Forwarded from عکس نگار
#اوقات فراغت، کسلکنندگی و آفتاب گرفتن
آدورنو
اوقات فراغت، در معنای دقیق آن و در تقابل با «کار» _همانگونه که این تقابل، در گذشته، در رویکردی وجود داشت که امروزه ایدئولوژیای از مد افتاده تلقی میشود_ دارای عنصری تهی میباشد (اگر هگل بود نام «انتزاعی» بر آن میگذاشت). یک مثال سرنمونوار (archetypal ) در این حوزهْ رفتار کسانی میباشد که در زیر آفتاب صرفاً بهخاطر برنزه شدن خود را به رنگ قهوهای کباب میکنند، هرچند که در معرض اشعههای خورشید قرار گرفتن لذتبخش نباشد و حتا ممکن است، از نظر فیزیکی، دردناک باشد و بدونشک عقل را هم زائل کند. در پدیدهی «برنزه کردن»، که میتواند بسیار جذاب و دلربا هم بهنظر آید، خصلتِ بتوارهی کالا (fetish ) مدعیِ در اختیار گرفتن خود افراد واقعی میشود؛ خود این افراد به بتواره تبدیل میشوند. احتمالاً این ایده هم که دختران برنزه به دلیل رنگ پوستشان از دیگران جذابتر هستند، صرفاً یک عقلانیسازی دیگر [در میان سایر توجیهاتِ عقلانیِ امور غیرعقلانی] میباشد. «برنزه کردن» خود غایت و هدفی فیالنفسه است که شاید حتی از دوستپسری، که قرار است شیفتهی این پوست برنزه شود، مهمتر است. اگر کارمندی بدون این پوست «برنزه» از تعطیلات باز گردد، میتوان مطمئن بود که همکارانش این سوال را از او خواهئد پرسید که «مگه نرفته بودی تعطیلات؟». بتوارگیِ روزافزونی که در اوقات فراغت مشاهده میشود تحتِ کنترلهای اجتماعی بیشتر قرار میگیرد. مطمئناً صنعت وسایل آرایشی نیز، با تبلیغات سیلآسا و نافذ خود، در این میانه سهیم است اما خواستِ مردم برای نادیده گرفتن امورِ آشکار نیز، به همان اندازه، چشمگیر میباشد.
عمل آفتاب گرفتنْ حد اعلای عنصری اساسی را درباب اوقات فراغت_ در شرایط کنونی_ آشکار میسازد: «کسلکنندگی». ... کسلکنندگیْ کارکردِ زندگیای میباشد که در شرایطِ اجبار به کار کردن و تقسیم کارِ سفت و سخت زیسته میشود. ... اگر مردم قادر بودند که خودشان تصمیمهایی دربارهی زندگی خود بگیرند، اگر در قلمروی «همیشه یکسان»(eversame) گیر نکرده بودند، مجبور به خسته و کسل شدن هم نبودند. کسلکنندگی بازتاب ملالت عینی است. ... کسل کنندگی یأسِ مجسم است... بدنامی و فلج شدن تخیل (فانتزی).
