جوادهاشمی"تربت"
چشمانتظاری سخته👌 🥰بعد از دو سه سال سرانجام به همّت مؤسّسهی آفرینشهای #آستان_قدس_رضوی سه دیوان فوق منتشر شد☝️ #عبدالعلی_نگارنده #آذر_خراسانی #محرم_خراسانی دیگر اطّلاعات روی جلد آثار معلوم است.... #جواد_هاشمی_تربت http://www.instagram.com/javadhashemi69/…
بخشی از مقدّمه:
در ضمن گفتوگويي كه با جناب حاج #محمود_اکبرزاده (متولّد 1315)، ذاكر پيشكسوت ائمّهي اطهار علیهمالسّلام و بزرگ مدّاحان مشهد مقدّس، پيرامون دوست قديمي و ديرينهي ايشان جناب «آذر» داشتم، خاطرهي جالبي شنيدم كه خواهيد خواند:
با حاجي «آذر» مصاحبتها و مجالستها داشتيم. من در مغازهي آردفروشي نزد كسي شاگرد بودم. شغل حاجي «آذر» هم همين آردفروشي بود. مغازهي ما نزديك مغازهي ايشان قرار داشت. ظهرها معمولاً ناهار را با هم ميخورديم. يك روز ظهر، مرحوم «آذر» شعر تازهي خود كه در باب #ازدواج حضرت علي علیهالسّلام و حضرت فاطمه سلاماللهعلیها سروده بود را نشانم داد. مسمّطی بود كه با اين بند شروع ميشد:
فتاد دوشم اين هوا ز عالمي دگر به سر
ز عالمي كه وهم را در او نيفتدي گذر
گذر هماي عشق را شدي به وادي دگر
به وادياي كه دارد از رموز معنوي خبر
رموز را نيافتم، جز از ولاي فاطمه
#مسمط را به خطّ خودشان در دفتري نوشته بودند. از من پرسيدند: نظرت چيست؟ من هم دفتر را گرفتم و شعر را مطالعه كردم. در حين خواندن، شعر را حفظ ميكردم ولي به رو نميآوردم. دفتر را برگرداندم و گفتم خوب است، شعر خوبي شده و از اين حرفها... .
برخاستيم و هر يك به دنبال كار خويش روانه شديم. آمدم مغازهي خودمان و شعري را كه با يك بار ديدن حفظ شده بودم، مرور كردم. ديدم به غير از يك بيت، تمام مسمّط را به خاطر دارم. نزد حاجي «آذر» برگشتم و گفتم: يك مطلبي در شعر به ذهنم رسيده است، دفتر را ببينم. او هم استقبال كرد و گفت: بيا ببين اگر مشكلي هست بگو. دوباره دفتر را گرفتم و آن يك بيت را هم در ذهن تثبيت كردم و گفتم: نه؛ نه؛ من اشتباه كردم، شعر درست است، مطلبي نيست. ديگر در حالي به حجره برگشتم كه تمام شعر را از بر بودم.
اتّفاقاً آن شب هم مراسم جشن دامادي شاعر شيرينسخن مشهد، مرحوم #خسرو (سيّد محمّد خسرونژاد) بود. من و «آذر» هم كه هر دو دعوت داشتيم، با هم به اين جشن عروسي رفتيم. آن جا قرار شد دقايقي من شعرخواني و مديحهسرايي داشته باشم. من هم فرصت را غنيمت شمرده و مسمّط تازهاي كه ظهر همان روز حفظ شده بودم و تناسب موضوع هم داشت را خواندم. بله؛ همان طور كه شما متعجّب شدهايد، حاجي «آذر» هم بسيار تعجّب كرده بود. ميگفت: اين شعر را فقط يك بار ديدي، چطور حفظ شدهاي؟ من هم جز خندهي دوستانه، پاسخ درست و حسابي نداشتم. يادش به خير!!
