اثری به زبان ترکی از حمید بن زیاد کوفی 😳
در فهرستهای نسخ خطی اشتباهات فراوانی مشاهده می شود که برخی از آنها واقعا خنده دار و نشان دهنده ی عدم تخصص فهرستنویس است.
اما این موردی را که هم اکنون به آن اشاره می کنم باید به عنوان رکوردی در اغلاط مضحکه ثبت کرد.
چندی پیش به مناسبتی در (خزانة التراث) اطلاعات نسخه ای به چشمم خورد که مرا از خود بیخود کرد:
فضائل العلم والعلماء، اثر حمید بن زیاد بن حماد کوفی دهقان، مرکز ملک فیصل، شماره 2986
می دانیم که حمید بن زیاد از روات پرکار و بزرگ امامیه در قرن سوم و صاحب فهرستی مهم بوده است. نجاشی در ترجمه اش کتاب (فضل العلم و العلماء) را به او نسبت می دهد.
طبیعتا یافتن نسخه ای از اثر یک راوی متقدم مژده ی دل انگیزی بود و بنده هم به سرعت برای دست یافتن نسخه دست بکار شدم.
تا این که امروز نسخه به دستم رسید و با باز کردن فایل آن کاملا جا خوردم!
نسخه مربوط به یک کتاب ترکی متأخر بود که تنها عنوانش به عنوان کتاب حمید بن زیاد شباهت داشت!
حالا این معماییست که فهرستنگار این کتابخانه - که طبیعتا سنی هم بوده- حمید بن زیاد بدبخت را از کجا یافته و این کتاب ترکی زبان را به او نسبت داده است!
در فهرستهای نسخ خطی اشتباهات فراوانی مشاهده می شود که برخی از آنها واقعا خنده دار و نشان دهنده ی عدم تخصص فهرستنویس است.
اما این موردی را که هم اکنون به آن اشاره می کنم باید به عنوان رکوردی در اغلاط مضحکه ثبت کرد.
چندی پیش به مناسبتی در (خزانة التراث) اطلاعات نسخه ای به چشمم خورد که مرا از خود بیخود کرد:
فضائل العلم والعلماء، اثر حمید بن زیاد بن حماد کوفی دهقان، مرکز ملک فیصل، شماره 2986
می دانیم که حمید بن زیاد از روات پرکار و بزرگ امامیه در قرن سوم و صاحب فهرستی مهم بوده است. نجاشی در ترجمه اش کتاب (فضل العلم و العلماء) را به او نسبت می دهد.
طبیعتا یافتن نسخه ای از اثر یک راوی متقدم مژده ی دل انگیزی بود و بنده هم به سرعت برای دست یافتن نسخه دست بکار شدم.
تا این که امروز نسخه به دستم رسید و با باز کردن فایل آن کاملا جا خوردم!
نسخه مربوط به یک کتاب ترکی متأخر بود که تنها عنوانش به عنوان کتاب حمید بن زیاد شباهت داشت!
حالا این معماییست که فهرستنگار این کتابخانه - که طبیعتا سنی هم بوده- حمید بن زیاد بدبخت را از کجا یافته و این کتاب ترکی زبان را به او نسبت داده است!
بسم الله الرحمن الرحیم
«خواجه مگر بنده سیاه ندارد...!»
غلامی اهل بیت علیهم السلام و بندگی آنان را کردن مقام و منزلتی بس رفیع است، ما را کجا رسد که ادّعای بندگی آنان را کنیم در جایی که امیر المؤمنین علیه السلام خود را اینگونه می شناساند: «أنا عبد من عبید محمّد صلی الله علیه وآله».
بله می توان دل به این خوش داشت که غلام سیاه آنان باشیم و مترنّم به این اشعار:
گرچه سیه رو شدم غلام تو هستم
خواجه مگر بنده ی سیاه ندارد
یا:
بی امتحان مرا به غلامی قبول کن
رسوا شوم اگر دل من امتحان دهد
ولی خدا نکند که وضعیّت ما به گونه ای باشد که قابلیّت همین مرحله را هم نداشته باشیم...چه این که برخی افعال هستند که به طور کلّی رابطه ی میان عبد و مولی را منقطع میسازد.
نقل شده حریز بن عبد الله سجستانی در منطقه ی سجستان فعالیت های چریکی علیه خوارج انجام می داد و البته این گونه اقدامات مورد رضایت امام صادق علیه السلام واقع نشده و به جایی رسید که امام علیه السلام او را به حضور نمی پذیرفتند. (رجال نجاشی/145، الاختصاص/207)
این برخورد سختگیرانه برای برخی از اصحاب گران آمد، ابو العباس فضل بن عبد الملک بقباق، بعد از این که حریز اذن حضور خواست و پذیرفته نشد، از امام صادق علیه السلام میپرسد: مولی تا چه مقدار می تواند عبدش را مجازات کند؟ پاسخ دادند: «به مقدار لغزشی که مرتکب شده است». آنگاه فضل معترضانه گفت: به خدای سوگند که حریز را بیش از مقدار جرمش مجازات نمودی!
امام صادق عليه السلام در پاسخ صريحشان، خطوط قرمز ميان عبد و مولي را به روشني ترسيم نمودند: «واي بر تو! او مملوك من است؟! به درستي كه حريز شمشير كشيده، و كسي كه شمشير بكشد از من نيست».
اگر اين وضعيّت شخصي باشد كه عليه خوارج شمشير بكشد، حال آن كه اسباب خونریزی شیعیان را فراهم کند چه خواهد بود...!
