کانال صنفی معلمان ایران
6.35K subscribers
17.3K photos
2.61K videos
407 files
8.27K links
#این_کانال_مستقل_است

حقوق دانش آموزان و معلمان
قوانین اداری
بخشنامه ها
یادداشت های صنفی و آموزشی
پلی بین معلمان و فعالان صنفی.
شعر ، داستان ، یادداشت خود را از طریق آی دی زیر برای ما ارسال نمایید.
@Ertebat_ba_kasenfe
Download Telegram
#یک_شعر_یک_شاعر
به نام ایزد مهر

سُروادِ "دیدگان اسپندیار"

سپندار آن گُرد رویینه
پدر را گوش
فرا اِسپارد.

خرد را دیده بر بست
زَرادشتِ اَشو را
دو زانو
بر زمین بنشست...!

سپهدار وَرجاوند
اپا آن کردگارش
کردگاری را نمی دید.

خَم پا را فراتر
دیده ی تارش نمی دید!

نبرد سخت یا بند؟
چنین آواز سر داد
یل رویین.

سوار رخش، رخس گیسوانش را
در آن زند و چمار پور گُشتاسب
به آرامی به سویی زد.

پریشان گیسوان رستهم
رها بر شانه ی یک کوه
ابر مردی، دلیری، اُستبار

نگاهش رفته تا آینده ای دور
آینده ای کور
ستم آبادِ برزن را ورق می زد...!

به هگرز مرگ را بیمی نمی داشت
بِیک
به اندُه سرنوشت یک نفان را
چاره می گشت!
آرزوی مردمان را
چاره می جُست!

نگهبان بود او
آزادگی را
نگهبان بود او
مردانگی را
نگهبان بود آری نگهبان...!

پر اَروین بَرمَنِش مرد سجستان
جگر را دست بگرفت
چه باید کرد؟
با خود این چنین گفت:

بنفرید است هر دو راه
یکی را ره به سوی ننگ
دگر سو ره به سوی مرگ!

پسر را "خنجر میهن" به پهلو
به یاد آورد!

جگر را دست برداشت
سپاسینه خدا را سر به سوی آسمان کرد.

نگه را در ترازوی خرد سنجید
بجز از جنگ، دیگر
"راه آزادی" ندید...!

اَبَر مرد دلاور،
نماد و مایه ی ایران،
به بالای سپهدار بهی
نگاهی پر دریغ انداخت!
نگاهی پر ز پرسش های راز آلود،
ولیکن؛
دیده ی او را
بجز بر باور و بر کیش
بسته می دید!
پند و اندرز را
اُسپرانه
بیهوده می دید!

سپندار آن یل رویین
پدر را چشم بسته چشم گفته بود.
اشو زردشت به گردش هاله ای از فر
سَمیره کرده بود.
به فرجودِ سرشتین نازها می کرد.
به کیشش مستی بسیار می کرد.
تَهَمتن در نگاه آن سپاهی مردِ آیین گسترِ کور
خیره گشت.
سپندار سهی را فره ی ایزد نگهبان بود.
توتم او را کسی یارای نزدیکی نبود.
ابا فرجود او فرجود رستم وایه بود!
یل دستان نهایت مرگ را پایانِ خود می دید
ولیکن؛
چاره ی بی مرگیش را
مرگ می دید!
نبشته را نگاهی با خدا کرد...!
سپس آینده را در جام اکنون
نگاه انداخت.
کج اندیشانِ خودخواه و خرد گم کرده را
به چشمِ پورِ گشتاسب
هدف بگرفت...!
در آن دو دیده، دیدِ روشنی را
نمی دید.
چنین دیدی، سزاوارِ ندیدن بود!
خرد را چوبه ای در چله انداخت
سزا را یک دو سویه تیر رها کرد.
دو چشمِ باورش را
تیرِ کنداور،
فروغ و روشنا بخشید!
دلش را تیرِ نام آور
نگاهِ رستهم آموخت!
چنین کرد آری آری رستهم؛
ابر شهزادگان را
به تیرش
و ایران را
به مرگش
خرد بخشید!
خرد آموخت!
🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹
پی نوشت:
۱. اشو : پاک و مقدس
۲. ورجاوند: مقدس
۳. اپا : شکل کهن اَبا، با
۴. رخس : پارسینه رقص
۵. اُستبار : کهن واژه ی استوار
۶. رستهم : دگر گونه ی رستم
۷. سپندار : سفندیار، اسپندیار، اسفندیار
۸. زند : توضیح و تفسیر
۹. چمار : چم، معنی، فردید
۱۰. نفان : ملت
۱۱. اَروین : آروین، تجربه
۱۲. برمنش : والامنش، بلند کردار
۱۳. سجستان : سیستان
۱۴. نفرید : نفرین، لعن
۱۵. اُسپرانه : کاملاًً، تماماً
۱۶. سَمیره : خط، خط کشیدن
۱۷. فرجود : معجزه
۱۸. سرشتین : طبیعی، ذاتی
۱۹. وایه : بایا، بایسته، لازم، واجب
۲۰. نبشته : سرنوشت، تقدیر
۲۱. کنداور : پهلوان، مبارز، دلیر و شجاع
۲۲. توتم : بیگانه واژه ای به چمار "چيزي که به عنوان سمبل گروه مورد پرستش و قداست قرار گيرد".
#ویرا
#ولی_قربانی
خراسان شمالی
----------------------------------
لطفا از طریق آی دی زیر آثار خود را برای ما ارسال کنید
#ارتباط_با_ما
@Ertebatbama1399
🔹🔹🔹🔹
🆔 @kasenfi
از طریق لینک زیر عضو #کانال_صنفی_معلمان شوید و اخبار صنفی و آموزشی را دنبال نمایید :
https://tttttt.me/kasenfi

