#قلم_معلم
#یک_نوشته_یک_نویسنده
آلبرتو چیمال، نویسنده مکزیکی alberto chimalتوصیه هایی برای شروع نوشتن
🔹ترجمه و تلخیص ؛عبدالرضا قنبری
1.رویدادی که در طول هفته گذشته برایتان مهم و جالب بود را به صورت "من" راوی بیان کنید.
2. از سوم شخص روایت کننده ( این کار را کرد – این را گفت ...) استفاده کنید و رویداد جالبی که برای دیگران روی داده را بنویسید.
3.برای خود شخصیت خیالی درست کنید و برایش یک داستان خیالی بنویسید.
4. از خود شخصی متفاوت تصور کنید و ماجراهایی برای خودی که خلق کردید بنویسید.
5. اگر چه رویاها تجربه ی غیر ممکن است , خواب هایتان را به صورت داستان بنویسید و به آن شاخ و برگ دهید.
6.داستانی را بخوانید و اگر راوی اول شخص بود به سوم شخص بر گردانید و یا بر عکس.
7.داستانی مستند از اتفاقات روزنامه انتخاب کنید و آن را تغییر دهید و گسترش دهید.
8.فیلمی را که تماشا کردید خلاصه کنید و بدون بیان جزییات برای دیگران خلاصه آنرا بخوانید.
9.سعی کنید یک رمان را در چند صفحه خلاصه کنید ، سپس آنرا در دفتری جداگانه با شخصیت های دیگر که می سازید ،باز نویسی کنید.
10. در پایان توصیه می شود برای نوشتن ؛ بخوانید و بخوانید وبخوانید.
#عبدالرضا_قنبری
@abdolrezaghanbari
------------------------------------------------------------
لطفا از طریق آی دی زیر آثار خود را برای ما ارسال کنید
#ارتباط_با_ما
@Ertebatbama1399
🔹🔹🔹🔹
🆔 @kasenfi
از طریق لینک زیر عضو #کانال_صنفی_معلمان شوید و اخبار صنفی و آموزشی را دنبال نمایید :
https://tttttt.me/kasenfi
🔻🔻🔻🔻🔻
#یک_نوشته_یک_نویسنده
آلبرتو چیمال، نویسنده مکزیکی alberto chimalتوصیه هایی برای شروع نوشتن
🔹ترجمه و تلخیص ؛عبدالرضا قنبری
1.رویدادی که در طول هفته گذشته برایتان مهم و جالب بود را به صورت "من" راوی بیان کنید.
2. از سوم شخص روایت کننده ( این کار را کرد – این را گفت ...) استفاده کنید و رویداد جالبی که برای دیگران روی داده را بنویسید.
3.برای خود شخصیت خیالی درست کنید و برایش یک داستان خیالی بنویسید.
4. از خود شخصی متفاوت تصور کنید و ماجراهایی برای خودی که خلق کردید بنویسید.
5. اگر چه رویاها تجربه ی غیر ممکن است , خواب هایتان را به صورت داستان بنویسید و به آن شاخ و برگ دهید.
6.داستانی را بخوانید و اگر راوی اول شخص بود به سوم شخص بر گردانید و یا بر عکس.
7.داستانی مستند از اتفاقات روزنامه انتخاب کنید و آن را تغییر دهید و گسترش دهید.
8.فیلمی را که تماشا کردید خلاصه کنید و بدون بیان جزییات برای دیگران خلاصه آنرا بخوانید.
9.سعی کنید یک رمان را در چند صفحه خلاصه کنید ، سپس آنرا در دفتری جداگانه با شخصیت های دیگر که می سازید ،باز نویسی کنید.
10. در پایان توصیه می شود برای نوشتن ؛ بخوانید و بخوانید وبخوانید.
#عبدالرضا_قنبری
@abdolrezaghanbari
------------------------------------------------------------
لطفا از طریق آی دی زیر آثار خود را برای ما ارسال کنید
#ارتباط_با_ما
@Ertebatbama1399
🔹🔹🔹🔹
🆔 @kasenfi
از طریق لینک زیر عضو #کانال_صنفی_معلمان شوید و اخبار صنفی و آموزشی را دنبال نمایید :
https://tttttt.me/kasenfi
🔻🔻🔻🔻🔻
Telegram
کانال صنفی معلمان ایران
#این_کانال_مستقل_است
حقوق دانش آموزان و معلمان
قوانین اداری
بخشنامه ها
یادداشت های صنفی و آموزشی
پلی بین معلمان و فعالان صنفی.
شعر ، داستان ، یادداشت خود را از طریق آی دی زیر برای ما ارسال نمایید.
@Ertebat_ba_kasenfe
حقوق دانش آموزان و معلمان
قوانین اداری
بخشنامه ها
یادداشت های صنفی و آموزشی
پلی بین معلمان و فعالان صنفی.
شعر ، داستان ، یادداشت خود را از طریق آی دی زیر برای ما ارسال نمایید.
@Ertebat_ba_kasenfe
#یک_نوشته_یک_نویسنده
آنقدر نگذاشتی ببوسمت که بوسیدن را هم ممنوع کردند! و حالا که نفسهامان هم به شماره افتاده، مثل عشق سالهای وبا! لعنت به تو، لعنت به من، لعنت به همهی ما! بخاطر همهی بوسههایی که از هم دریغ کردیم..
اگر زنده ماندی از طرف من به تمام مردم دنیا بگو:تا میتوانید همدیگر را ببوسید!نسل ما همه مردند در عصر یخبندان! عصری که بوسیدن، حکم جام شوکران را داشت و چکاندن ماشه در دهان خویش!
به همهی دنیا بگو ما را نامهربانیها کشت نه جنگهای صلیبی و طاعون و سل!
#گابریل_گارسیا_مارکز
. عشق سالهای وبا
-----------------------------------------
لطفا از طریق آی دی زیر آثار خود را برای ما ارسال کنید
#ارتباط_با_ما
@Ertebatbama1399
🔹🔹🔹🔹
🆔 @kasenfi
از طریق لینک زیر عضو #کانال_صنفی_معلمان شوید و اخبار صنفی و آموزشی را دنبال نمایید :
https://tttttt.me/kasenfi
🔻🔻🔻🔻🔻
آنقدر نگذاشتی ببوسمت که بوسیدن را هم ممنوع کردند! و حالا که نفسهامان هم به شماره افتاده، مثل عشق سالهای وبا! لعنت به تو، لعنت به من، لعنت به همهی ما! بخاطر همهی بوسههایی که از هم دریغ کردیم..
اگر زنده ماندی از طرف من به تمام مردم دنیا بگو:تا میتوانید همدیگر را ببوسید!نسل ما همه مردند در عصر یخبندان! عصری که بوسیدن، حکم جام شوکران را داشت و چکاندن ماشه در دهان خویش!
به همهی دنیا بگو ما را نامهربانیها کشت نه جنگهای صلیبی و طاعون و سل!
#گابریل_گارسیا_مارکز
. عشق سالهای وبا
-----------------------------------------
لطفا از طریق آی دی زیر آثار خود را برای ما ارسال کنید
#ارتباط_با_ما
@Ertebatbama1399
🔹🔹🔹🔹
🆔 @kasenfi
از طریق لینک زیر عضو #کانال_صنفی_معلمان شوید و اخبار صنفی و آموزشی را دنبال نمایید :
https://tttttt.me/kasenfi
🔻🔻🔻🔻🔻
Telegram
کانال صنفی معلمان ایران
#این_کانال_مستقل_است
حقوق دانش آموزان و معلمان
قوانین اداری
بخشنامه ها
یادداشت های صنفی و آموزشی
پلی بین معلمان و فعالان صنفی.
شعر ، داستان ، یادداشت خود را از طریق آی دی زیر برای ما ارسال نمایید.
@Ertebat_ba_kasenfe
حقوق دانش آموزان و معلمان
قوانین اداری
بخشنامه ها
یادداشت های صنفی و آموزشی
پلی بین معلمان و فعالان صنفی.
شعر ، داستان ، یادداشت خود را از طریق آی دی زیر برای ما ارسال نمایید.
@Ertebat_ba_kasenfe
بخش #قلم_معلم #یک_شعر_یک_شاعر/#یک_نوشته_یک_نویسنده ،فرصتی است برای معلمان و همکاران گرامی که درادبیات و هنر حرفی تازه برای گفتن دارند.
در اینجا ازنظرات، ایده ها وپیشنهادات شما (در چهار چوب شرایط موجود) استقبال می نماییم.
_________________
لطفا از طریق آی دی زیر آثار خود را برای ما ارسال کنید
#ارتباط_با_ما
@Ertebatbama1399
🔹🔹🔹🔹
🆔 @kasenfi
از طریق لینک زیر عضو #کانال_صنفی_معلمان شوید و اخبار صنفی و آموزشی را دنبال نمایید :
https://tttttt.me/kasenfi
🔻🔻🔻🔻🔻
در اینجا ازنظرات، ایده ها وپیشنهادات شما (در چهار چوب شرایط موجود) استقبال می نماییم.
_________________
لطفا از طریق آی دی زیر آثار خود را برای ما ارسال کنید
#ارتباط_با_ما
@Ertebatbama1399
🔹🔹🔹🔹
🆔 @kasenfi
از طریق لینک زیر عضو #کانال_صنفی_معلمان شوید و اخبار صنفی و آموزشی را دنبال نمایید :
https://tttttt.me/kasenfi
🔻🔻🔻🔻🔻
Telegram
کانال صنفی معلمان ایران
#این_کانال_مستقل_است
حقوق دانش آموزان و معلمان
قوانین اداری
بخشنامه ها
یادداشت های صنفی و آموزشی
پلی بین معلمان و فعالان صنفی.
شعر ، داستان ، یادداشت خود را از طریق آی دی زیر برای ما ارسال نمایید.
@Ertebat_ba_kasenfe
حقوق دانش آموزان و معلمان
قوانین اداری
بخشنامه ها
یادداشت های صنفی و آموزشی
پلی بین معلمان و فعالان صنفی.
شعر ، داستان ، یادداشت خود را از طریق آی دی زیر برای ما ارسال نمایید.
@Ertebat_ba_kasenfe
#یک_نوشته_یک_نویسنده
اینک ماییم و این شب بیداد و این تاریکی نامهربان. که روشنایی دلم را فراگرفت و در خورشید روز من و در مراد من راه یافت. کیست که بر زمین ظلم راه نمیرود و ستمی که از دل و دست در اعماق مینشیند و از نهان خاک باز میروید، چراگاه او نیست، در این صحرای بیداد سرگردان نیست! از ترس، آب تلخ سرچشمههای دروغ را مینوشم و خاموش در ژرفنای دور جان و دلم خزیده است. در این زمانه که اهرمن بر هرکس و هرچیز راهی دارد، جماعتی، گوئی به ظلم سرشته، درهم ریخته ایم: خوابزدگانی، ستمدیدگانی، ستمکار، با آز که آئین او بر ما رواست. با دروغ، پیروز و آزادی اسیر. همدست کسانی هستم که دوستشان ندارم.
پذیرفتن دنیای واقعیت دیگر است و حسن قبول آن در دل چیز دیگری. ای بسا چیزها که همپای زندگی، مثل مرض در ما میلولند و ما خود در اجتماعی بیمار روز و شبی میگذرانیم. آرمانهای آدمی همیشه از او دور است و چون یک گام برداریم آنها به شتاب گامها برداشتهاند. این تن زندانی زمان و مکان و این اندیشه گریز پرواز!
در واقعیت به سر میبریم و گرفتار گذرانیم. خورد و خواب و دلزده کارهای ناخواسته کردن برای ادامه این خورد و خواب سمج، و باز این دور باطل را پیمودن و "ناگهان بانگی برآمد که خواجه مرد!" این گذران در خود پیچیده بی سر انجام؟
#سوگ_سیاوش
#شاهرخ_مسکوب
🔻🔻🔻
ارتباط با کانال :
@Ertebat_ba_kasenfi
🔻🔻🔻🔻
🔹 #کانال_صنفی_معلمان
🆔 @kasenfi
👇👇👇
https://tttttt.me/kasenfi
اینک ماییم و این شب بیداد و این تاریکی نامهربان. که روشنایی دلم را فراگرفت و در خورشید روز من و در مراد من راه یافت. کیست که بر زمین ظلم راه نمیرود و ستمی که از دل و دست در اعماق مینشیند و از نهان خاک باز میروید، چراگاه او نیست، در این صحرای بیداد سرگردان نیست! از ترس، آب تلخ سرچشمههای دروغ را مینوشم و خاموش در ژرفنای دور جان و دلم خزیده است. در این زمانه که اهرمن بر هرکس و هرچیز راهی دارد، جماعتی، گوئی به ظلم سرشته، درهم ریخته ایم: خوابزدگانی، ستمدیدگانی، ستمکار، با آز که آئین او بر ما رواست. با دروغ، پیروز و آزادی اسیر. همدست کسانی هستم که دوستشان ندارم.
پذیرفتن دنیای واقعیت دیگر است و حسن قبول آن در دل چیز دیگری. ای بسا چیزها که همپای زندگی، مثل مرض در ما میلولند و ما خود در اجتماعی بیمار روز و شبی میگذرانیم. آرمانهای آدمی همیشه از او دور است و چون یک گام برداریم آنها به شتاب گامها برداشتهاند. این تن زندانی زمان و مکان و این اندیشه گریز پرواز!
در واقعیت به سر میبریم و گرفتار گذرانیم. خورد و خواب و دلزده کارهای ناخواسته کردن برای ادامه این خورد و خواب سمج، و باز این دور باطل را پیمودن و "ناگهان بانگی برآمد که خواجه مرد!" این گذران در خود پیچیده بی سر انجام؟
#سوگ_سیاوش
#شاهرخ_مسکوب
🔻🔻🔻
ارتباط با کانال :
@Ertebat_ba_kasenfi
🔻🔻🔻🔻
🔹 #کانال_صنفی_معلمان
🆔 @kasenfi
👇👇👇
https://tttttt.me/kasenfi
Telegram
کانال صنفی معلمان ایران
#این_کانال_مستقل_است
حقوق دانش آموزان و معلمان
قوانین اداری
بخشنامه ها
یادداشت های صنفی و آموزشی
پلی بین معلمان و فعالان صنفی.
شعر ، داستان ، یادداشت خود را از طریق آی دی زیر برای ما ارسال نمایید.
@Ertebat_ba_kasenfe
حقوق دانش آموزان و معلمان
قوانین اداری
بخشنامه ها
یادداشت های صنفی و آموزشی
پلی بین معلمان و فعالان صنفی.
شعر ، داستان ، یادداشت خود را از طریق آی دی زیر برای ما ارسال نمایید.
@Ertebat_ba_kasenfe
#معلم_نوشت
#یک_نوشته_یک_نویسنده
✍️ *موضوع انشا : بُز !*
در دبیرستانی در شیراز که آقای دکتر "مهدی حمیدی" دبیر ادبیات آن بود ثبت نام کرده بودم.
اولین انشا را با این مضمون دادند: دیوان حافظ بهتر است یا مولوی؟
برداشتم نوشتم: من یک بچه قشقایی هستم. بهتر است از بنده بپرسید: میش چند ماهه میزاید؟ اسب بیشتر بار میبرد یا خر؟ تا برای من کاملاً روشن باشد...!
تقریبا شرح مفصلی از حیوانات که جزء لاینفک زندگی عشایر بود، ارائه دادم و قلمفرسایی کردم و در پایان نوشتم:
من دیوان حافظ و مولوی را بیشتر در ویترین کتابفروشیها دیدهام. چگونه میتوانم راجع به فرق و برتری این با آن انشاء بنویسم؟
وقتی شروع به خواندن انشا کردم، خندهٔ بچّهها گوش فلک را پر کرد، ولی آقای حمیدی فکورانه به آن گوش کرد و به من نمره بیست داد.
در کمال تعجب و ناباوری گفت: اتفاقاً این جوان، نویسندهٔ بزرگی خواهد شد... .
#محمد_بهمن_بیگی
پایه گذار "آموزش و پرورش عشایر ایران "
#بخارای_من_ایل_من
🔻🔻🔻
ارتباط با کانال :
@Ertebat_ba_kasenfi
🔻🔻🔻🔻
🔹 #کانال_صنفی_معلمان
🆔 @kasenfi
👇👇👇
https://tttttt.me/kasenfi
#یک_نوشته_یک_نویسنده
✍️ *موضوع انشا : بُز !*
در دبیرستانی در شیراز که آقای دکتر "مهدی حمیدی" دبیر ادبیات آن بود ثبت نام کرده بودم.
اولین انشا را با این مضمون دادند: دیوان حافظ بهتر است یا مولوی؟
برداشتم نوشتم: من یک بچه قشقایی هستم. بهتر است از بنده بپرسید: میش چند ماهه میزاید؟ اسب بیشتر بار میبرد یا خر؟ تا برای من کاملاً روشن باشد...!
تقریبا شرح مفصلی از حیوانات که جزء لاینفک زندگی عشایر بود، ارائه دادم و قلمفرسایی کردم و در پایان نوشتم:
من دیوان حافظ و مولوی را بیشتر در ویترین کتابفروشیها دیدهام. چگونه میتوانم راجع به فرق و برتری این با آن انشاء بنویسم؟
وقتی شروع به خواندن انشا کردم، خندهٔ بچّهها گوش فلک را پر کرد، ولی آقای حمیدی فکورانه به آن گوش کرد و به من نمره بیست داد.
در کمال تعجب و ناباوری گفت: اتفاقاً این جوان، نویسندهٔ بزرگی خواهد شد... .
#محمد_بهمن_بیگی
پایه گذار "آموزش و پرورش عشایر ایران "
#بخارای_من_ایل_من
🔻🔻🔻
ارتباط با کانال :
@Ertebat_ba_kasenfi
🔻🔻🔻🔻
🔹 #کانال_صنفی_معلمان
🆔 @kasenfi
👇👇👇
https://tttttt.me/kasenfi
Telegram
کانال صنفی معلمان ایران
#این_کانال_مستقل_است
حقوق دانش آموزان و معلمان
قوانین اداری
بخشنامه ها
یادداشت های صنفی و آموزشی
پلی بین معلمان و فعالان صنفی.
شعر ، داستان ، یادداشت خود را از طریق آی دی زیر برای ما ارسال نمایید.
@Ertebat_ba_kasenfe
حقوق دانش آموزان و معلمان
قوانین اداری
بخشنامه ها
یادداشت های صنفی و آموزشی
پلی بین معلمان و فعالان صنفی.
شعر ، داستان ، یادداشت خود را از طریق آی دی زیر برای ما ارسال نمایید.
@Ertebat_ba_kasenfe
#یک_نوشته_یک_نویسنده
بیایید این ماهِ رمضان را
روزه ی "حق" بگیریم ...
که "حق" ؛
بی رحمانه ترین خوردنیِ این روزهاست ...
ما به حق خوری عادت کرده ایم
#نرگس_صرافیان_طوفان
🔻🔻🔻🔻
شعر ، داستان ، یادداشت خود را از طریق آی دی زیر برای ما ارسال نمایید.
ارتباط با کانال :
@Ertebat_ba_kasenfi
🔻🔻🔻
🔻🔻🔻🔻
🔹 #کانال_صنفی_معلمان
🆔 @kasenfi
👇👇👇
https://tttttt.me/kasenfi
بیایید این ماهِ رمضان را
روزه ی "حق" بگیریم ...
که "حق" ؛
بی رحمانه ترین خوردنیِ این روزهاست ...
ما به حق خوری عادت کرده ایم
#نرگس_صرافیان_طوفان
🔻🔻🔻🔻
شعر ، داستان ، یادداشت خود را از طریق آی دی زیر برای ما ارسال نمایید.
ارتباط با کانال :
@Ertebat_ba_kasenfi
🔻🔻🔻
🔻🔻🔻🔻
🔹 #کانال_صنفی_معلمان
🆔 @kasenfi
👇👇👇
https://tttttt.me/kasenfi
#یک_نوشته_یک_نویسنده
.
🔷️هفت دلیل #بارگاس_یوسا برای کتابخوانی
.
🔻«ماریو بارگاس یوسا» برنده نوبل ادبیات ۲۰۱۰ و از مشهورترین نویسندگان آمریکای لاتین، در سخنرانی خود هفت دلیل برای لزوم مطالعه کتاب و داستان ارائه داده است.
🔻به گزارش ایسنا، «اینکوایرر» نوشت: «یوسا» نویسنده کتابهایی چون «سور بز» و «گفتوگو در کاتدرال» کتاب خواندن را فرآیندی جادویی میداند که به او اجازه میدهد چندین بار زندگی کند.
🔻او در اینباره گفته است: احساسات و درک من از زندگی و مردُم، این تصور را برایم به وجود آورده که زندگی فقط این زندگی محدود با دیگر انسانها نیست، بلکه زندگی دیگری هم هست که توسط نویسندگان بزرگ خلق شده است.
🔻او در سخنرانی خود در دانشگاه «د لا سالی» فیلیپین که به او مدرک دکترای افتخاری اعطا کرد، هفت دلیل زیر را برای کتابخوانی ارائه کرد:
🔻۱. کتابهای خوب، بلندپروازی انسان را تحریک میکنند. یادگیری سواد خواندن مهمترین اتفاق زندگی من بود و حرفه داستانگویی من هم زاده همین مهارت است. هیچ دلیل مشهودی برای به سرانجان رساندن یک رمان خوب وجود ندارد، اما ادبیات همیشه تاثیر خودش را روی خواننده میگذارد؛ این شاید به شکل یک حس رضایتمندی باشد و یا تغییر به سمت خوبیها. هر حسی که باشد، زندگی آدمها با مطالعه کتاب غنی میشود.
🔻۲. ما با خواندن کتابهای خوب، در پنهانیترین وجوه شخصیت انسانیمان به حس نزدیکی با یک فرهنگ میرسیم. خواندن، همانطور که غرایز، شور و احساسات، رفتارهایمان را تعریف میکنند، مطالعه روانشناسی ما را غنا میبخشد.