◀️متن گزارش:
حمدويه، قال حدثنا محمد بن عيسى، عن صفوان، عن عبد الرحمن بن الحجاج، قال: استأذن فضل البقباق لحريز على أبي عبد الله علیه السلام فلم يأذن له، فعاوده فلم يأذن له، فقال له: أيّ شيء للرجل أن يبلغ من عقوبة غلامه؟ قال:«على قدر جريرته»، فقال:قد عاقبت و الله حريزا بأعظم مما صنع! فقال:«ويحك! أنا فعلت ذاك أن حريزا جرد السيف»، قال، ثم قال: لو كان حذيفة، ما عاودني فيه بعد أن قلت له. (رجال الکشی،373، ح 717)
علي بن إبراهيم عن أبيه عن ابن أبي عمير عن حماد عن الحلبي عن أبي العباس قال: قلت لأبي عبد الله علیه السلام: ما للرجل يعاقب به مملوكه؟ فقال:«على قدر ذنبه» قال: فقلت: فقد عاقبت حريزاً بأعظم من جرمه! فقال:«ويلك! هو مملوك لي؟! و إنّ حريزاً شهر السيف، و ليس منّي من شهر السيف». (کافی، ج 7 ، 370)
#أین_الناصر_والمنتقم
«خواجه مگر بنده سیاه ندارد...!»
غلامی اهل بیت علیهم السلام و بندگی آنان را کردن مقام و منزلتی بس رفیع است، ما را کجا رسد که ادّعای بندگی آنان را کنیم در جایی که امیر المؤمنین علیه السلام خود را اینگونه می شناساند: «أنا عبد من عبید محمّد صلی الله علیه وآله».
بله می توان دل به این خوش داشت که غلام سیاه آنان باشیم و مترنّم به این اشعار:
گرچه سیه رو شدم غلام تو هستم
خواجه مگر بنده ی سیاه ندارد
یا:
بی امتحان مرا به غلامی قبول کن
رسوا شوم اگر دل من امتحان دهد
ولی خدا نکند که وضعیّت ما به گونه ای باشد که قابلیّت همین مرحله را هم نداشته باشیم...چه این که برخی افعال هستند که به طور کلّی رابطه ی میان عبد و مولی را منقطع میسازد.
نقل شده حریز بن عبد الله سجستانی در منطقه ی سجستان فعالیت های چریکی علیه خوارج انجام می داد و البته این گونه اقدامات مورد رضایت امام صادق علیه السلام واقع نشده و به جایی رسید که امام علیه السلام او را به حضور نمی پذیرفتند. (رجال نجاشی/145، الاختصاص/207)
این برخورد سختگیرانه برای برخی از اصحاب گران آمد، ابو العباس فضل بن عبد الملک بقباق، بعد از این که حریز اذن حضور خواست و پذیرفته نشد، از امام صادق علیه السلام میپرسد: مولی تا چه مقدار می تواند عبدش را مجازات کند؟ پاسخ دادند: «به مقدار لغزشی که مرتکب شده است». آنگاه فضل معترضانه گفت: به خدای سوگند که حریز را بیش از مقدار جرمش مجازات نمودی!
امام صادق عليه السلام در پاسخ صريحشان، خطوط قرمز ميان عبد و مولي را به روشني ترسيم نمودند: «واي بر تو! او مملوك من است؟! به درستي كه حريز شمشير كشيده، و كسي كه شمشير بكشد از من نيست».
اگر اين وضعيّت شخصي باشد كه عليه خوارج شمشير بكشد، حال آن كه اسباب خونریزی شیعیان را فراهم کند چه خواهد بود...!
◀️متن گزارش:
حمدويه، قال حدثنا محمد بن عيسى، عن صفوان، عن عبد الرحمن بن الحجاج، قال: استأذن فضل البقباق لحريز على أبي عبد الله علیه السلام فلم يأذن له، فعاوده فلم يأذن له، فقال له: أيّ شيء للرجل أن يبلغ من عقوبة غلامه؟ قال:«على قدر جريرته»، فقال:قد عاقبت و الله حريزا بأعظم مما صنع! فقال:«ويحك! أنا فعلت ذاك أن حريزا جرد السيف»، قال، ثم قال: لو كان حذيفة، ما عاودني فيه بعد أن قلت له. (رجال الکشی،373، ح 717)
علي بن إبراهيم عن أبيه عن ابن أبي عمير عن حماد عن الحلبي عن أبي العباس قال: قلت لأبي عبد الله علیه السلام: ما للرجل يعاقب به مملوكه؟ فقال:«على قدر ذنبه» قال: فقلت: فقد عاقبت حريزاً بأعظم من جرمه! فقال:«ويلك! هو مملوك لي؟! و إنّ حريزاً شهر السيف، و ليس منّي من شهر السيف». (کافی، ج 7 ، 370)
#أین_الناصر_والمنتقم
❤1
بسم الله الرحمن الرحيم
«تعامل محدثین با مستثیات نوادر الحکمة»
مواردی که مرحوم صدوق و ابن ولید از کتاب نوادر الحکمة محمد بن احمد بن یحیی اشعری استثنا کرده اند سخن های زیادی را به دنبال داشته است.
اما در مقام عمل، به نظر می رسد خود محدثین این استثناها را خیلی هم جدی نگرفته اند!
گرچه مرحوم بهبودی بر روی جناب کلینی انگشت نهاده و از خرده گرفته که وی از این «لیست سیاه!» (=مستثنیات ابن ولید) بی خبر بوده و از احادیث مردود آن اجتناب نورزیده است، حال آن که شاگردان ابن الولید نقادی ابن الولید را قاطعانه پذیرفتند و این رشته احادیث را استثنا نمودند. (کیهان فرهنگی، ش 35، آخرین کلام در عرصه ی روایت درایت حدیث) اما ایشان توجه نداشته که حتی خود صدوق و ابن الولید نیز ابائی از نقل روایات این «لیست سیاه» نداشتند! موارد مختلفی از نقل های آنان یافت می شود که از محمد بن احمد بن یحیی و از همان افرادی که استثنا شده بودند، روایت شده است.
