PICT0316.pdf
1.3 MB
نسخة اخری من فضائل القرآن للحسن بن علي بن أبي حمزة. مرت الإشارة إلی هذا الكتاب في
https://tttttt.me/kotob_sh/423
https://tttttt.me/kotob_sh/423
وثيقة قديمة جداً تبدي مدی جهل الخليفة بالسنة!
عبد العزیز عن یحي بن سعید عن محمد بن ابرھیم عن ابي سلمة ان عمر بن
4) الخطاب صلى المغرب ولم یقرى فیھا فلما انصرف قال لھ الناس
5) انك لم تقرى قال فكیف كان الركوع والسجود قالوا [حسنا قال فلا
6) باس ا]ذا
وهي من البرديات القديمة يعود تاريخها للمائة الاولی من الهجرة أو الثانية تحفظ في مجموعة Austrian National Library
المأخذ: Petra M. Sijpesteijn؛ A Ḥadīth Fragment on Papyrus
عبد العزیز عن یحي بن سعید عن محمد بن ابرھیم عن ابي سلمة ان عمر بن
4) الخطاب صلى المغرب ولم یقرى فیھا فلما انصرف قال لھ الناس
5) انك لم تقرى قال فكیف كان الركوع والسجود قالوا [حسنا قال فلا
6) باس ا]ذا
وهي من البرديات القديمة يعود تاريخها للمائة الاولی من الهجرة أو الثانية تحفظ في مجموعة Austrian National Library
المأخذ: Petra M. Sijpesteijn؛ A Ḥadīth Fragment on Papyrus
❤3
وقد تكرر ذكر هذه القضية في كتب حديث العامة بصور مختلفة؛ فمنها ما رواه البيهقي في سننه:
( وقد أخبرنا ) بحديث إبراهيم والشعبي أبو نصر
عمر بن عبد العزيز بن قتادة أنبأ أبو محمد بن إسحاق بن شيبان البغدادي الهروي بها أنبأ معاذ بن نجدة ثنا كامل بن
طلحة ثنا حماد بن سلمة عن حماد بن أبي سليمان عن إبراهيم النخعي ان عمر بن الخطاب صلى بالناس صلاة المغرب فلم يقرأ شيئا حتى سلم، فلما فرغ قيل له: انك لم تقرأ شيئا! فقال:« إني جهزت عيرا إلى الشام فجعلت أنزلها منقلة منقلة حتى قدمت الشام فبعتها وأقتابها وأحلاسها واحمالها».
قال فأعاد عمرو أعادوا . السنن الكبری 2/ 382
( وقد أخبرنا ) بحديث إبراهيم والشعبي أبو نصر
عمر بن عبد العزيز بن قتادة أنبأ أبو محمد بن إسحاق بن شيبان البغدادي الهروي بها أنبأ معاذ بن نجدة ثنا كامل بن
طلحة ثنا حماد بن سلمة عن حماد بن أبي سليمان عن إبراهيم النخعي ان عمر بن الخطاب صلى بالناس صلاة المغرب فلم يقرأ شيئا حتى سلم، فلما فرغ قيل له: انك لم تقرأ شيئا! فقال:« إني جهزت عيرا إلى الشام فجعلت أنزلها منقلة منقلة حتى قدمت الشام فبعتها وأقتابها وأحلاسها واحمالها».
قال فأعاد عمرو أعادوا . السنن الكبری 2/ 382
ما وُجد بخطّ العلّامة السعيد الشهيد أبي عبد الله محمد بن مكّي علی ظهر قواعده..