#آذر_خراسانی
#محمود_اکبرزاده
#سید_محمد_رستگار
#جواد_هاشمی_تربت
http://www.instagram.com/javadhashemi69/
@javadhashemi_torbat
در ضمن گفتوگويي كه با جناب حاج #محمود_اکبرزاده (متولّد 1315)، ذاكر پيشكسوت ائمّهي اطهار علیهمالسّلام و بزرگ مدّاحان مشهد مقدّس، پيرامون دوست قديمي و ديرينهي ايشان جناب «آذر» داشتم، خاطرهي جالبي شنيدم كه خواهيد خواند:
با حاجي «آذر» مصاحبتها و مجالستها داشتيم. من در مغازهي آردفروشي نزد كسي شاگرد بودم. شغل حاجي «آذر» هم همين آردفروشي بود. مغازهي ما نزديك مغازهي ايشان قرار داشت. ظهرها معمولاً ناهار را با هم ميخورديم. يك روز ظهر، مرحوم «آذر» شعر تازهي خود كه در باب #ازدواج حضرت علي علیهالسّلام و حضرت فاطمه سلاماللهعلیها سروده بود را نشانم داد. مسمّطی بود كه با اين بند شروع ميشد:
فتاد دوشم اين هوا ز عالمي دگر به سر
ز عالمي كه وهم را در او نيفتدي گذر
گذر هماي عشق را شدي به وادي دگر
به وادياي كه دارد از رموز معنوي خبر
رموز را نيافتم، جز از ولاي فاطمه
#مسمط را به خطّ خودشان در دفتري نوشته بودند. از من پرسيدند: نظرت چيست؟ من هم دفتر را گرفتم و شعر را مطالعه كردم. در حين خواندن، شعر را حفظ ميكردم ولي به رو نميآوردم. دفتر را برگرداندم و گفتم خوب است، شعر خوبي شده و از اين حرفها... .
برخاستيم و هر يك به دنبال كار خويش روانه شديم. آمدم مغازهي خودمان و شعري را كه با يك بار ديدن حفظ شده بودم، مرور كردم. ديدم به غير از يك بيت، تمام مسمّط را به خاطر دارم. نزد حاجي «آذر» برگشتم و گفتم: يك مطلبي در شعر به ذهنم رسيده است، دفتر را ببينم. او هم استقبال كرد و گفت: بيا ببين اگر مشكلي هست بگو. دوباره دفتر را گرفتم و آن يك بيت را هم در ذهن تثبيت كردم و گفتم: نه؛ نه؛ من اشتباه كردم، شعر درست است، مطلبي نيست. ديگر در حالي به حجره برگشتم كه تمام شعر را از بر بودم.
اتّفاقاً آن شب هم مراسم جشن دامادي شاعر شيرينسخن مشهد، مرحوم #خسرو (سيّد محمّد خسرونژاد) بود. من و «آذر» هم كه هر دو دعوت داشتيم، با هم به اين جشن عروسي رفتيم. آن جا قرار شد دقايقي من شعرخواني و مديحهسرايي داشته باشم. من هم فرصت را غنيمت شمرده و مسمّط تازهاي كه ظهر همان روز حفظ شده بودم و تناسب موضوع هم داشت را خواندم. بله؛ همان طور كه شما متعجّب شدهايد، حاجي «آذر» هم بسيار تعجّب كرده بود. ميگفت: اين شعر را فقط يك بار ديدي، چطور حفظ شدهاي؟ من هم جز خندهي دوستانه، پاسخ درست و حسابي نداشتم. يادش به خير!!
#آذر_خراسانی
#محمود_اکبرزاده
#سید_محمد_رستگار
#جواد_هاشمی_تربت
http://www.instagram.com/javadhashemi69/
@javadhashemi_torbat
جوادهاشمی"تربت"
کربلایی جواد هاشمی (تربت) – مدیحه سرائی کربلایی جواد هاشمی (تربت) شب عید غدیر 1403
کوفیان بیپروا، حلقه حلقه، صف در صف
با سرور و با شادی، میزدند کف بر کف
طبل و کوس و نای و نی، چنگ و زنگ و ساز و دف
زآن چه گشت در بازار، لایکاد ان یوصف
از اسیری زینب، انّما القلم قد جف...
دفتر دو عالم را سوخت خامهی یحیی
امسال شب عید غدیر، در هیأت #دوبانوی_دمشق شعری از میرزا یحیی مدرّس اصفهانی خواندم.
از روی کاغذی که شاید بیش از ۲۰ سال پیش نوشته بودم تا در #محبان_العباس_علیهالسلام بخوانم و خواندم.
مصراعی دارد که برای شعر و سخن در باب اسارت حضرت عقیله سلاماللهعلیها، حرفی تمام و کمال است:
از اسیری زینب، انّما القلم قد جف
(یعنی: قلم، خشکید)
تسِّلای خاطر امام عصر عجّلاللهتعالیفرجه، این فایل صوتی که مدیحهی مولیالموحّدین علیهالسّلام رو در این روزها گذاشتم.
#مسمط
#مسدس
#میرزا_یحیی_مدرس_اصفهانی
#یحیی
#صوت
#جواد_هاشمی_تربت
http://www.instagram.com/javadhashemi69/
@javadhashemi_torbat
با سرور و با شادی، میزدند کف بر کف
طبل و کوس و نای و نی، چنگ و زنگ و ساز و دف
زآن چه گشت در بازار، لایکاد ان یوصف
از اسیری زینب، انّما القلم قد جف...
دفتر دو عالم را سوخت خامهی یحیی
امسال شب عید غدیر، در هیأت #دوبانوی_دمشق شعری از میرزا یحیی مدرّس اصفهانی خواندم.
از روی کاغذی که شاید بیش از ۲۰ سال پیش نوشته بودم تا در #محبان_العباس_علیهالسلام بخوانم و خواندم.
مصراعی دارد که برای شعر و سخن در باب اسارت حضرت عقیله سلاماللهعلیها، حرفی تمام و کمال است:
از اسیری زینب، انّما القلم قد جف
(یعنی: قلم، خشکید)
تسِّلای خاطر امام عصر عجّلاللهتعالیفرجه، این فایل صوتی که مدیحهی مولیالموحّدین علیهالسّلام رو در این روزها گذاشتم.
#مسمط
#مسدس
#میرزا_یحیی_مدرس_اصفهانی
#یحیی
#صوت
#جواد_هاشمی_تربت
http://www.instagram.com/javadhashemi69/
@javadhashemi_torbat
#یادداشت_ادبی
[بعد از حسین خانهی شادی شود خراب]
طبیعتا" اغلب دوستان ندانند که این مصراع از کجا و از کیست.👆
گویا شهرت این مصراع، وامدار ذاکر اهل بیت علیهالسّلام، آقا #حسامالدین_حسینی است که در پایان مدّاحیاش این مصراع را میخواند.
دوست شاعر، #علی_عباسی هم در ترکیببندی این مصراع را #تضمین کرد و شهرت، بیش از پیش شد.
◼شاعر معاصر، زندهیاد #حبیب_چایچیان_حسان، شعری دارد با قالب جدید که از انواع #مسمط است. هر بند شش مصراع که ابتدا سه مصراع مقفّا و بعد، یک بیت با قافیهی جداگانه و سپس تکمصراعی با قوافی همان سه بیت نخست. به این شکل:
رررررررررر¥
رررررررررر¥
رررررررررر¥
دددددددد@
دددددددد@
رررررررررر¥
#حسان در بند آخر میگوید:
دنیاست چون حباب، نه بر آب، بر سراب
آن هم به چشم مست، نه بیدار بل به خواب
خوابی که هست جمله پریشان و بیحساب
▪️
ای کاش بیحساب سرشک "حسان" شود!
آن گاه جمع گردد و سیلی روان شود
▪️
بعد از حسین خانه شادی کند خراب
📘ای اشکها بریزید!،ص۱۷۴.
▪️همان طور که دیدید، برای تکمصراع درخشان شدن، لازم بوده، کلمهی "کند" به "شود"، تبدیل شود که این کار، انجام شده است.
#جواد_هاشمی_تربت
[بعد از حسین خانهی شادی شود خراب]
طبیعتا" اغلب دوستان ندانند که این مصراع از کجا و از کیست.👆
گویا شهرت این مصراع، وامدار ذاکر اهل بیت علیهالسّلام، آقا #حسامالدین_حسینی است که در پایان مدّاحیاش این مصراع را میخواند.
دوست شاعر، #علی_عباسی هم در ترکیببندی این مصراع را #تضمین کرد و شهرت، بیش از پیش شد.
◼شاعر معاصر، زندهیاد #حبیب_چایچیان_حسان، شعری دارد با قالب جدید که از انواع #مسمط است. هر بند شش مصراع که ابتدا سه مصراع مقفّا و بعد، یک بیت با قافیهی جداگانه و سپس تکمصراعی با قوافی همان سه بیت نخست. به این شکل:
رررررررررر¥
رررررررررر¥
رررررررررر¥
دددددددد@
دددددددد@
رررررررررر¥
#حسان در بند آخر میگوید:
دنیاست چون حباب، نه بر آب، بر سراب
آن هم به چشم مست، نه بیدار بل به خواب
خوابی که هست جمله پریشان و بیحساب
▪️
ای کاش بیحساب سرشک "حسان" شود!
آن گاه جمع گردد و سیلی روان شود
▪️
بعد از حسین خانه شادی کند خراب
📘ای اشکها بریزید!،ص۱۷۴.
▪️همان طور که دیدید، برای تکمصراع درخشان شدن، لازم بوده، کلمهی "کند" به "شود"، تبدیل شود که این کار، انجام شده است.
#جواد_هاشمی_تربت