🔴چرا رضا پهلوی؟!!
✍🏼رضا امانیفر _ معلم
🔻برای من جالب است که گروهی آینده ایران را به رضا پهلوی گره میزنند. باید از این افراد پرسید که چرا رضا پهلوی؟ قاعدتا باید پاسخ هایی از این دست را ارائه دهند: من سعی میکنم خیلی مختصر پاسخهای آنها را به چالش بکشم.
شاید پاسخ نخست این باشد:
🔻چون شاهزاده است. این هم پاسخ کاملا غیر دموکراتیک است. یعنی بین همه عواملی که میتواند یک کشور دموکراتیک را بسازد و به قول خود نو-سلطنتطلبان ایرانی جمهوری را ایجاد کند، وراثت مهمترین است؟ چه نسبتی بین دموکراسی و جمهوریت با وراثت وجود دارد؟ من در این بند کاری به بد و خوب پدر و پدربزرگ ایشان ندارم، سوالم اینجاست که اقتدار عقلانی و قانونی که مبنای دموکراسی و جمهوریت است را چگونه میخواهید با وراثت که بنمایه اقتدار سنتی و غیردموکراتیک است، تلفیق کنید؟
🔻 پاسخ دوم شاید این باشد که پدر و پدربزرگ وی مدرسه ساختند و دانشگاه ساختند و ایران را آباد کردند و .... من از این گروه میخواهم تاریخ را از زوایای دیگری هم بخوانند. با اون همه زندان و شکتجه و اعدام مخالفان محمدرضا شاه و پدرش میخواهید چکار کنید؟ با کودتای سال ۳۲ بر علیه دولتی که مهمترین گناهش از نظر حامیان آن کودتا (انگلیس و آمریکا) کوتاه کردن دست آنها از نفت ایران بود چکار میکنند؟ چگونه با آن کودتا کنار میآیید و برچسب ناسیونالیست بودن به محمدرضاشاه میزنید؟ آیا فقط همین کودتا تمام ادعاهای ناسیونالیستی محمدرضاشاه را به چالش نمیکشد؟ از اینها گذشته چرا به شعارهای انقلاب ۵۷ که در واقع خواسته مردم -و شما بگوئید معترضین - بود، نگاهی نمیاندازید.
🔻اگر نگاهی از سر مرور به کتب تاریخی موجود به شعارهای انقلاب ۵۷ بیندازید، میبینبد که شعار اصلی و اولویت اصلی این شعارها و در واقع خواست مردم، عدالت بود. در واقع، مردم چیزی را میخواهند و برای آن اعتراض میکنند که نداشته باشند. به این موضوع نمیپردازم که چگونه، سیستم بعدی دست در تحریف انقلاب ۵۷ برد و خواسته اصلی مردم را دین جا زد. ارجاع میدهم به کتاب تحلیل شعارهای انقلاب ۵۷ از دکتر پناهی. ایشان در این کتاب پس از گردآوری روشمند شعارهای سال ۵۷ به این نتیجه رسیدهاند که اولین اولویت و پرپسامدترین شعار، شعارهای عدالتخواهانه بوده است.
🔻 پس از آن شعارهای استقلالطلبانه و سومین شعارها، شعارهای دینی بودهاند. شعارهای مردم خودش گویای واقعیت است. شما بگوئید تحت تاثیر چپها و شوروی و... بودهاند. خود محمدرضا پهلوی در آبان ۵۷ در یک سخنرانی اعلام کرد که :«من صدای انقلاب شما را شنیدم. شما بر علیه ظلم و فساد قیام کردهاید». ارجاعی بهتر از این میخواهبد؟ حتی اگر من با شما موافق باشم که مردم تحت تاثیر چپها و … به خیابان آمدند و … باید پذیرفت که چیزی که نبوده - یعنی عدالت و پس از آن استقلال - دستمایه تاثیرپذیری از چپها و... شده است. یعنی بالاخره "عدالت و استقلال" نیوده است و در نتیجه چپها از آن استفاده کرده و مردم را به قول شما فریب دادهاند که بیایید و برای آن معترض شوید. آدم که بخاطر چیزی که دارد که معترض نمیشود
🔻 پاسخ بعدی که در برخی مطالب سلطنتطلبها مشاهده میشود، این است که بالاخره ایشان آدم مشهوری است و میتوان برای عبور از ج. ا دور ایشان جمع شد و به یک وفاق ملی رسید. از این گروه میپرسممشهوریت رضاپهلوی بابت چیست؟ اگر پاسخ این باشد که چون فرزند فلانی است که همان پاسخ اول است و بحث وراثت و... شاید هم مشهوریت وی از جایی دیگر است.