انظر كيف يبالغ في وصف كتاب القواعد
والسنخة في مكتبة برنستون، وهي مجموع قديم مهم من حيث كثرة التملّكات والفوائد المودعة فيها
قراءة المخطوطة
انظر كيف يبالغ في وصف كتاب القواعد
والسنخة في مكتبة برنستون، وهي مجموع قديم مهم من حيث كثرة التملّكات والفوائد المودعة فيها
قراءة المخطوطة
ãÍÈÊ
استاد سیّد محمد حسن رضوی
مجلس دوم از مجموعه سخرانی های ارزشمند استاد سید محمد حسن رضوی پیرامون آیه ی مودّت
فاطمیه ١٤٢٣- حسینیه امام رضوی لاهیجان
فایل جلسه اول : https://tttttt.me/kotob_sh/284
فاطمیه ١٤٢٣- حسینیه امام رضوی لاهیجان
فایل جلسه اول : https://tttttt.me/kotob_sh/284
Forwarded from فهم دین (سید محمد صادق رضوی)
در فضائل حضرت زهرا سلام الله عليها
از مجموعه ای در کتابخانه یازماباغیشلار به ش 2689.
موضوع این رساله بیان حکمت های اشیاء است، چیزی مانند علل الشرائع
نام نسخه شناخته نشد، مؤلف مکنی به ابو اللیث است
از مجموعه ای در کتابخانه یازماباغیشلار به ش 2689.
موضوع این رساله بیان حکمت های اشیاء است، چیزی مانند علل الشرائع
نام نسخه شناخته نشد، مؤلف مکنی به ابو اللیث است
بسم الله الرحمن الرحیم
روایت مجعول در فقه الرضا علیه السلام؟
در مورد فقه الرضا علیه السلام نقض و ایرادهای فراوانی مطرح شده که از مهمترین آن ها روایتیست که در باب شهادات نقل کرده است: «و بلغني عن العالم ع أنه قال إذا كان لأخيك المؤمن على رجل حق فدفعه عنه و لم يكن له من البينة إلا واحدة و كان الشاهد ثقة فسألته عن شهادته فإذا أقامها عندك شهدت معه عند الحاكم على مثال ما شهد لئلا يتوى حق امرء مسلم».[باب الشهادة/ص 308]
این روایت در کتاب تکلیف شلمغانی نیز وجود داشت و طبق گزارش های شیخ طوسی در کتاب الغیبة [ص 409] و فهرست [ص414] با انکار شدید علمای قم مواجه شد. مرحوم سید حسن صدر تلاش نموده با استفاده از همین شاهد اتحاد کتاب تکلیف با فقه الرضا (ع) ی موجود را ثابت کند.[ر.ک: کتاب فصل القضاء]
اما ممکنست بتوانیم با موازین فقهی، روایت مذکور را قابل قبول تر بدانیم. توضیح این که از مختصّات فقه شیعه اینست که در حقوق مالی، یک شاهد به همراه یمین برای اثبات حق کافیست. با توجه به این که زمان صدور روایت، غلبه با حکومت جائره و فقه عامه بوده، لذا به هیچ وجه شاهد و یمین را برای اثبات حق کافی نمی دانستند و شیعیان در احقاق حقوق خود دچار مشکل می شدند. پس اگر شخصی یک شاهد و یمین بیاورد طبق حکم الهی مستحقّ حقّ خودست و این حکام جائر هستند که با تغییر احکام شریعت، مانع رسیدن وی به حقّش می شوند. بنابراین، اگر مؤمنی دید برادر ایمانیش با داشتن شاهد و یمینی که مسلما باید بر آن صحه گذاشته شود، از حقش بازمانده، می تواند به کمک وی آمده و با دادن شهادت صوری نزد قاضی جائر، حق را به صاحب حق برساند.
