"دم عشق،دمشق"
نوکر نرود به کربلا پس چه کند...؟ خود را نرساند به شما پس چه کند...؟ قلبش به کرمخانه ارباب خوش است ... گر رو نزند به آشنا پس چه کند...؟ ✍️ عكس نوشت: شهيد مدافع حرم حسين معز غلامى 🔘 @labbaykeyazeinab
روايتى از شهيد مدافع حرم حسين معز غلامى؛
🌷بسم رب الشهداء و الصديقين🌷
"کنار قدمهای جابر سوی نینوا رهسپاریم، ستونهای این جاده را ما به شوق حرم میشماریم؛ (بخش شانزدهم)، سلام بر ارباب" ...
🔻حسین راست میگفت ...
#محرم تموم شده بود و یک ماهی مونده بود به #اربعین. رفقا همه دنبال کارا بودن تا راهی بشن. منم میخواستم برم ولی بعضیا میگفتن: "اربعین شلوغه و توهم بار اولته؛ یه وقت دیگه تو خلوتی برو."
🔸یه شب حسین پیام داد گفت: "چی شد داداش؟ دنبال کارات هستی؟"
گفتم حقیقتش نه. میخوام تو خلوتی برم، یه دل سیر #زیارت کنم ...
گفت: "حرفت درسته، هر موقع بتونی بری حرم و ارباب بطلبه خوبه ... ولی اربعین یه حال دیگه داره خستگی و شلوغی و ..."
گفتم: "خیلی اذیت میشیما!!!"
گفت: "لذتش به خستگی و در به دریشه. تو بیا، چشمت به #حرم بخوره همش یادت میره. قول بده از فردا بری دنبال کارات."
گفتم: "چشم".
🔸گذشت ...
رسیدم به #ستونهای آخرِ طریق؛ چشمم خورد به چراغهای گنبد و گلدسته حرم #حضرت_عباس [علیه السلام]. ناخودآگاه #اشک میریختم. حسین به پهنای صورت اشک میریخت انگار داشت ارباب رو میدید و التماس میکرد ...
حسین راست میگفت، همش یادم رفت. بین اون همه صدا و هیاهو و کوفتگی، عجب سلامی بود ! ...
🔺وقتی برگشتیم بعداً پرسیدم: "حسین چرا تو آنقدر سعی میکردی سختی بکشی؟! با کتف داغونت، کوله منم میبردی وقتی حالم بد بود" ...
گفت: "داداش #لذت این #سفر همش به اذیت شدن هاشه ... تو اون همه #صدا، ارباب صدا تو بشنوه بسه! "
راست میگفت، ارباب صداشو شنید و خوب هم جوابشو داد ...
صفحه ١٦
ادامه دارد ...
✍️ مجموعه #منش_شهدا
#اربعين_قدم_به_قدم_با_شهدا
🔘 @labbaykeyazeinab
🌷بسم رب الشهداء و الصديقين🌷
"کنار قدمهای جابر سوی نینوا رهسپاریم، ستونهای این جاده را ما به شوق حرم میشماریم؛ (بخش شانزدهم)، سلام بر ارباب" ...
🔻حسین راست میگفت ...
#محرم تموم شده بود و یک ماهی مونده بود به #اربعین. رفقا همه دنبال کارا بودن تا راهی بشن. منم میخواستم برم ولی بعضیا میگفتن: "اربعین شلوغه و توهم بار اولته؛ یه وقت دیگه تو خلوتی برو."
🔸یه شب حسین پیام داد گفت: "چی شد داداش؟ دنبال کارات هستی؟"
گفتم حقیقتش نه. میخوام تو خلوتی برم، یه دل سیر #زیارت کنم ...
گفت: "حرفت درسته، هر موقع بتونی بری حرم و ارباب بطلبه خوبه ... ولی اربعین یه حال دیگه داره خستگی و شلوغی و ..."
گفتم: "خیلی اذیت میشیما!!!"
گفت: "لذتش به خستگی و در به دریشه. تو بیا، چشمت به #حرم بخوره همش یادت میره. قول بده از فردا بری دنبال کارات."
گفتم: "چشم".
🔸گذشت ...
رسیدم به #ستونهای آخرِ طریق؛ چشمم خورد به چراغهای گنبد و گلدسته حرم #حضرت_عباس [علیه السلام]. ناخودآگاه #اشک میریختم. حسین به پهنای صورت اشک میریخت انگار داشت ارباب رو میدید و التماس میکرد ...
حسین راست میگفت، همش یادم رفت. بین اون همه صدا و هیاهو و کوفتگی، عجب سلامی بود ! ...
🔺وقتی برگشتیم بعداً پرسیدم: "حسین چرا تو آنقدر سعی میکردی سختی بکشی؟! با کتف داغونت، کوله منم میبردی وقتی حالم بد بود" ...
گفت: "داداش #لذت این #سفر همش به اذیت شدن هاشه ... تو اون همه #صدا، ارباب صدا تو بشنوه بسه! "
راست میگفت، ارباب صداشو شنید و خوب هم جوابشو داد ...
صفحه ١٦
ادامه دارد ...
