"دم عشق،دمشق"
داده خدا مقام مرا خادم الحسین [ع] ارباب خوانده نام مرا خادم الحسین [ع] ارباب من بدستِ کریمش نوشته است نسلِ علیَ الدوامِ مرا خادم الحسین [ع] ✍️ عكس نوشت: شهيد على محمد قربانى 🔘 @labbaykeyazeinab
روايتى از سردار شهيد مدافع حرم على محمد قربانى؛
🌷بسم رب الشهداء و الصديقين🌷
"کنار قدمهای جابر سوی نینوا رهسپاریم، ستونهای این جاده را ما به شوق حرم میشماریم؛ (بخش هفدهم)، خادم با اخلاص" ...
🔻سال ٩٠ بود. هنوز شور #اربعین در ایران بدین صورت زبانه نکشیده بود. تعداد زوّاری که از ایران راهی #کربلا میشدند روز به روز بیشتر میشد. دو مرز در استان خوزستان وجود داشت، یکی شلمچه و دیگری چذابه. #مرز چذابه هنوز به صورت پایانه مسافری تجهیز نشده بود و امکانات کامل برای تردد زوار در آن مهیا نبود ولی مردم که میدانستند از آنجا هم میشود وارد عراق شد، به سمت مرز هجوم آورده بودند.
🔸یک روز با سردار شهید حاج على محمد قربانى در محل کار در حال صحبت بودیم كه #تجمع زوّار در مرز خیلی زیاد شده و #امکانات خیلی ضعیفه، باید یک فکری بکنیم. حاجی چه کاری میخوای انجام بدی؟ گفت: "الان با چند نفر از مدیران شهرداری تماس میگیرم، خدابزرگه". بالاخره یک نفر قبول کرد که همراه ایشان به مرز بروند و به زائرین امام حسین [علیه السلام] #خدمت کنند.
🔺ما به مدت یک هفته هر روز بعد از وقت اداری یک ماشین پر از مواد خوراکی و ... آماده میکردیم و به مرز چذابه میرفتیم و بین زوّار تقسیم میکردیم. حاج قربانی با آن #محاسن_سفید و اینکه بالاخره فرد شناخته شدهای بود، #خاضعانه از مردم #پذیرایی میکرد. هیچ گاه پست و میز و جایگاه، رفتار و منش ایشان را تغییر نداد و به قول استاد پناهیان در مسیر دفاع مقدس باقی ماند، #خادم آستان اباعبدالله بود و چه زیبا و دیدنی خواهر ارباب او را پذیرفت.
صفحه ١٧
ادامه دارد ...
✍️ مجموعه #منش_شهدا
#اربعين_قدم_به_قدم_با_شهدا
🔘 @labbaykeyazeinab
🌷بسم رب الشهداء و الصديقين🌷
"کنار قدمهای جابر سوی نینوا رهسپاریم، ستونهای این جاده را ما به شوق حرم میشماریم؛ (بخش هفدهم)، خادم با اخلاص" ...
🔻سال ٩٠ بود. هنوز شور #اربعین در ایران بدین صورت زبانه نکشیده بود. تعداد زوّاری که از ایران راهی #کربلا میشدند روز به روز بیشتر میشد. دو مرز در استان خوزستان وجود داشت، یکی شلمچه و دیگری چذابه. #مرز چذابه هنوز به صورت پایانه مسافری تجهیز نشده بود و امکانات کامل برای تردد زوار در آن مهیا نبود ولی مردم که میدانستند از آنجا هم میشود وارد عراق شد، به سمت مرز هجوم آورده بودند.
🔸یک روز با سردار شهید حاج على محمد قربانى در محل کار در حال صحبت بودیم كه #تجمع زوّار در مرز خیلی زیاد شده و #امکانات خیلی ضعیفه، باید یک فکری بکنیم. حاجی چه کاری میخوای انجام بدی؟ گفت: "الان با چند نفر از مدیران شهرداری تماس میگیرم، خدابزرگه". بالاخره یک نفر قبول کرد که همراه ایشان به مرز بروند و به زائرین امام حسین [علیه السلام] #خدمت کنند.
🔺ما به مدت یک هفته هر روز بعد از وقت اداری یک ماشین پر از مواد خوراکی و ... آماده میکردیم و به مرز چذابه میرفتیم و بین زوّار تقسیم میکردیم. حاج قربانی با آن #محاسن_سفید و اینکه بالاخره فرد شناخته شدهای بود، #خاضعانه از مردم #پذیرایی میکرد. هیچ گاه پست و میز و جایگاه، رفتار و منش ایشان را تغییر نداد و به قول استاد پناهیان در مسیر دفاع مقدس باقی ماند، #خادم آستان اباعبدالله بود و چه زیبا و دیدنی خواهر ارباب او را پذیرفت.
صفحه ١٧
ادامه دارد ...
✍️ مجموعه #منش_شهدا
#اربعين_قدم_به_قدم_با_شهدا
🔘 @labbaykeyazeinab