بحمد الله به فقره ای از روایت نامه معروف مفضل (رساله میّاح) برخوردم که در این مسأله بسیار راهگشاست.مرحوم حر عاملی [وسائل الشیعة 27/ 338] این قسمت را در بابی به عنوان « بَابُ عَدَمِ جَوَازِ إِحْيَاءِ الْحَقِّ بِشَهَادَةِ الزُّورِ وَ جَوَازِ دَفْعِ الضَّرَرِ بِهَا عَنِ النَّفْسِ وَ عَنِ الْمُؤْمِنِ وَ عَنِ الْعِرْضِ» تقطیع و نقل نموده که می تواند شاهدی بر قابل عمل بودن روایت بر اساس مبانی فقهی باشد. مفضّل در این نامه عقاید گروهی از غلات شیعه را بیان نموده و از امام صادق علیه السلام نظر صحیح را جویا می شود. در قسمتی از این نامه – طبق پاسخی که امام علیه السلام می فرمایند- چنین بوده: « و ذكرت أنه بلغك أنهم ... يتشاهدون بعضهم لبعض بالزور». آن گاه امام علیه السلام در مقام توضیح برآمده و با استفاده از آیات قرآنی شهادت به زور را کاملا نفی میکنند، تا آنکه در ادامه همچون استدراکی می فرمایند: « و كان رسول الله ص يقضي بشهادة رجل واحد مع يمين المدعي و لا يبطل حق مسلم، و لا يرد شهادة مؤمن، فإذا أخذ يمين المدعي و شهادة الرجل الواحد قضى له بحقه، و ليس يعمل اليوم بهذا و قد ترك، فإذا كان للرجل المسلم قبل آخر حق فجحده و لم يكن له شاهد غير واحد، فهو إذا رفعه إلى بعض ولاة الجور أبطلوا حقه، و لم يقضوا فيه بقضاء رسول الله صلی الله علیه و آله، و قد كان في الحق أن لا يبطل حق رجل مسلم، و كان يستخرج الله على يديه حق رجل مسلم، و يأجره الله عز و جل ویحیی عدلا، كان رسول الله صلی الله علیه وآله يعمل به.»
در این فقره به صراحت بیان شده که مؤمن می تواند حق برادر ایمانی خود را به این وسیله احیاء کند و در این زمینه مأجور خواهد بود. عجیب اینجاست که با وضوح فقره مذکور و موافقت آن با روایت فقه الرضا علیه السلام، احدی از علما دیده نشده که در روایت مفضلّ –از این جهت- اشکال کند. البته ضعف سند نامه مفضل قابل انکار نیست، اما شکی نیست که این نامه افق وسیعی را از وضعیت اجتماعی و فرهنگی شیعیان آن دوره در اختیار ما می گذارد. لذا، همانگونه که می تواند برای قابل قبول تر شدن روایت فقه الرضا علیه السلام کمک کند، از طرفی می تواند تأییدی باشد بر صبغه ی غلوّ گونه ی همین کتاب...
روایت مجعول در فقه الرضا علیه السلام؟
در مورد فقه الرضا علیه السلام نقض و ایرادهای فراوانی مطرح شده که از مهمترین آن ها روایتیست که در باب شهادات نقل کرده است: «و بلغني عن العالم ع أنه قال إذا كان لأخيك المؤمن على رجل حق فدفعه عنه و لم يكن له من البينة إلا واحدة و كان الشاهد ثقة فسألته عن شهادته فإذا أقامها عندك شهدت معه عند الحاكم على مثال ما شهد لئلا يتوى حق امرء مسلم».[باب الشهادة/ص 308]
این روایت در کتاب تکلیف شلمغانی نیز وجود داشت و طبق گزارش های شیخ طوسی در کتاب الغیبة [ص 409] و فهرست [ص414] با انکار شدید علمای قم مواجه شد. مرحوم سید حسن صدر تلاش نموده با استفاده از همین شاهد اتحاد کتاب تکلیف با فقه الرضا (ع) ی موجود را ثابت کند.[ر.ک: کتاب فصل القضاء]
اما ممکنست بتوانیم با موازین فقهی، روایت مذکور را قابل قبول تر بدانیم. توضیح این که از مختصّات فقه شیعه اینست که در حقوق مالی، یک شاهد به همراه یمین برای اثبات حق کافیست. با توجه به این که زمان صدور روایت، غلبه با حکومت جائره و فقه عامه بوده، لذا به هیچ وجه شاهد و یمین را برای اثبات حق کافی نمی دانستند و شیعیان در احقاق حقوق خود دچار مشکل می شدند. پس اگر شخصی یک شاهد و یمین بیاورد طبق حکم الهی مستحقّ حقّ خودست و این حکام جائر هستند که با تغییر احکام شریعت، مانع رسیدن وی به حقّش می شوند. بنابراین، اگر مؤمنی دید برادر ایمانیش با داشتن شاهد و یمینی که مسلما باید بر آن صحه گذاشته شود، از حقش بازمانده، می تواند به کمک وی آمده و با دادن شهادت صوری نزد قاضی جائر، حق را به صاحب حق برساند.