🔻🔻🔻🔻🔻
#معلم_نوشت
#یک_شعر_یک_شاعر

"برف"

ببار ای برف
ز نامردی دلم تنگ است
سپیدی تو سیاهی مایه ی ننگ است!

ببار ای برف
سیاهی رو سیاه است
تو اسپیدی سپیدی ماندگار است!

ببار ای برف
ببار ای خواهش ابر
به روی گونه های سوخته ی زرد!

ببار ای برف
ببار ای آرزوی دشت
به روی ساقه های اِستاده ی درد!

ببار ای برف
پری بال پَرافشانِ پُر افسون
به خواب جنگلِ پیر
به پندارِ درختِ خشکِ دلگیر
به داغ هر سپیدار به زنجیر!

ببار ای برف
براین استمکده
بر این ماتمکده
به روی غم
به روی درد
به روی هر چه ناپاکی است!

ببار ای برف
بر این خوفینه ناباور
بر این دیرینه اشک آور
به تاریکی
به استبداد
به روی هر چه نادانی است!

به پر ای برف
کبوتر چاهی اسپید
به پر در کوچه ها
به پر بر شاخه ها
به پر بر شانه ی بیدار آزادی!

به پر ای برف
بکش ای قاصدک پر
به روی ریشه ی امید
به روی دانه های خشک آزادی
به پر که آبادی آزادی است!
به پر که آزادی آبادی است...!

ببار ای برف
دهش کن آبسالان کن
به چشم چشمه های خشک
به کام قله های سربلند
به جام ونگِ هامون
به امید بهاری پربهار...!

ببار ای برف
ببار ای برترین موسم
تو پاکی چون سیاوش
رها بخشی چو آرش
تو از نسلِ سپیدی های دیروکی
تو از دامانِ سرسبز اهورایی
تو درمانِ دلِ آتش به جان افتاده ی مایی!
ببار ای برف!
ببار ای برف!

#ولی_قربانی
#ویرا
پی نوشت:
۱. آبسالان: آب پاشان، آوساران، آپسالان و بهار جشن نام جشنی باستانی که در اولین روز اسپندماه برگزار می شده است.
۲. ونگ : تُهی، خالی
----------------------------------
🔹🔹🔹🔹
🆔 @kasenfi
از طریق لینک زیر عضو #کانال_صنفی_معلمان شوید و اخبار صنفی و آموزشی را دنبال نمایید :
https://tttttt.me/kasenfi

🔻🔻🔻🔻
#یک_شعر_یک_شاعر

گل نی

صبر ایوب نمودم که تو کی می آیی
درد یعقوب کشیدم که چو کی می آیی

کوچه ی دل همه را پاک نمودم به مژه
که تو با اسب سپیدِ یله پی می آیی

زهر هجران تو بر دوش کشیدم که سحر
شاد و سرمست و غزل خوان و چو می، می آیی

بر سر راه تو با دف بنشستم که شبی
با دف و ساز و عَلم از ره ری می آیی

دیده را شب به فلک باز نمودم که تو گل
چو مَهی با لبِ بشکفته ز وی می آیی

چون غلامی سر تسلیم نهادم به درت
که تو شاید شَهِ چون خسرو کی می آیی

با دمِ دی بنشستم که تو شاید چو ستم
از پس سِحر بهاران دمِ دی می آیی

گفت و گویم همه شب با دلِ خونین شده است
چون که چون خون همه اش در رگ و پی می آیی

هر که دم زد ز فراقت که تو رفتی به سفر
دوختم من لب او را که تو نی، می آیی

هر که پرسید چرا جیم خمیده شده ام
گفتمش با دل خونین که ز جی می آیی

همچو مجنون شده ام در به درِ کوی و گذر
که تو لیلی به سراغم لَه لِه لِی می آیی

عمر "ویرا" همه با یاد و خیال تو گذشت
به گمانم که تو وقتِ گل نی می آیی...!


#ولی_قربانی
#ویرا
خراسان شمالی
🔻🔻🔻
ارتباط با کانال :
@Ertebat_ba_kasenfi
🔻🔻🔻🔻
🔹 #کانال_صنفی_معلمان

🆔 @kasenfi
👇👇👇
https://tttttt.me/kasenfi