✍️ مجموعه #منش_شهدا
#اربعين_قدم_به_قدم_با_شهدا
🔘 @labbaykeyazeinab
Forwarded from عکس نگار
🗞 برشى از مطلب گردآورى شده توسط شهيد مدافع حرم مرتضى عطايى (ابوعلى) در رثاى همسنگر شهيدش مصطفى صدرزاده (سيدابراهيم)؛
⚫️ «سيدابراهيم»
مىدرخشيد و #راه ما زخميان با #نور شما #روشن مىگردد ...
#سيد تو هميشه زندهاى و ما زندگانی #مرده بيش نيستيم ...
#مصطفى جان، جهانى رها در صدايت بود و #قفس شرمگين از #شوق پروازت …
به سرسبزى نخل #ايثار …
به اين آيهها تناور …
دلا، گر نهاى سنگ، #ايمان بياور …
دنياى تو #فاطمهات بودند و #محمدعلی، ولى باید #سيدابراهيم باشی تا به آسانى از آنها بگذرى …
كل يوم #عاشورا و كل عرض #كربلا …
و اين جملهايست كه پشت #شيطان و شيطانيان را مىلرزاند كه هر روزمان عاشوراست و سيدابراهيم كه باشى خودت را به #كاروان عاشورای سال شصت و يك هجرى مىرسانى و فراتر از #زمان و #مكان در #قافله عاشورائيان جا مىگيرى و #جان مىدهى ...
و خوب مىدانى كه روز #عاشورا را غروبى نيست و #ارض كربلا را مرزى …
سيدابراهيم كه باشى #ظهر تاسوعا مهمان #عباس علمدارى و همنشين اربابت اباعبدالله الحسين عليهالسلام
غروبهاى #دمشق دلگير است، كافيست دلت گير باشد.
سينهات مىسوزد. به #غربت بىبى كه فكر مىكنى دور از همسر و برادران و پدر و مادر باشى ….
و گروهى #كافر هم چشم به #حرمت حريمت داشته باشند؟
نداى هل من ناصر ينصرنى #حسين سالهاست كه در #گوش تاريخ مىپيچد و مىپيچد ... مگر مىشود #شيعه باشى و نشنوى ...؟ سيدابراهيم باشى و #حسين فرا خواندت براى #دفاع از خواهر و دخترش و نشنوی؟
#صدا به گوشت مىرسد و اگر #عاشق باشى ميلههاى #قفس را نمىبينى و #حصار تن را مىشكنى و نه با پا كه با سر مىروى ... سيدابراهيم كه باشى صداى مولايت و تلخى #غربت عمهات آرامت نمىگذارد.
📸 عكس نوشت: دستخط شهيد مدافع حرم مرتضى عطايى (ابوعلى)
«دم عشق، دمشق»
پیامرسان سروش
🔘 http://sapp.ir/Labbaykeyazeinabs
پیامرسان تلگرام
🔘 https://tttttt.me/Labbaykeyazeinab
⚫️ «سيدابراهيم»
مىدرخشيد و #راه ما زخميان با #نور شما #روشن مىگردد ...
#سيد تو هميشه زندهاى و ما زندگانی #مرده بيش نيستيم ...
#مصطفى جان، جهانى رها در صدايت بود و #قفس شرمگين از #شوق پروازت …
به سرسبزى نخل #ايثار …
به اين آيهها تناور …
دلا، گر نهاى سنگ، #ايمان بياور …
دنياى تو #فاطمهات بودند و #محمدعلی، ولى باید #سيدابراهيم باشی تا به آسانى از آنها بگذرى …
كل يوم #عاشورا و كل عرض #كربلا …
و اين جملهايست كه پشت #شيطان و شيطانيان را مىلرزاند كه هر روزمان عاشوراست و سيدابراهيم كه باشى خودت را به #كاروان عاشورای سال شصت و يك هجرى مىرسانى و فراتر از #زمان و #مكان در #قافله عاشورائيان جا مىگيرى و #جان مىدهى ...
و خوب مىدانى كه روز #عاشورا را غروبى نيست و #ارض كربلا را مرزى …
سيدابراهيم كه باشى #ظهر تاسوعا مهمان #عباس علمدارى و همنشين اربابت اباعبدالله الحسين عليهالسلام
غروبهاى #دمشق دلگير است، كافيست دلت گير باشد.
سينهات مىسوزد. به #غربت بىبى كه فكر مىكنى دور از همسر و برادران و پدر و مادر باشى ….
و گروهى #كافر هم چشم به #حرمت حريمت داشته باشند؟
نداى هل من ناصر ينصرنى #حسين سالهاست كه در #گوش تاريخ مىپيچد و مىپيچد ... مگر مىشود #شيعه باشى و نشنوى ...؟ سيدابراهيم باشى و #حسين فرا خواندت براى #دفاع از خواهر و دخترش و نشنوی؟
#صدا به گوشت مىرسد و اگر #عاشق باشى ميلههاى #قفس را نمىبينى و #حصار تن را مىشكنى و نه با پا كه با سر مىروى ... سيدابراهيم كه باشى صداى مولايت و تلخى #غربت عمهات آرامت نمىگذارد.
📸 عكس نوشت: دستخط شهيد مدافع حرم مرتضى عطايى (ابوعلى)
«دم عشق، دمشق»
پیامرسان سروش
🔘 http://sapp.ir/Labbaykeyazeinabs
پیامرسان تلگرام
🔘 https://tttttt.me/Labbaykeyazeinab