بحمد الله به فقره ای از روایت نامه معروف مفضل (رساله میّاح) برخوردم که در این مسأله بسیار راهگشاست.مرحوم حر عاملی [وسائل الشیعة 27/ 338] این قسمت را در بابی به عنوان « بَابُ عَدَمِ جَوَازِ إِحْيَاءِ الْحَقِّ بِشَهَادَةِ الزُّورِ وَ جَوَازِ دَفْعِ الضَّرَرِ بِهَا عَنِ النَّفْسِ وَ عَنِ الْمُؤْمِنِ وَ عَنِ الْعِرْضِ» تقطیع و نقل نموده که می تواند شاهدی بر قابل عمل بودن روایت بر اساس مبانی فقهی باشد. مفضّل در این نامه عقاید گروهی از غلات شیعه را بیان نموده و از امام صادق علیه السلام نظر صحیح را جویا می شود. در قسمتی از این نامه – طبق پاسخی که امام علیه السلام می فرمایند- چنین بوده: « و ذكرت أنه بلغك أنهم ... يتشاهدون بعضهم لبعض بالزور». آن گاه امام علیه السلام در مقام توضیح برآمده و با استفاده از آیات قرآنی شهادت به زور را کاملا نفی میکنند، تا آنکه در ادامه همچون استدراکی می فرمایند: « و كان رسول الله ص يقضي بشهادة رجل واحد مع يمين المدعي و لا يبطل حق مسلم، و لا يرد شهادة مؤمن، فإذا أخذ يمين المدعي و شهادة الرجل الواحد قضى له بحقه، و ليس يعمل اليوم بهذا و قد ترك، فإذا كان للرجل المسلم قبل آخر حق فجحده و لم يكن له شاهد غير واحد، فهو إذا رفعه إلى بعض ولاة الجور أبطلوا حقه، و لم يقضوا فيه بقضاء رسول الله صلی الله علیه و آله، و قد كان في الحق أن لا يبطل حق رجل مسلم، و كان يستخرج الله على يديه حق رجل مسلم، و يأجره الله عز و جل ویحیی عدلا، كان رسول الله صلی الله علیه وآله يعمل به.»
در این فقره به صراحت بیان شده که مؤمن می تواند حق برادر ایمانی خود را به این وسیله احیاء کند و در این زمینه مأجور خواهد بود. عجیب اینجاست که با وضوح فقره مذکور و موافقت آن با روایت فقه الرضا علیه السلام، احدی از علما دیده نشده که در روایت مفضلّ –از این جهت- اشکال کند. البته ضعف سند نامه مفضل قابل انکار نیست، اما شکی نیست که این نامه افق وسیعی را از وضعیت اجتماعی و فرهنگی شیعیان آن دوره در اختیار ما می گذارد. لذا، همانگونه که می تواند برای قابل قبول تر شدن روایت فقه الرضا علیه السلام کمک کند، از طرفی می تواند تأییدی باشد بر صبغه ی غلوّ گونه ی همین کتاب...
بسم الله الرحمن الرحیم
🖌هدف یا وسیله؟
همه ی ما به خوبی می دانیم که هدف دین، پرورش انسان و رساندن اوست از حضیض حیوانی به عروج ملکوتی، در پرتو سه محرّک اصلی اعتقادات، اخلاق، و فقه، که آموزه های دینی ما هم عموماً در راستای پرورش این سه عنصر بیان شده اند.اصحاب ائمه علیهم السلام نیز همین الگو را پی گرفته و برخی در هر سه زمینه و برخی در یکی از این زمینه ها فعّالیّت می کردند، لذا نام بردگان در کتب رجال و فهارس قدیم یا به عنوان راوی نام برده شده اند، یا فقیه، یا متکلّم و یا واعظ.کم کم دایره ی علوم گسترش یافت و نیاز جدّی به مقدّمات و ابزاری برای بهره برداری از این سه عنصر احساس می شد؛ علومی مانند ادبیّات عرب، رجال، هیئت، تاریخ و... که در فهم یا پالایش متون دینی ضروری یا مفید می نمودند. در عین حال، دانشمندان دینی همگام با تبحّر در این مقدّمات، هدف خود را فراموش نمی نموده و پس از بهره گیری از آن ابزار علمی، باز در همان مسیر فقه، کلام و یا اخلاقیات فعّالیّت خود را ادامه می دادند.البتّه زیاد بوده اند افرادی که تخصّص نجوم، ادبیّات، فلسفه و... را به عنوان کار اصلی خود برمی گزیدند، اما فعلاً سخن ما از دانشمندانی است که در عرصه ی تعالی مذهب فعّالیّت می کردند.
در چند دهه ی اخیر شاهد اقبال عظیم حوزویان و دانشجویان علوم انسانی و دین پژوهان، به عرصه های برون متنی دین هستیم؛ عرصه هایی چون رجال، تاریخ حدیث، تاریخ کلام، تحقیق نسخ خطی و... که همه و همه به عنوان مقدّمه و ابزاری برای واکاوی متون دینی لازم هستند.برخی از این اقدامات به صورت خودجوش و برخی با الگوبرداری از روش تحقیق شرق شناسان انجام گرفت.در اثر این جنبش فرهنگی، صد ها مقاله در زمینه های مزبور نگاشته شد، صد ها کتاب و اثر و رساله از علمای شیعه احیاء شد و ده ها پایان نامه در این زمینه ها تحقیق شد.این اتّفاق می تواند بسیار خوب باشد، اگر به همین اندازه خلاصه نشود.
همانطور که گفتیم و دین پژوهان نیز معترفند، اینگونه اقدامات همه وسیله و ابزار هستند، نه هدف؛ در حالیکه به نظر می رسد هم اکنون وسیله خود جایگزین هدف شده است.آن صدها مقاله و متن احیاء شده در صورتی می توانند ابزار و وسیله باشند، که به صورت گزاره های فقهی، اخلاقی، یا اعتقادی پالایش شوند؛ امّا متأسفانه در قبال این همه پژوهش های انجام شده ما چنین خروجی نمی بینیم.
به نسبت هر متن حدیثی که تصحیح می شود باید شاهد چندین پژوهش و نتیجه گیری جدید متن محور باشیم، در حالی که شاید این نسبت حتّی برعکس هم نباشد.
و در حالی که هنوز حتی کتب اربعه ی ما به صورت کامل تحلیل متنی نشده اند، ده ها مؤسسه و گروه علمی متمرکز بر بررسی رجال آن ها و یا تحقیق کتب دیگر شده اند.
در مقابل این همه پژوهش رجالی و تاریخی در مورد حدیث، باید شاهد یک تحوّل عظیم در بررسی سندی روایات در مقام عمل می شدیم؛ حال آن که می بینیم هنوز که هنوز، در عمده ی دروس خارج فقه حوزه ی ما همان سبک رجال سنّتی مطرح می شود.