بعضی از این موارد عبارتند از :
-أحمد بن هلال: الخصال/283 (عن محمد بن الحسن بن الولید عن أحمد بن إدریس عن محمد بن أحمد بن یحیی)، ثواب الاعمال/128 (عن أبیه، عن محمد بن یحیی)، کمال الدین/75 (همان سند)
-أبو عبد الله محمد بن أحمد الجامورانی: التوحید/363 (عن أبیه، عن أحمد بن إدریس)، الخصال/9 (أبیه، عن محمد بن یحیی)
-أحمد بن محمد السياري: التوحيد/281(عن ابن الوليد، عن أحمد بن إدريس)، الخصال/249 (همان)
تهيه ليست كامل و تحلیل تمام موارد خود نیازمند پژوهش مستقلیست. البته پیش از این در مورد نقل های مرحوم کلینی از مستثنیات ابن الولید این مقاله نوشته شده است:«روایت شیخ کلینی از مستثنیات ابن ولید در نوادر الحکمة»، علوم حدیث، ش 64.
«تعامل محدثین با مستثیات نوادر الحکمة»
مواردی که مرحوم صدوق و ابن ولید از کتاب نوادر الحکمة محمد بن احمد بن یحیی اشعری استثنا کرده اند سخن های زیادی را به دنبال داشته است.
اما در مقام عمل، به نظر می رسد خود محدثین این استثناها را خیلی هم جدی نگرفته اند!
گرچه مرحوم بهبودی بر روی جناب کلینی انگشت نهاده و از خرده گرفته که وی از این «لیست سیاه!» (=مستثنیات ابن ولید) بی خبر بوده و از احادیث مردود آن اجتناب نورزیده است، حال آن که شاگردان ابن الولید نقادی ابن الولید را قاطعانه پذیرفتند و این رشته احادیث را استثنا نمودند. (کیهان فرهنگی، ش 35، آخرین کلام در عرصه ی روایت درایت حدیث) اما ایشان توجه نداشته که حتی خود صدوق و ابن الولید نیز ابائی از نقل روایات این «لیست سیاه» نداشتند! موارد مختلفی از نقل های آنان یافت می شود که از محمد بن احمد بن یحیی و از همان افرادی که استثنا شده بودند، روایت شده است.
بعضی از این موارد عبارتند از :
-أحمد بن هلال: الخصال/283 (عن محمد بن الحسن بن الولید عن أحمد بن إدریس عن محمد بن أحمد بن یحیی)، ثواب الاعمال/128 (عن أبیه، عن محمد بن یحیی)، کمال الدین/75 (همان سند)
-أبو عبد الله محمد بن أحمد الجامورانی: التوحید/363 (عن أبیه، عن أحمد بن إدریس)، الخصال/9 (أبیه، عن محمد بن یحیی)
-أحمد بن محمد السياري: التوحيد/281(عن ابن الوليد، عن أحمد بن إدريس)، الخصال/249 (همان)
تهيه ليست كامل و تحلیل تمام موارد خود نیازمند پژوهش مستقلیست. البته پیش از این در مورد نقل های مرحوم کلینی از مستثنیات ابن الولید این مقاله نوشته شده است:«روایت شیخ کلینی از مستثنیات ابن ولید در نوادر الحکمة»، علوم حدیث، ش 64.
مرحوم آیة الله سید محمد حجت کوهکمری از مراجع نادری بود که به علم حدیث اهتمام زیادی می ورزید و بر خلاف رویه ی رائج حوزه -به خصوص در زمان ایشان که بحثهای حدیثی کمتر مطرح بود- به مصادر متعارف اکتفا نمی کرد.
وی در نظر داشت مستدرکی بر مستدرک الوسائل بنگارد که متأسفانه موفق به انجام این کار نشد.
در یادداشتی که به خط شریف ایشان مشاهده می کنید ایشان تلاش نموده احادیث مربوط به قاعده ی لا ضرر را جمع آوری کند که نشان دهنده ی تتبع فراوان ایشان در ابواب مختلف است.
وی در نظر داشت مستدرکی بر مستدرک الوسائل بنگارد که متأسفانه موفق به انجام این کار نشد.
در یادداشتی که به خط شریف ایشان مشاهده می کنید ایشان تلاش نموده احادیث مربوط به قاعده ی لا ضرر را جمع آوری کند که نشان دهنده ی تتبع فراوان ایشان در ابواب مختلف است.
بسم الله الرحمن الرحیم
#بازیابی_میراث
دیروز در این نشست شرکت کردم.قبلا کارهایی موردی در مورد بازیابی تراث امامیه از مصادر زیدیه انجام شده بود، اما این اولین طرح جامعی است که در این زمینه کلید می خورد.(ممکن است برخی طرح های شخصی هم وجود داشته که من اطلاع ندارم).با وجود اهمیت فراوان این بازیابی ها، که پیش از این نیز در کانال به آن پرداخته شده بود، متأسفانه این طرح کارایی لازم را نداشت.عمده اشکال آن این بود که مقصود از (معصومان علیهم السلام) در این طرح، اعم از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و امامان علیهم السلام است، حال آنکه می دانیم عمده روایات نبوی زیدیه، در واقع از احادیث و سنت عامه است.
پس این طرح بر خلاف ظاهر عنوانش، در واقع طرحی برای پیشبرد و توسعه احادیث زیدیه است نه کمک به امامیه! به قول آقای طباطبایی -ناقد اول نشست- با این کار ما بحار الانواری برای زیدیه خواهیم ساخت!
گرچه آقای رحمان ستایش به تفصیل در مورد فوائد مراجعه به کتب دیگر مذاهب و روایات آنان سخن گفتند، اما به نظر می رسد بازهم این توجیهات کافی نیست.زیرا اگر هدف تجمیع تمام نصوص اسلامی است، به گونه ای که محقق نیازمند مراجعات خسته کننده و مکرر به کتابهای گوناگون نداشته باشد؛ خب در این صورت مصادر زیدیه چه مرجحی دارد، بلکه جمع آوری و تبویب مصادر عامه نیز باید در دستور کار قرار بگیرد! اگر بگویند این کار در مورد کتب عامه انجام شده، پاسخ می دهیم که اولا کار جامعی انجام نشده، و ثانیا: اگر انجام شده پس تجمیع روایات نبوی مصادر زیدیه که به جز تعداد اندکی در همان مصادر عامه موجودند فایده ی جدیدی ندارد.
در مجموع در این طرح، تفکیک صحیحی میان (تراث زیدیه) و (مصادر زیدیه) انجام نشده بود، نکته ای که دکتر موسوی نژاد هم به آن اشاره نمودند.
در نهایت یک پژوهش مناسب در عرصه آثار زیدیه، باید به یکی از این دو صورت انجام شود: موسوعه تراث زیدیه (اعم از منقولات در مصادر امامیه، عامه و زیدیه)؛ و یا بازیابی تراث امامیه از منابع زیدیه (مانند مقاله ی مفید آقای حسین پوری: بازمانده هایی از میراث کهن حدیثی امامیه)
#بازیابی_میراث
دیروز در این نشست شرکت کردم.قبلا کارهایی موردی در مورد بازیابی تراث امامیه از مصادر زیدیه انجام شده بود، اما این اولین طرح جامعی است که در این زمینه کلید می خورد.(ممکن است برخی طرح های شخصی هم وجود داشته که من اطلاع ندارم).با وجود اهمیت فراوان این بازیابی ها، که پیش از این نیز در کانال به آن پرداخته شده بود، متأسفانه این طرح کارایی لازم را نداشت.عمده اشکال آن این بود که مقصود از (معصومان علیهم السلام) در این طرح، اعم از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و امامان علیهم السلام است، حال آنکه می دانیم عمده روایات نبوی زیدیه، در واقع از احادیث و سنت عامه است.
پس این طرح بر خلاف ظاهر عنوانش، در واقع طرحی برای پیشبرد و توسعه احادیث زیدیه است نه کمک به امامیه! به قول آقای طباطبایی -ناقد اول نشست- با این کار ما بحار الانواری برای زیدیه خواهیم ساخت!
گرچه آقای رحمان ستایش به تفصیل در مورد فوائد مراجعه به کتب دیگر مذاهب و روایات آنان سخن گفتند، اما به نظر می رسد بازهم این توجیهات کافی نیست.زیرا اگر هدف تجمیع تمام نصوص اسلامی است، به گونه ای که محقق نیازمند مراجعات خسته کننده و مکرر به کتابهای گوناگون نداشته باشد؛ خب در این صورت مصادر زیدیه چه مرجحی دارد، بلکه جمع آوری و تبویب مصادر عامه نیز باید در دستور کار قرار بگیرد! اگر بگویند این کار در مورد کتب عامه انجام شده، پاسخ می دهیم که اولا کار جامعی انجام نشده، و ثانیا: اگر انجام شده پس تجمیع روایات نبوی مصادر زیدیه که به جز تعداد اندکی در همان مصادر عامه موجودند فایده ی جدیدی ندارد.
در مجموع در این طرح، تفکیک صحیحی میان (تراث زیدیه) و (مصادر زیدیه) انجام نشده بود، نکته ای که دکتر موسوی نژاد هم به آن اشاره نمودند.
در نهایت یک پژوهش مناسب در عرصه آثار زیدیه، باید به یکی از این دو صورت انجام شود: موسوعه تراث زیدیه (اعم از منقولات در مصادر امامیه، عامه و زیدیه)؛ و یا بازیابی تراث امامیه از منابع زیدیه (مانند مقاله ی مفید آقای حسین پوری: بازمانده هایی از میراث کهن حدیثی امامیه)
قرائت شیعه از قرآن در پرتو کتاب الانتصار باقلانی
ابوبکر محمد بن طیب باقلانی، از متکلمان مشهور اشعری سده ی چهارم، عنایت فراوانی به مسأله ی امامت نشان داد و در کتب مختلفش به این مسأله پرداخت. (مطالعه ی این مقاله توصیه می شود: http://ansari.kateban.com/post/847)
از کتب مهم او کتاب الانتصار است که برای دفاع از قرآن و پاسخگویی به شبهات مختلف مربوط به تحریف و اختلافات قرائات و مشکلات مصحف عثمانی نوشته است.
یک هدف عمده ی کتاب الانتصار، ابطال نظرات شیعه و روایات آنان در زمینه ی تحریف قرآن است. وی در مقدمه نیز به اهتمامش به نقض شیعه اشاره میکند: «ونذكر ما يتعلق به من ادعاء نقصان القرآن وتغيير نظمه وتحريفه من الرويات الشاذة الباطلة عن عمر وعثمان وعلي وأبيّ وعبد الله بن مسعود، وما يرويه قومٌ من الرافضة في ذلك عن أهل البيت [علیهم السلام] خاصة، ونكشف عن كذب هذه الروايات»
البته همچنان که از یک متکلم اشعری انتظار می رود، در سراسر کتاب جانب انصاف رعایت نشده و اقوال ناروایی به شیعیان نسبت داده شده است. اما در عین حال کتاب الانتصار منبع متقدمی برای بررسی نگاه برون دینی به تشیع و باورهای شیعیان به شمار می رود، که طبعا بازتاب دهنده ی حداقل بخشی از عقائد متعارف شیعه در آن دوران نیز خواهد بود.
کتاب الانتصار سه بار منتشر شده است: یک بار با تحقیق دکتور محمد عصام القضاة در دو مجلد، و بار دیگر توسط عمر حسن القيام در دو مجلد، و نيز توسط محمد السيد عثمان. تحقيق اول بر اساس تنها يك نسخه خطي ناقص كه جزء اول كتاب را برداشته انجام گرفته، اما تحقيق سوم از نسخه خطي ديگري استفاده نموده كه چند باب از جزء دوم كتاب را هم داشته اما همچنان ناقص است. تحقيق مياني را نديده ام ولي ظاهرا مانند اولي باشد. گفته شده تحقيقي از كتاب بر اساس نسخه خطي كامل هر دو جزء نيز در حال انجام است.
همچنین ابو عبد الله محمد بن عبد الله الصیرفی کل کتاب را مختصر نموده که با نام (نکت الانتصار) منتشر شده است.
@kotob_sh
ابوبکر محمد بن طیب باقلانی، از متکلمان مشهور اشعری سده ی چهارم، عنایت فراوانی به مسأله ی امامت نشان داد و در کتب مختلفش به این مسأله پرداخت. (مطالعه ی این مقاله توصیه می شود: http://ansari.kateban.com/post/847)
از کتب مهم او کتاب الانتصار است که برای دفاع از قرآن و پاسخگویی به شبهات مختلف مربوط به تحریف و اختلافات قرائات و مشکلات مصحف عثمانی نوشته است.
یک هدف عمده ی کتاب الانتصار، ابطال نظرات شیعه و روایات آنان در زمینه ی تحریف قرآن است. وی در مقدمه نیز به اهتمامش به نقض شیعه اشاره میکند: «ونذكر ما يتعلق به من ادعاء نقصان القرآن وتغيير نظمه وتحريفه من الرويات الشاذة الباطلة عن عمر وعثمان وعلي وأبيّ وعبد الله بن مسعود، وما يرويه قومٌ من الرافضة في ذلك عن أهل البيت [علیهم السلام] خاصة، ونكشف عن كذب هذه الروايات»
البته همچنان که از یک متکلم اشعری انتظار می رود، در سراسر کتاب جانب انصاف رعایت نشده و اقوال ناروایی به شیعیان نسبت داده شده است. اما در عین حال کتاب الانتصار منبع متقدمی برای بررسی نگاه برون دینی به تشیع و باورهای شیعیان به شمار می رود، که طبعا بازتاب دهنده ی حداقل بخشی از عقائد متعارف شیعه در آن دوران نیز خواهد بود.
کتاب الانتصار سه بار منتشر شده است: یک بار با تحقیق دکتور محمد عصام القضاة در دو مجلد، و بار دیگر توسط عمر حسن القيام در دو مجلد، و نيز توسط محمد السيد عثمان. تحقيق اول بر اساس تنها يك نسخه خطي ناقص كه جزء اول كتاب را برداشته انجام گرفته، اما تحقيق سوم از نسخه خطي ديگري استفاده نموده كه چند باب از جزء دوم كتاب را هم داشته اما همچنان ناقص است. تحقيق مياني را نديده ام ولي ظاهرا مانند اولي باشد. گفته شده تحقيقي از كتاب بر اساس نسخه خطي كامل هر دو جزء نيز در حال انجام است.
همچنین ابو عبد الله محمد بن عبد الله الصیرفی کل کتاب را مختصر نموده که با نام (نکت الانتصار) منتشر شده است.
@kotob_sh
برخی از قرائتهای منسوب به ائمه علیهم السلام که مورد نقد باقلانی قرار گرفته اند. بعضی از این روایات در کتب شیعه یافت می شوند.
بسم الله الرحمن الرحیم
❌به جای خدا داوری نکن...حتی اگر شهید باشد!
بر اساس نقل های تاریخی، سعد بن معاذ از اصحاب قدیم پیامبر صلی الله علیه و آله بوده و شخصی است که در غزوات بدر و احد هم شرکت داشته است.وی در قضیه ی بنی قریظه از ناحیه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله، میان یهود و مسلمانان داور شد و حکمش را پذیرفتند.
سعد بن معاذ در اثر حراحتی كه در جنگ خندق به او وارد آمده بود، شهید شد. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله ضمن تشییع جنازه ی وی از حضور ملائکه هم خبر دادند. در برخی از روایات تعداد آنان هفتاد هزار نفر هم رسیده: «لقد وافى من الملائكة سبعون ألفا و فيهم جبرئيل علیه السلام يصلّون عليه» (الكافي 2/ 622)
در حديث ديگري از امام صادق عليه السلام، جزئيات و احترامات پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله در تجهيز سعد را چنين مي خوانيم: « أُتي رسول الله صلي الله عليه و آله فقيل له: إن سعد بن معاذ قد مات، فقام رسول الله صلي الله عليه و آله و قام أصحابه معه فأمر بغسل سعد و هو قائم على عضادة الباب، فلما أن حنّط و كفن و حمل على سريره تبعه رسول الله صلي الله عليه و آله بلا حذاء و لا رداء، ثم كان يأخذ يمنة السرير مرة و يسرة السرير مرة حتى انتهى به إلى القبر، فنزل رسول الله صلي الله عليه و آله حتى لحّده و سوّى اللبن عليه و جعل يقول: ناولوني حجرا ناولوني ترابا رطبا، يسد به ما بين اللبن...». (امالی صدوق، مجلس شصت و یکم، حدیث دوم)
در این میان، مادر سعد بن معاذ که داغدار فرزندش بود ندا داد: «یا سعد! هنیئا لک الجنة!/ ای سعد بهشت گوارایت باد!».
این جمله برای ما خیلی طبیعی است، آن هم در مورد شخصیّتی مانند سعد و با این همه احترامات و تشریفاتی که رسول اکرم صلی الله علیه و آله در مورد وی رعایت نمودند! ما اگر بودیم این جمله ی کوتاه را برای مقام سعد کم می شماردیم!
در تمام کوچه های مدینه از فضائل سعد جار می زدیم...
در مورد دیدارش با ارواح شهدای بدر و احد داستان ها می پرداختیم...
اگر کسی می گفت بالای چشمش ابروست، بی برو برگرد تکفیرش می کردیم...
و..........
✳️ اما واکنش پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله چه بود؟!
«یا أمّ سعد! لا تجزمی [لا تحتّمی] علی الله....!»
ای مادر سعد! آن چه دانسته نیست بر خدای مبند...
(الكافي ۳: ۳۲۶)
https://tttttt.me/kotob_sh
❌به جای خدا داوری نکن...حتی اگر شهید باشد!
بر اساس نقل های تاریخی، سعد بن معاذ از اصحاب قدیم پیامبر صلی الله علیه و آله بوده و شخصی است که در غزوات بدر و احد هم شرکت داشته است.وی در قضیه ی بنی قریظه از ناحیه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله، میان یهود و مسلمانان داور شد و حکمش را پذیرفتند.
سعد بن معاذ در اثر حراحتی كه در جنگ خندق به او وارد آمده بود، شهید شد. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله ضمن تشییع جنازه ی وی از حضور ملائکه هم خبر دادند. در برخی از روایات تعداد آنان هفتاد هزار نفر هم رسیده: «لقد وافى من الملائكة سبعون ألفا و فيهم جبرئيل علیه السلام يصلّون عليه» (الكافي 2/ 622)
در حديث ديگري از امام صادق عليه السلام، جزئيات و احترامات پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله در تجهيز سعد را چنين مي خوانيم: « أُتي رسول الله صلي الله عليه و آله فقيل له: إن سعد بن معاذ قد مات، فقام رسول الله صلي الله عليه و آله و قام أصحابه معه فأمر بغسل سعد و هو قائم على عضادة الباب، فلما أن حنّط و كفن و حمل على سريره تبعه رسول الله صلي الله عليه و آله بلا حذاء و لا رداء، ثم كان يأخذ يمنة السرير مرة و يسرة السرير مرة حتى انتهى به إلى القبر، فنزل رسول الله صلي الله عليه و آله حتى لحّده و سوّى اللبن عليه و جعل يقول: ناولوني حجرا ناولوني ترابا رطبا، يسد به ما بين اللبن...». (امالی صدوق، مجلس شصت و یکم، حدیث دوم)
در این میان، مادر سعد بن معاذ که داغدار فرزندش بود ندا داد: «یا سعد! هنیئا لک الجنة!/ ای سعد بهشت گوارایت باد!».
این جمله برای ما خیلی طبیعی است، آن هم در مورد شخصیّتی مانند سعد و با این همه احترامات و تشریفاتی که رسول اکرم صلی الله علیه و آله در مورد وی رعایت نمودند! ما اگر بودیم این جمله ی کوتاه را برای مقام سعد کم می شماردیم!
در تمام کوچه های مدینه از فضائل سعد جار می زدیم...
در مورد دیدارش با ارواح شهدای بدر و احد داستان ها می پرداختیم...
اگر کسی می گفت بالای چشمش ابروست، بی برو برگرد تکفیرش می کردیم...
و..........
✳️ اما واکنش پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله چه بود؟!
«یا أمّ سعد! لا تجزمی [لا تحتّمی] علی الله....!»
ای مادر سعد! آن چه دانسته نیست بر خدای مبند...
(الكافي ۳: ۳۲۶)
https://tttttt.me/kotob_sh
Telegram
آثار کهن شیعه
سیری در آثار متقدمین شیعه
تبیین احادیث مهمی که کمتر مطرح می شود
رجال و بزرگان شیعه
@sayed_msadegh
تبیین احادیث مهمی که کمتر مطرح می شود
رجال و بزرگان شیعه
@sayed_msadegh
👍2
🗞وقفنامه شاه سلطان حسین صفوی برای کتابهای کتابخانه ی مدرسه ی چهارباغ اصفهان
(ابتدای نسخه ی شماره ۳۵۹۶۳ کتابخانه ملی، فروع کافی)
🔸 شنیده شده هنوز بقایایی از این کتابخانه ی نفیس چهارباغ موجود بوده و دست یکی از احفاد متولی نگاهداری می شود، متأسفانه هنوز اقدام اثر بخشی جهت احیاء و فهرست آن ها انجام نشده است.
(ابتدای نسخه ی شماره ۳۵۹۶۳ کتابخانه ملی، فروع کافی)
🔸 شنیده شده هنوز بقایایی از این کتابخانه ی نفیس چهارباغ موجود بوده و دست یکی از احفاد متولی نگاهداری می شود، متأسفانه هنوز اقدام اثر بخشی جهت احیاء و فهرست آن ها انجام نشده است.
بسم الله الرحمن الرحیم
رکنیت تعقل در اعتقادات و نگاهی به یک تصحیف شنیداری
میدانیم که دین مبین اسلام و آئین راستین تشیع، بیشترین تأکید را بر تعقّل و تفکر نموده و انسان را از تقلید کورکورانه در عقائد باز می دارد. آیات شریفه و روایات فراوانی که در این موضوع وارد شده به خوبی گواه این حقیقت هستند.
گرچه از دیرباز میان متکلمین مختلف فرق اسلامی این موضوع محل نزاع بوده که وضعیت مکلف مقلدی که اتفاقاً تقلیدش مطابق آئین صحیح درآید چه خواهد شد، اما شکی نیست که بیشترین تأکید روایات بر عقیدتی است که در پیتعقل و تفکر صحیح برآمده باشد، نه بر اثر تبلیغات و تقلید و ....
اما برخی علما تلاش نموده اند تا از روایتی حجیت تقلید در عقائد را برای عوام و ضعفاء العقول ثابت نموده و به این برسند که چنین افرادی مکلف به تعقل و استدلال نیستند.
مرحوم کلینی این روایت معتبره را اوائل کتاب عقل کافی نقل نموده (ح 5):
✳️ أحمد بن محمد عن ابن فضال عن الحسن بن الجهم قال: قلت لأبي الحسن علیه السلام: إن عندنا قوما لهم محبة و ليست لهم تلك العزيمة يقولون بهذا القول؟ فقال: ليس أولئك ممن عاتب الله، إنما قال الله: فاعتبروا يا أولي الأبصار.
اگر بخواهیم به ظاهر حدیث توجه کنیم، نتیجه ی آن این خواهد شد که افرادی که محبت اهل بیت علیهم السلام دارند و آن چنان عزیمتی هم ندارند مورد عتاب و سرزنش نیستند، چرا که خداوند تکلیفش را فقط به (اولی الابصار) و صاحبان تعقل متوجه ساخته و غیر آنان خارج از محدوده ی تکلیفند.
🔸مرحوم مجلسی در شرح حدیث گوید:
« قوله: و ليست لهم تلك العزيمة، أي الرسوخ في الدين أو الاعتقاد الجازم بالإمامة، اعتقادا ناشئا من الحجة و البرهان، و على التقديرين المراد بهم المستضعفون الذين لا يمكنهم التميز التام بين الحق و الباطل.
قوله: ممن عاتب الله، أي عاتبه الله على ترك الاستدلال و العمل بالتقليد، و المراد بالاعتبار الاستدلال، و بالأبصار هنا العقول كما يظهر من كلامه عليه السلام.»
🔸ملا صدرا نیز در ذیل حدیث چنین گفته:
«ان قوما لهم محبة، اى للائمة صلوات الله عليهم، و ليست لهم تلك العزيمة، المعهودة بين الشيعة الموالى و الرسوخ فى المحبة بحيث يسهل معها بذل المهج و الاولاد و الاموال فى طريق مودة اولى القربى و موالاتهم، يقولون بهذا القول، اعترافا باللسان تقليدا و تعصبا لا بحسب البصيرة و البرهان، فقال: (ليس اولئك ممن عاتب الله عز و جل)، مفعول عاتب ضمير راجع الى الموصول، اى اولئك ليسوا ممن كلفهم الله بهذا العرفان او عاتبهم بالقصور عن دركه، و لا من الذين عوقبوا فى القيامة بعدم بلوغهم الى نيل رتبة الموالاة و حقيقة المحبة لهم عليهم السلام»
اما همین حدیث در حدیث 25 همین باب به صورت دیگری مجددا ذکر شده:
✳️ أبو عبد الله العاصمي عن علي بن الحسن عن علي بن أسباط عن الحسن بن الجهم عن أبي الحسن الرضا علیه السلام قال: ذُكر عندَه أصحابنا و ذُكر العقل، قال فقال علیه السلام: «لا يُعبأ بأهل الدين ممن لا عقل له».
قلت: جعلت فداك! إن ممن يصف هذا الأمر قوما لا بأس بهم عندنا و ليست لهم تلك العقول؟
فقال:«ليس هؤلاء ممن خاطب الله، إن الله خلق العقل فقال له أقبل فأقبل و قال له أدبر فأدبر فقال و عزتي و جلالي ما خلقت شيئا أحسن منك أو أحب إلي منك بك آخذ و بك أعطي».
در این حدیث که مشخص است تفصیل بیشتری از روایت اول است به جای تعبیر (عاتب)، (خاطَبَ) ذکر شده و قرائن صدر و ذیل حدیث بیشتر در فهم آن کمک می کند.
🔸اولا: معلوم می شود منظور از (لیست لهم تلک العزیمة) که در روایت اول آمده بود، بهره نداشتن از تعقّل و استحکام در امر عقائد است. (با توجه به: لیست لهم تلک العقول)
🔸ثانیا: امام علیه السلام از ابتدا تکلیف چنین افرادی را روشن نمودند که:(لا یعبأ بأهل الدین ممن لا عقل له). یعنی به افرادی که عقل ندارند هرجند اهل دین هم باشند اعتنایی نمی شود.
🔸نکته ی دیگر این که همین حدیث را برقی در محاسن به صورت مرسل نقل نموده و تفاوت مختصری دارد. از جمله در قسمت ( لیس اولئک ممن خاطب الله) این عبارت را افزوده: (ممن خاطب الله في قوله:یا اولی الألباب).
از مجموع این نکات به نظر می رسد تبدیل (خاطب) به (عاتب) در حدیث اول، ناشی از یک تصحیف شنیداری بوده و مقصود امام رضا علیه السلام این است که چنین افرادی که دینشان همراه با تعقل نیست قابل اعتنا نیستند و خطاب خداوند به آنان بیهوده خواهد بود. همچنان که خداوند متعال می فرماید: «إِنَّ في ذلِكَ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يَعْقِلُون» و : «إِنَّما يَتَذَكَّرُ أُولُوا الْأَلْباب» و...
بديهي است مقصود این آیات این نیست که افرادی که عقل ندارند پس دیگر نیازی نیست در مورد آیات اندیشه کنند! بلکه مقصود تأکید بر این است که تذکر و عبرت از این ایات و براهین تنها در صورتی حاصل خواهد شد که انسان تعقل خود را به کار اندازد. به عبارت دیگر (عقل) شرط واجب است و لازم التحصیل و نه شرط وجوب.
رکنیت تعقل در اعتقادات و نگاهی به یک تصحیف شنیداری
میدانیم که دین مبین اسلام و آئین راستین تشیع، بیشترین تأکید را بر تعقّل و تفکر نموده و انسان را از تقلید کورکورانه در عقائد باز می دارد. آیات شریفه و روایات فراوانی که در این موضوع وارد شده به خوبی گواه این حقیقت هستند.
