"دم عشق،دمشق"
1.7K subscribers
3.2K photos
643 videos
139 files
698 links
Download Telegram
"دم عشق،دمشق"
گرچه نامم مدافع حرم است گرچه با خود سلاح آوردم به امید تو آمدم به سفر من به اینجا پناه آوردم ... "لبيك يا زينب [سلام الله عليها]" 🔘 @labbaykeyazeinab
برشى از خاطرات سرباز گمنام مدافع حرم؛

🌷بسم رب الشهداء و الصدیقین🌷

"ز کودکی خادم این تبار محترمم، چونان حبیب مظاهر مدافع حرمم؛ (بخش سوم)، تلاش براى اعزام" ...

🔻آخر فروردین كه از #عراق برگشتم فکر مى‌کردم آرام شدم و به آرزویی که داشتم رسیدم. ولی به قول دوستان "#قرار_ما_بر_بی‌قراری_بود". #پیگیری براى #اعزام باز هم شروع شده بود که یکی از دوستان گفت: "یك دوره تخصصی ادوات هست مى‌آیی؟" گفتم با جان و دل می‌آیم. دوره در مرکز استان بود و من تا آنجا حدود ٩٠ کیلومتر فاصله داشتم. هر روز ساعت ٥ #صبح بیدار می‌شدم. چون در منطقه ما آن وقتِ صبح ماشین نبود، چهار پنج کیلومتر را پیاده می‌رفتم و بعد سوار ماشین می‌شدم. بعضی روزها هم با موتور مسیر را طی می‌کردم که زود برسم.
🔸خلاصه دوره با #موفقیت تمام شد ولی خبری از اعزام نبود. مجدد به فکر #فاطمیون افتادم و با یکی از همرزمان که پیگیر بود صحبت کردم. تصمیم گرفتیم که #لهجه_افغانستانی یاد بگیریم. کم و بیش با هم کار می‌کردیم و اصطلاحات را یاد می‌گرفتیم. ایشان تعدادی از بزرگواران افغانستانی را پیدا کردند و يك گروه تشکیل دادند. بعد کار جدی‌تر شد و شب و روز تمرین #لهجه می‌کردیم. وقتی با هم تلفنی صحبت می‌کردیم با لهجه افغانستانی گپ می‌زدیم.
🔺ایشان چون حوالی #مشهد بودند، بهتر به رزمندگان فاطمیون دسترسی داشتند و پیشرفتشان بهتر بود. برای همین هم خيلى زود براى #ثبت‌نام اقدام کردند. ولى چون در دفتر اعزام مشهد تابلو شده بود، مجبور شد به تهران بیاید و در آنجا با #موفقیت ثبت‌نام کرد. من دل تو دلم نبود. ولی #مشکلاتی وجود داشت که باید اول حل می‌شدند بعد برای ثبت‌نام اقدام می‌کردم.

صفحه ٣
ادامه دارد ...

#ز_کودکی_خادم_این_تبار_محترمم

🔘 @labbaykeyazeinab
"دم عشق،دمشق"
آمد به جوش غیرت عباسی‌ات که بعد با تیغ‌های تشنه به خون تن به تن شدی می‌دیدمت که لحظه آخر به رسم عشق گریان آن غریب بدون کفن شدی ... 🔘 @labbaykeyazeinab
برشى از خاطرات سرباز گمنام مدافع حرم؛

🌷بسم رب الشهداء و الصدیقین🌷

"ز کودکی خادم این تبار محترمم، چونان حبیب مظاهر مدافع حرمم؛ (بخش چهارم)، تلاش براى اعزام" ...

🔻با دوستم چند روز بعد تماس گرفتند و گفتند که برای #اعزام به پادگان بیاید. ایشان به من زنگ زد و گفت: "من دارم می‌روم حلال کن و ..." خلاصه قرار شد هر موقع تلفن پیدا کرد به من زنگ بزند و برايم توضیح بدهد که شرایط چه‌طوری هست که من هم آماده بشوم.
🔸ظهر روزی که رفت برای اعزام، زنگ زد و گفت: "تابلو شدم و من را بيرون انداختند". نمی‌دانستم بخندم یا گریه کنم. بعد این همه رفت‌وآمد دوباره رسیدم سر نقطه اول. ولی "گدای بی بی زینب [سلام الله عليها] به این زودی بی‌خیال نمى‌شد". آدرس محل ثبت‌نام قم را پیدا کردم و رفتم قم. چند روزی #لهجه_افغانستانى را با دوستانی که آنها هم مثل من دنبال اعزام با #فاطمیون بودند و واسطه رفاقت‌مان #شهید_ابوعلی بود تمرین کردیم.
🔺با مسئول اعزام تماس كه گرفتم، گفت ساعت ده فلان مکان بیایيد. ساعت ده رفتم و آنجا چند تا از برادران افغانستانی را دیدم که برای #ثبت‌نام آمده بودند. با آنها گپى زدم تا ثبت‌نام شروع شد. یکی یکی کارهای ثبت‌نام را انجام می‌دادند. نوبت به من كه رسید از همان اول شک کردند و شروع کردند به سوال و جواب. که از کجای افغانستانی؟ چند کلاس سواد داری؟ در ایران کجا بودی؟ چه‌طورى ایران آمدى؟خانواده‌ات کجا هستند؟

صفحه ٤
ادامه دارد ...

#ز_کودکی_خادم_این_تبار_محترمم

🔘 @labbaykeyazeinab