هرگز قصد کم انگاشتن این پژوهش های عظیم و زحمت های دشواری که این محققین به جان خریدند در میان نیست، سخن در لزوم رعایت توازن میان وسیله و هدف است.اگر قرار است به نام دین کاری انجام گیرد و بودجه های هنگفتی اختصاص داده شود، اولویّت ها خود را نشان می دهند.
🖌هدف یا وسیله؟
همه ی ما به خوبی می دانیم که هدف دین، پرورش انسان و رساندن اوست از حضیض حیوانی به عروج ملکوتی، در پرتو سه محرّک اصلی اعتقادات، اخلاق، و فقه، که آموزه های دینی ما هم عموماً در راستای پرورش این سه عنصر بیان شده اند.اصحاب ائمه علیهم السلام نیز همین الگو را پی گرفته و برخی در هر سه زمینه و برخی در یکی از این زمینه ها فعّالیّت می کردند، لذا نام بردگان در کتب رجال و فهارس قدیم یا به عنوان راوی نام برده شده اند، یا فقیه، یا متکلّم و یا واعظ.کم کم دایره ی علوم گسترش یافت و نیاز جدّی به مقدّمات و ابزاری برای بهره برداری از این سه عنصر احساس می شد؛ علومی مانند ادبیّات عرب، رجال، هیئت، تاریخ و... که در فهم یا پالایش متون دینی ضروری یا مفید می نمودند. در عین حال، دانشمندان دینی همگام با تبحّر در این مقدّمات، هدف خود را فراموش نمی نموده و پس از بهره گیری از آن ابزار علمی، باز در همان مسیر فقه، کلام و یا اخلاقیات فعّالیّت خود را ادامه می دادند.البتّه زیاد بوده اند افرادی که تخصّص نجوم، ادبیّات، فلسفه و... را به عنوان کار اصلی خود برمی گزیدند، اما فعلاً سخن ما از دانشمندانی است که در عرصه ی تعالی مذهب فعّالیّت می کردند.
در چند دهه ی اخیر شاهد اقبال عظیم حوزویان و دانشجویان علوم انسانی و دین پژوهان، به عرصه های برون متنی دین هستیم؛ عرصه هایی چون رجال، تاریخ حدیث، تاریخ کلام، تحقیق نسخ خطی و... که همه و همه به عنوان مقدّمه و ابزاری برای واکاوی متون دینی لازم هستند.برخی از این اقدامات به صورت خودجوش و برخی با الگوبرداری از روش تحقیق شرق شناسان انجام گرفت.در اثر این جنبش فرهنگی، صد ها مقاله در زمینه های مزبور نگاشته شد، صد ها کتاب و اثر و رساله از علمای شیعه احیاء شد و ده ها پایان نامه در این زمینه ها تحقیق شد.این اتّفاق می تواند بسیار خوب باشد، اگر به همین اندازه خلاصه نشود.
همانطور که گفتیم و دین پژوهان نیز معترفند، اینگونه اقدامات همه وسیله و ابزار هستند، نه هدف؛ در حالیکه به نظر می رسد هم اکنون وسیله خود جایگزین هدف شده است.آن صدها مقاله و متن احیاء شده در صورتی می توانند ابزار و وسیله باشند، که به صورت گزاره های فقهی، اخلاقی، یا اعتقادی پالایش شوند؛ امّا متأسفانه در قبال این همه پژوهش های انجام شده ما چنین خروجی نمی بینیم.
به نسبت هر متن حدیثی که تصحیح می شود باید شاهد چندین پژوهش و نتیجه گیری جدید متن محور باشیم، در حالی که شاید این نسبت حتّی برعکس هم نباشد.
و در حالی که هنوز حتی کتب اربعه ی ما به صورت کامل تحلیل متنی نشده اند، ده ها مؤسسه و گروه علمی متمرکز بر بررسی رجال آن ها و یا تحقیق کتب دیگر شده اند.
در مقابل این همه پژوهش رجالی و تاریخی در مورد حدیث، باید شاهد یک تحوّل عظیم در بررسی سندی روایات در مقام عمل می شدیم؛ حال آن که می بینیم هنوز که هنوز، در عمده ی دروس خارج فقه حوزه ی ما همان سبک رجال سنّتی مطرح می شود.
هرگز قصد کم انگاشتن این پژوهش های عظیم و زحمت های دشواری که این محققین به جان خریدند در میان نیست، سخن در لزوم رعایت توازن میان وسیله و هدف است.اگر قرار است به نام دین کاری انجام گیرد و بودجه های هنگفتی اختصاص داده شود، اولویّت ها خود را نشان می دهند.
آثار کهن شیعه
PICT0316.pdf
فضائل القرآن للبطائني نهاية مخطوط آخر من تفسير القمي ، مكتبة المجلس الرقم 57
#أین_الناصر_والمنتقم
✅ كتاب الغيبة للنعماني/ 254، ح 53: حدثنا أحمد بن محمد بن سعيد قال حدثنا علي بن الحسن [بن فضال] قال حدثنا محمد بن عبد الله [بن زرارة] عن محمد بن أبي عمير عن هشام بن سالم عن أبي عبد الله عليه السلام أنه قال: « ما يكون هذا الأمر حتى لا يبقى صنف من الناس إلّا و قد ولّوا على الناس، حتى لا يقول قائل: إنّا لو وُلّينا لعدلنا؛ ثم يقوم القائم بالحق و العدل».
⬅️امام صادق علیه السلام: این امر (ظهور) محقق نخواهد شد تا زمانی که هیچ صنف و طائفه ای نماند که بر مردم حکمرانی نکرده باشد، تا افرادی بهانه نکنند که اگر ما بر مردمان حکومت می کردیم عدل پیشه می کردیم؛ آن گاهست که حضرت حجت علیه السلام به حق و عدل قیام کند.
✅ وفیه: أخبرنا عبد الواحد بن عبد الله قال حدثنا محمد بن جعفر القرشي قال حدثني محمد بن الحسين عن محمد بن سنان عن قتيبة الأعشى عن منصور بن حازم عن أبي عبد الله عليه السلام أنه قال: «إذا رُفِعَت راية الحقّ لَعَنَها أهل المشرق و المغرب». قلت له ممَّ ذلك؟ قال: «مما يلقون من بني هاشم». [299، ح 5]
ورواه أيضا عن علي بن أحمد قال أخبرنا عبيد الله بن موسى العلوي عن محمد بن الحسين عن محمد بن سنان عن قتيبة الأعشى عن أبان بن تغلب عن الصادق عليه السلام مع اختلاف يسير.
⬅️امام صادق عليه السلام: چون پرچم حق (امام زمان علیه السلام) بلند شود اهل شرق و غرب بر آن لعنت فرستند! راوی می پرسد: از چه روی چنین می کنند؟ فرمود: از جهت آن چه از بنی هاشم (در زمان غیبت) کشیده اند.
✅وفیه: علي بن أحمد عن عبيد الله بن موسى و أحمد بن علي الأعلم قالا حدثنا محمد بن علي الصيرفي عن محمد بن صدقة و ابن أذينة العبدي و محمد بن سنان جميعا عن يعقوب السراج قال سمعت أبا عبد الله علیه السلام يقول: ثلاث عشرة مدينة و طائفة يحارب القائم أهلها و يحاربونه – إلی أن قال عليه السلام- وأهل الريّ. [299، ح 6]
⬅️امام صادق عليه السلام: سيزده شهر و گروه هستند که امام زمان علیه السلام با آنان جنگ می کند و آنان نیز با وی می جنگند، یکی از آن ها اهل ری هستند.
✅الحسن بن علي الوشاء عن أحمد بن عائذ عن أبي خديجة قال قال أبو عبد الله علیه السلام لا يخرج القائم حتى يخرج اثنا عشر من بني هاشم كلهم يدعو إلى نفسه. [الارشاد 2/372، الغیبة للطوسي/ 437]
⬅️امام صادق علیه السلام: قائم ما (علیه السلام) قیام نکند تا زمانی که پیش از وی دوازده تن از بنی هاشم برخیزند و مردم را به سمت خود دعوت کنند.
✅ كتاب الغيبة للنعماني/ 254، ح 53: حدثنا أحمد بن محمد بن سعيد قال حدثنا علي بن الحسن [بن فضال] قال حدثنا محمد بن عبد الله [بن زرارة] عن محمد بن أبي عمير عن هشام بن سالم عن أبي عبد الله عليه السلام أنه قال: « ما يكون هذا الأمر حتى لا يبقى صنف من الناس إلّا و قد ولّوا على الناس، حتى لا يقول قائل: إنّا لو وُلّينا لعدلنا؛ ثم يقوم القائم بالحق و العدل».
⬅️امام صادق علیه السلام: این امر (ظهور) محقق نخواهد شد تا زمانی که هیچ صنف و طائفه ای نماند که بر مردم حکمرانی نکرده باشد، تا افرادی بهانه نکنند که اگر ما بر مردمان حکومت می کردیم عدل پیشه می کردیم؛ آن گاهست که حضرت حجت علیه السلام به حق و عدل قیام کند.
✅ وفیه: أخبرنا عبد الواحد بن عبد الله قال حدثنا محمد بن جعفر القرشي قال حدثني محمد بن الحسين عن محمد بن سنان عن قتيبة الأعشى عن منصور بن حازم عن أبي عبد الله عليه السلام أنه قال: «إذا رُفِعَت راية الحقّ لَعَنَها أهل المشرق و المغرب». قلت له ممَّ ذلك؟ قال: «مما يلقون من بني هاشم». [299، ح 5]
ورواه أيضا عن علي بن أحمد قال أخبرنا عبيد الله بن موسى العلوي عن محمد بن الحسين عن محمد بن سنان عن قتيبة الأعشى عن أبان بن تغلب عن الصادق عليه السلام مع اختلاف يسير.
⬅️امام صادق عليه السلام: چون پرچم حق (امام زمان علیه السلام) بلند شود اهل شرق و غرب بر آن لعنت فرستند! راوی می پرسد: از چه روی چنین می کنند؟ فرمود: از جهت آن چه از بنی هاشم (در زمان غیبت) کشیده اند.
✅وفیه: علي بن أحمد عن عبيد الله بن موسى و أحمد بن علي الأعلم قالا حدثنا محمد بن علي الصيرفي عن محمد بن صدقة و ابن أذينة العبدي و محمد بن سنان جميعا عن يعقوب السراج قال سمعت أبا عبد الله علیه السلام يقول: ثلاث عشرة مدينة و طائفة يحارب القائم أهلها و يحاربونه – إلی أن قال عليه السلام- وأهل الريّ. [299، ح 6]
⬅️امام صادق عليه السلام: سيزده شهر و گروه هستند که امام زمان علیه السلام با آنان جنگ می کند و آنان نیز با وی می جنگند، یکی از آن ها اهل ری هستند.
✅الحسن بن علي الوشاء عن أحمد بن عائذ عن أبي خديجة قال قال أبو عبد الله علیه السلام لا يخرج القائم حتى يخرج اثنا عشر من بني هاشم كلهم يدعو إلى نفسه. [الارشاد 2/372، الغیبة للطوسي/ 437]
⬅️امام صادق علیه السلام: قائم ما (علیه السلام) قیام نکند تا زمانی که پیش از وی دوازده تن از بنی هاشم برخیزند و مردم را به سمت خود دعوت کنند.