فروغی و انگیزه حمایت از رضاخان برای تغییر سلطنت قاجار
برگرفته از پروژه تاریخ شفاهی هاروارد
س- [آیا] مرحوم پدرتان [محمدعلی فروغی] راجع به تصمیمشان نسبت به رأی موافق دادن به تغییر سلطنت از قاجار به پهلوی و حمایت اولیه یا دائمی نسبت به رضاشاه، هیچ تجدید فکری کرده بودند؟ چیزی میگفتند که شاید نیت اولیهشان چه بوده؟
ج- آن موقع چند جریان بود درباره سلطنت. یک عده بودند که واقعاً دیگر از سلطنت احمدشاه به تنگ آمده بودند... بعدها یک جریانی پیش آمد که احمدشاه را به اصطلاح مظلوم دانستند. بعد شروع کردند یک کتابهایی نوشتند مدحش را کردند. پادشاه مشروطه بود و چه آنها را نمیدانم، ولی میدانم که از بیعلاقگی به مملکت، دائم در فرنگ سر کردن و این گندم فروختن علاقه به این ملک داشتن و بعدها [هم] آن سندی پیدا شد که ایشان از انگلیسها هم سالیانه حقوقی [میگرفته] ... آنقدرها هم که داد از پادشاه مشروطه و اصلاحطلب و اینها میزنند، به نظر من چیزی نبودش متأسفانه.
بنابراین، یک جریان بود که میخواستند به همان روال بگذرد. یک جریان که دیگر وطنپرستانه بود. آنهایی که بیشتر سر و کارشان با خارجیها بود، این زجرها، ذلتها، خواریها را کشیده بودند. هیچکس به حساب نمیآوردشان. من یقین دارم این هیئتی که رفته بود به پاریس برای کنفرانس [صلح ۱۹۱۹]، چقدر خفت آنجا کشیده باشند، کسی به آنها اعتنا نکند، فقط آمریکاییها بودند که آن موقع که باز یک رویی نشان دادند، آن هم روی مساعی مرحوم الهیار و جهانشاه صالح. در اینجا که هیچکس خیال نمیکنم دیگر یادش باشد که اینها چه خدماتی کردند و بعد آن مرحوک نبیلالدوله به سهم خودش در پاریس نزد هیئت نمایندگی آمریکا چه خفتهایی کشیدند.
بعد این هرج و مرج مملکت، شما نمیدانید باید شنیده باشید که اصلاً مشهد رفتن یک داستانی بود، ترکمنها حمله میکردند... این هرج و مرج، این وضع حتی اسمش را من ملوکالطوایفی نمیتوانم بگذارم، باید گفت هرج و مرج، از هم پاشیدگی و تجزیه مملکت. خب یک قدرتی پیدا شده بود [به نام] رضاشاه. حالا امر دائر بود که بیاییم با این موافقت کنیم و مسئولیت مملکت را بدهیم دستش، کمکش کنیم، حتماً هم مثل هر بشر دیگری یک لنگیهایی دارد، جلوی آن لنگیها را بگیریم، کارها را کم بکنیم یا اینکه ول کنیم این هرج و مرج را ادامه بدهیم که [نتیجه آن] فنای مملکت است. هیچ تردید در آن نیست. با چنین همسایه قوی [روسیه] که پیدا شده و آن یکی عامل انگلیس هم که کمکم در حال افول و از بین رفتن است، جنگ تمام شده، حاضر نیستند دیگر هیچجور بمانند.
بنابراین، یک عدهای معتقد بودند که نخیر بیاییم این حکومت مرکزی قوی را پشتیبانی کنیم، حمایت کنیم، نگه داریم، پاکش کنیم، تمیزش کنیم، نگذاریم زیاد آلوده بشود. شاید آنها خیلی خوشبین بودند، خیال میکردند که واقعاً موفق میشوند. یک عدهای هم بودند از رجال منزه، پاک، وطنپرست مثل مرحوم موتمنالملک، مرحوم مشیرالدوله و اینها یا دیدشان وسیعتر بود یا فکر میکردند که با دستگاه نظامی بازی نمیشود آن تمیزیای را که باید حفظ کرد، آن وضع مشروطه را نگه داشت. یا طرفین به همدیگر زیاد خوشبین نبودند کشیدند کنار.