#صنعت فرهنگ
#اوقات فراغت
The Culture Industry, p 191-192
✅کانال جامعه شناسی
🆔 @IRANSOCIOLOGY
آدورنو
اوقات فراغت، در معنای دقیق آن و در تقابل با «کار» _همانگونه که این تقابل، در گذشته، در رویکردی وجود داشت که امروزه ایدئولوژیای از مد افتاده تلقی میشود_ دارای عنصری تهی میباشد (اگر هگل بود نام «انتزاعی» بر آن میگذاشت). یک مثال سرنمونوار (archetypal ) در این حوزهْ رفتار کسانی میباشد که در زیر آفتاب صرفاً بهخاطر برنزه شدن خود را به رنگ قهوهای کباب میکنند، هرچند که در معرض اشعههای خورشید قرار گرفتن لذتبخش نباشد و حتا ممکن است، از نظر فیزیکی، دردناک باشد و بدونشک عقل را هم زائل کند. در پدیدهی «برنزه کردن»، که میتواند بسیار جذاب و دلربا هم بهنظر آید، خصلتِ بتوارهی کالا (fetish ) مدعیِ در اختیار گرفتن خود افراد واقعی میشود؛ خود این افراد به بتواره تبدیل میشوند. احتمالاً این ایده هم که دختران برنزه به دلیل رنگ پوستشان از دیگران جذابتر هستند، صرفاً یک عقلانیسازی دیگر [در میان سایر توجیهاتِ عقلانیِ امور غیرعقلانی] میباشد. «برنزه کردن» خود غایت و هدفی فیالنفسه است که شاید حتی از دوستپسری، که قرار است شیفتهی این پوست برنزه شود، مهمتر است. اگر کارمندی بدون این پوست «برنزه» از تعطیلات باز گردد، میتوان مطمئن بود که همکارانش این سوال را از او خواهئد پرسید که «مگه نرفته بودی تعطیلات؟». بتوارگیِ روزافزونی که در اوقات فراغت مشاهده میشود تحتِ کنترلهای اجتماعی بیشتر قرار میگیرد. مطمئناً صنعت وسایل آرایشی نیز، با تبلیغات سیلآسا و نافذ خود، در این میانه سهیم است اما خواستِ مردم برای نادیده گرفتن امورِ آشکار نیز، به همان اندازه، چشمگیر میباشد.
عمل آفتاب گرفتنْ حد اعلای عنصری اساسی را درباب اوقات فراغت_ در شرایط کنونی_ آشکار میسازد: «کسلکنندگی». ... کسلکنندگیْ کارکردِ زندگیای میباشد که در شرایطِ اجبار به کار کردن و تقسیم کارِ سفت و سخت زیسته میشود. ... اگر مردم قادر بودند که خودشان تصمیمهایی دربارهی زندگی خود بگیرند، اگر در قلمروی «همیشه یکسان»(eversame) گیر نکرده بودند، مجبور به خسته و کسل شدن هم نبودند. کسلکنندگی بازتاب ملالت عینی است. ... کسل کنندگی یأسِ مجسم است... بدنامی و فلج شدن تخیل (فانتزی).
#صنعت فرهنگ
#اوقات فراغت
The Culture Industry, p 191-192
✅کانال جامعه شناسی
🆔 @IRANSOCIOLOGY
📃اوقات فراغت، کسلکنندگی و آفتاب گرفتن
✍️ آدورنو
اوقات فراغت، در معنای دقیق آن و در تقابل با «کار» _همانگونه که این تقابل، در گذشته، در رویکردی وجود داشت که امروزه ایدئولوژیای از مد افتاده تلقی میشود_ دارای عنصری تهی میباشد (اگر هگل بود نام «انتزاعی» بر آن میگذاشت). یک مثال سرنمونوار (archetypal ) در این حوزهْ رفتار کسانی میباشد که در زیر آفتاب صرفاً بهخاطر برنزه شدن خود را به رنگ قهوهای کباب میکنند، هرچند که در معرض اشعههای خورشید قرار گرفتن لذتبخش نباشد و حتا ممکن است، از نظر فیزیکی، دردناک باشد و بدونشک عقل را هم زائل کند. در پدیدهی «برنزه کردن»، که میتواند بسیار جذاب و دلربا هم بهنظر آید، خصلتِ بتوارهی کالا (fetish ) مدعیِ در اختیار گرفتن خود افراد واقعی میشود؛ خود این افراد به بتواره تبدیل میشوند. احتمالاً این ایده هم که دختران برنزه به دلیل رنگ پوستشان از دیگران جذابتر هستند، صرفاً یک عقلانیسازی دیگر [در میان سایر توجیهاتِ عقلانیِ امور غیرعقلانی] میباشد. «برنزه کردن» خود غایت و هدفی فیالنفسه است که شاید حتی از دوستپسری، که قرار است شیفتهی این پوست برنزه شود، مهمتر است. اگر کارمندی بدون این پوست «برنزه» از تعطیلات باز گردد، میتوان مطمئن بود که همکارانش این سوال را از او خواهئد پرسید که «مگه نرفته بودی تعطیلات؟». بتوارگیِ روزافزونی که در اوقات فراغت مشاهده میشود تحتِ کنترلهای اجتماعی بیشتر قرار میگیرد. مطمئناً صنعت وسایل آرایشی نیز، با تبلیغات سیلآسا و نافذ خود، در این میانه سهیم است اما خواستِ مردم برای نادیده گرفتن امورِ آشکار نیز، به همان اندازه، چشمگیر میباشد.
عمل آفتاب گرفتنْ حد اعلای عنصری اساسی را درباب اوقات فراغت_ در شرایط کنونی_ آشکار میسازد: «کسلکنندگی». ... کسلکنندگیْ کارکردِ زندگیای میباشد که در شرایطِ اجبار به کار کردن و تقسیم کارِ سفت و سخت زیسته میشود. ... اگر مردم قادر بودند که خودشان تصمیمهایی دربارهی زندگی خود بگیرند، اگر در قلمروی «همیشه یکسان»(eversame) گیر نکرده بودند، مجبور به خسته و کسل شدن هم نبودند. کسلکنندگی بازتاب ملالت عینی است. ... کسل کنندگی یأسِ مجسم است... بدنامی و فلج شدن تخیل (فانتزی).
#صنعت_فرهنگ
#اوقات_فراغت
The Culture Industry, p 191-192
🌎جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
✍️ آدورنو
اوقات فراغت، در معنای دقیق آن و در تقابل با «کار» _همانگونه که این تقابل، در گذشته، در رویکردی وجود داشت که امروزه ایدئولوژیای از مد افتاده تلقی میشود_ دارای عنصری تهی میباشد (اگر هگل بود نام «انتزاعی» بر آن میگذاشت). یک مثال سرنمونوار (archetypal ) در این حوزهْ رفتار کسانی میباشد که در زیر آفتاب صرفاً بهخاطر برنزه شدن خود را به رنگ قهوهای کباب میکنند، هرچند که در معرض اشعههای خورشید قرار گرفتن لذتبخش نباشد و حتا ممکن است، از نظر فیزیکی، دردناک باشد و بدونشک عقل را هم زائل کند. در پدیدهی «برنزه کردن»، که میتواند بسیار جذاب و دلربا هم بهنظر آید، خصلتِ بتوارهی کالا (fetish ) مدعیِ در اختیار گرفتن خود افراد واقعی میشود؛ خود این افراد به بتواره تبدیل میشوند. احتمالاً این ایده هم که دختران برنزه به دلیل رنگ پوستشان از دیگران جذابتر هستند، صرفاً یک عقلانیسازی دیگر [در میان سایر توجیهاتِ عقلانیِ امور غیرعقلانی] میباشد. «برنزه کردن» خود غایت و هدفی فیالنفسه است که شاید حتی از دوستپسری، که قرار است شیفتهی این پوست برنزه شود، مهمتر است. اگر کارمندی بدون این پوست «برنزه» از تعطیلات باز گردد، میتوان مطمئن بود که همکارانش این سوال را از او خواهئد پرسید که «مگه نرفته بودی تعطیلات؟». بتوارگیِ روزافزونی که در اوقات فراغت مشاهده میشود تحتِ کنترلهای اجتماعی بیشتر قرار میگیرد. مطمئناً صنعت وسایل آرایشی نیز، با تبلیغات سیلآسا و نافذ خود، در این میانه سهیم است اما خواستِ مردم برای نادیده گرفتن امورِ آشکار نیز، به همان اندازه، چشمگیر میباشد.
عمل آفتاب گرفتنْ حد اعلای عنصری اساسی را درباب اوقات فراغت_ در شرایط کنونی_ آشکار میسازد: «کسلکنندگی». ... کسلکنندگیْ کارکردِ زندگیای میباشد که در شرایطِ اجبار به کار کردن و تقسیم کارِ سفت و سخت زیسته میشود. ... اگر مردم قادر بودند که خودشان تصمیمهایی دربارهی زندگی خود بگیرند، اگر در قلمروی «همیشه یکسان»(eversame) گیر نکرده بودند، مجبور به خسته و کسل شدن هم نبودند. کسلکنندگی بازتاب ملالت عینی است. ... کسل کنندگی یأسِ مجسم است... بدنامی و فلج شدن تخیل (فانتزی).
#صنعت_فرهنگ
#اوقات_فراغت
The Culture Industry, p 191-192
🌎جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY