#روضه_ختم_پدر
#روضه_چهلم_ختم_پدر
چهل روزه که آه و ناله دارم
دلی خونین مثال لاله دارم
چهل روزه عزیزم رفته از دست
توگویی ماتمی صد ساله دارم
السلام علیک یا اباعبدالله و على الأرواح التي حلت بفنائک علیك منی سلام الله ابدا مابقیت وبقي الليل والنهار ولا جعله الله آخرالعهد منی لزيارتكم السلام على الحسين، و علی علی بن الحسین و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسين». . دل ها را ببریم کربلا إن شاء الله به زودی کنار حرمش عرض ادب کنیم. بعد از یک اربعین شهادت سید و سالار شهیدان ابی عبدالله الحسین علی، عطیه بن سعد عوفی می گوید: همراه جابر بن عبدالله انصاری برای زیارت قبر ابی عبدالله وارد سرزمین کربلا شدیم. جابر در کنار نهر فرات آمد و غسل کرد و خودش را معطر ساخت به سوی قبر شریف حرکت کردیم. هر قدمی که بر می داشت ذکر خدا می کرد تا به نزد قبر رسیدیم چون جابر نابینا بود به من گفت: دست مرا به قبر برسان وقتی دست او را روی قبر گذاردم، خودش را روی قبر ابی عبدالله انداخت و غش کرد بیهوش بر روی خاک افتاد، قدری آب بر روی او پاشیدم تا به هوش آمد. سه بار صدا زد: یاحسین، سپس گفت حبيب لا يجيب حبيبه؛ ای آقا! دوست جواب دوستش را نمی دهد؟» با خودش گفت: چگونه جواب گویی و حال آن که به خون خود غلتیدهای و رگ های گردن شریفت را بریدند و میان سر و بدنت جدایی انداختند. عطیه می گوید: یک وقت دیدم از سمت شام گرد و غبار بلند شد. در میان آن غبار کجاوه های سیاه پوش ظاهر شدند. همین که نزدیک قتلگاه رسیدند. چون برگ خزان از شترها بر روی خاک افتادند و قبرهای شهدا را در آغوش گرفتند و صدا گریه و ناله بلند شد. زينب دست برد و جامه را چاک زد خود را بر روی قبر مبارک حسین انداخت و به آواز حزین فریاد کشید: واخاه! واحسيناه! آن قدر بی بی زینب روی قبر برادر ناله زد و بیهوش شد. چون به هوش آمد عرض کرد: برادر، اگر در این جا نامحرمان نبودند پیراهن خود را کنار می زدم تا جای تازیانه را ببینی با برادر درد دل می کرد. برادر همه عزیزانت را آوردم اما سراغ رقیه ات را از من نگیر، در خرابه شام جان داد.
صلی الله عليك يا مظلوم یا اباعبدالله.
#روضه_چهلم_ختم_پدر
چهل روزه که آه و ناله دارم
دلی خونین مثال لاله دارم
چهل روزه عزیزم رفته از دست
توگویی ماتمی صد ساله دارم
السلام علیک یا اباعبدالله و على الأرواح التي حلت بفنائک علیك منی سلام الله ابدا مابقیت وبقي الليل والنهار ولا جعله الله آخرالعهد منی لزيارتكم السلام على الحسين، و علی علی بن الحسین و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسين». . دل ها را ببریم کربلا إن شاء الله به زودی کنار حرمش عرض ادب کنیم. بعد از یک اربعین شهادت سید و سالار شهیدان ابی عبدالله الحسین علی، عطیه بن سعد عوفی می گوید: همراه جابر بن عبدالله انصاری برای زیارت قبر ابی عبدالله وارد سرزمین کربلا شدیم. جابر در کنار نهر فرات آمد و غسل کرد و خودش را معطر ساخت به سوی قبر شریف حرکت کردیم. هر قدمی که بر می داشت ذکر خدا می کرد تا به نزد قبر رسیدیم چون جابر نابینا بود به من گفت: دست مرا به قبر برسان وقتی دست او را روی قبر گذاردم، خودش را روی قبر ابی عبدالله انداخت و غش کرد بیهوش بر روی خاک افتاد، قدری آب بر روی او پاشیدم تا به هوش آمد. سه بار صدا زد: یاحسین، سپس گفت حبيب لا يجيب حبيبه؛ ای آقا! دوست جواب دوستش را نمی دهد؟» با خودش گفت: چگونه جواب گویی و حال آن که به خون خود غلتیدهای و رگ های گردن شریفت را بریدند و میان سر و بدنت جدایی انداختند. عطیه می گوید: یک وقت دیدم از سمت شام گرد و غبار بلند شد. در میان آن غبار کجاوه های سیاه پوش ظاهر شدند. همین که نزدیک قتلگاه رسیدند. چون برگ خزان از شترها بر روی خاک افتادند و قبرهای شهدا را در آغوش گرفتند و صدا گریه و ناله بلند شد. زينب دست برد و جامه را چاک زد خود را بر روی قبر مبارک حسین انداخت و به آواز حزین فریاد کشید: واخاه! واحسيناه! آن قدر بی بی زینب روی قبر برادر ناله زد و بیهوش شد. چون به هوش آمد عرض کرد: برادر، اگر در این جا نامحرمان نبودند پیراهن خود را کنار می زدم تا جای تازیانه را ببینی با برادر درد دل می کرد. برادر همه عزیزانت را آوردم اما سراغ رقیه ات را از من نگیر، در خرابه شام جان داد.
صلی الله عليك يا مظلوم یا اباعبدالله.
#روضه_ختم_پدر
#روضه_چهلم_ختم_پدر
چهل روزه که آه و ناله دارم
دلی خونین مثال لاله دارم
چهل روزه عزیزم رفته از دست
توگویی ماتمی صد ساله دارم
السلام علیک یا اباعبدالله و على الأرواح التي حلت بفنائک علیك منی سلام الله ابدا مابقیت وبقي الليل والنهار ولا جعله الله آخرالعهد منی لزيارتكم السلام على الحسين، و علی علی بن الحسین و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسين». . دل ها را ببریم کربلا إن شاء الله به زودی کنار حرمش عرض ادب کنیم. بعد از یک اربعین شهادت سید و سالار شهیدان ابی عبدالله الحسین علی، عطیه بن سعد عوفی می گوید: همراه جابر بن عبدالله انصاری برای زیارت قبر ابی عبدالله وارد سرزمین کربلا شدیم. جابر در کنار نهر فرات آمد و غسل کرد و خودش را معطر ساخت به سوی قبر شریف حرکت کردیم. هر قدمی که بر می داشت ذکر خدا می کرد تا به نزد قبر رسیدیم چون جابر نابینا بود به من گفت: دست مرا به قبر برسان وقتی دست او را روی قبر گذاردم، خودش را روی قبر ابی عبدالله انداخت و غش کرد بیهوش بر روی خاک افتاد، قدری آب بر روی او پاشیدم تا به هوش آمد. سه بار صدا زد: یاحسین، سپس گفت حبيب لا يجيب حبيبه؛ ای آقا! دوست جواب دوستش را نمی دهد؟» با خودش گفت: چگونه جواب گویی و حال آن که به خون خود غلتیدهای و رگ های گردن شریفت را بریدند و میان سر و بدنت جدایی انداختند. عطیه می گوید: یک وقت دیدم از سمت شام گرد و غبار بلند شد. در میان آن غبار کجاوه های سیاه پوش ظاهر شدند. همین که نزدیک قتلگاه رسیدند. چون برگ خزان از شترها بر روی خاک افتادند و قبرهای شهدا را در آغوش گرفتند و صدا گریه و ناله بلند شد. زينب دست برد و جامه را چاک زد خود را بر روی قبر مبارک حسین انداخت و به آواز حزین فریاد کشید: واخاه! واحسيناه! آن قدر بی بی زینب روی قبر برادر ناله زد و بیهوش شد. چون به هوش آمد عرض کرد: برادر، اگر در این جا نامحرمان نبودند پیراهن خود را کنار می زدم تا جای تازیانه را ببینی با برادر درد دل می کرد. برادر همه عزیزانت را آوردم اما سراغ رقیه ات را از من نگیر، در خرابه شام جان داد.
صلی الله عليك يا مظلوم یا اباعبدالله.
#روضه_چهلم_ختم_پدر
چهل روزه که آه و ناله دارم
دلی خونین مثال لاله دارم
چهل روزه عزیزم رفته از دست
توگویی ماتمی صد ساله دارم
السلام علیک یا اباعبدالله و على الأرواح التي حلت بفنائک علیك منی سلام الله ابدا مابقیت وبقي الليل والنهار ولا جعله الله آخرالعهد منی لزيارتكم السلام على الحسين، و علی علی بن الحسین و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسين». . دل ها را ببریم کربلا إن شاء الله به زودی کنار حرمش عرض ادب کنیم. بعد از یک اربعین شهادت سید و سالار شهیدان ابی عبدالله الحسین علی، عطیه بن سعد عوفی می گوید: همراه جابر بن عبدالله انصاری برای زیارت قبر ابی عبدالله وارد سرزمین کربلا شدیم. جابر در کنار نهر فرات آمد و غسل کرد و خودش را معطر ساخت به سوی قبر شریف حرکت کردیم. هر قدمی که بر می داشت ذکر خدا می کرد تا به نزد قبر رسیدیم چون جابر نابینا بود به من گفت: دست مرا به قبر برسان وقتی دست او را روی قبر گذاردم، خودش را روی قبر ابی عبدالله انداخت و غش کرد بیهوش بر روی خاک افتاد، قدری آب بر روی او پاشیدم تا به هوش آمد. سه بار صدا زد: یاحسین، سپس گفت حبيب لا يجيب حبيبه؛ ای آقا! دوست جواب دوستش را نمی دهد؟» با خودش گفت: چگونه جواب گویی و حال آن که به خون خود غلتیدهای و رگ های گردن شریفت را بریدند و میان سر و بدنت جدایی انداختند. عطیه می گوید: یک وقت دیدم از سمت شام گرد و غبار بلند شد. در میان آن غبار کجاوه های سیاه پوش ظاهر شدند. همین که نزدیک قتلگاه رسیدند. چون برگ خزان از شترها بر روی خاک افتادند و قبرهای شهدا را در آغوش گرفتند و صدا گریه و ناله بلند شد. زينب دست برد و جامه را چاک زد خود را بر روی قبر مبارک حسین انداخت و به آواز حزین فریاد کشید: واخاه! واحسيناه! آن قدر بی بی زینب روی قبر برادر ناله زد و بیهوش شد. چون به هوش آمد عرض کرد: برادر، اگر در این جا نامحرمان نبودند پیراهن خود را کنار می زدم تا جای تازیانه را ببینی با برادر درد دل می کرد. برادر همه عزیزانت را آوردم اما سراغ رقیه ات را از من نگیر، در خرابه شام جان داد.
صلی الله عليك يا مظلوم یا اباعبدالله.
مجلس ختم ( پدر)
دلم از بی کسی دریای خونه
وای غمی دارم که از هر غم فزونه
سرم را سایبان بودی تو بابا
مرا ارام جان بودی تو بابا
چه خوش اسوده بودم در کنارت
چه خوب و مهربان بودی تو بابا
#روضه_چهلم_ختم_پدر
چهل روزه (چند سال ) که آه و ناله دارم
دلی خونین مثال لاله دارم
چهل روزه عزیزم رفته از دست
توگویی ماتمی صد ساله دارم
بخواب ارام ، بخواب ارام ای بابای خوبم
که از عمر خود خیری ندیدی
میان قبر خود خوش ارمیدی جان بابا۲
وقتی وارد خانه میشیم میبینیم مادر زانوی غم بغل کرده دلمون میگیره
بابا جونممممممم دگر خانه بدون تو صفا نداره
تو رفتی و مانده ایم تنها ی تنها جان بابا
فرق امیرالمومنین را در محراب شکافتند ، حسنین زیر بغلهای بابا رو گرفتند تا نزدیک خانه رسیدند ، یه وقت دیدند امیرالمومنین صدا میزنه بابا جان زیر بغل های منو ول کنید میخوام با پای خودم وارد خانه شوم اخه دخترم زینب طاقت دیدن نداره
تمام عرضم اینه یا امیرالمومنین ، یه زخم روی سر داشتید طاقت نداشتید دخترتون زینب ببینه ، کجا بودید کربلا
ولا یوم کیومک یا ابا عبدلله
یه وقت دیدند زینب اومد بالای گودی قتلگاه ، دید حسینش روی زمین افتاده سر در بدن نداره
دستا رو گذاشت روی سر صدا زد : وا محمدا ، وا علیا ، وا اماه
همه بگید یا حسین .......
دلم از بی کسی دریای خونه
وای غمی دارم که از هر غم فزونه
سرم را سایبان بودی تو بابا
مرا ارام جان بودی تو بابا
چه خوش اسوده بودم در کنارت
چه خوب و مهربان بودی تو بابا
#روضه_چهلم_ختم_پدر
چهل روزه (چند سال ) که آه و ناله دارم
دلی خونین مثال لاله دارم
چهل روزه عزیزم رفته از دست
توگویی ماتمی صد ساله دارم
بخواب ارام ، بخواب ارام ای بابای خوبم
که از عمر خود خیری ندیدی
میان قبر خود خوش ارمیدی جان بابا۲
وقتی وارد خانه میشیم میبینیم مادر زانوی غم بغل کرده دلمون میگیره
بابا جونممممممم دگر خانه بدون تو صفا نداره
تو رفتی و مانده ایم تنها ی تنها جان بابا
فرق امیرالمومنین را در محراب شکافتند ، حسنین زیر بغلهای بابا رو گرفتند تا نزدیک خانه رسیدند ، یه وقت دیدند امیرالمومنین صدا میزنه بابا جان زیر بغل های منو ول کنید میخوام با پای خودم وارد خانه شوم اخه دخترم زینب طاقت دیدن نداره
تمام عرضم اینه یا امیرالمومنین ، یه زخم روی سر داشتید طاقت نداشتید دخترتون زینب ببینه ، کجا بودید کربلا
ولا یوم کیومک یا ابا عبدلله
یه وقت دیدند زینب اومد بالای گودی قتلگاه ، دید حسینش روی زمین افتاده سر در بدن نداره
دستا رو گذاشت روی سر صدا زد : وا محمدا ، وا علیا ، وا اماه
همه بگید یا حسین .......