🔻۳. ادبیات بهترین سلاح در مقابل تعصب است. به نظر من کتابهای خوب، بهترین دفاع در برابر عقاید تحریفشده مردمِ زبانها، باورها و رسوم مختلف است. با وجود تمام این تفاوتها، آنچه مشترکا بین همه زنان و مردان با پیشینه مختلف حکم میراند، از همه چیز مهمتر است؛ چون همه ما انسانیم و همه ما از سوی مشکلات و موانع مشابه به چالش کشیده میشویم؛ مشکلاتی که باید برای زنده ماندن و زندگی کردن بر آنها غلبه کنیم.
🔻۴. ادبیات دشمن طبیعی همه دیکتاتوریهاست. ادبیات نارضایتی را در جهان رشد میدهد و خواندن حس امید و آرزوی داشتن جامعهای بهتر را در درون شهروندان به وجود میآورد؛ جایی که مردم بتوانند رویاهای خود را آزادانه دنبال کنند. وقتی یک نفر مطالعه میکند، رویکردی انتقادی پیدا میکند تا واقعیت را به دنیای کتابها نزدیک کند. ادبیات میل درونی برای تغییر دادن و ایستادن مقابل سلطه را که از گهواره تا گور سعی در کنترل ما دارد، بیدار میکند.
کتاب خوب خواندن راهی برای مجهز شدن در بحبوحه اعتقادات و روبهرو شدن با هرچه نادرستی در جهانی است که در آن زندگی میکنیم. راهی که از آن طریق بتوانیم در جهت تغییر جهان بکوشیم و آن را به دنیای تخیلاتی که با وجود کاستیها و محدودیتهایمان خلق کردهایم، نزدیک کنیم.
🔻۵. مطالعه بهترین نوع سرگرمی است. حتی وقتی کلمات با هم ترکیب میشوند، رنگ و بویی جادویی به خود میگیرند و دریچهای میشوند برای زندگی کردن تجربیات دیگر...
🔻۶. خواندن شالوده تربیت کردن انسانهای آزاد است. در جوامع آزاد، مفهومی وجود دارد مبنی بر این که مطالعه یک سرگرمی و لذت است که میشود آن را از تجربه کلی زندگی افراد حذف کرد. به نظر من این اشتباه بزرگی است؛ نبود آزادی در ابعاد مادی، روحی و فرهنگی، زندگی افراد و کل جامعه را از هم میپاشاند. من فکر میکنم کتابهای خوب امید به تغییر زندگی و این را که جوامع روزی به تمام این محدودیتها غلبه میکنند و جوامعی عادلانهتر به وجود میآیند، ارتقا میبخشد. جوامعی به وجود میآیند که به دنیاهای تخیلی ما نزدیکتر هستند. اشیاء واقعی از درون کتابهای خوب سربرمیآورند و رنگ و بوی واقعیت به خود میگیرند.
🔻۷. مطالعه کتابهای خوب آدمهای بهتری از ما میسازد. ما باید فرزندانمان را قانع کنیم که خواندن مسلما لذتی خارقالعاده است اما در عین حال بهترین راه برای بهتر شدن. مطالعه راهی است برای آمادگی بیشتر در مواجهه با چالشهایی که در تمام طول عمر ما حضور دارند.
#بارگاس_یوسا
#کتابخوانی
🔻🔻🔻🔻
شعر ، داستان ، یادداشت خود را از طریق آی دی زیر برای ما ارسال نمایید.
ارتباط با کانال :
@Ertebat_ba_kasenfi
🔻🔻🔻
🔻🔻🔻🔻
🔹 #کانال_صنفی_معلمان
🆔 @kasenfi
👇👇👇
https://tttttt.me/kasenfi
.
🔷️هفت دلیل #بارگاس_یوسا برای کتابخوانی
.
🔻«ماریو بارگاس یوسا» برنده نوبل ادبیات ۲۰۱۰ و از مشهورترین نویسندگان آمریکای لاتین، در سخنرانی خود هفت دلیل برای لزوم مطالعه کتاب و داستان ارائه داده است.
🔻به گزارش ایسنا، «اینکوایرر» نوشت: «یوسا» نویسنده کتابهایی چون «سور بز» و «گفتوگو در کاتدرال» کتاب خواندن را فرآیندی جادویی میداند که به او اجازه میدهد چندین بار زندگی کند.
🔻او در اینباره گفته است: احساسات و درک من از زندگی و مردُم، این تصور را برایم به وجود آورده که زندگی فقط این زندگی محدود با دیگر انسانها نیست، بلکه زندگی دیگری هم هست که توسط نویسندگان بزرگ خلق شده است.
🔻او در سخنرانی خود در دانشگاه «د لا سالی» فیلیپین که به او مدرک دکترای افتخاری اعطا کرد، هفت دلیل زیر را برای کتابخوانی ارائه کرد:
🔻۱. کتابهای خوب، بلندپروازی انسان را تحریک میکنند. یادگیری سواد خواندن مهمترین اتفاق زندگی من بود و حرفه داستانگویی من هم زاده همین مهارت است. هیچ دلیل مشهودی برای به سرانجان رساندن یک رمان خوب وجود ندارد، اما ادبیات همیشه تاثیر خودش را روی خواننده میگذارد؛ این شاید به شکل یک حس رضایتمندی باشد و یا تغییر به سمت خوبیها. هر حسی که باشد، زندگی آدمها با مطالعه کتاب غنی میشود.
🔻۲. ما با خواندن کتابهای خوب، در پنهانیترین وجوه شخصیت انسانیمان به حس نزدیکی با یک فرهنگ میرسیم. خواندن، همانطور که غرایز، شور و احساسات، رفتارهایمان را تعریف میکنند، مطالعه روانشناسی ما را غنا میبخشد.
🔻۳. ادبیات بهترین سلاح در مقابل تعصب است. به نظر من کتابهای خوب، بهترین دفاع در برابر عقاید تحریفشده مردمِ زبانها، باورها و رسوم مختلف است. با وجود تمام این تفاوتها، آنچه مشترکا بین همه زنان و مردان با پیشینه مختلف حکم میراند، از همه چیز مهمتر است؛ چون همه ما انسانیم و همه ما از سوی مشکلات و موانع مشابه به چالش کشیده میشویم؛ مشکلاتی که باید برای زنده ماندن و زندگی کردن بر آنها غلبه کنیم.
🔻۴. ادبیات دشمن طبیعی همه دیکتاتوریهاست. ادبیات نارضایتی را در جهان رشد میدهد و خواندن حس امید و آرزوی داشتن جامعهای بهتر را در درون شهروندان به وجود میآورد؛ جایی که مردم بتوانند رویاهای خود را آزادانه دنبال کنند. وقتی یک نفر مطالعه میکند، رویکردی انتقادی پیدا میکند تا واقعیت را به دنیای کتابها نزدیک کند. ادبیات میل درونی برای تغییر دادن و ایستادن مقابل سلطه را که از گهواره تا گور سعی در کنترل ما دارد، بیدار میکند.
کتاب خوب خواندن راهی برای مجهز شدن در بحبوحه اعتقادات و روبهرو شدن با هرچه نادرستی در جهانی است که در آن زندگی میکنیم. راهی که از آن طریق بتوانیم در جهت تغییر جهان بکوشیم و آن را به دنیای تخیلاتی که با وجود کاستیها و محدودیتهایمان خلق کردهایم، نزدیک کنیم.
🔻۵. مطالعه بهترین نوع سرگرمی است. حتی وقتی کلمات با هم ترکیب میشوند، رنگ و بویی جادویی به خود میگیرند و دریچهای میشوند برای زندگی کردن تجربیات دیگر...
🔻۶. خواندن شالوده تربیت کردن انسانهای آزاد است. در جوامع آزاد، مفهومی وجود دارد مبنی بر این که مطالعه یک سرگرمی و لذت است که میشود آن را از تجربه کلی زندگی افراد حذف کرد. به نظر من این اشتباه بزرگی است؛ نبود آزادی در ابعاد مادی، روحی و فرهنگی، زندگی افراد و کل جامعه را از هم میپاشاند. من فکر میکنم کتابهای خوب امید به تغییر زندگی و این را که جوامع روزی به تمام این محدودیتها غلبه میکنند و جوامعی عادلانهتر به وجود میآیند، ارتقا میبخشد. جوامعی به وجود میآیند که به دنیاهای تخیلی ما نزدیکتر هستند. اشیاء واقعی از درون کتابهای خوب سربرمیآورند و رنگ و بوی واقعیت به خود میگیرند.
🔻۷. مطالعه کتابهای خوب آدمهای بهتری از ما میسازد. ما باید فرزندانمان را قانع کنیم که خواندن مسلما لذتی خارقالعاده است اما در عین حال بهترین راه برای بهتر شدن. مطالعه راهی است برای آمادگی بیشتر در مواجهه با چالشهایی که در تمام طول عمر ما حضور دارند.
#بارگاس_یوسا
#کتابخوانی
🔻🔻🔻🔻
شعر ، داستان ، یادداشت خود را از طریق آی دی زیر برای ما ارسال نمایید.
ارتباط با کانال :
@Ertebat_ba_kasenfi
🔻🔻🔻
🔻🔻🔻🔻
🔹 #کانال_صنفی_معلمان
🆔 @kasenfi
👇👇👇
https://tttttt.me/kasenfi
Telegram
کانال صنفی معلمان ایران
#این_کانال_مستقل_است
حقوق دانش آموزان و معلمان
قوانین اداری
بخشنامه ها
یادداشت های صنفی و آموزشی
پلی بین معلمان و فعالان صنفی.
شعر ، داستان ، یادداشت خود را از طریق آی دی زیر برای ما ارسال نمایید.
@Ertebat_ba_kasenfe
حقوق دانش آموزان و معلمان
قوانین اداری
بخشنامه ها
یادداشت های صنفی و آموزشی
پلی بین معلمان و فعالان صنفی.
شعر ، داستان ، یادداشت خود را از طریق آی دی زیر برای ما ارسال نمایید.
@Ertebat_ba_kasenfe
#یک_نوشته_یک_نویسنده
کِلک پر سوز ورنگ رنگ پاییز دشت را به طرز اندوهباری نقاشی کرده است به آرامی در آغوش سنگلاخی جاده به جلو می روم واز درختان بلوط اطراف جاده سان میبینم سواد زرد درختان چنار از دور پیداست! پرابهت تر از قبل خودشان را به تاریخ پرفراز ونشیب این خاک ملتهب گره زده اند ! به پل که رسیدم سگ خرمایی رنگی به سمت ماشین دوید در ابتدا فکر کردم قصد هجوم دارد اما ده دقیقه ای هست که دارد دنبالم میاید ودم میجنباند گویی او هم از تنهایی به جان آمده است وخوشحال است که بعد از مدتها همدمی یافته است ! به روستا رسیده ام !گویی گرد غم بر فضای متروکش پاشیده اند ! گل های خشک انباشته ای که از سیل پارسال بجا مانده با هر نرمه بادی فضا را غبا ر آلود میکنند! پشته های درهم تنیده ی ابر از بالا و غبار دلگیری که از وزش باد پدید امده است پا بر بیخ گلوی ده گذاشته است ! در دل خدا خدا میکنم که زودتر بغض آسمان هم با بغض من بترکد تا گرد وخاک از زمین بلند نشود ! از میان خانه های بی در وپیکر کوچه امان رد میشوم به خانه ی پدری می رسم بخشی از دیوار حیاط فرو ریخته است اما ستون لاغر ودود گرفته ی ایوان هنوز هم بار تکفیر خدایان را همچون همتای نیمه خدایش ( اطلس) بردوش میکشد وگلایه ای ندارد جراتش را ندارم به داخل اتاقها بروم ! سنگ دستاسی که مادرم با ان قاووت درست میکرد گوشه ی حیاط افتاده ! یک دسته علف صحرایی از جوف سنگ سر دراورده است چشمم از اشک میسوزد سرم را بالا میگیرم تا مهشید اشک هایم رانبیند چشمم به کبوتر خانه می افتد ! نه دیگر نمیتوانم بیش ازاین خاطرات را نشخوار کنم ! زبان گنجشک داخل حیاط هنوز به صلابت گذشته سینه اش را سپر کرده است گویی درزمان سترون شده ! وقتی که خرما مرد پای همین درخت چالش کردیم ! شاید ان چشمان میشی زیبایش الان نظاره گرمن هستند ! شاید ذهنش به ابدیت این درخت سنجاق شده است ! شاید این سگ که مدام برایم دم میجنباند از نوادگان خرماست ! تنها چیزی از این محیط که تغییر نکرده همین درخت است چند گنجشک لای شاخ وبرگش کز کرده اند! به خودم دل میدهم وارد اتاقم میشوم طاووس زیبایی که بالای پیش بخاری نقاشی شده بود هنوز تلون بهار را درپرهایش دارد هرچند که نم دیوار رنگ زیبای پرهای کاکلش را خورده است اما به گمانم هنوز هم میتواندبه مدد پرت پرت کردنهای چراغ لاله و تخیل خلاق پسر بچه ای ده ساله در برابر چشمان خواب آلودم جان گیرد ! نزدیک نیم قرن است که لب به ظرف پراز دانه ای که جلویش کشیده اند نزده است !چه طاقتی دارد این طاووس! ایوب مصلوبی است بردیوار یادهای رنگ ورو رفته ی من !گویی مصداقی از ما وآرزوهای به یغما رفته ی نسل ماست که بر این دیوار شکسته حک شده است! دیر وقت است از اتاق خارج میشوم صدای مادر توی گوشم میپیچد مراد دردت مین چَشِم درن بوون قوس پر هونه بی !بنا به عادت تنها لنگه باقی مانده ی در را پیش میکنم ! به ناگاه خاطره ای بردلم چنگ میکشد ! یعنی هنوز هم هستش!؟ عید شصت وپنج بود! کوروش آن سال یک پوستر زورو به عنوان عیدی برای جلال آورده بود بادیدن پوستر حسن بغض کرد برای دلجویی یک مداد پرچمی هم به اوداد هرچند درمقابل پوستر زورو ناچیز بود اما به هرحال کاچی به از هیچی! پیله کردم که پس من چی چه فرقی بین ماست ؟ چرا برای من مداد نگرفتی؟ کوروش هم مداد پرچمی رو ازحسن گرفت و گفت به هرکدومتون که بدمش اون یکی ناراحت میشه پس همون بهتر که بندازمش توی شکاف این در!.....بازحمت لنگه ی در را از لولای زنگ زده اش جدا کردم وقتی که لنگه ی در را سروته کردم باصدای خررررر مانندی قلبم فرو ریخت ! مداد از جوف زنگ زده ی در به روی زمین افتاد ! پس از سی و چند سال درتمام سالهای سیاه جنگ و بمبارانهای هوایی در تابستان شصت وهشت ! همان سالی که مادر بزرگ از غصه قبر بی نشان دایی هوشنگ دق مرگ شدداخل جوف این در جا خوش کرده بودی! خوشبحالت که نبودی ! کاش میشد من هم مثل تو از زمان پیاده میشدم واینجا داخل این سوارخ کوچک باتو قایم میشدم تا روزگار خاطرات کودکی ام را به یغما نبرد کاش میشد که باهم پیله ای به وسعت کودکی امان دور دنیا میکشیدیم و دنیا را از دست تطاول روزگار نجات میدادیم ! سوز اشکها امانم نمیدهد ! دنیا چه شوخی های تلخی با آدمیزاد میکند ! برای اخرین بار به وداع به اتاق نگاه کردم آب دهانم خشک شده بود گویی پنبه های یک بالش لوله ای را در حلقم چپانده اند مداد پرچمی را درمیان انگشتان لرزانم گرفتم ! خواستم عبارتی بنویسم نتوانستم نمیخواستم رنجنامه ای از خود برجای گذارم ! شاید سبب اشتعال دلی شود که پس از من از اینجا میگذرد ولش کن!از خانه بیرون آمدم !سوار ماشین شده وبی اختیار راهی قبرستان میشوم زیر درخت اکالیپتوس سمت چپ قبر مادربزرگ، حسن خوابیده است! مداد پرچمی را روی قبرش میگذارمشرمنده ام رفیق کمی دیر است کاش خود خواهی وحسادت نمیکردم ودلت رانمیشکستم !
کِلک پر سوز ورنگ رنگ پاییز دشت را به طرز اندوهباری نقاشی کرده است به آرامی در آغوش سنگلاخی جاده به جلو می روم واز درختان بلوط اطراف جاده سان میبینم سواد زرد درختان چنار از دور پیداست! پرابهت تر از قبل خودشان را به تاریخ پرفراز ونشیب این خاک ملتهب گره زده اند ! به پل که رسیدم سگ خرمایی رنگی به سمت ماشین دوید در ابتدا فکر کردم قصد هجوم دارد اما ده دقیقه ای هست که دارد دنبالم میاید ودم میجنباند گویی او هم از تنهایی به جان آمده است وخوشحال است که بعد از مدتها همدمی یافته است ! به روستا رسیده ام !گویی گرد غم بر فضای متروکش پاشیده اند ! گل های خشک انباشته ای که از سیل پارسال بجا مانده با هر نرمه بادی فضا را غبا ر آلود میکنند! پشته های درهم تنیده ی ابر از بالا و غبار دلگیری که از وزش باد پدید امده است پا بر بیخ گلوی ده گذاشته است ! در دل خدا خدا میکنم که زودتر بغض آسمان هم با بغض من بترکد تا گرد وخاک از زمین بلند نشود ! از میان خانه های بی در وپیکر کوچه امان رد میشوم به خانه ی پدری می رسم بخشی از دیوار حیاط فرو ریخته است اما ستون لاغر ودود گرفته ی ایوان هنوز هم بار تکفیر خدایان را همچون همتای نیمه خدایش ( اطلس) بردوش میکشد وگلایه ای ندارد جراتش را ندارم به داخل اتاقها بروم ! سنگ دستاسی که مادرم با ان قاووت درست میکرد گوشه ی حیاط افتاده ! یک دسته علف صحرایی از جوف سنگ سر دراورده است چشمم از اشک میسوزد سرم را بالا میگیرم تا مهشید اشک هایم رانبیند چشمم به کبوتر خانه می افتد ! نه دیگر نمیتوانم بیش ازاین خاطرات را نشخوار کنم ! زبان گنجشک داخل حیاط هنوز به صلابت گذشته سینه اش را سپر کرده است گویی درزمان سترون شده ! وقتی که خرما مرد پای همین درخت چالش کردیم ! شاید ان چشمان میشی زیبایش الان نظاره گرمن هستند ! شاید ذهنش به ابدیت این درخت سنجاق شده است ! شاید این سگ که مدام برایم دم میجنباند از نوادگان خرماست ! تنها چیزی از این محیط که تغییر نکرده همین درخت است چند گنجشک لای شاخ وبرگش کز کرده اند! به خودم دل میدهم وارد اتاقم میشوم طاووس زیبایی که بالای پیش بخاری نقاشی شده بود هنوز تلون بهار را درپرهایش دارد هرچند که نم دیوار رنگ زیبای پرهای کاکلش را خورده است اما به گمانم هنوز هم میتواندبه مدد پرت پرت کردنهای چراغ لاله و تخیل خلاق پسر بچه ای ده ساله در برابر چشمان خواب آلودم جان گیرد ! نزدیک نیم قرن است که لب به ظرف پراز دانه ای که جلویش کشیده اند نزده است !چه طاقتی دارد این طاووس! ایوب مصلوبی است بردیوار یادهای رنگ ورو رفته ی من !گویی مصداقی از ما وآرزوهای به یغما رفته ی نسل ماست که بر این دیوار شکسته حک شده است! دیر وقت است از اتاق خارج میشوم صدای مادر توی گوشم میپیچد مراد دردت مین چَشِم درن بوون قوس پر هونه بی !بنا به عادت تنها لنگه باقی مانده ی در را پیش میکنم ! به ناگاه خاطره ای بردلم چنگ میکشد ! یعنی هنوز هم هستش!؟ عید شصت وپنج بود! کوروش آن سال یک پوستر زورو به عنوان عیدی برای جلال آورده بود بادیدن پوستر حسن بغض کرد برای دلجویی یک مداد پرچمی هم به اوداد هرچند درمقابل پوستر زورو ناچیز بود اما به هرحال کاچی به از هیچی! پیله کردم که پس من چی چه فرقی بین ماست ؟ چرا برای من مداد نگرفتی؟ کوروش هم مداد پرچمی رو ازحسن گرفت و گفت به هرکدومتون که بدمش اون یکی ناراحت میشه پس همون بهتر که بندازمش توی شکاف این در!.....بازحمت لنگه ی در را از لولای زنگ زده اش جدا کردم وقتی که لنگه ی در را سروته کردم باصدای خررررر مانندی قلبم فرو ریخت ! مداد از جوف زنگ زده ی در به روی زمین افتاد ! پس از سی و چند سال درتمام سالهای سیاه جنگ و بمبارانهای هوایی در تابستان شصت وهشت ! همان سالی که مادر بزرگ از غصه قبر بی نشان دایی هوشنگ دق مرگ شدداخل جوف این در جا خوش کرده بودی! خوشبحالت که نبودی ! کاش میشد من هم مثل تو از زمان پیاده میشدم واینجا داخل این سوارخ کوچک باتو قایم میشدم تا روزگار خاطرات کودکی ام را به یغما نبرد کاش میشد که باهم پیله ای به وسعت کودکی امان دور دنیا میکشیدیم و دنیا را از دست تطاول روزگار نجات میدادیم ! سوز اشکها امانم نمیدهد ! دنیا چه شوخی های تلخی با آدمیزاد میکند ! برای اخرین بار به وداع به اتاق نگاه کردم آب دهانم خشک شده بود گویی پنبه های یک بالش لوله ای را در حلقم چپانده اند مداد پرچمی را درمیان انگشتان لرزانم گرفتم ! خواستم عبارتی بنویسم نتوانستم نمیخواستم رنجنامه ای از خود برجای گذارم ! شاید سبب اشتعال دلی شود که پس از من از اینجا میگذرد ولش کن!از خانه بیرون آمدم !سوار ماشین شده وبی اختیار راهی قبرستان میشوم زیر درخت اکالیپتوس سمت چپ قبر مادربزرگ، حسن خوابیده است! مداد پرچمی را روی قبرش میگذارمشرمنده ام رفیق کمی دیر است کاش خود خواهی وحسادت نمیکردم ودلت رانمیشکستم !