ولی تا آنجا که من ضمن صحبتها میدانم، مرحوم فروغی از آن کسانی بود که میگفت باید بیاییم کمک بکنیم، مملکت را سر و صورت بدهیم، لنگیها را پر کنیم. بهطوری که اوایل سلطنت [رضاشاه] همه راضی بودند. واقعاً رضاشاه محبوب بود، در سردار سپهی فوقالعاده محبوب بود، در سلطنتش خیلی محبوب بود.
حالا که برمیگردیم به عقب فکر میکنیم شاید خیر در این بود که [حکومت] جمهوری میشد و میافتادیم روی یک رژیم دیگر به کلی. نمیدانم. اینها را دیگر حالا مشکل است قضاوت کردن، ولی در هر صورت ایشان از آنهایی بودند که عقیده داشتند که باید این حکومت مرکزی قوی را بیاییم بسازیم، حمایت کنیم. منتهایش هنوز زود است که قضاوت کنیم که بعد از ۷ – ۸ سال سلطنت رضاشاه گرفتار آن دیکتاتوری شدیدی که مرحوم مصدق پیشبینیاش را در آن نطق کرده بود، شدیم.
اینجا در حاشیه برایتان بگویم سال ۱۳۱۲ بود، در آن موقع بود که مرحوم فروغی یک روز به رضاشاه میگویند که «این املاک مردم دارد به زور گرفته میشود، مردم بیپا میشوند، این راه صحیح نیست.» البته خیلی رضاشاه برآشفته میشود و میگوید «آقا شما همهاش صحبت از مردم میکنید» و [فروغی] میگوید «آخر علت دارد اعلیحضرت. چون من بسیاری از مردم را میبینم در دنیا که پادشاه ندارند، ولی هیچ پادشاهی را نمیشناسم که مردم نداشته باشند. بنابراین، اصول سلطنت شما روی مردم است.»
بخشی از مصاحبه محمود فروغی (۱۲۹۰-۱۳۷۰) با پروژه تاریخ شفاهی ایران در دانشگاه هاروارد، نوار دوم
تاریخ مصاحبه: ۱۵ اسفند ۱۳۶۰
مصاحبه کننده: حبیب لاجوردی
#تاریخ_شفاهی_هاروارد
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
برگرفته از پروژه تاریخ شفاهی هاروارد
س- [آیا] مرحوم پدرتان [محمدعلی فروغی] راجع به تصمیمشان نسبت به رأی موافق دادن به تغییر سلطنت از قاجار به پهلوی و حمایت اولیه یا دائمی نسبت به رضاشاه، هیچ تجدید فکری کرده بودند؟ چیزی میگفتند که شاید نیت اولیهشان چه بوده؟
ج- آن موقع چند جریان بود درباره سلطنت. یک عده بودند که واقعاً دیگر از سلطنت احمدشاه به تنگ آمده بودند... بعدها یک جریانی پیش آمد که احمدشاه را به اصطلاح مظلوم دانستند. بعد شروع کردند یک کتابهایی نوشتند مدحش را کردند. پادشاه مشروطه بود و چه آنها را نمیدانم، ولی میدانم که از بیعلاقگی به مملکت، دائم در فرنگ سر کردن و این گندم فروختن علاقه به این ملک داشتن و بعدها [هم] آن سندی پیدا شد که ایشان از انگلیسها هم سالیانه حقوقی [میگرفته] ... آنقدرها هم که داد از پادشاه مشروطه و اصلاحطلب و اینها میزنند، به نظر من چیزی نبودش متأسفانه.
بنابراین، یک جریان بود که میخواستند به همان روال بگذرد. یک جریان که دیگر وطنپرستانه بود. آنهایی که بیشتر سر و کارشان با خارجیها بود، این زجرها، ذلتها، خواریها را کشیده بودند. هیچکس به حساب نمیآوردشان. من یقین دارم این هیئتی که رفته بود به پاریس برای کنفرانس [صلح ۱۹۱۹]، چقدر خفت آنجا کشیده باشند، کسی به آنها اعتنا نکند، فقط آمریکاییها بودند که آن موقع که باز یک رویی نشان دادند، آن هم روی مساعی مرحوم الهیار و جهانشاه صالح. در اینجا که هیچکس خیال نمیکنم دیگر یادش باشد که اینها چه خدماتی کردند و بعد آن مرحوک نبیلالدوله به سهم خودش در پاریس نزد هیئت نمایندگی آمریکا چه خفتهایی کشیدند.