گرچه از دیرباز میان متکلمین مختلف فرق اسلامی این موضوع محل نزاع بوده که وضعیت مکلف مقلدی که اتفاقاً تقلیدش مطابق آئین صحیح درآید چه خواهد شد، اما شکی نیست که بیشترین تأکید روایات بر عقیدتی است که در پیتعقل و تفکر صحیح برآمده باشد، نه بر اثر تبلیغات و تقلید و ....
اما برخی علما تلاش نموده اند تا از روایتی حجیت تقلید در عقائد را برای عوام و ضعفاء العقول ثابت نموده و به این برسند که چنین افرادی مکلف به تعقل و استدلال نیستند.
مرحوم کلینی این روایت معتبره را اوائل کتاب عقل کافی نقل نموده (ح 5):
✳️ أحمد بن محمد عن ابن فضال عن الحسن بن الجهم قال: قلت لأبي الحسن علیه السلام: إن عندنا قوما لهم محبة و ليست لهم تلك العزيمة يقولون بهذا القول؟ فقال: ليس أولئك ممن عاتب الله، إنما قال الله: فاعتبروا يا أولي الأبصار.
اگر بخواهیم به ظاهر حدیث توجه کنیم، نتیجه ی آن این خواهد شد که افرادی که محبت اهل بیت علیهم السلام دارند و آن چنان عزیمتی هم ندارند مورد عتاب و سرزنش نیستند، چرا که خداوند تکلیفش را فقط به (اولی الابصار) و صاحبان تعقل متوجه ساخته و غیر آنان خارج از محدوده ی تکلیفند.
🔸مرحوم مجلسی در شرح حدیث گوید:
« قوله: و ليست لهم تلك العزيمة، أي الرسوخ في الدين أو الاعتقاد الجازم بالإمامة، اعتقادا ناشئا من الحجة و البرهان، و على التقديرين المراد بهم المستضعفون الذين لا يمكنهم التميز التام بين الحق و الباطل.
قوله: ممن عاتب الله، أي عاتبه الله على ترك الاستدلال و العمل بالتقليد، و المراد بالاعتبار الاستدلال، و بالأبصار هنا العقول كما يظهر من كلامه عليه السلام.»
🔸ملا صدرا نیز در ذیل حدیث چنین گفته:
«ان قوما لهم محبة، اى للائمة صلوات الله عليهم، و ليست لهم تلك العزيمة، المعهودة بين الشيعة الموالى و الرسوخ فى المحبة بحيث يسهل معها بذل المهج و الاولاد و الاموال فى طريق مودة اولى القربى و موالاتهم، يقولون بهذا القول، اعترافا باللسان تقليدا و تعصبا لا بحسب البصيرة و البرهان، فقال: (ليس اولئك ممن عاتب الله عز و جل)، مفعول عاتب ضمير راجع الى الموصول، اى اولئك ليسوا ممن كلفهم الله بهذا العرفان او عاتبهم بالقصور عن دركه، و لا من الذين عوقبوا فى القيامة بعدم بلوغهم الى نيل رتبة الموالاة و حقيقة المحبة لهم عليهم السلام»
اما همین حدیث در حدیث 25 همین باب به صورت دیگری مجددا ذکر شده:
✳️ أبو عبد الله العاصمي عن علي بن الحسن عن علي بن أسباط عن الحسن بن الجهم عن أبي الحسن الرضا علیه السلام قال: ذُكر عندَه أصحابنا و ذُكر العقل، قال فقال علیه السلام: «لا يُعبأ بأهل الدين ممن لا عقل له».
قلت: جعلت فداك! إن ممن يصف هذا الأمر قوما لا بأس بهم عندنا و ليست لهم تلك العقول؟
فقال:«ليس هؤلاء ممن خاطب الله، إن الله خلق العقل فقال له أقبل فأقبل و قال له أدبر فأدبر فقال و عزتي و جلالي ما خلقت شيئا أحسن منك أو أحب إلي منك بك آخذ و بك أعطي».
در این حدیث که مشخص است تفصیل بیشتری از روایت اول است به جای تعبیر (عاتب)، (خاطَبَ) ذکر شده و قرائن صدر و ذیل حدیث بیشتر در فهم آن کمک می کند.
🔸اولا: معلوم می شود منظور از (لیست لهم تلک العزیمة) که در روایت اول آمده بود، بهره نداشتن از تعقّل و استحکام در امر عقائد است. (با توجه به: لیست لهم تلک العقول)
🔸ثانیا: امام علیه السلام از ابتدا تکلیف چنین افرادی را روشن نمودند که:(لا یعبأ بأهل الدین ممن لا عقل له). یعنی به افرادی که عقل ندارند هرجند اهل دین هم باشند اعتنایی نمی شود.
🔸نکته ی دیگر این که همین حدیث را برقی در محاسن به صورت مرسل نقل نموده و تفاوت مختصری دارد. از جمله در قسمت ( لیس اولئک ممن خاطب الله) این عبارت را افزوده: (ممن خاطب الله في قوله:یا اولی الألباب).
از مجموع این نکات به نظر می رسد تبدیل (خاطب) به (عاتب) در حدیث اول، ناشی از یک تصحیف شنیداری بوده و مقصود امام رضا علیه السلام این است که چنین افرادی که دینشان همراه با تعقل نیست قابل اعتنا نیستند و خطاب خداوند به آنان بیهوده خواهد بود. همچنان که خداوند متعال می فرماید: «إِنَّ في ذلِكَ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يَعْقِلُون» و : «إِنَّما يَتَذَكَّرُ أُولُوا الْأَلْباب» و...
بديهي است مقصود این آیات این نیست که افرادی که عقل ندارند پس دیگر نیازی نیست در مورد آیات اندیشه کنند! بلکه مقصود تأکید بر این است که تذکر و عبرت از این ایات و براهین تنها در صورتی حاصل خواهد شد که انسان تعقل خود را به کار اندازد. به عبارت دیگر (عقل) شرط واجب است و لازم التحصیل و نه شرط وجوب.