🔻مثلا سالها مبارزه سیاسی کردهاند. من که در خاطر ندارم در این چهل ساله ایشان چه کاری کردهاند و چه نقشی در مبارزات مردم بر علیه ج. ا داشتهاند. فقط میدانم که یک باره و در چند سال اخیر به صورت جسته و گریخته بر روی پرده آمده است و کم کم توسط جریاناتی بولد شده است. یا شاید آدم متخصصی در زمینه سیاست و مدیریت و این امور است که این هم نمیدانم و طرفدارانش باید پاسخگو باشند.
#زن_زندگی_آزادی
#نه_سلطنت_نه_رهبری_دموکراسی_برابری
#مرگ_بر_ستمگر_چه_شاه_باشه_چه_رهبر
📚کانال صنفی معلمان ایران
🔸🔸🔸
🆔 @kasenfi
✍🏼رضا امانیفر _ معلم
🔻برای من جالب است که گروهی آینده ایران را به رضا پهلوی گره میزنند. باید از این افراد پرسید که چرا رضا پهلوی؟ قاعدتا باید پاسخ هایی از این دست را ارائه دهند: من سعی میکنم خیلی مختصر پاسخهای آنها را به چالش بکشم.
شاید پاسخ نخست این باشد:
🔻چون شاهزاده است. این هم پاسخ کاملا غیر دموکراتیک است. یعنی بین همه عواملی که میتواند یک کشور دموکراتیک را بسازد و به قول خود نو-سلطنتطلبان ایرانی جمهوری را ایجاد کند، وراثت مهمترین است؟ چه نسبتی بین دموکراسی و جمهوریت با وراثت وجود دارد؟ من در این بند کاری به بد و خوب پدر و پدربزرگ ایشان ندارم، سوالم اینجاست که اقتدار عقلانی و قانونی که مبنای دموکراسی و جمهوریت است را چگونه میخواهید با وراثت که بنمایه اقتدار سنتی و غیردموکراتیک است، تلفیق کنید؟
🔻 پاسخ دوم شاید این باشد که پدر و پدربزرگ وی مدرسه ساختند و دانشگاه ساختند و ایران را آباد کردند و .... من از این گروه میخواهم تاریخ را از زوایای دیگری هم بخوانند. با اون همه زندان و شکتجه و اعدام مخالفان محمدرضا شاه و پدرش میخواهید چکار کنید؟ با کودتای سال ۳۲ بر علیه دولتی که مهمترین گناهش از نظر حامیان آن کودتا (انگلیس و آمریکا) کوتاه کردن دست آنها از نفت ایران بود چکار میکنند؟ چگونه با آن کودتا کنار میآیید و برچسب ناسیونالیست بودن به محمدرضاشاه میزنید؟ آیا فقط همین کودتا تمام ادعاهای ناسیونالیستی محمدرضاشاه را به چالش نمیکشد؟ از اینها گذشته چرا به شعارهای انقلاب ۵۷ که در واقع خواسته مردم -و شما بگوئید معترضین - بود، نگاهی نمیاندازید.
🔻اگر نگاهی از سر مرور به کتب تاریخی موجود به شعارهای انقلاب ۵۷ بیندازید، میبینبد که شعار اصلی و اولویت اصلی این شعارها و در واقع خواست مردم، عدالت بود. در واقع، مردم چیزی را میخواهند و برای آن اعتراض میکنند که نداشته باشند. به این موضوع نمیپردازم که چگونه، سیستم بعدی دست در تحریف انقلاب ۵۷ برد و خواسته اصلی مردم را دین جا زد. ارجاع میدهم به کتاب تحلیل شعارهای انقلاب ۵۷ از دکتر پناهی. ایشان در این کتاب پس از گردآوری روشمند شعارهای سال ۵۷ به این نتیجه رسیدهاند که اولین اولویت و پرپسامدترین شعار، شعارهای عدالتخواهانه بوده است.
🔻 پس از آن شعارهای استقلالطلبانه و سومین شعارها، شعارهای دینی بودهاند. شعارهای مردم خودش گویای واقعیت است. شما بگوئید تحت تاثیر چپها و شوروی و... بودهاند. خود محمدرضا پهلوی در آبان ۵۷ در یک سخنرانی اعلام کرد که :«من صدای انقلاب شما را شنیدم. شما بر علیه ظلم و فساد قیام کردهاید». ارجاعی بهتر از این میخواهبد؟ حتی اگر من با شما موافق باشم که مردم تحت تاثیر چپها و … به خیابان آمدند و … باید پذیرفت که چیزی که نبوده - یعنی عدالت و پس از آن استقلال - دستمایه تاثیرپذیری از چپها و... شده است. یعنی بالاخره "عدالت و استقلال" نیوده است و در نتیجه چپها از آن استفاده کرده و مردم را به قول شما فریب دادهاند که بیایید و برای آن معترض شوید. آدم که بخاطر چیزی که دارد که معترض نمیشود
🔻 پاسخ بعدی که در برخی مطالب سلطنتطلبها مشاهده میشود، این است که بالاخره ایشان آدم مشهوری است و میتوان برای عبور از ج. ا دور ایشان جمع شد و به یک وفاق ملی رسید. از این گروه میپرسممشهوریت رضاپهلوی بابت چیست؟ اگر پاسخ این باشد که چون فرزند فلانی است که همان پاسخ اول است و بحث وراثت و... شاید هم مشهوریت وی از جایی دیگر است.
🔻مثلا سالها مبارزه سیاسی کردهاند. من که در خاطر ندارم در این چهل ساله ایشان چه کاری کردهاند و چه نقشی در مبارزات مردم بر علیه ج. ا داشتهاند. فقط میدانم که یک باره و در چند سال اخیر به صورت جسته و گریخته بر روی پرده آمده است و کم کم توسط جریاناتی بولد شده است. یا شاید آدم متخصصی در زمینه سیاست و مدیریت و این امور است که این هم نمیدانم و طرفدارانش باید پاسخگو باشند.
#زن_زندگی_آزادی
#نه_سلطنت_نه_رهبری_دموکراسی_برابری
#مرگ_بر_ستمگر_چه_شاه_باشه_چه_رهبر
📚کانال صنفی معلمان ایران
🔸🔸🔸
🆔 @kasenfi
گرامی باد حماسه سیاهکل (۱۹ بهمن ۱۳۴۹)
✍🏻دکتر رضا امانی فر _ معلم
هر اتفاق یا پدیده اجتماعی را میبایست در متن و بستر تاریخی آن تحلیل کرد. در دهه چهل دیکتاتوری و اختناق به اوج خود رسیده بود. پس از کودتای ۲۸ مرداد سال ۱۳۳۲ فضایی ایجاد شده بود که اخوان ثالث در شعر زمستان در وصف آن میسراید:
«…. هوا دلگیر، درها بسته، سرها در گریبان، دستها پنهان، نفسها ابر، دلها خسته و غمگین
درختان اسکلتهای بلورآحین
زمین دلمرده، سقف آسمان کوتاه
غبارآلوده مهر و ماه
زمستان است».
بارقههایی از امید به آزادی و رفاه و پیشرفت که از مبارزات دهه ۲۰ آغاز شده بود و به نهضت ملی شدن نفت انجامبده بود، به سرعت در دهه ۳۰ و ۴۰ به خاموشی گرایید. اختناق همه جا را فرا گرفت. تاریکی پهنه گسترد. دهه چهل اوج سرخوردگی و ناامیدی نیروهای اجتماعی و حتی روشنفکران آن روزگار بود. رمان «بره گمشده راعی» هوشنگ گلشیری به خوبی این وضعیت را توصیف میکند. قهرمانان یا ضدقهرمانان این رمان، افرادی هستند که در جوانی خویش در مبارزات ملی شدن نفت مشارکت داشتهاند و امروز (سال ۱۳۴۸) میانسالانی شده بودند که به مواد مخدر، مشروبات الکلی، زنبارگی، بیانگیزگی و حتی خودکشی روی آورده بودند.
شرایط دهه چهل چنان مینمود که هیچ خط و خشی به دیوار ستبر استبداد نمیتوان وارد کرد. در آن دوران واقعهای لازم بود که تلنگری باشد بر بدنه خوابآلود اجتماع که شاید تکانی بخورد. و فداییان خلق با خلق حماسه سیاهکل، شرری در این شب سرد و ظلمانی افکندند. شرری که نخست بر جان و هستی خویش فکندند تا آتشگیرانهای باشد بر ظلمات آن شب طولانی. با گرمای خونشان شوری در تن یخزده جامعه انداختند. جامعه تکانی خورد و از خواب و رخوت خویش در آمد.
در آن شرایط هیچ کار دیگری نمیشد انجام داد. هیچ راه و حتی کورهراهی وجود نداشت. همه راهها بسته شده بود. قلمها را شکسته بودند. هیچ صدایی از هیچ جایی در نمیآمد. خاموشی همه جا را فرا گرفته بود و دیکتاتوری ترکتازی میکرد.
به قول شاملو:
بیابان را سراسر مه گرفتهست.
چراغِ قریه پنهان است
موجی گرم در خونِ بیابان است
بیابان، خسته
لب بسته
نفس بشکسته
در هذیانِ گرمِ مه، عرق میریزدش آهسته از هر بند.
«ــ بیابان را سراسر مه گرفتهست. [میگوید به خود، عابر]
سگانِ قریه خاموشاند.
در شولای مه پنهان، به خانه میرسم. گلکو نمیداند. مرا ناگاه در
درگاه میبیند، به چشمش قطره اشکی بر لبش لبخند، خواهد گفت:
«ــ بیابان را سراسر مه گرفتهست...
با خود فکر میکردم که مه گر
همچنان تا صبح میپایید
مردانِ جسور از خفیهگاهِ خود به دیدارِ عزیزان بازمیگشتند؟».
بله آن مردان جسور سیاهکل حصار ستبر تاریکی و سکوت را شکستند و پس از آن، دهه پنجاه پر از اعتراض و قیام و اعتصاب و شورش شد…
#چاره_زحمتکشان_وحدت_است_و_تشکیلات
#وکالت_ولایت_دو_روی_یک_سکهاند
#مرگ_بر_ستمگر_چه_شاه_باشه_چه_رهبر
#اعتراضات_سراسری_حق_مردم_است
#نه_سلطنت_نه_رهبری_دموکراسی_برابری
📚کانال صنفی معلمان ایران
🔸🔸🔸
🆔 @kasenfi
✍🏻دکتر رضا امانی فر _ معلم
هر اتفاق یا پدیده اجتماعی را میبایست در متن و بستر تاریخی آن تحلیل کرد. در دهه چهل دیکتاتوری و اختناق به اوج خود رسیده بود. پس از کودتای ۲۸ مرداد سال ۱۳۳۲ فضایی ایجاد شده بود که اخوان ثالث در شعر زمستان در وصف آن میسراید:
«…. هوا دلگیر، درها بسته، سرها در گریبان، دستها پنهان، نفسها ابر، دلها خسته و غمگین
درختان اسکلتهای بلورآحین
زمین دلمرده، سقف آسمان کوتاه
غبارآلوده مهر و ماه
زمستان است».
بارقههایی از امید به آزادی و رفاه و پیشرفت که از مبارزات دهه ۲۰ آغاز شده بود و به نهضت ملی شدن نفت انجامبده بود، به سرعت در دهه ۳۰ و ۴۰ به خاموشی گرایید. اختناق همه جا را فرا گرفت. تاریکی پهنه گسترد. دهه چهل اوج سرخوردگی و ناامیدی نیروهای اجتماعی و حتی روشنفکران آن روزگار بود. رمان «بره گمشده راعی» هوشنگ گلشیری به خوبی این وضعیت را توصیف میکند. قهرمانان یا ضدقهرمانان این رمان، افرادی هستند که در جوانی خویش در مبارزات ملی شدن نفت مشارکت داشتهاند و امروز (سال ۱۳۴۸) میانسالانی شده بودند که به مواد مخدر، مشروبات الکلی، زنبارگی، بیانگیزگی و حتی خودکشی روی آورده بودند.
شرایط دهه چهل چنان مینمود که هیچ خط و خشی به دیوار ستبر استبداد نمیتوان وارد کرد. در آن دوران واقعهای لازم بود که تلنگری باشد بر بدنه خوابآلود اجتماع که شاید تکانی بخورد. و فداییان خلق با خلق حماسه سیاهکل، شرری در این شب سرد و ظلمانی افکندند. شرری که نخست بر جان و هستی خویش فکندند تا آتشگیرانهای باشد بر ظلمات آن شب طولانی. با گرمای خونشان شوری در تن یخزده جامعه انداختند. جامعه تکانی خورد و از خواب و رخوت خویش در آمد.
در آن شرایط هیچ کار دیگری نمیشد انجام داد. هیچ راه و حتی کورهراهی وجود نداشت. همه راهها بسته شده بود. قلمها را شکسته بودند. هیچ صدایی از هیچ جایی در نمیآمد. خاموشی همه جا را فرا گرفته بود و دیکتاتوری ترکتازی میکرد.
به قول شاملو:
بیابان را سراسر مه گرفتهست.
چراغِ قریه پنهان است
موجی گرم در خونِ بیابان است
بیابان، خسته
لب بسته
نفس بشکسته
در هذیانِ گرمِ مه، عرق میریزدش آهسته از هر بند.
«ــ بیابان را سراسر مه گرفتهست. [میگوید به خود، عابر]
سگانِ قریه خاموشاند.
در شولای مه پنهان، به خانه میرسم. گلکو نمیداند. مرا ناگاه در
درگاه میبیند، به چشمش قطره اشکی بر لبش لبخند، خواهد گفت:
«ــ بیابان را سراسر مه گرفتهست...
با خود فکر میکردم که مه گر
همچنان تا صبح میپایید
مردانِ جسور از خفیهگاهِ خود به دیدارِ عزیزان بازمیگشتند؟».
بله آن مردان جسور سیاهکل حصار ستبر تاریکی و سکوت را شکستند و پس از آن، دهه پنجاه پر از اعتراض و قیام و اعتصاب و شورش شد…
#چاره_زحمتکشان_وحدت_است_و_تشکیلات
#وکالت_ولایت_دو_روی_یک_سکهاند
#مرگ_بر_ستمگر_چه_شاه_باشه_چه_رهبر
#اعتراضات_سراسری_حق_مردم_است
#نه_سلطنت_نه_رهبری_دموکراسی_برابری
📚کانال صنفی معلمان ایران
🔸🔸🔸
🆔 @kasenfi