بعد این هرج و مرج مملکت، شما نمیدانید باید شنیده باشید که اصلاً مشهد رفتن یک داستانی بود، ترکمنها حمله میکردند... این هرج و مرج، این وضع حتی اسمش را من ملوکالطوایفی نمیتوانم بگذارم، باید گفت هرج و مرج، از هم پاشیدگی و تجزیه مملکت. خب یک قدرتی پیدا شده بود [به نام] رضاشاه. حالا امر دائر بود که بیاییم با این موافقت کنیم و مسئولیت مملکت را بدهیم دستش، کمکش کنیم، حتماً هم مثل هر بشر دیگری یک لنگیهایی دارد، جلوی آن لنگیها را بگیریم، کارها را کم بکنیم یا اینکه ول کنیم این هرج و مرج را ادامه بدهیم که [نتیجه آن] فنای مملکت است. هیچ تردید در آن نیست. با چنین همسایه قوی [روسیه] که پیدا شده و آن یکی عامل انگلیس هم که کمکم در حال افول و از بین رفتن است، جنگ تمام شده، حاضر نیستند دیگر هیچجور بمانند.
بنابراین، یک عدهای معتقد بودند که نخیر بیاییم این حکومت مرکزی قوی را پشتیبانی کنیم، حمایت کنیم، نگه داریم، پاکش کنیم، تمیزش کنیم، نگذاریم زیاد آلوده بشود. شاید آنها خیلی خوشبین بودند، خیال میکردند که واقعاً موفق میشوند. یک عدهای هم بودند از رجال منزه، پاک، وطنپرست مثل مرحوم موتمنالملک، مرحوم مشیرالدوله و اینها یا دیدشان وسیعتر بود یا فکر میکردند که با دستگاه نظامی بازی نمیشود آن تمیزیای را که باید حفظ کرد، آن وضع مشروطه را نگه داشت. یا طرفین به همدیگر زیاد خوشبین نبودند کشیدند کنار.
ولی تا آنجا که من ضمن صحبتها میدانم، مرحوم فروغی از آن کسانی بود که میگفت باید بیاییم کمک بکنیم، مملکت را سر و صورت بدهیم، لنگیها را پر کنیم. بهطوری که اوایل سلطنت [رضاشاه] همه راضی بودند. واقعاً رضاشاه محبوب بود، در سردار سپهی فوقالعاده محبوب بود، در سلطنتش خیلی محبوب بود.
حالا که برمیگردیم به عقب فکر میکنیم شاید خیر در این بود که [حکومت] جمهوری میشد و میافتادیم روی یک رژیم دیگر به کلی. نمیدانم. اینها را دیگر حالا مشکل است قضاوت کردن، ولی در هر صورت ایشان از آنهایی بودند که عقیده داشتند که باید این حکومت مرکزی قوی را بیاییم بسازیم، حمایت کنیم. منتهایش هنوز زود است که قضاوت کنیم که بعد از ۷ – ۸ سال سلطنت رضاشاه گرفتار آن دیکتاتوری شدیدی که مرحوم مصدق پیشبینیاش را در آن نطق کرده بود، شدیم.
اینجا در حاشیه برایتان بگویم سال ۱۳۱۲ بود، در آن موقع بود که مرحوم فروغی یک روز به رضاشاه میگویند که «این املاک مردم دارد به زور گرفته میشود، مردم بیپا میشوند، این راه صحیح نیست.» البته خیلی رضاشاه برآشفته میشود و میگوید «آقا شما همهاش صحبت از مردم میکنید» و [فروغی] میگوید «آخر علت دارد اعلیحضرت. چون من بسیاری از مردم را میبینم در دنیا که پادشاه ندارند، ولی هیچ پادشاهی را نمیشناسم که مردم نداشته باشند. بنابراین، اصول سلطنت شما روی مردم است.»
بخشی از مصاحبه محمود فروغی (۱۲۹۰-۱۳۷۰) با پروژه تاریخ شفاهی ایران در دانشگاه هاروارد، نوار دوم
تاریخ مصاحبه: ۱۵ اسفند ۱۳۶۰
مصاحبه کننده: حبیب لاجوردی
#تاریخ_شفاهی_هاروارد
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY