کانال صنفی معلمان ایران
6.37K subscribers
17.1K photos
2.6K videos
407 files
8.25K links
#این_کانال_مستقل_است

حقوق دانش آموزان و معلمان
قوانین اداری
بخشنامه ها
یادداشت های صنفی و آموزشی
پلی بین معلمان و فعالان صنفی.
شعر ، داستان ، یادداشت خود را از طریق آی دی زیر برای ما ارسال نمایید.
@Ertebat_ba_kasenfe
Download Telegram
#یادداشتهای_اوین

🖌 محمد حبیبی

🔻هفتاد و پنج ميليون تومان سهم هر فرهنگي از غارت بانك سرمايه !

1- نماينده دادستان در جلسه محاكمه پرونده بانك سرمايه ميگويد: قريب به چهارده هزار میلیارد تومان از اموال و سپرده فرهنگيان در اين بانك به يغما رفته است.(1)
بااحتساب هشتصدهزار عضو براي صندوق ذخيره فرهنگيان به عنوان سهامدار ٤٦٪ ‏بانك سرمايه، سهميه برباد رفته هر عضو نزديك به ١٧ و نيم ميليون تومان در بين سالهاي ٩١ تا ٩٤ برآورد میشود.
در خوشبينانه ترين حالت با ميانگين چهار برابري افزايش قيمت دلار نسبت به آن سالها، به تقريب، نزديك به ٧٥ ميليون تومان از اموال و سپرده هر فرهنگي عضو صندوق ذخيره غارت شده است.
اين را ديگر من/ ما يا تشكلهاي صنفي فرهنگيان نميگوييم. اين را نماينده قوه قضاييه ميگويد.

2- شما همكاران عزيز ، شما كه سرمايه تان بر باد رفته است، اگر فكر ميكنيد با بازداشت و محاكمه اين متهمان، اعاده حق ميشود سخت در اشتباه هستيد.
كاظمي (وزير رفاه دولت احمدي نژاد) و بخشايش تا همين يك ماه پيش همين جا در اندرزگاه ما بودند. امامي و هدايتي همچنان هستند. آنها به عنوان متهمان بانك سرمايه در طبقه بالا و من به عنوان يكي از اعضاي صندوق و از معترضان به وضعيت اداره اين بانك و به عنوان فعال صنفي در طبقه پايين .
اينجا هم فاصله طبقاتي حفظ مي شود. آنها همچنان از احترام ويژه برخوردارند و زندگيشان با پولهاي كلاني كه دارند متفاوت از ديگر زندانيان است.
٣- در شرايطي كه بنا بر آمار رسمي ،خط فقر بالای پنج ميليون تومان است، اغراق نيست اگر صد در صد فرهنگيان را زير خط فقر بدانيم.حالا اين فرهنگي زير خط فقر، بايد شاهد بر باد رفتن هفتاد و پنج ميليون تومان پولي باشد كه ميتوانست براي او باشد.
آيا بايد فقط بايستد و نظاره گر باشد ؟!
اينكه ديگر نه ايدئولوژي است نه آرمان خواهي و نه بازي سياسي.
منافع مستقيم مادي است كه بر باد رفته است.پولي كه نيست شده است و قرار هم نيست برگردد. همچنان كه يكسال پيش مهدي نيكدل مدير عامل صندوق ذخيره فرهنگيان گفت: اين بدهكاران از ابتدا هم قصد نداشتند بدهي خود را بپردازند؛ يكي از آنها ٨ ماه است كه در زندان به سر ميبرد ولي تا به حال هشت ريال هم پرداخت نكرده است.(2)

زندان اوين

منابع مورد استفاده:
١-روزنامه شرق١٣٩٧/١٠/٢٦
٢-روزنامه شرق 1396/10/8

منبع : سایت جامعه نو

http://www.jameeno.com/?p=3269

🔻🔻🔻🔻

🆔 @kasenfi
#یادداشتهای_اوین

بقا، لازمه ارزش تاریخی

معلم دربند؛ #محمد_حبیبی


▫️اروین یالوم روانکاو و نویسنده آمریکایی، کتابی دارد با عنوان دروغگویی روی مبل؛ در بخشی از این کتاب، یالوم مناسبت تولد را دست‌مایه نمایش تناقضی شگرف در زندگی قرار میدهد. هر بار که جشنی برای تولد انسانی برگزار می‌شود، شادی و نشاط به ظاهر هسته مرکزی است، در حالی که واقعیت درونی، غم گذران عمر و نزدیکی به نیستی است و چه چیز هراسناک‌تر از نیستی برای آدمی. در این میان یالوم به نکته ای ظریف و در عین حال عمیق اشاره می‌کند و آن تمایز میان ارزش و بقاست. اگر ارزش و بقا را یکی بگیریم، نتیجه نهایی، نهیلیسم و پوچگرایی است و تمایز میان این دو، محرک زندگی آدمی است.
اگر روایت این روانشناس اگزیستانسیالیست، برای فرد فردِ آدمیان صادق باشد، پیرامون برساخته‌های جمعی آدمیان، نهادهای مدنی و اجتماعی گزاره‌ای نادرست است. برای نهادهای مدنی، جمع میان ارزش و بقا، هم لازم است و هم اجتناب ناپذیر.
بقای یک نهاد مدنی محدود به عمر یک نسل نیست و چه بسا برای سال‌ها و دهه‌ها، نسل به نسل تداوم یابد و در صحنه تاریخ یک سرزمین نقش سرنوشت‌سازی ایفا کند. به عبارت دیگر واجد ارزش تاریخی شود.
نسل‌های هر مجموعه، یک‌به‌یک می‌آیند و می‌روند و آنچه که در پس پیشانی تاریخ حک میشود نام آن مجموعه است. پس اگر جشن‌های تولد برای هر فرد گامی است تدریجی به سوی نیستی، سالروز تاسیس هر نهاد مدنی نشانه ای است از بقا در سپهر تاریخی.
با این همه اگر چه بقا شرط لازم است، اما کافی نیست. اینکه این نقش تاریخی چگونه انجام شده را قضاوت تاریخی مشخص می‌کند. همچنان که تاریخ معاصر ایران نهادهای مدنی‌اش را با همه کم‌وزنی‌شان به قضاوت نشسته و می‌نشیند. از میان همه آنها عبرت آموزتر سرنوشت حزب توده ایران است.حزبی که بعد از گذشت یک قرن، همچنان یکی از گسترده‌ترین مجموعه های سیاسی است که تاریخ این کشور به خود دیده است. در این حزب هم به نام‌هایی چون خسرو روزبه و وارطان برمیخوریم؛ نمادهایی از آرمان و مقاومت و هم وادادگی کسانی چون عبدالصمد کامبخش و کیانوری را می بینیم. با این همه در سپهر تاریخی ایران، خیانت به وطن و سرسپردگی به بیگانه با نام این حزب عجین است. چه آن زمان که در هنگامه ملی شدن صنعت نفت، پیرمرد احمدآبادی را تنها گذاشتند و چه سالها بعد که در آغازین سالهای انقلاب 57 ، به همراهان و همفکران خود پشت کردند.
آری تاریخ در نهایت قضاوت میکند، چرا که داوری منصف و سختگیر است. قضاوت می‌کند سخت، تلخ و گزنده. بی‌شک روزی هم به قضاوت ما خواهد نشست. همه، چه آنها که در گذشته، چه ما که در حال و چه آیندگان که به عنوان معلمان این سرزمین به این مجموعه پیوسته و می‌پیوندند، باید دل نگران این قضاوت تاریخی باشند. در آن روز نام‌ها فراموش شده اند و فقط یک نام تن به قضاوت تاریخی می دهد و آن کانون صنفی معلمان است. پس همچنان که فروغ فرخزاد می گوید:
" پرواز را به خاطر بسپار، پرنده مردنی است. "

محمد حبيبي/زندان اوین
منتشر شده در سايت جامعه نو
🔻🔻🔻
با #کانال_صنفی_معلمان همراه شوید
👇👇👇
🆔 @kasenfi
👇👇👇
https://tttttt.me/kasenfi
#یادداشتهای_اوین
✍🏼#محمدحبيبي
🔸تکرار گذشته با گذشت زمانه!

1- برگزاری مراسم نکوداشت برای محمد بهمن بیگی ، پدر آموزش عشایری ، و از معلمان تأثیرگذار این سرزمین ، از سوی کانون صنفی معلمان ، اقدامی است در خور ستایش که می تواند تداوم یابد . چرا که در طول تاریخ معاصر و از آغاز آموزش نوین ، به نامهای بسیار از روشنفکران ، نویسندگان ، ادبا و شعرا برمی خوریم که اگر نه پیوسته ، حداقل چند صباحی پیشه ی معلمی برگزیده اند . از میان آنها ، معلمی برای برخی چون صمد بهرنگی ، عشق به آموزش ، برای کسانی چون تقی ارانی ، سودایی برای مقصودی دیگر و برای یکی چون بزرگ علوی ، امکانی برای گذران زندگی در آغاز جوانی است .به این سه تن ، سیاهه یی از نامهای دیگر ، چون جلال آل احمد ، هوشنگ گلشیری ، علی شریعتی ، منوچهر آتشی و.... را نیز می توان اضافه کرد . هرکدام از این نامها می تواند دستمایه ای باشد برای مراسم نکوداشتی دیگر و در سایه آن تداوم و بقایی بیشتر .


2- « قصدم شرح زندگی خودم نیست ، بیشتر تأثیر حوادثی است که زندگی مرا زیر و رو کرده ، از راه بدر برده ، به گوشه ای انداخته و رها کرده است .»

این جملات چند سطر ابتدایی کتابی است به نام گذشت زمانه . کتابی که روایتی است از روزگار سپری شده نویسندگان و روشنفکرانی با آرزوهایی بزرگ در سرزمینی بلا دیده . کتابی از بزرگ علوی .

در کتاب با چهره هایی مواجه می شویم متفاوت ، اما همگی از یک تن . بزرگ علوی در مقام نویسنده ای آوانگارد ، بزرگ علوی همچون روشنفکری مبارز و بزرگ علوی در قامت سیاستمداری حزبی .

اگرچه تمامی کتاب به عنوان روایتی دست اول از تاریخ معاصر ایران ارزشمند است ، اما برخی روایتها ، ارائه کننده تصویری است مشابه با روزگار امروز ما . مشابهتی که ظن تکرار دوباره تاریخ را به ذهن متبادر می سازد .

🆔 @kasenfi
منبع: سايت جامعه نو
كانال تلگرام اين سايت:
@jameeno
🔻بیشتر بخوانید

https://telegra.ph/tr-03-16
#یادداشتهای_اوین

🔻بازداشت فعالان صنفی پاسخ مطالبات صنفی نیست!
🖌 #محمد_حبیبی

1- سال گذشته در چنین روزهایی پاسخ دهنده سوالات نهاد بازداشت کننده بودم ، بحث کلی این بود که با بازداشت من بساط تجمعات خیابانی برچیده می شود ، چنین توهمی از جایگاه خود نداشتم و در عین حال واجد تحلیلی مشخص از شرایطی عینی بودم . تا زمانی که مطالبات و خواسته های مشروع معلمان و کارگران بی پاسخ می ماند و ساختار معیوب کنونی در حوزه آموزش و دستمزد تداوم دارد این اعتراضات ادامه خواهد داشت . درواقع علت اصلی مشکلات ، عینی است و حضور در خیابان معلول آن است . تجربه امسال نشان داد چنین تحلیلی به واقعیت نزدیک تر است از طرف دیگر کنش های تشکل های صنفی چه معلمی و چه کارگری ، نوعی فعالیت سندیکالیستی است . در سندیکا خواسته ها در سطح مطالبات صنفی باقی می ماند از همین جهت است که در ادبیات رادیکال چنین کنش هایی رفرمیستی تلقی می شود .

2- در طول سال های فعالیتم در کانون صنفی معلمان یکی از افتخاراتم همکاری با #محمدتقی_فلاحی ، دبیر کل کانون صنفی معلمان است . فردی اصول مند با تدبیر و مهمتر از آن شخصیتی اخلاق مدار .
سبک خاص فعالیت ، ایشان را میان همگان به صفات میانه روی و عقلانیت شهره ساخته بود .
بازداشت چنین فردی آن هم به چنین شکلی بی گمان ناشی از نوعی استیصال در نهاد بازداشت کننده است .سطح گسترده بازداشت ها چه در میان معلمان و چه کارگران، ناشی از ناآگاهی عمیق در نهادهای امنیتی است. گیرم که همه کنش های صنفی متوقف شده و همه افراد تاثیرگذار در تشکل های معلمی و کارگری بازداشت شوند، در فقدان این تشکل های مدنی و در شرایط بر زمین ماندن مطالبات و تداوم مشکلات عینی ، اعتراضات ناپدید نمی شود، اما بی گمان شکل آن تغییر می یابد . اگر سقف مطالبات سندیکایی صنفی است ، کف خواسته ها در اعتراضات توده ای حتما سیاسی است . دستیابی به شناخت پیرامون چنین تفاوتی نیازمند مطالعه گسترده ای نیست، اما فقدان آن حتما نشانه همان استیصال است.
#محمدحبيبي
#زندان_اوین
پانزدهم اردیبهشت هزار و سیصدو نود و هشت
منتشر شده در سايت جامعه نو
🆔 @jameeno

🔻🔻🔻
🆔@kasenfi
#یادداشتهای_اوین

🔸تَهِ ذهنم، نجوایی است آرام از یک کلاس نیمه خالی

🖌 #محمد_حبیبی

1. چشمهام بسته¬اند. نشسته¬ام روی صندلی. چشم بندم را بالا زده¬ام و دستم را گذاشته¬ام روی پیشانی. صدای پایش به گوش می¬رسد. می¬پرسد: خوابیدی؟ جوابی نمی¬دهم. برنمی¬گردم. نباید برگردم. برگه را می¬گذارم روی میزش. چند دقیقه¬ای می¬گذرد و دوباره برگه را برمی¬گرداند. باز هم همان سوالات تکراری. می¬گویم: « شش دفعه¬ی قبل جواب همین سوال را داده¬ام. » می¬گوید: « برای هفتمین بار بنویس.» جوابم همان است. او هم می¬داند، بعید است که نداند. می¬پرسم: « دنبال چی هستی؟ » می¬گوید: « دنبال تَهِ ذهن توام.»
از اتاق که بیرون می¬رود، باز چشمانم را می¬بندم. تَهِ ذهنم را می¬کاوم. کلاسی است شلوغ. همهمه¬ای است از هزاران گفت و گو. خودکارم را برمی¬دارم و برای هفتمین بار همان جواب را می¬نویسم.
2. چشمهام بسته¬اند. نشسته¬ام روی صندلی. سَرَم را خم کرده¬ام و با دست، روی پایم ریتم گرفته¬ام. منتظرم تا ماشین بیاید و همراه بقیه بروم. همان مینی بوس سفید رنگ همیشگی. سرم را که بلند می¬کنم چهره¬ی آشنایی را می¬بینم. تَهِ سالن ایستاده است. تکیه داده به دیوار . سرش پایین است و با دستهایش بازی می¬کند. خودش است، گیرم حالا کمی پیرتر شده باشد. حالا هر دو اینجاییم. من در زندان و او در سوییتی با همه¬ی امکانات به اسم زندان.
اسمم را می¬خوانند. از جایم بلند می¬شوم و از مقابلش می¬گذرم. هر دو لباس زرد رنگ ملاقات را پوشیده¬ایم. روزگاری او وزیر وزارتخانه¬ای بود، که من معلمش بودم. بودم؟! یعنی حالا نیستم؟!
تَهِ ذهنم را می¬کاوم. نجوایی آرام از یک کلاس نیمه خالی است.
3. چشمهام بسته¬اند. نشسته¬ام روی صندلی. انتهای کتابخانه، کنار پنجره. نسیمی خنک تنم را مور مور می¬کند. چشم باز می¬کنم و کتاب را ورق می¬زنم. عمران صلاحی نوشته است:
« گفتم بیا با هم "پاییزبازی" کنیم. پرسید: "پاییزبازی" دیگر چه جور بازی ای است؟
گفتم: تو می¬شوی درخت، من هم می¬شوم باد پاییزی. من هِی می¬آیم برگهای تو را می¬ریزم زمین....»
دوباره چشمانم را می¬بندم و فکر می¬کنم. این دومین مِهری است که اینجایم. پنج پاییز دیگر هنوز مانده. حالا شبها بلندتر می¬شود و 2296 روز باقی مانده، زودتر می¬گذرد. تَهِ ذهنم را می¬کاوم. صدایی نیست. همچون کلاسی خالی است.
31 شهریور 1398
زندان اوین
منبع:
🆔@kahabibi
🔻🔻🔻
🔻🔻🔻🔻
🔹 #کانال_صنفی_معلمان

🆔 @kasenfi
👇👇👇
https://tttttt.me/kasenfi