازه ادعای خبرنگار بودن را ندادم. در بسیاری از روزهای خبرنگار ،
و جلسات تمجید و تشویق خبرنگاران منطقه نه دعوت شدم و نه حضور داشتم و نه از بزرگوارن مسول توقع دعوت و تشویق، به هیچ سازمان و نهاد سیاسی و مذهبی وابسته نبوده و تنها یک خبررسان مردمی بودم و همان مردم بزرگوار نیز خود قضاوت خواهند کرد و آرزوی قلبی من رضایت خاطر مردم بود و بس.
اما امروزه میبینم هر شخصی که ادعای اندک سوادی و مالک یه گوشی اندروید شده، ب خود اجازه زدن گروه و کانال آنهم از نوع خبری داده و در هر نقطه و مکانی ،هر خبری را دم دست داشت برای مخاطبین کانال و بعضا گروههای مجازی منطقه ارسال میکند.
با توجه به کثرت مخاطبان همشهری در منطقه هرات و مروست و شهرهای سراسر ایران و جهان، همچنین بعلت عدم اطلاع و شناخت مخاطبین از گرایش و خصوصیات مدیران اینگونه کانالهای اطلاع رسانی، و صرفا به دلیل حضور این افراد در منطقه و یا نسبت قومی با مدیران کانال به ناچار اطمینان نموده و از روی استیصال و گرفتن خبر و اطلاعات منطقه زادگاه خویش، در هر کانال و گروهی که مربوط به منطقه باشد، عضو شده و خبرهای ارسالی مدیران و ادمینهای فوق را (اگر چه درست یا نادرست) اما بعنوان منبع موثق اخبار منطقه پذیرفته و بر اساس همان خبر مراتب را قبول و تجزیه و تحلیل می نمایند.
اما عزیزان مسول
ما امروزه در دنیای دیجیتال و قرن پیشرفت تکنولوژی زندگی میکنیم و فضای مجازی با فضای حقیقی یکی شده و جزو لاینفک زندگی مردم است.درفضای مجازی کودک و پیر و جوان و زن و مرد در حال رَصَد پست های ارسالیست و میبیند و میشنود و متاثر از آن خواهد شد.
آیا وقت آن نرسیده که نظارتی کلی بر اینگونه افرادی که خود را احیانا خبرنگار دانسته، و هر چند وقت کانال و گروهی را ایجاد و جذب مخاطب میکند، داشت؟
افرادی که خواسته یا ناخواسته بدون تفکر و بدون تحقیق اقدام به زدن کانال و گروه نموده و در بسیاری از مواقع حق خبرنگارانی که سالها در هنرستان و دانشگاه به این حرفه مقدس رسیده ،را پایمال کرده و با ادعای خبرنگار ، بدون منبع و بدون تحقیق خبری را سریع به مخاطب میرسانند.
بعنوان مثال بنده در دهه نود اگر قرار بود خبر درگذشت فردی خاصه جوان را از طریق #ماره اطلاع رسانی کنم.
اول به حداقل سه نفر از اعضای خانواده متوفی تماس گرفته و هماهنگی کرده بعد خبر فوت را ارسال میکردم،چرا که شاید فرزند یا برادر جوان فوت شده در شهری دیگر اطلاع نداشته باشد،شاید دخترش در خوابگاه دانشجویان به محض دیدن خبر دچار شوک شود.اینگونه بود که بنده با هماهنگی کامل خانواده تمام جوانب را در نظر گرفته و اقدام به ارسال خبر میکردم.
اما امروزه هر شخصی همسایه اش فوت کرد،بدون هیچگونه تفکر و آگاهی از تبعات آن، خبر تصادف، سکته،فوت افراد را رسانه ای میکند.بدون احساس مسولیت از اینکه شاید فرزند یا برادر متوفی در گرمای۵۰ درجه عسلویه ناگهان خبر تصادف عزیزش را در گروه و کانالی که عضو هست،ببینید و ..ـ
و آنوقت تبعات حاصل از این دردو رنج و خدایی ناکرده جبران ناپذیر را چه کسی بر عهده میگیرد؟!!
سوای این موارد ارسال پست هایی که بدون تحقیق و تفکر ارسال میکنند و مستقیما بروی مخاطب اثر گذاشته و برخی تبعاتی دارد که خود واقفید..!
بنابراین از مسولان محترم امر خاصه عزیزان در ارشاد اسلامی تقاضا دارم در اولین فرصت نسبت به تفکیک خبرنگاران حرفه ای و مسولیت پذیر در شهرستان و دادن مجوز فعالیت، اقدام نموده و در مقابل افرادی که خودسرانه و بدون منبع به نشر خبرها اقدام مینمایند برخورد نمایید، تا مردمان عزیز هرات و مروست در هرکجای دنیا که باشند،در کمال آرامش به زندگی خود پرداخته و اطلاعات دقیق را از منابع خبری که تحت نظارت و معرفی شده از طرف مسولان امر هست را دنبال فرمایند.
درپایان یک نصیحت به خبرنگاران
خبرنگار عزیز اگر بخواهید اعتبار خود را حفظ کنید و قابل اعتماد بمانید، رعایت دقت و صحت خبر ضروریست. مخاطب شما، اشتباه را فراموش نمی کند و نادیده نمی گیرد. اگراشتباه تکرار شود، مخاطب به تمام گزارش و خبرهای بعدی، اگرچه اشتباهی هم در آنها نباشد، مظنون می شود.
آرزو میکنم همیشه با خبرهای شادی آفرین دل مردمان را شاد کنیم.
با تقدیم احترام
عیسی یزدانی
پشتیبان سابق مرکز اطلاع رسانی هرابرجان (ماره)
رونوشت: جهت اطلاع و اقدامات احتمالی
۱_دفترامامان محترم جمعه شهرستانهای خاتم و مروست
۲_ فرمانداریهای محترم خاتم و مروست
💎 @maareh
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
#ماره_سکانس🍀
نمایی از فیلم"جهنم"
ـــــــــــــــــــــــــــــــ
کمک خانم پوری بنایی و نوه مرحوم فردین به کودکان سیستان و بلوچستان به مناسبت سال تحصیلی👍
💎 @maareh
نمایی از فیلم"جهنم"
ـــــــــــــــــــــــــــــــ
کمک خانم پوری بنایی و نوه مرحوم فردین به کودکان سیستان و بلوچستان به مناسبت سال تحصیلی👍
💎 @maareh
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
#ماره_کلیپ 🍀
این قسمت: #کـوزه
زندگی کوزه آبى خنک و رنگین است آب این کوزه گهی تلخ گهی شور و گهی شیرین است
زندگی گرمی دلهای ب هم پیوسته است تا در آن دوست نباشد همه درها بسته است🍀🤚
💎 @maareh
این قسمت: #کـوزه
زندگی کوزه آبى خنک و رنگین است آب این کوزه گهی تلخ گهی شور و گهی شیرین است
زندگی گرمی دلهای ب هم پیوسته است تا در آن دوست نباشد همه درها بسته است🍀🤚
💎 @maareh