⚠️مرشایمر: حمله اسرائیل به کنسولگری ایران از سر استیصال بود
🔅 «جان مرشایمر»، نظریهپرداز و استاد مشهور آمریکایی در مصاحبهای حمله اسرائیل به بخش کنسولی ایران در دمشق در روز 13 فروردین را ضربهای بزرگ به قانون بینالملل توصیف کرده است.
🔹او در مصاحبه با «گلن گرینوالد»، موسس وبسایت «اینترسپت» گفت: «اسرائیل اساساً از کنترل خارج شده است. وقتی شما با آنچه در خصوص حمله به یک کاروان کمکهای انسانی در غزه رخ داد همراهی میکنید مشاهده میکنید هیچ محدودیتی برای کارهایی که اسرائیل میتواند انجام دهد وجود ندارد.
🔹نمیدانم هدفشان چیست. درک انگیزهشان دشوار است. میتوان گفت که مستأصلند؛ دارند دست و پا میزنند. اوضاع در غزه خوب پیش نمیرود، با حزبالله اوضاع خوب نیست. اخبار خیلی بدی در خصوص اسرائیلیها وجود دارد.
تماشای ویدئوی مصاحبه و درج دیدگاه
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
🔅 «جان مرشایمر»، نظریهپرداز و استاد مشهور آمریکایی در مصاحبهای حمله اسرائیل به بخش کنسولی ایران در دمشق در روز 13 فروردین را ضربهای بزرگ به قانون بینالملل توصیف کرده است.
🔹او در مصاحبه با «گلن گرینوالد»، موسس وبسایت «اینترسپت» گفت: «اسرائیل اساساً از کنترل خارج شده است. وقتی شما با آنچه در خصوص حمله به یک کاروان کمکهای انسانی در غزه رخ داد همراهی میکنید مشاهده میکنید هیچ محدودیتی برای کارهایی که اسرائیل میتواند انجام دهد وجود ندارد.
🔹نمیدانم هدفشان چیست. درک انگیزهشان دشوار است. میتوان گفت که مستأصلند؛ دارند دست و پا میزنند. اوضاع در غزه خوب پیش نمیرود، با حزبالله اوضاع خوب نیست. اخبار خیلی بدی در خصوص اسرائیلیها وجود دارد.
تماشای ویدئوی مصاحبه و درج دیدگاه
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
📃 کبریت بی خطر
✍️ #یدالله_کریمی_پور
-اسرائیل و ایالات متحده در حال آماده شدن برای پاسخ ایران هستند(یدیعوت آحارونوت؛ امروز)؛
-ایران پس از حمله انتقامی به اسرائیل، پایگاههای آمریکا را هدف قرار خواهد داد(یدیعوت آحارونوت امروز)؛
-ساعات پر التهاب برای ایران و خاورمیانه؛ از گزارش حمله"قریب الوقوع" تا لغو برخی پروازهای تهران(یورونیوز؛ امروز)؛
- منابع اطلاعاتی آمریکا اعتقاد دارند که حمله ایران و هم پیمانانش به اسرائیل بسیار نزدیک است(چندین منبع رسانه ای داخلی- فضای مجازی)؛
- اسرائیل در حالت آماده باش کامل بوده و منتظر است ایران را به عصر حجر بازگرداند(ایران- تایمز؛ امروز)؛
این تنها یک هزارم عناوین خبرهایی است که در ارتباط با حمله احتمالی انتقامی جمهوریاسلامی به اسرائیل پیاپی و بی وقفه در حال بارگزاری و پخش است. ولی تا امروز پاداش کلان این اخبار و گزارش ها، تنها نصیب صراف ها، دلال های بازار ارز و... شده است. بخردی هم نیست که بگوید چنان چه جنگ بین جمهوریاسلامی - اسرائیل تا این حد جدی است و قرار است چه و چه شود، پس چرا از رسانه ملی آهنگرانی، کویتی پوری، سرود جنگ سر نمی دهند؟! چراِ همه چیز عادی است؟! اگر قرار است جنگی در راه باشد، چرا برنامه آشپزی و خیاطی و پخش فیلم های بی مایه تلویزیونی همچنان روبراه است؟!!
باور کنید جمهوری اسلامی قصد جنگ نداشته، ندارد و نخواهد داشت. از کی مثلا شلیک چند موشک و پرواز چند پهپاد احتمالی مثلا به جولان متعلق به سوریه، یا بیابانی برهوت، جنگ خوانده میشود؟! واقع امر آن است که جمهوری اسلامی تا کنون و مستقیماً، به رغم دلبستگی فدراسیو روسیه و پرزیدنت ولادیمیر پوتین، درصد ناچیزی از طرفداران تندروی حکومت و ایضا بنيامين نتانیاهو، کبریت بی خطر خاورمیانه بوده است. به هیچ روی نگران نباشید، به اغلب احتمال، از هر گونه رخداد منجر به جنگ تمام عیار خبری در میان نیست.
درج دیدگاه
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
✍️ #یدالله_کریمی_پور
-اسرائیل و ایالات متحده در حال آماده شدن برای پاسخ ایران هستند(یدیعوت آحارونوت؛ امروز)؛
-ایران پس از حمله انتقامی به اسرائیل، پایگاههای آمریکا را هدف قرار خواهد داد(یدیعوت آحارونوت امروز)؛
-ساعات پر التهاب برای ایران و خاورمیانه؛ از گزارش حمله"قریب الوقوع" تا لغو برخی پروازهای تهران(یورونیوز؛ امروز)؛
- منابع اطلاعاتی آمریکا اعتقاد دارند که حمله ایران و هم پیمانانش به اسرائیل بسیار نزدیک است(چندین منبع رسانه ای داخلی- فضای مجازی)؛
- اسرائیل در حالت آماده باش کامل بوده و منتظر است ایران را به عصر حجر بازگرداند(ایران- تایمز؛ امروز)؛
این تنها یک هزارم عناوین خبرهایی است که در ارتباط با حمله احتمالی انتقامی جمهوریاسلامی به اسرائیل پیاپی و بی وقفه در حال بارگزاری و پخش است. ولی تا امروز پاداش کلان این اخبار و گزارش ها، تنها نصیب صراف ها، دلال های بازار ارز و... شده است. بخردی هم نیست که بگوید چنان چه جنگ بین جمهوریاسلامی - اسرائیل تا این حد جدی است و قرار است چه و چه شود، پس چرا از رسانه ملی آهنگرانی، کویتی پوری، سرود جنگ سر نمی دهند؟! چراِ همه چیز عادی است؟! اگر قرار است جنگی در راه باشد، چرا برنامه آشپزی و خیاطی و پخش فیلم های بی مایه تلویزیونی همچنان روبراه است؟!!
باور کنید جمهوری اسلامی قصد جنگ نداشته، ندارد و نخواهد داشت. از کی مثلا شلیک چند موشک و پرواز چند پهپاد احتمالی مثلا به جولان متعلق به سوریه، یا بیابانی برهوت، جنگ خوانده میشود؟! واقع امر آن است که جمهوری اسلامی تا کنون و مستقیماً، به رغم دلبستگی فدراسیو روسیه و پرزیدنت ولادیمیر پوتین، درصد ناچیزی از طرفداران تندروی حکومت و ایضا بنيامين نتانیاهو، کبریت بی خطر خاورمیانه بوده است. به هیچ روی نگران نباشید، به اغلب احتمال، از هر گونه رخداد منجر به جنگ تمام عیار خبری در میان نیست.
درج دیدگاه
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
Telegram
آرشیو و نظرات جامعه شناسی
📃نشانه های سکولار شدن جامعۀ ایران
✍️محمدباقر تاج الدین
اگر چه روند سکولار شدن جامعۀ ایران از دهه ها پیش آغاز شده اما واقعیت این است که طی دو دهۀ اخیر شتاب بیش تری گرفته و طی دو سال اخیر به اوج خودش رسیده است به گونه ای که می توان چندین نشانۀ آشکار و قوی برای چنین روندی را بر شمرد. دربارۀ مفاهیم سکولار به معنای عرفی یا این جهانی(secular)، سکولاریسم به معنای عرفی گرایی یا دنیاگرایی(secularism) و سکولاریزاسیون به معنای عرفی سازی جامعه(secularisation) تعاریف و نظریه های گوناگونی توسط اندیشمندان ارائه شده است که پرداختن به تمامی آن ها به هیچ وجه در نوشتۀ کوتاه حاضر نمی گنجد. در تعریفی کوتاه و به نسبت قابل قبول می توان گفت که سکولار شدن روندی است که طی آن جامعه از هویت دینی و زیستن در چارچوب های ارائه شده از سوی متولیان دینی به سمت و سوی هویت غیر دینی یا این جهانی سوق داده شده و معیارها و ملاک های عقلانی و علمی راهنمای نظری و عملی شهروندان می شود. در جامعه ای که سکولار شدن روند غالب پیدا می کند دین و دینداری نیز کم کم رنگ می بازد و شهروندان خود را ملزم به رعایت اصول و معیارهای دینی نمی بینند و در واقع از زیر سقف دین خارج می شوند. گسترش و عمق مدرنیته در ایران و همچنین عملکرد نامطلوب متولیان دین و حکومت دینی را می توان دو دلیل مهم برای سکولار شدن جامعه برشمرد. در نوشتۀ حاضر به برخی از مهم ترین نشانه های سکولار شدن جامعۀ ایران اشاره می شود:
1.عبور از باورها و اعتقادات دینی گوناگون توسط بخش قابل ملاحظه ای از افراد جامعه به ویژه نسل های جدید به گونه ای که یا آن باورها و اعتقادات را به کناری نهاده اند و یا به سختی برخی از آن ها را می پذیرند. این در حالی است که در گذشته بسیاری از ایرانیان به راحتی هر باور و اعتقاد دینی ای که توسط متولیان دینی مطرح می شد را می پذیرفتند. بروز چنین حادثه ای بیش از همه به دلیل گسترش و عمق عقلانیت و دانش های جدید بوده است.
2.بسیاری از شهروندان به ویژه نسل های جدید برای تنظیم امور زندگی خویش هیچ مراجعه ای به احکام و آموزه های دینی نمی کنند و بلکه به علوم و دانش های جدید مراجعه می کنند و از عقلانیت و دانش های دوران مدرن بهره می برند. این در حالی است که برای مثال در 40 یا 50 سال پیش بسیاری از ایرانیان برای تنظیم بخش عمده ای از امور زندگی خویش به احکام و آموزه های دینی مراجعه می کردند، روندی که حالا کاملاً برعکس شده است. این مهم ترین نشانۀ سکولار شدن جامعه و در واقع هستۀ مرکزی آن محسوب می شود یعنی جایگزین کردن عقلانیت و دانش های جدید با آموزه ها و احکام دینی.
3.عبور از اسطوره اندیشی و اسطوره پردازی های دینی نیز یکی دیگر از نشانه های مهم سکولار شدن جامعه است. باز هم در مقام مقایسه می توان گفت نسل های پیشین جامعه اگر تا حد زیادی در چنبرۀ اسطوره اندیشی و اسطوره پردازی های دینی گرفتار بودند این موضوع در مورد نسل های جدید به هیچ وجه صدق نمی کند، چرا که آنان به طور کامل از این روند عبور کرده اند و دیگر هیچ کدام از باورهای اسطوره ای در حوزۀ دین را نمی پذیرند.
4.عدم انجام مناسک دینی مانند به جای آوردن نماز و روزه و یا پرداخت خمس و زکات و یا حاضر شدن در مناسک های جمعی مانند سفر حج و نمازهای جمعه و جماعت توسط بیش تر افراد جامعه. مطابق با آمارهای رسمی و غیر رسمی و همچنین بنابر قرائن و شواهد موجود طی دهه ها و بلکه سال های پیشین با کاهش قابل ملاحظه ای در این حوزه های دینداری نیز روبرو هستیم.
5.خودراهبر شدن نسل های جدید و عبور از دگرراهبری نیز یکی دیگر از نشانه های مهم سکولار شدن جامعه محسوب می شود به گونه ای که این گروه از افراد جامعه مبتنی بر تشخیص خودشان امور فردی و جمعی خود را تنظیم می کنند و هیچ نیازی به راهبری شدن توسط مثلاً روحانیون یا متولیان دینی ندارند.
6.رواج گستردۀ سبک زندگی مدرن در جامعه توسط گروه های مختلف اجتماعی یکی دیگر از نشانه های بارز و آشکار سکولار شدن جامعه است که هر سال و بلکه هر روز چنین روندی عمق و گسترۀ فراوانی می یابد. از پوشش گرفته تا سفرهای گوناگون داخلی و خارجی و تا سبک مصرف در حوزه های گوناگون مانند موسیقی و سینما و فیلم و سایر هنرها همگی نشانه های روشنی از کنار گذاشتن سبک زندگی دینی و رواج و غلبۀ سبک زندگی مدرن در جامعه است. برای مثال سفرهای گستردۀ ایرانیان در نوروز امسال به رغم این که در ماه رمضان قرار داشتیم گواه روشنی است بر این موضوع.
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
✍️محمدباقر تاج الدین
اگر چه روند سکولار شدن جامعۀ ایران از دهه ها پیش آغاز شده اما واقعیت این است که طی دو دهۀ اخیر شتاب بیش تری گرفته و طی دو سال اخیر به اوج خودش رسیده است به گونه ای که می توان چندین نشانۀ آشکار و قوی برای چنین روندی را بر شمرد. دربارۀ مفاهیم سکولار به معنای عرفی یا این جهانی(secular)، سکولاریسم به معنای عرفی گرایی یا دنیاگرایی(secularism) و سکولاریزاسیون به معنای عرفی سازی جامعه(secularisation) تعاریف و نظریه های گوناگونی توسط اندیشمندان ارائه شده است که پرداختن به تمامی آن ها به هیچ وجه در نوشتۀ کوتاه حاضر نمی گنجد. در تعریفی کوتاه و به نسبت قابل قبول می توان گفت که سکولار شدن روندی است که طی آن جامعه از هویت دینی و زیستن در چارچوب های ارائه شده از سوی متولیان دینی به سمت و سوی هویت غیر دینی یا این جهانی سوق داده شده و معیارها و ملاک های عقلانی و علمی راهنمای نظری و عملی شهروندان می شود. در جامعه ای که سکولار شدن روند غالب پیدا می کند دین و دینداری نیز کم کم رنگ می بازد و شهروندان خود را ملزم به رعایت اصول و معیارهای دینی نمی بینند و در واقع از زیر سقف دین خارج می شوند. گسترش و عمق مدرنیته در ایران و همچنین عملکرد نامطلوب متولیان دین و حکومت دینی را می توان دو دلیل مهم برای سکولار شدن جامعه برشمرد. در نوشتۀ حاضر به برخی از مهم ترین نشانه های سکولار شدن جامعۀ ایران اشاره می شود:
1.عبور از باورها و اعتقادات دینی گوناگون توسط بخش قابل ملاحظه ای از افراد جامعه به ویژه نسل های جدید به گونه ای که یا آن باورها و اعتقادات را به کناری نهاده اند و یا به سختی برخی از آن ها را می پذیرند. این در حالی است که در گذشته بسیاری از ایرانیان به راحتی هر باور و اعتقاد دینی ای که توسط متولیان دینی مطرح می شد را می پذیرفتند. بروز چنین حادثه ای بیش از همه به دلیل گسترش و عمق عقلانیت و دانش های جدید بوده است.
2.بسیاری از شهروندان به ویژه نسل های جدید برای تنظیم امور زندگی خویش هیچ مراجعه ای به احکام و آموزه های دینی نمی کنند و بلکه به علوم و دانش های جدید مراجعه می کنند و از عقلانیت و دانش های دوران مدرن بهره می برند. این در حالی است که برای مثال در 40 یا 50 سال پیش بسیاری از ایرانیان برای تنظیم بخش عمده ای از امور زندگی خویش به احکام و آموزه های دینی مراجعه می کردند، روندی که حالا کاملاً برعکس شده است. این مهم ترین نشانۀ سکولار شدن جامعه و در واقع هستۀ مرکزی آن محسوب می شود یعنی جایگزین کردن عقلانیت و دانش های جدید با آموزه ها و احکام دینی.
3.عبور از اسطوره اندیشی و اسطوره پردازی های دینی نیز یکی دیگر از نشانه های مهم سکولار شدن جامعه است. باز هم در مقام مقایسه می توان گفت نسل های پیشین جامعه اگر تا حد زیادی در چنبرۀ اسطوره اندیشی و اسطوره پردازی های دینی گرفتار بودند این موضوع در مورد نسل های جدید به هیچ وجه صدق نمی کند، چرا که آنان به طور کامل از این روند عبور کرده اند و دیگر هیچ کدام از باورهای اسطوره ای در حوزۀ دین را نمی پذیرند.
4.عدم انجام مناسک دینی مانند به جای آوردن نماز و روزه و یا پرداخت خمس و زکات و یا حاضر شدن در مناسک های جمعی مانند سفر حج و نمازهای جمعه و جماعت توسط بیش تر افراد جامعه. مطابق با آمارهای رسمی و غیر رسمی و همچنین بنابر قرائن و شواهد موجود طی دهه ها و بلکه سال های پیشین با کاهش قابل ملاحظه ای در این حوزه های دینداری نیز روبرو هستیم.
5.خودراهبر شدن نسل های جدید و عبور از دگرراهبری نیز یکی دیگر از نشانه های مهم سکولار شدن جامعه محسوب می شود به گونه ای که این گروه از افراد جامعه مبتنی بر تشخیص خودشان امور فردی و جمعی خود را تنظیم می کنند و هیچ نیازی به راهبری شدن توسط مثلاً روحانیون یا متولیان دینی ندارند.
6.رواج گستردۀ سبک زندگی مدرن در جامعه توسط گروه های مختلف اجتماعی یکی دیگر از نشانه های بارز و آشکار سکولار شدن جامعه است که هر سال و بلکه هر روز چنین روندی عمق و گسترۀ فراوانی می یابد. از پوشش گرفته تا سفرهای گوناگون داخلی و خارجی و تا سبک مصرف در حوزه های گوناگون مانند موسیقی و سینما و فیلم و سایر هنرها همگی نشانه های روشنی از کنار گذاشتن سبک زندگی دینی و رواج و غلبۀ سبک زندگی مدرن در جامعه است. برای مثال سفرهای گستردۀ ایرانیان در نوروز امسال به رغم این که در ماه رمضان قرار داشتیم گواه روشنی است بر این موضوع.
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
📃جنگ از منظر جامعهشناسی
📌بر اساس این نقطه نظرهای متفاوت تعاریف متعددی درباره جنگ پیشنهاد شده است. م. کوینسی رایت (M. Quincy Wright) با تاکید بر جنبه حقوقی جنگ فکر میکند که «جنگ شرط قانونی است که به دو یا چند گروه متخاصم فرصت میدهد تا نزاعی را با نیروهای مسلح صورت دهند، کلاوزویتس با توجه به مقاصد جنگ میگوید: که جنگ عمل خشونتباری است که هدفش وادار کردن حریف به اجرای خواسته ماست. بعضی دیگر مانند مارتنز بر این باورند که جنگ بهویژه عبارت است از «مبارزه بین انسانها باز برخی دیگر توقع دارند که این مبارزه بین دولتهای مستقل روی دهد یا به عبارت دیگر خصلت بین المللی داشته باشد. (مانند بینكرشوك، تواینز، گفکن، بلونچلی، پرادیه، ش. دوپویی ) ، و غیره.
📌از میان پیچیده ترین تعریفها چند تایی برگزیدیم که شرح میدهیم «فون بو گوسلافسکی» جنگ را چنین تعریف میکند: منازعه گروه مشخصی از انسانها، قبایل، ملتها، مردم یا دولتها عليه يك گروه مشابه یا متجانس دیگر؛ و تعریف #لاگورژت چنین است: «جنگ مبارزه خشنی است که بین دو یا چند گروه همنوع در اثر تمایلات یا خواستههایی که دارند صورت میگیرد؛ و سرانجام م. کونیسی رایت معتقد است: که «جنگ میتواند نزاع همزمان میان نیروهای مسلح، احساسات مردمی، تعصبات حقوقی و فرهنگهای ملی تلقی شود.
📌ما (گاستون بوتول) به سهم خویش تعریف زیر را پیشنهاد میکنیم «جنگ مبارزه مسلحانه و خونین بین گروههای سازمان یافته است. بعضی این تعریف را بسیار کلی و برخی دیگر آن را بسیار محدود خواهند یافت. به هر ترتیب برای خلاصه کردن موضوع میگوییم که جنگ شکلی از خشونت است که خصلت اساسی گروههای درگیر و روشهای به کار رفته در آن نظم و سازمان یافتگی است به علاوه، جنگ از نظر زمانی و مکانی محدود است و مقید به قواعد حقوقی است که بر حسب زمان و مکان بشدت متغیرند. آخرین ویژگی جنگ خونین بودن آن است. زیرا اگر جنگ به نابودی انسانها نینجامد تنها برخورد یا تهدید متقابل خواهد بود. (جنگ سرد)، جنگ محسوب نمیشود.
جامعهشناسی جنگ؛ گاستون بوتول، ترجمه هوشنگ فرخجسته، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
📌بر اساس این نقطه نظرهای متفاوت تعاریف متعددی درباره جنگ پیشنهاد شده است. م. کوینسی رایت (M. Quincy Wright) با تاکید بر جنبه حقوقی جنگ فکر میکند که «جنگ شرط قانونی است که به دو یا چند گروه متخاصم فرصت میدهد تا نزاعی را با نیروهای مسلح صورت دهند، کلاوزویتس با توجه به مقاصد جنگ میگوید: که جنگ عمل خشونتباری است که هدفش وادار کردن حریف به اجرای خواسته ماست. بعضی دیگر مانند مارتنز بر این باورند که جنگ بهویژه عبارت است از «مبارزه بین انسانها باز برخی دیگر توقع دارند که این مبارزه بین دولتهای مستقل روی دهد یا به عبارت دیگر خصلت بین المللی داشته باشد. (مانند بینكرشوك، تواینز، گفکن، بلونچلی، پرادیه، ش. دوپویی ) ، و غیره.
📌از میان پیچیده ترین تعریفها چند تایی برگزیدیم که شرح میدهیم «فون بو گوسلافسکی» جنگ را چنین تعریف میکند: منازعه گروه مشخصی از انسانها، قبایل، ملتها، مردم یا دولتها عليه يك گروه مشابه یا متجانس دیگر؛ و تعریف #لاگورژت چنین است: «جنگ مبارزه خشنی است که بین دو یا چند گروه همنوع در اثر تمایلات یا خواستههایی که دارند صورت میگیرد؛ و سرانجام م. کونیسی رایت معتقد است: که «جنگ میتواند نزاع همزمان میان نیروهای مسلح، احساسات مردمی، تعصبات حقوقی و فرهنگهای ملی تلقی شود.
📌ما (گاستون بوتول) به سهم خویش تعریف زیر را پیشنهاد میکنیم «جنگ مبارزه مسلحانه و خونین بین گروههای سازمان یافته است. بعضی این تعریف را بسیار کلی و برخی دیگر آن را بسیار محدود خواهند یافت. به هر ترتیب برای خلاصه کردن موضوع میگوییم که جنگ شکلی از خشونت است که خصلت اساسی گروههای درگیر و روشهای به کار رفته در آن نظم و سازمان یافتگی است به علاوه، جنگ از نظر زمانی و مکانی محدود است و مقید به قواعد حقوقی است که بر حسب زمان و مکان بشدت متغیرند. آخرین ویژگی جنگ خونین بودن آن است. زیرا اگر جنگ به نابودی انسانها نینجامد تنها برخورد یا تهدید متقابل خواهد بود. (جنگ سرد)، جنگ محسوب نمیشود.
جامعهشناسی جنگ؛ گاستون بوتول، ترجمه هوشنگ فرخجسته، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
«بسیار بد اقبالیم که در زمانهای زندگی میکنیم، میاندیشیم و مینویسیم که انتخابهای ما میان تصمیماتِ سخت و تصمیماتِ بد محدود شده است.» این جمله را محمد فاضلی چند سال پیش در کتاب ایران بر لبهی تیغ نوشته است. به این امید که گوشی شنوا باشد.
امروز اما پس از گذشت زمان اندکی، ما ایرانیان دیگر نه حق انتخابی داریم و نه ذاتاً حقی برای زیستن. ایران نیز دیگر لبهی تیغ نیست، که زیر تیغ است. در لحظات جنگی بزرگ و خانمانسوز بر سر آرمانهای مبهم عدهای خاص. آنقدر نوشتیم و گفتیم که زبان و قلمهایمان خشک شد. فاضلی در ادامه مینویسد:
«ما به رغم تمدنی چند هزار ساله و ایستاده بر شانهی تاریخ، و برخورداری از عمده ملزومات مادی و معنوی ضروری برای نیل به وضعیتی شایسته، در دشوارترین سختیهای اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و بینالمللی به سر میبریم. این وضعیت چیزی فراتر از عدم تحقق رؤیای توسعه در یک صد سال اخیر است. به گمان من، ما نسلی هستیم که بر لبهی تیغ راه میرویم و زمانهای خاص را تجربه میکنیم که این بار بهواقع برههای حساس است.»
شاید این روزها فاضلی باید روایت زیر تیغ بودن ایران را بنویسد...
دیدگاه
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
امروز اما پس از گذشت زمان اندکی، ما ایرانیان دیگر نه حق انتخابی داریم و نه ذاتاً حقی برای زیستن. ایران نیز دیگر لبهی تیغ نیست، که زیر تیغ است. در لحظات جنگی بزرگ و خانمانسوز بر سر آرمانهای مبهم عدهای خاص. آنقدر نوشتیم و گفتیم که زبان و قلمهایمان خشک شد. فاضلی در ادامه مینویسد:
«ما به رغم تمدنی چند هزار ساله و ایستاده بر شانهی تاریخ، و برخورداری از عمده ملزومات مادی و معنوی ضروری برای نیل به وضعیتی شایسته، در دشوارترین سختیهای اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و بینالمللی به سر میبریم. این وضعیت چیزی فراتر از عدم تحقق رؤیای توسعه در یک صد سال اخیر است. به گمان من، ما نسلی هستیم که بر لبهی تیغ راه میرویم و زمانهای خاص را تجربه میکنیم که این بار بهواقع برههای حساس است.»
شاید این روزها فاضلی باید روایت زیر تیغ بودن ایران را بنویسد...
دیدگاه
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
📃دولتها، تولید بحران و سرکوب خاموش
✍️ #احسام_سلطانی
یکی از اهداف دولتها در تولید بحرانهای پی در پی، دشوار یا حتی ناممکن کردن اندیشیدن به «آینده» است، به آن نیروی پیشبینیناپذیر و دگرگونکننده. معنای دیگر این گفته این است: تولید نوعی ناتوانی در اندیشیدن به تغییر، به اشکال دیگری از زیستن و زندگی.
هدف دیگر، پراکنده کردن و اتمیزه کردن افراد و جامعه است... تا جایی که دیگر کمتر کسی به «باهم بودن» توجهی نشان دهد. بحرانها همواره تولید وحشت میکنند و آنچه در این دوران جامعه را مدیریت میکند، نه لزوماً سرکوب مستقیم بلکه وحشتی است که پس از بحران بر روان و اعمال هر فرد نظارت میکند. این وحشت باید همواره به مقدار لازم در جامعه تولید و بازتولید شود تا کارکرد داشته باشد. در واقع باید به شکل مدیریت شده و همیشه موجود باشد تا عملاً اثربخشی خود را حفظ کند. اینگونه است که اجتماعی از «اجتماعاتِ اجتماعگریز» پدید میآید، حیوانات زحمتکشی (به تعبیر آرنت) که دیگر نمیتوان نام انسان بر آنها گذاشت چرا که در این زندگی، «سخن» و سخن گفتن به حالت تعلیق در میآید و آنچه مناسبات اجتماعی را تنظیم میکند نه سخن و هنجارهای مورد توافق قرار گرفته بلکه وحشت و نیازهای جنسی و جسمانی است. این زندگی دیگر زندگیای انسانی نیست بلکه یک زندگی حیوانی است و درخور زیستن نیست.
در چنین شرایطی است که مقاومت بیش از هر زمان دیگری معنا دارد و همچنان باید سعی کرد نسبت خود را میان خود و آینده (آن نیروی سرکش، مبهم و پیشبینیناپذیر که همواره وعدهی تغییر میدهد و به زبان لویناس، هیچ نیرویی توان نابودی و به اختیار خود درآوردن آن را ندارد)، خود و دیگری و دیگر اجتماعات حفظ کرد. در چنین شرایطی است که باید مدام این جملهی باختین را به خود یادآوری کنیم که «موجودیت انسان عبارت است از ارتباط ژرف... بودن یعنی ارتباط برقرار کردن» و «باهم بودن» را به عنوان یگانه امکان رهایی در نظر بگیریم و اجازه ندهیم که وحشت و ترس مناسبات اجتماعی ما را نابود کند و در همه حال به زندگیِ مبتنی بر سخن بیندیشیم و نه زندگی مبتنی بر زور.
درج دیدگاه
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
✍️ #احسام_سلطانی
یکی از اهداف دولتها در تولید بحرانهای پی در پی، دشوار یا حتی ناممکن کردن اندیشیدن به «آینده» است، به آن نیروی پیشبینیناپذیر و دگرگونکننده. معنای دیگر این گفته این است: تولید نوعی ناتوانی در اندیشیدن به تغییر، به اشکال دیگری از زیستن و زندگی.
هدف دیگر، پراکنده کردن و اتمیزه کردن افراد و جامعه است... تا جایی که دیگر کمتر کسی به «باهم بودن» توجهی نشان دهد. بحرانها همواره تولید وحشت میکنند و آنچه در این دوران جامعه را مدیریت میکند، نه لزوماً سرکوب مستقیم بلکه وحشتی است که پس از بحران بر روان و اعمال هر فرد نظارت میکند. این وحشت باید همواره به مقدار لازم در جامعه تولید و بازتولید شود تا کارکرد داشته باشد. در واقع باید به شکل مدیریت شده و همیشه موجود باشد تا عملاً اثربخشی خود را حفظ کند. اینگونه است که اجتماعی از «اجتماعاتِ اجتماعگریز» پدید میآید، حیوانات زحمتکشی (به تعبیر آرنت) که دیگر نمیتوان نام انسان بر آنها گذاشت چرا که در این زندگی، «سخن» و سخن گفتن به حالت تعلیق در میآید و آنچه مناسبات اجتماعی را تنظیم میکند نه سخن و هنجارهای مورد توافق قرار گرفته بلکه وحشت و نیازهای جنسی و جسمانی است. این زندگی دیگر زندگیای انسانی نیست بلکه یک زندگی حیوانی است و درخور زیستن نیست.
در چنین شرایطی است که مقاومت بیش از هر زمان دیگری معنا دارد و همچنان باید سعی کرد نسبت خود را میان خود و آینده (آن نیروی سرکش، مبهم و پیشبینیناپذیر که همواره وعدهی تغییر میدهد و به زبان لویناس، هیچ نیرویی توان نابودی و به اختیار خود درآوردن آن را ندارد)، خود و دیگری و دیگر اجتماعات حفظ کرد. در چنین شرایطی است که باید مدام این جملهی باختین را به خود یادآوری کنیم که «موجودیت انسان عبارت است از ارتباط ژرف... بودن یعنی ارتباط برقرار کردن» و «باهم بودن» را به عنوان یگانه امکان رهایی در نظر بگیریم و اجازه ندهیم که وحشت و ترس مناسبات اجتماعی ما را نابود کند و در همه حال به زندگیِ مبتنی بر سخن بیندیشیم و نه زندگی مبتنی بر زور.
درج دیدگاه
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
Telegram
آرشیو و نظرات جامعه شناسی
پیرمردها اعلام جنگ می کنند؛ اما این جوانان هستند که باید بجنگند و بمیرند.
- هربرت هوور
دیدگاه
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
- هربرت هوور
دیدگاه
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
سیدضیاء طباطبایی در گفتگو با پهلوی دوم از انقلابیگری او انتقاد میکند:
خدمتشان عرض کردم: قربان، آنقدر انقلاب، انقلاب نکنید، خوب نیست! گفتند چرا؟ مگر چه شده؟ عرض کردم، کلمهء انقلاب یک کلمهء زیر و رو کردن است؛ بههم ریختن و در هم پاشیدن. شما که شاه مملکت هستید نمیتوانید انقلاب کنید. این کار را اگر بکنید مثل این است که خودتان بخواهید سلطنت را ملغی کنید. صاف ایستاد و چشم در چشمم گفت: یعنی چه؟ کاری که ما کردهایم انقلاب است. در جواب گفتم: نه قربان، این یک اصلاح عمیق است که فقط کلمهء اصلاحات به آن اطلاق میشود. با عصبانیت گفت الغای رژیم ارباب رعیتی، سهیم کردن کارگران در کارخانه، حق رای زنان اصلاحات بوده؟...متاسفانه گرفتار آدمهایی شده بود که عاشق انقلاب بودند و انقلابی فکر میکردهاند و چون دیدهاند که فعلا سبوی انقلاب شکسته و پیمانه آرزویشان به خاک ریخته، دور ایشان را گرفتهاند که بیایید انقلاب بکنید منتها سفید! خطر این انقلاب سفید آن است که دوباره یاد عدهای میاندازد که انقلاب چیز خوبی است و پس باید انقلاب کرد.
سید ضیا؛مرد اول یا دوم کودتا،۲۰۱۱
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
خدمتشان عرض کردم: قربان، آنقدر انقلاب، انقلاب نکنید، خوب نیست! گفتند چرا؟ مگر چه شده؟ عرض کردم، کلمهء انقلاب یک کلمهء زیر و رو کردن است؛ بههم ریختن و در هم پاشیدن. شما که شاه مملکت هستید نمیتوانید انقلاب کنید. این کار را اگر بکنید مثل این است که خودتان بخواهید سلطنت را ملغی کنید. صاف ایستاد و چشم در چشمم گفت: یعنی چه؟ کاری که ما کردهایم انقلاب است. در جواب گفتم: نه قربان، این یک اصلاح عمیق است که فقط کلمهء اصلاحات به آن اطلاق میشود. با عصبانیت گفت الغای رژیم ارباب رعیتی، سهیم کردن کارگران در کارخانه، حق رای زنان اصلاحات بوده؟...متاسفانه گرفتار آدمهایی شده بود که عاشق انقلاب بودند و انقلابی فکر میکردهاند و چون دیدهاند که فعلا سبوی انقلاب شکسته و پیمانه آرزویشان به خاک ریخته، دور ایشان را گرفتهاند که بیایید انقلاب بکنید منتها سفید! خطر این انقلاب سفید آن است که دوباره یاد عدهای میاندازد که انقلاب چیز خوبی است و پس باید انقلاب کرد.
سید ضیا؛مرد اول یا دوم کودتا،۲۰۱۱
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
📃فروپاشیِ کمونیسم و درسهایی که باید از آن گرفت
✍️ #بیژن_اشتری
سی و دو سال پیش در چنین روزهایی اتحاد شوروی رسما فروپاشی خود را اعلام کرد. ثمره این فروپاشی ایجاد پانزده کشور مستقل بود.
نظامهای سیاسی به شیوه های گوناگون فرو می پاشند.شیوه فروپاشی شوروی از درون بود هر چند عامل خارجی به صورت غیر مستقیم اثرگذار بود.
دلایل فروپاشی را می توانم فهرست وار برایتان ذکر کنم:
یک) سوق یافتن بخش اعظم بودجه و منابع کشور به سمت تولیدات نظامی و برنامه های فضایی و غفلت از تامین نیازهای ضروری مردم از قبیل غذا، مسکن و غیره.
دو) صرف بودجه های هنگفت برای ادامه جنگ افغانستان و حفظ پایگاه های نظامی در کشورهای اقماری و کمک های بلاعوض اقتصادی به کشورهای کمونیستی در اروپا و سایر نقاط جهان که در مجموع منجر به ضعف شدید اقتصادی کشور و رشد نارضایتی در بین مردم شد.
سه) سربرآوردن قشر فاسدی از سیاستمداران که جز حفظ مناصب و امتیازات مادی انحصاری شان به چیز دیگری فکر نمی کردند.
چهار) فرسودگی ایدئولوژی حکومتی و بی اثر شدن ماشین پروپاگاندا به مرور زمان.
پنج) نفی اقدامات اصلاحی از سوی نظامیان و هسته سخت قدرت.گورباچف و یاران اصلاح طلبش تلاش زیادی کردند که با انجام اصلاحات سیاسی و اقتصادی نظام را از فروپاشی نجات دهند اما سران ارتش و اعضای گارد قدیم حاضر به پذیرش این اصلاحات نشدند و بر روش های سرکوبگرانه پیشین اصرار کردند.
شش) شکاف بین حکومت و مردم به حدی عمیق شد که اعتماد متقابل بین مردم و حکومت کاملا از بین رفت.این وضعیت منجر به حالت انقلابی شد به طوری که نه حاکمان می توانستند مثل سابق حکومت کنند نه مردم میخواستند مثل سابق از حکومت فرمان ببرند
هفت) بی اثر شدن ماشین سرکوب به نحوی که هزینه سرکوب برای حکومت بسیار بیشتر از هزینه تحمل اعتراضات عمومی شده بود.
من نمیتوانم خوشحالی خودم را از فروپاشی کمونیسم بینالملل در سی و دو سال پیش ابراز نکنم. هر چه میگذرد مطمئن تر میشوم که کمونیسم چیزی جز شرارت مطلق نبوده و نیست.کمونیستها حداقل باعث مرگ صد میلیون نفر در قرن بیستم شدند.
خطر کمونیسم البته همچنان باقیست. امروزه کمونیستها خود را سوسیالیست یا ترقیخواه یا پراگرسیو یا لیبرال مینامند بس که واژه کمونیست منفور شده. این نئوکمونیستها چه بسا جنایتهای استالین و پل پوت را هم محکوم کنند اما نباید فریبشان را خورد.
امروزه کمونیستها در صحنه های نبرد تازهای مشغول فعالیت هستند و هوادار حقوق اقلیتهای جنسی و قومیتی و نژادی و غیره شدهاند. پس باید حواسمان جمع باشد که در دام آنها نیفتیم.
ما ایرانیها یکبار گول کمونیستهای وطنی را خوردهایم و همین یکبار باید بار آخر باشد.
درج دیدگاه
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
✍️ #بیژن_اشتری
سی و دو سال پیش در چنین روزهایی اتحاد شوروی رسما فروپاشی خود را اعلام کرد. ثمره این فروپاشی ایجاد پانزده کشور مستقل بود.
نظامهای سیاسی به شیوه های گوناگون فرو می پاشند.شیوه فروپاشی شوروی از درون بود هر چند عامل خارجی به صورت غیر مستقیم اثرگذار بود.
دلایل فروپاشی را می توانم فهرست وار برایتان ذکر کنم:
یک) سوق یافتن بخش اعظم بودجه و منابع کشور به سمت تولیدات نظامی و برنامه های فضایی و غفلت از تامین نیازهای ضروری مردم از قبیل غذا، مسکن و غیره.
دو) صرف بودجه های هنگفت برای ادامه جنگ افغانستان و حفظ پایگاه های نظامی در کشورهای اقماری و کمک های بلاعوض اقتصادی به کشورهای کمونیستی در اروپا و سایر نقاط جهان که در مجموع منجر به ضعف شدید اقتصادی کشور و رشد نارضایتی در بین مردم شد.
سه) سربرآوردن قشر فاسدی از سیاستمداران که جز حفظ مناصب و امتیازات مادی انحصاری شان به چیز دیگری فکر نمی کردند.
چهار) فرسودگی ایدئولوژی حکومتی و بی اثر شدن ماشین پروپاگاندا به مرور زمان.
پنج) نفی اقدامات اصلاحی از سوی نظامیان و هسته سخت قدرت.گورباچف و یاران اصلاح طلبش تلاش زیادی کردند که با انجام اصلاحات سیاسی و اقتصادی نظام را از فروپاشی نجات دهند اما سران ارتش و اعضای گارد قدیم حاضر به پذیرش این اصلاحات نشدند و بر روش های سرکوبگرانه پیشین اصرار کردند.
شش) شکاف بین حکومت و مردم به حدی عمیق شد که اعتماد متقابل بین مردم و حکومت کاملا از بین رفت.این وضعیت منجر به حالت انقلابی شد به طوری که نه حاکمان می توانستند مثل سابق حکومت کنند نه مردم میخواستند مثل سابق از حکومت فرمان ببرند
هفت) بی اثر شدن ماشین سرکوب به نحوی که هزینه سرکوب برای حکومت بسیار بیشتر از هزینه تحمل اعتراضات عمومی شده بود.
من نمیتوانم خوشحالی خودم را از فروپاشی کمونیسم بینالملل در سی و دو سال پیش ابراز نکنم. هر چه میگذرد مطمئن تر میشوم که کمونیسم چیزی جز شرارت مطلق نبوده و نیست.کمونیستها حداقل باعث مرگ صد میلیون نفر در قرن بیستم شدند.
خطر کمونیسم البته همچنان باقیست. امروزه کمونیستها خود را سوسیالیست یا ترقیخواه یا پراگرسیو یا لیبرال مینامند بس که واژه کمونیست منفور شده. این نئوکمونیستها چه بسا جنایتهای استالین و پل پوت را هم محکوم کنند اما نباید فریبشان را خورد.
امروزه کمونیستها در صحنه های نبرد تازهای مشغول فعالیت هستند و هوادار حقوق اقلیتهای جنسی و قومیتی و نژادی و غیره شدهاند. پس باید حواسمان جمع باشد که در دام آنها نیفتیم.
ما ایرانیها یکبار گول کمونیستهای وطنی را خوردهایم و همین یکبار باید بار آخر باشد.
درج دیدگاه
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
🔻طبقه متوسط بر لبه پرتگاه فقر
📊از سالهای ۹۷-۹۸ فاصله طبقه متوسط با خط فقر بسیار کاهش یافته است و در چند سال اخیر احتمال افتادن آنها به زیر خط فقر بسیار زیادتر از گذشته است.
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
📊از سالهای ۹۷-۹۸ فاصله طبقه متوسط با خط فقر بسیار کاهش یافته است و در چند سال اخیر احتمال افتادن آنها به زیر خط فقر بسیار زیادتر از گذشته است.
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
📃 نرخ تورم و آیندۀ سیاسی کشور
✍️ #محمود_سریعالقلم
پرسش بنیادی هم اکنون این است که چگونه می توان نرخ دو رقمی تورم را به تک رقمی کاهش داد؟
امری که طی سال های متمادی امکان پذیر نشده است.
از منظر اقتصاد سیاسی و عرف جهانی، راه حل های آزمون شده ای در بین کشورهای میان پایه وجود دارد.
بعضی اقدامات به شرح زیر قابل طرح هستند:
1. عضویت در سازمان تجارت جهانی (WTO)؛
2. روابط عادی مالی و بانکی با جهان؛
3. جذب سرمایه گذاری خارجی؛
4. سیاست خارجی در خدمت مقتضیات رشد و توسعه اقتصادی؛
5. سرمایه گذاری گسترده در زیرساخت های کشور؛
6. صادرات حداقل چهار میلیون بشکه نفت در روز؛
7. حمایت شفاف و پایدار از فعالیت بخش خصوصی؛
8. شفافیت و تداوم در سیاست گذاری های مالی، پولی، اقتصادی و مالیاتی؛
9. آزادی رسانه های خصوصی و دولتی در پی گیری عملکرد افراد و نهادهای دولتی؛
10. محدود کردن روابط با همسایگان به تجارت، سرمایه گذاری، فرهنگ و دیپلماسی.
نه تنها ساخت فعلی قدرت نمی تواند این Package را بپذیرد، بلکه کسری از آن را هم نمی تواند قبول کند
زیرا این مجموعه اقدامات برای حرکت در مسیرتک رقمی کردن نرخ تورم، یک پارادایم حکمرانی جدیدی در راستای عملکرد کشورهای میان -پایه ای مانند ترکیه، اندونزی و مکزیک است که تضادی با نظام جهانی ندارند.
طبعاً هیچ حاکمیتی بر خلاف مصالح خود عمل نمی کند.
این Package برای تک رقمی کردن تورم و امیدوار کردن عامۀ مردم نسبت به آینده، افکار نوین، مدیران متفاوت و پایگاه اجتماعی متمایزی می طلبد.
پس آنچه باقی می ماند، تداوم سیاست های فعلی اقتصادی و رویکرد فعلی سیاست خارجی است.
حاکمیت کشور از دو سو، زیر فشار است:
بی ثباتی اقتصادی داخلی و تحریم های خارجی.
هرچند بتوان داخل را با کنترل های گاه و بی گاه و چاپ ۵ همت (هزار میلیارد تومان) در روز، مدیریت کوتاه مدت کرد
ولی لغو تحریم ها بدواً به اتخاذ یک منطق جدید در حکمرانی نیاز دارد که مجموعۀ غرب نیزامکان پذیرش آن را داشته باشد.
طبیعی است که حاکمیت کشور، چنین چرخشی را نخواهد پذیرفت زیرا باید در ساخت قدرت خود تجدید نظر کند. در عین حال، لغو حدود چهارهزار تحریم ، یک پروژۀ عظیمی است که تصورِ فرآیند مذاکراتی و اجرایی آن سرگیجه آوراست.
پس می ماند تداوم سیاست های فعلی اقتصادی و رویکرد فعلی سیاست خارجی.
با توجه به هزینه های فزایندۀ نهاد دولت و نا ترازی نظام بانکی، منابع مالی برای سرمایه گذاری در تولید و زیرساخت های کشور بسیار محدود بوده و یا به علت محدودیت استخراج و مشکلات فروش نفت، به حداقل رسیده است. برای حاکمیت، حفظ وضع موجود با اندکی تعدیل های مقطعی تنها راهبرد واقع بینانه خواهد بود زیرا اصلاحات بنیادی اقتصاد کشور، خانه تکانی های جدی سیاسی، فرهنگی و امنیتی به همراه خواهد داشت و ائتلاف های متفاوت سیاسی را به وجود خواهد آورد. طبعاً هیچ حاکمیتی با دست خود ساخت قدرت خود را متزلزل نمی کند ضمن اینکه در گونه شناسی لذاتِ متصورِ بشر، هیچ لذتی بالاتر از لذت قدرت قرار نمی گیرد.
حفظ وضع موجود، توان اجرای یک راهبرد دراز مدت را ندارد اما با تعدیل های ماهانه و شکار فرصت های کوتاه مدت، قابلیت عملیاتی شدن را دارد.
متن کامل را اینجا بخوانید
درج دیدگاه
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
✍️ #محمود_سریعالقلم
پرسش بنیادی هم اکنون این است که چگونه می توان نرخ دو رقمی تورم را به تک رقمی کاهش داد؟
امری که طی سال های متمادی امکان پذیر نشده است.
از منظر اقتصاد سیاسی و عرف جهانی، راه حل های آزمون شده ای در بین کشورهای میان پایه وجود دارد.
بعضی اقدامات به شرح زیر قابل طرح هستند:
1. عضویت در سازمان تجارت جهانی (WTO)؛
2. روابط عادی مالی و بانکی با جهان؛
3. جذب سرمایه گذاری خارجی؛
4. سیاست خارجی در خدمت مقتضیات رشد و توسعه اقتصادی؛
5. سرمایه گذاری گسترده در زیرساخت های کشور؛
6. صادرات حداقل چهار میلیون بشکه نفت در روز؛
7. حمایت شفاف و پایدار از فعالیت بخش خصوصی؛
8. شفافیت و تداوم در سیاست گذاری های مالی، پولی، اقتصادی و مالیاتی؛
9. آزادی رسانه های خصوصی و دولتی در پی گیری عملکرد افراد و نهادهای دولتی؛
10. محدود کردن روابط با همسایگان به تجارت، سرمایه گذاری، فرهنگ و دیپلماسی.
نه تنها ساخت فعلی قدرت نمی تواند این Package را بپذیرد، بلکه کسری از آن را هم نمی تواند قبول کند
زیرا این مجموعه اقدامات برای حرکت در مسیرتک رقمی کردن نرخ تورم، یک پارادایم حکمرانی جدیدی در راستای عملکرد کشورهای میان -پایه ای مانند ترکیه، اندونزی و مکزیک است که تضادی با نظام جهانی ندارند.
طبعاً هیچ حاکمیتی بر خلاف مصالح خود عمل نمی کند.
این Package برای تک رقمی کردن تورم و امیدوار کردن عامۀ مردم نسبت به آینده، افکار نوین، مدیران متفاوت و پایگاه اجتماعی متمایزی می طلبد.
پس آنچه باقی می ماند، تداوم سیاست های فعلی اقتصادی و رویکرد فعلی سیاست خارجی است.
حاکمیت کشور از دو سو، زیر فشار است:
بی ثباتی اقتصادی داخلی و تحریم های خارجی.
هرچند بتوان داخل را با کنترل های گاه و بی گاه و چاپ ۵ همت (هزار میلیارد تومان) در روز، مدیریت کوتاه مدت کرد
ولی لغو تحریم ها بدواً به اتخاذ یک منطق جدید در حکمرانی نیاز دارد که مجموعۀ غرب نیزامکان پذیرش آن را داشته باشد.
طبیعی است که حاکمیت کشور، چنین چرخشی را نخواهد پذیرفت زیرا باید در ساخت قدرت خود تجدید نظر کند. در عین حال، لغو حدود چهارهزار تحریم ، یک پروژۀ عظیمی است که تصورِ فرآیند مذاکراتی و اجرایی آن سرگیجه آوراست.
پس می ماند تداوم سیاست های فعلی اقتصادی و رویکرد فعلی سیاست خارجی.
با توجه به هزینه های فزایندۀ نهاد دولت و نا ترازی نظام بانکی، منابع مالی برای سرمایه گذاری در تولید و زیرساخت های کشور بسیار محدود بوده و یا به علت محدودیت استخراج و مشکلات فروش نفت، به حداقل رسیده است. برای حاکمیت، حفظ وضع موجود با اندکی تعدیل های مقطعی تنها راهبرد واقع بینانه خواهد بود زیرا اصلاحات بنیادی اقتصاد کشور، خانه تکانی های جدی سیاسی، فرهنگی و امنیتی به همراه خواهد داشت و ائتلاف های متفاوت سیاسی را به وجود خواهد آورد. طبعاً هیچ حاکمیتی با دست خود ساخت قدرت خود را متزلزل نمی کند ضمن اینکه در گونه شناسی لذاتِ متصورِ بشر، هیچ لذتی بالاتر از لذت قدرت قرار نمی گیرد.
حفظ وضع موجود، توان اجرای یک راهبرد دراز مدت را ندارد اما با تعدیل های ماهانه و شکار فرصت های کوتاه مدت، قابلیت عملیاتی شدن را دارد.
متن کامل را اینجا بخوانید
درج دیدگاه
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
Telegraph
نرخ تورم و آیندۀ سیاسی
برای کسانی که به صورت آمپریک (Empirical) و میدانی در میان مردم زندگی می کنند این نتیجه گیری نسبتاً روشن است که تداومِ طولانی مدتِ نرخ دو رقمی تورم، باورهای جامعه نسبت به بسیاری مفاهیم از جمله حکمرانی مطلوب، دولت، عدالت، دین، طبقات حاکم، رسانه ها، دستگاه…
جامعهشناسی pinned «📃 نرخ تورم و آیندۀ سیاسی کشور ✍️ #محمود_سریعالقلم پرسش بنیادی هم اکنون این است که چگونه می توان نرخ دو رقمی تورم را به تک رقمی کاهش داد؟ امری که طی سال های متمادی امکان پذیر نشده است. از منظر اقتصاد سیاسی و عرف جهانی، راه حل های آزمون شده ای در…»
📃تهیشدن دولت و پایداری فقر
روزنامۀ اعتماد در شمارۀ ۱۴۰۳.۲.۳ گزارشی از تحلیل مرکز پژوهشهای مجلس دربارۀ وضعیت فقر در ایران منتشر کرده است. بخشهایی از این گزارش را در ادامه میخوانید.
🔸خط فقر مطلق سرانه در سال ۱۴۰۱ حدود دو ميليون و ۵۷۱ هزار تومان است. با استفاده از دادههای تورم در سال گذشته، خط فقر سرانه برآوردی برای پايان سال ۱۴۰۲ در حدود سه ميليون و ۷۴۰ هزار تومان است. خط فقر خانوار سه نفره برای سال ۱۴۰۱ حدود پنج ميليون و ۶۳۴ هزار تومان و برای سال گذشته، هشت ميليون و ۲۳۲ هزار تومان برآورد شده است.
🔸نرخ فقر در ايران از ابتدای دهۀ ۹۰ تا سال ۱۳۹۶ روند ثابتی داشته، اما از سال ۱۳۹۶ تا ۱۳۹۸ حدود ده درصد افزايش يافته و از سطح ۲۰ درصد به ۳۰ درصد رسيده است. افزايش ۱۰ درصدی نرخ فقر به معنی افزايش حدود ۸ ميليون نفر به تعداد فقرا در كشور است. به عبارت ديگر بعد از سال ۱۳۹۶ حدود ۵۰ درصد نسبت به گذشته به جمعيت فقرای كشور افزوده شده است. از سال ۱۳۹۸ به بعد نرخ فقر نوسان بسيار اندكی داشته و همواره در حدود سطح ۳۰ درصد باقی مانده است.
🔸شكاف فقر نيز تا سال ۱۳۹۶ روند ثابتی داشته و عدد شكاف فقر تا قبل از سال ۱۳۹۶ در حدود ۰.۲۳ است به اين معنی كه فقرا در اين سالها بهطور متوسط در حدود ۷۷ درصد خط فقر درآمد داشتهاند. اما بعد از سالهای ۱۳۹۶ و ۱۳۹۷ شكاف فقر افزايش داشته است. يعني همزمان با افزايش نرخ فقر در كشور، وضعيت فقرا نيز وخيمتر شده است و اين روند صعودی همچنان ادامه دارد. شكاف فقر در سالهای ۱۴۰۰ و ۱۴۰۱ در حدود ۰.۲۷ است و تفسير آن اين است كه فقرا ۷۳ درصد خط فقر درآمد دارند و نسبت به سالهای قبل از ۱۳۹۶ شرايط معيشتی سختتری را تجربه میكنند.
🔸روند شاخص فاصله غيرفقرا به خط فقر كم و بيش تا سال ۱۳۹۷ ثابت بوده هر چند يك شيب نزولی بسيار خفيف ديده میشود. تا قبل سالهای ۱۳۹۶ و ۱۳۹۷ اين شاخص بهطور ميانگين در حدود ۰.۸۰ نوسان داشته است. به بيانی ديگر غيرفقرا بهطور ميانگين حدود ۱.۸ برابر خط فقر درآمد داشتهاند. بعد از سال ۱۳۹۷ رفاه غيرفقرا افت شديدی داشته و عدد شاخص به حدود ۰.۶ كاهش داشته است. يعني غيرفقرا در سالهای بعد از سال ۱۳۹۷ به صورت ميانگين حدود ۱.۶ برابر خط فقر درآمد داشتهاند و به خط فقر نزديك شدهاند. احتمال ورود غيرفقرا به زير خط فقر افزايش داشته و لذا ظرفيت تأمين منابع بودجه از جمعيت غيرفقرا كم شده است.
🔸روند نسبت بودجۀ عمومی كشور به توليد ناخالص داخلی به قيمتهای جاری و نرخ فقر در طي يك بازه زمانی سيزده ساله اهميت پيدا میكند. اين نسبت از ابتدای دهۀ ۹۰ تاكنون يك روند نزولی را تجربه كرده و آهنگ تغييرات روند نزولی از سال ۱۳۹۷ شدت گرفته است. همزمانی افزايش شدت روند نزولی شاخص مذكور با افزايش خط فقر نكتۀ قابل تأملی است. همراه با كاهش رفاه خانوار و افزايش ميزان فقر در كشور، بودجۀ عمومي نيز بهشدت تحت تأثير شرايط نامطلوب اقتصادی قرار گرفته است و ظرفيت فقرزدايي را از دست داده است. نسبت بودجۀ عمومي به توليد ناخالص داخلي از حدود ۲۰ درصد در سال ۱۳۹۴ به ۱۰ درصد در سال ۱۴۰۲ كاهش يافته و با توجه به ارقام برآوردي برای توليد ناخالص داخلی براي سال ۱۴۰۳ و بودجۀ امسال اين رقم به زير ۱۰ درصد كاهش میيابد. روند نزولی قدرت سياستگذاری بودجۀ عمومی در مقابل با افزايش وسعت فقر و پايداری آن در چهار سال اخير همراه شده است يعني با وجود افزايش فقر در جامعه، دولت امكانات كمتری برای سياستگذاری در جهت كاهش فقر در اختيار دارد.
🔸از ابتدای دهۀ ۹۰ شاخص سرانۀ بودجۀ عمومی به ترتيب روند نزولی، صعودی، نزولی و سپس صعودی داشته است. پايينترين مقدار اين شاخص در دهۀ ۹۰ مربوط به سال ۱۳۹۹ بوده است يعنی بودجه در اين سال حدود ۲.۲ ميليون تومان براي هر ايراني هزينه كرده است. بعد از سال ۱۳۹۹ بودجه نسبت به جمعيت رويكرد انبساطی داشته تا در نهايت بر اساس دادههای برآوردی در سال ۱۴۰۳ به سطح سال ۱۳۹۰ خواهد رسيد به عبارت ديگر بودجۀ عمومی برای هر ايرانی در حدود ۵ ميليون تومان در سال ۱۴۰۳ هزينه خواهد كرد. اما بهلحاظ سياستگذاری برای كاهش فقر در حالی سرانۀ بودجه عمومی در سال ۱۴۰۳ به سطح ۱۳۹۰ خواهد رسيد كه جمعيت فقرا در كشور حدود ۱۰ ميليون نفر بيشتر از سال ۱۳۹۰ است.
متن کامل گزارش را اینجا بخوانید
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
روزنامۀ اعتماد در شمارۀ ۱۴۰۳.۲.۳ گزارشی از تحلیل مرکز پژوهشهای مجلس دربارۀ وضعیت فقر در ایران منتشر کرده است. بخشهایی از این گزارش را در ادامه میخوانید.
🔸خط فقر مطلق سرانه در سال ۱۴۰۱ حدود دو ميليون و ۵۷۱ هزار تومان است. با استفاده از دادههای تورم در سال گذشته، خط فقر سرانه برآوردی برای پايان سال ۱۴۰۲ در حدود سه ميليون و ۷۴۰ هزار تومان است. خط فقر خانوار سه نفره برای سال ۱۴۰۱ حدود پنج ميليون و ۶۳۴ هزار تومان و برای سال گذشته، هشت ميليون و ۲۳۲ هزار تومان برآورد شده است.
🔸نرخ فقر در ايران از ابتدای دهۀ ۹۰ تا سال ۱۳۹۶ روند ثابتی داشته، اما از سال ۱۳۹۶ تا ۱۳۹۸ حدود ده درصد افزايش يافته و از سطح ۲۰ درصد به ۳۰ درصد رسيده است. افزايش ۱۰ درصدی نرخ فقر به معنی افزايش حدود ۸ ميليون نفر به تعداد فقرا در كشور است. به عبارت ديگر بعد از سال ۱۳۹۶ حدود ۵۰ درصد نسبت به گذشته به جمعيت فقرای كشور افزوده شده است. از سال ۱۳۹۸ به بعد نرخ فقر نوسان بسيار اندكی داشته و همواره در حدود سطح ۳۰ درصد باقی مانده است.
🔸شكاف فقر نيز تا سال ۱۳۹۶ روند ثابتی داشته و عدد شكاف فقر تا قبل از سال ۱۳۹۶ در حدود ۰.۲۳ است به اين معنی كه فقرا در اين سالها بهطور متوسط در حدود ۷۷ درصد خط فقر درآمد داشتهاند. اما بعد از سالهای ۱۳۹۶ و ۱۳۹۷ شكاف فقر افزايش داشته است. يعني همزمان با افزايش نرخ فقر در كشور، وضعيت فقرا نيز وخيمتر شده است و اين روند صعودی همچنان ادامه دارد. شكاف فقر در سالهای ۱۴۰۰ و ۱۴۰۱ در حدود ۰.۲۷ است و تفسير آن اين است كه فقرا ۷۳ درصد خط فقر درآمد دارند و نسبت به سالهای قبل از ۱۳۹۶ شرايط معيشتی سختتری را تجربه میكنند.
🔸روند شاخص فاصله غيرفقرا به خط فقر كم و بيش تا سال ۱۳۹۷ ثابت بوده هر چند يك شيب نزولی بسيار خفيف ديده میشود. تا قبل سالهای ۱۳۹۶ و ۱۳۹۷ اين شاخص بهطور ميانگين در حدود ۰.۸۰ نوسان داشته است. به بيانی ديگر غيرفقرا بهطور ميانگين حدود ۱.۸ برابر خط فقر درآمد داشتهاند. بعد از سال ۱۳۹۷ رفاه غيرفقرا افت شديدی داشته و عدد شاخص به حدود ۰.۶ كاهش داشته است. يعني غيرفقرا در سالهای بعد از سال ۱۳۹۷ به صورت ميانگين حدود ۱.۶ برابر خط فقر درآمد داشتهاند و به خط فقر نزديك شدهاند. احتمال ورود غيرفقرا به زير خط فقر افزايش داشته و لذا ظرفيت تأمين منابع بودجه از جمعيت غيرفقرا كم شده است.
🔸روند نسبت بودجۀ عمومی كشور به توليد ناخالص داخلی به قيمتهای جاری و نرخ فقر در طي يك بازه زمانی سيزده ساله اهميت پيدا میكند. اين نسبت از ابتدای دهۀ ۹۰ تاكنون يك روند نزولی را تجربه كرده و آهنگ تغييرات روند نزولی از سال ۱۳۹۷ شدت گرفته است. همزمانی افزايش شدت روند نزولی شاخص مذكور با افزايش خط فقر نكتۀ قابل تأملی است. همراه با كاهش رفاه خانوار و افزايش ميزان فقر در كشور، بودجۀ عمومي نيز بهشدت تحت تأثير شرايط نامطلوب اقتصادی قرار گرفته است و ظرفيت فقرزدايي را از دست داده است. نسبت بودجۀ عمومي به توليد ناخالص داخلي از حدود ۲۰ درصد در سال ۱۳۹۴ به ۱۰ درصد در سال ۱۴۰۲ كاهش يافته و با توجه به ارقام برآوردي برای توليد ناخالص داخلی براي سال ۱۴۰۳ و بودجۀ امسال اين رقم به زير ۱۰ درصد كاهش میيابد. روند نزولی قدرت سياستگذاری بودجۀ عمومی در مقابل با افزايش وسعت فقر و پايداری آن در چهار سال اخير همراه شده است يعني با وجود افزايش فقر در جامعه، دولت امكانات كمتری برای سياستگذاری در جهت كاهش فقر در اختيار دارد.
🔸از ابتدای دهۀ ۹۰ شاخص سرانۀ بودجۀ عمومی به ترتيب روند نزولی، صعودی، نزولی و سپس صعودی داشته است. پايينترين مقدار اين شاخص در دهۀ ۹۰ مربوط به سال ۱۳۹۹ بوده است يعنی بودجه در اين سال حدود ۲.۲ ميليون تومان براي هر ايراني هزينه كرده است. بعد از سال ۱۳۹۹ بودجه نسبت به جمعيت رويكرد انبساطی داشته تا در نهايت بر اساس دادههای برآوردی در سال ۱۴۰۳ به سطح سال ۱۳۹۰ خواهد رسيد به عبارت ديگر بودجۀ عمومی برای هر ايرانی در حدود ۵ ميليون تومان در سال ۱۴۰۳ هزينه خواهد كرد. اما بهلحاظ سياستگذاری برای كاهش فقر در حالی سرانۀ بودجه عمومی در سال ۱۴۰۳ به سطح ۱۳۹۰ خواهد رسيد كه جمعيت فقرا در كشور حدود ۱۰ ميليون نفر بيشتر از سال ۱۳۹۰ است.
متن کامل گزارش را اینجا بخوانید
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
📃بدن کارگر نیز در بند است
✍ #احسام_سلطانی
۱. چه چیزی مثل «بدن کارگر» قادر است اجتماعی را که با طرد انسانهای بیشمار و محروم کردن آنها از فرصتهای زندگی شکل گرفته است، افشا کند؟
بدن در زندگی روزمره مکانی برای به رخ کشیدن فاصلههای طبقاتی، فرهنگی و... است. جایی است برای نمایش دادن فاصلهها و به رخ کشیدن مرزهایی که به اشکال مختلف زندگی روزمره را احاطه کردهاند.
اما پیامدهای تبعیض و خشونت و نابرابری بیشتر خود را در «بدن کارگر» به نمایش میگذارند. جسم کارگر مکانی برای دیدن یک جامعه است، نگاه و دستهای او و حتی نوع بیماریهایی که او به آنها دچار میشود، ما را به دیدن فاجعه دعوت میکند. بیماری نیز موضوعی کاملاً اجتماعی است و نوع بیماری رابطهی مستقیمی با سرمایهی اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی افراد دارد.
«بدن کارگر» به لحاظ تاریخی نیز جای کمتری برای جذب زندگی و فرصتهای خاص دارد. تن او مکانی برای جذب رنج و بیماریهای مختلف و مرگ است و «بدن کارگر» نزدیکترین بدن به مرگ است. تن کارگر به راحتی به بیماری تن میدهد، همچنان که به نیستی و مرگ.
۲. فقط بدن زنان در بند و زیر فشار گفتمان حاکم نیست. بدن کارگر نیز در بند است و باید رها شود. امروز اما بسیاری از زنان و مردان، مبارزه برای رهایی از سلطه را در مبارزه برای رهایی بدن زنان از زیر فشار گفتمان حاکم خلاصه کردهاند. در صورتی که هیچیک بدون دیگری قادر نیست آزادی را تجربه کند. به گمان من، تا زمانی که جدا از جنسیت به فشار و سلطهی گفتمان حاکم بر بدنها توجه نشود، بسیاری از زنان و مردان به اصطلاح مبارز در این حوزه، همان مبارزان خصوصی که درگیر خواستههایی خصوصی هستند، باقی خواهند ماند.
به زبانی دیگر، آنها که برای در اختیار و کنترل داشتن بدن خود تلاش میکنند اما بر موقعیت بدن کارگران، طردشدگان، بیشناسنامهها، مهاجران و...، جدا از زن و مرد بودن، چشم بستهاند، مبارزانی خصوصی بیش نیستند که درگیر زندگیهای خصوصی خود هستند. بسیاری از این افراد آنچنان درگیر بدن خود شدهاند که فراموش کردهاند که «دیگری» نیز موجودی بدنمند است و او نیز همان اندازه حق دارد که من. بنابراین، نگاهشان نه به بدن دیگری، چهرهی دیگری، بلکه بر بدن خود متمرکز است و این نیز از پیامدهای فردگرایی افسارگسیخته است که حتی در وقت مبارزه برای رهایی و آزادی، دیگری را از یاد میبرد.
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
✍ #احسام_سلطانی
۱. چه چیزی مثل «بدن کارگر» قادر است اجتماعی را که با طرد انسانهای بیشمار و محروم کردن آنها از فرصتهای زندگی شکل گرفته است، افشا کند؟
بدن در زندگی روزمره مکانی برای به رخ کشیدن فاصلههای طبقاتی، فرهنگی و... است. جایی است برای نمایش دادن فاصلهها و به رخ کشیدن مرزهایی که به اشکال مختلف زندگی روزمره را احاطه کردهاند.
اما پیامدهای تبعیض و خشونت و نابرابری بیشتر خود را در «بدن کارگر» به نمایش میگذارند. جسم کارگر مکانی برای دیدن یک جامعه است، نگاه و دستهای او و حتی نوع بیماریهایی که او به آنها دچار میشود، ما را به دیدن فاجعه دعوت میکند. بیماری نیز موضوعی کاملاً اجتماعی است و نوع بیماری رابطهی مستقیمی با سرمایهی اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی افراد دارد.
«بدن کارگر» به لحاظ تاریخی نیز جای کمتری برای جذب زندگی و فرصتهای خاص دارد. تن او مکانی برای جذب رنج و بیماریهای مختلف و مرگ است و «بدن کارگر» نزدیکترین بدن به مرگ است. تن کارگر به راحتی به بیماری تن میدهد، همچنان که به نیستی و مرگ.
۲. فقط بدن زنان در بند و زیر فشار گفتمان حاکم نیست. بدن کارگر نیز در بند است و باید رها شود. امروز اما بسیاری از زنان و مردان، مبارزه برای رهایی از سلطه را در مبارزه برای رهایی بدن زنان از زیر فشار گفتمان حاکم خلاصه کردهاند. در صورتی که هیچیک بدون دیگری قادر نیست آزادی را تجربه کند. به گمان من، تا زمانی که جدا از جنسیت به فشار و سلطهی گفتمان حاکم بر بدنها توجه نشود، بسیاری از زنان و مردان به اصطلاح مبارز در این حوزه، همان مبارزان خصوصی که درگیر خواستههایی خصوصی هستند، باقی خواهند ماند.
به زبانی دیگر، آنها که برای در اختیار و کنترل داشتن بدن خود تلاش میکنند اما بر موقعیت بدن کارگران، طردشدگان، بیشناسنامهها، مهاجران و...، جدا از زن و مرد بودن، چشم بستهاند، مبارزانی خصوصی بیش نیستند که درگیر زندگیهای خصوصی خود هستند. بسیاری از این افراد آنچنان درگیر بدن خود شدهاند که فراموش کردهاند که «دیگری» نیز موجودی بدنمند است و او نیز همان اندازه حق دارد که من. بنابراین، نگاهشان نه به بدن دیگری، چهرهی دیگری، بلکه بر بدن خود متمرکز است و این نیز از پیامدهای فردگرایی افسارگسیخته است که حتی در وقت مبارزه برای رهایی و آزادی، دیگری را از یاد میبرد.
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
واژه کاپتالیسم تداعی کننده سرمایه دار سنگدلی است که به هیچ چیز مگر ثروت اندوزی برای خود نمی اندیشه، حتی اگر این کار تنها با بهره کشی از همنوعانش امکان پذیر باشد. تنها شمار اندکی هستند که وقتی تصویر سرمایه داری نزد خود ترسیم می کنند واقفند که نوعی نظام اجتماعی کاپیتالیستی با سازماندهی لیرالیستی راستین با گونه است که در چهارچوب آن برای سرمایه دار و کارفرما راه دستیابی به ثروت منحصرا از مسیر تامین مناسب تر آنچه همنوعانش برای خود نیاز دارند عبور می کند.
لودویگ فون میزس
کتاب لیرالیسم
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
لودویگ فون میزس
کتاب لیرالیسم
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
📕 ارگاسم سیاسی با ریتمهای فلسطینی
دربارهی ناهُشیاری آیینی در خلأ آیینهای سنتی
✍️ #نیما_قاسمی
دههها پیش، هابرماس، فیلسوف چپگرا اما مدرنیست اروپایی در انتقاد از چپ پسامدرن و خردهفرهنگهای دیونیسوسی که ایجاد میکند چنین نوشت:
«… در این هیأت فکری که از نیچه تا هایدگر و فوکو ادامه مییابد٬ آمادگی خاصی برای هیجانزدگی بیدلیل و علتی پدید میآید؛ متعاقب آن خردهفرهنگهایی تشکیل میشوند که هیجانزدگی خود را از طریق انجام مناسک و شعائر در غیاب هر گونه محملی برای آن اعمال تسکین میبخشند و از حقایق آیندهای خبر میدهند که ظاهراً پیشاپیش به شیوهای نامعلوم از آن باخبر گشتهاند.
چنین بازی موهنی با جذبههای مذهبی و زیباییشناسانهاش٬ به ویژه در بین روشنفکرانی جاذبه یافته است که حاضرند فکر و اندیشهی خود را در مذبح نیاز به به معنایابی قربانی کنند»
راه برونرفتی از فلسفهی سوژه: خرد ارتباطی در مقابل خرد سوژه- محور؛ از مدرنیسم تا پستمدرنیسم٬ لارنس کهون٬ صفحهی ۱۰۴۲
عدهای جوان که متوسط سن آنها پایین است، همواره تمایلی روانشناختی از خود بروز میدهند که «فلک را سقف بشکافند و طرحی نو دراندازند!» آنها بیآنکه به پیچیدگیهای مناسبات انسانی واقف شده باشند، به آسانی در دام باندهای بزرگ تبهکار میافتند به شرط آنکه این باندها بتوانند آرمانهای بزرگی طرح کنند که مفهومش، نابودی کامل وضع فعلی، و آغاز چیزی تازه و به کلی نو باشد.
اما تمایل انسان به شور دیونیسوسی، به گواه تاریخ، ریشهدارتر از این است که در حکم نسیم خنکی در دوران نوجوانی باشد. نیروی دیونیوسوسی، چنانکه نیچه میفهمید و مکس شلر و لودویگ کلاگز آن را تفسیر میکردند، نیرویی ویرانگر، نفیکننده و معطوف به انقلابیگریست که در جوامع سنتی، از راه مناسک و آیینهای جمعی، کنترل میشدهاند. اما در زمانهای که آیینهای سنتی بومی کارکرد معمول خود را از دست داده باشند، هر چیزی که قابلیت شورش جمعی داشته باشد و بتواند جمعیت زیادی را سر وجد بیاورد، نامزد ایفاء همان نقش خواهد بود. مثلاً برساختن تصویری از یک شیطان یا بلاگردان مجسم و در دسترس که بتوان عروسک آن را آتش زد و یا در صورت امکان، به خودش یورش برد، و خشم و نفرت را بر سرش خالی کرد، همان کارکرد آیینی سابق را خواهند داشت.
یهودیان در سراسر سیاره، و تنها دولت یهودی آنها در قلب خاورمیانه، نقش همان بز بلاگردان همیشگی را بازی میکنند.
کلاگز معتقد بود در مقیاس فرد، با همین شور، میتوان «بیخودی» (ego death) را تجربه کرد و به خلسههای عارفانه و جذبههای ناهشیارانه فروافتاد. چرا که این نیروها در عمل، توانا به فلج کردن self control و سازوکارهای آن در هر فرد انسانیاند. بیجهت نیست که اعضای چنین محافلی، معمولاً از کارکرد داروهای روانگردان برای تجربهی کامل شور دیونیسوسی، بهره میبرند. رقص و موزیک ریتمیک، ابزارهای موثر دیگرند.
واقعیت این است که هر جامعهای که دوام آورده بیشک سیاستی برای کنترل این شور دیونیسوسی داشته است؛ و اگر نیروهایی که یکپارچگی ایگو را در فرد، و نظم فراگیر سیاسی را در اجتماع نشانه گرفتهاند، به نحو بهینه مدیریت نشوند، خرابیهای جبران ناپذیر بجاخواهند گذاشت. عاملان چنین ویرانیهایی، آنگاه همچون مرد جوانی پس از ارگاسم، بیحس و حال افتاده، مدتی با لذت به حاصل عمل خود نگاه خواهند کرد تا ناچار شوند مابقی عمر تاوان بازسازی و جبران آن را بپردازند!
صدای آن تینیجر فلسطینی که با هیجان به خانوادهاش در غزه میگفت که چطور یهودیها را گرفته، به آنها تجاوز کرده و تنی چند را هم سر بریده است، از منظر روانشناختی و فلسفی، نوعاً با شور و هیجان «حامیان فلسطین» در آمریکای شمالی تفاوتی ندارد. صدای هر دو، صدای خدای ویرانی و «خودویرانگری»ست. این دیونیسوس، خدای باستانیست که سخن میگوید!
درج دیدگاه
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
دربارهی ناهُشیاری آیینی در خلأ آیینهای سنتی
✍️ #نیما_قاسمی
دههها پیش، هابرماس، فیلسوف چپگرا اما مدرنیست اروپایی در انتقاد از چپ پسامدرن و خردهفرهنگهای دیونیسوسی که ایجاد میکند چنین نوشت:
«… در این هیأت فکری که از نیچه تا هایدگر و فوکو ادامه مییابد٬ آمادگی خاصی برای هیجانزدگی بیدلیل و علتی پدید میآید؛ متعاقب آن خردهفرهنگهایی تشکیل میشوند که هیجانزدگی خود را از طریق انجام مناسک و شعائر در غیاب هر گونه محملی برای آن اعمال تسکین میبخشند و از حقایق آیندهای خبر میدهند که ظاهراً پیشاپیش به شیوهای نامعلوم از آن باخبر گشتهاند.
چنین بازی موهنی با جذبههای مذهبی و زیباییشناسانهاش٬ به ویژه در بین روشنفکرانی جاذبه یافته است که حاضرند فکر و اندیشهی خود را در مذبح نیاز به به معنایابی قربانی کنند»
راه برونرفتی از فلسفهی سوژه: خرد ارتباطی در مقابل خرد سوژه- محور؛ از مدرنیسم تا پستمدرنیسم٬ لارنس کهون٬ صفحهی ۱۰۴۲
عدهای جوان که متوسط سن آنها پایین است، همواره تمایلی روانشناختی از خود بروز میدهند که «فلک را سقف بشکافند و طرحی نو دراندازند!» آنها بیآنکه به پیچیدگیهای مناسبات انسانی واقف شده باشند، به آسانی در دام باندهای بزرگ تبهکار میافتند به شرط آنکه این باندها بتوانند آرمانهای بزرگی طرح کنند که مفهومش، نابودی کامل وضع فعلی، و آغاز چیزی تازه و به کلی نو باشد.
اما تمایل انسان به شور دیونیسوسی، به گواه تاریخ، ریشهدارتر از این است که در حکم نسیم خنکی در دوران نوجوانی باشد. نیروی دیونیوسوسی، چنانکه نیچه میفهمید و مکس شلر و لودویگ کلاگز آن را تفسیر میکردند، نیرویی ویرانگر، نفیکننده و معطوف به انقلابیگریست که در جوامع سنتی، از راه مناسک و آیینهای جمعی، کنترل میشدهاند. اما در زمانهای که آیینهای سنتی بومی کارکرد معمول خود را از دست داده باشند، هر چیزی که قابلیت شورش جمعی داشته باشد و بتواند جمعیت زیادی را سر وجد بیاورد، نامزد ایفاء همان نقش خواهد بود. مثلاً برساختن تصویری از یک شیطان یا بلاگردان مجسم و در دسترس که بتوان عروسک آن را آتش زد و یا در صورت امکان، به خودش یورش برد، و خشم و نفرت را بر سرش خالی کرد، همان کارکرد آیینی سابق را خواهند داشت.
یهودیان در سراسر سیاره، و تنها دولت یهودی آنها در قلب خاورمیانه، نقش همان بز بلاگردان همیشگی را بازی میکنند.
کلاگز معتقد بود در مقیاس فرد، با همین شور، میتوان «بیخودی» (ego death) را تجربه کرد و به خلسههای عارفانه و جذبههای ناهشیارانه فروافتاد. چرا که این نیروها در عمل، توانا به فلج کردن self control و سازوکارهای آن در هر فرد انسانیاند. بیجهت نیست که اعضای چنین محافلی، معمولاً از کارکرد داروهای روانگردان برای تجربهی کامل شور دیونیسوسی، بهره میبرند. رقص و موزیک ریتمیک، ابزارهای موثر دیگرند.
واقعیت این است که هر جامعهای که دوام آورده بیشک سیاستی برای کنترل این شور دیونیسوسی داشته است؛ و اگر نیروهایی که یکپارچگی ایگو را در فرد، و نظم فراگیر سیاسی را در اجتماع نشانه گرفتهاند، به نحو بهینه مدیریت نشوند، خرابیهای جبران ناپذیر بجاخواهند گذاشت. عاملان چنین ویرانیهایی، آنگاه همچون مرد جوانی پس از ارگاسم، بیحس و حال افتاده، مدتی با لذت به حاصل عمل خود نگاه خواهند کرد تا ناچار شوند مابقی عمر تاوان بازسازی و جبران آن را بپردازند!
صدای آن تینیجر فلسطینی که با هیجان به خانوادهاش در غزه میگفت که چطور یهودیها را گرفته، به آنها تجاوز کرده و تنی چند را هم سر بریده است، از منظر روانشناختی و فلسفی، نوعاً با شور و هیجان «حامیان فلسطین» در آمریکای شمالی تفاوتی ندارد. صدای هر دو، صدای خدای ویرانی و «خودویرانگری»ست. این دیونیسوس، خدای باستانیست که سخن میگوید!
درج دیدگاه
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
Telegram
آرشیو و نظرات جامعه شناسی
🔻 رییس انجمن جامعهشناسی ایران: مردم ارزشهای حکومت را قبول ندارند و #گشت_ارشاد بیفایده است
رییس انجمن جامعهشناسی ایران روز شنبه ۱۵ فروردینماه با انتقاد از بیتوجهی مسئولان جمهوری اسلامی به تبعات اجتماعی تصمیمها و سیاستهایشان، هشدار داد که نتیجه افزایش فاصله جامعه از حکومت و پافشاری برای حفظ حجاب اجباری به تکرار هرچه بیشتر خیزشهای سراسری ختم میشود.
سعید معیدفر، در گفتوگو با وبسایت جماران گفت: «هر روز جامعه از سبک زندگی که حکومت میخواهد اعمال کند، فاصله بیشتری میگیرد. یعنی هر روز فاصله و شکافهای عمیقتری بین ارزشها و هنجارهای حاکمیت با مردم میبینیم. نتیجه چیست؟ سال ۱۴۰۱ بهطور جدی نتیجهاش را دیدیم، اما به نظر میرسد که یک نوع فراموشی در بخشهایی از حاکمیت وجود دارد. واقعا نمیدانم ما برای چه کسی صحبت میکنیم. مخاطب من هم حکومت نیست، چون اصلا کاری به ابعاد اجتماعی برنامهها و سیاستی که اجرا میکنند ندارند.»
درج دیدگاه
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
رییس انجمن جامعهشناسی ایران روز شنبه ۱۵ فروردینماه با انتقاد از بیتوجهی مسئولان جمهوری اسلامی به تبعات اجتماعی تصمیمها و سیاستهایشان، هشدار داد که نتیجه افزایش فاصله جامعه از حکومت و پافشاری برای حفظ حجاب اجباری به تکرار هرچه بیشتر خیزشهای سراسری ختم میشود.
سعید معیدفر، در گفتوگو با وبسایت جماران گفت: «هر روز جامعه از سبک زندگی که حکومت میخواهد اعمال کند، فاصله بیشتری میگیرد. یعنی هر روز فاصله و شکافهای عمیقتری بین ارزشها و هنجارهای حاکمیت با مردم میبینیم. نتیجه چیست؟ سال ۱۴۰۱ بهطور جدی نتیجهاش را دیدیم، اما به نظر میرسد که یک نوع فراموشی در بخشهایی از حاکمیت وجود دارد. واقعا نمیدانم ما برای چه کسی صحبت میکنیم. مخاطب من هم حکومت نیست، چون اصلا کاری به ابعاد اجتماعی برنامهها و سیاستی که اجرا میکنند ندارند.»
درج دیدگاه
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
📃در دانشگاههای آمریکا چه خبر است؟
دربارهی تجمعات حامیان فلسطین
✍️ شهریار خسروی
کسانی که در آمریکا به حملات اسرائیل به فلسطین اعتراض میکنند، اغلب از موضع «عدالت جهانی» به دفاع از موضع خودشان میپردازند. اما تمرکز زیاد بر این جنبهی اعتراضات باعث گمراهی ما در فهم این پدیده میشود.
دانشجویان آمریکایی بیشتر از هرچیز درگیر مسائل جامعهی خودشان هستند. اختلاف آنها با گروههای مذهبی حامی اسرائیل (یهودیها و مسیحیهای صهیونیست) فقط در مسئلهی فلسطین نیست. آنها دربارهی مالیات، محیط زیست، مهاجرت، نژادپرستی، سقط جنین، الجیبیتیکیو، حمل اسلحه، آزادی ماریجوانا و... هم با این گروهها درگیر هستند. در واقع اختلاف در این مسائل در جامعهی آمریکا به یک «بسته» تبدیل شده و بسیاری افراد یا در همهی این مسائل لیبرال هستند یا در همهی آنها محافظهکار.
توجه به این نکته نشان میدهد مخالفان اعتراضات هم به درستی ماهیت اعتراضات را درک نکردهاند. فلسطین جز بستهی مورد اختلاف جوانان شهرهای بزرگ با محافظهکاران است برای همین در کنار مسئلههایی مثل فمنیسم، مسائل سیاهان و دگرباشان مطرح میشود. مخالفانی که حضور فعالان الجیبیتیکیو در تجمعات حمایت از فلسطین را مسخره میکنند از این نکته غافل هستند.
اعتراضات در آمریکا تنها معطوف به یک پدیدهی بینالمللی نیست. کمااینکه اعتراضات به جنگ ویتنام هم «دربارهی ویتنام» نبود. دانشجویان آمریکایی برای مسلمانان ایغور، گرسنگان آفریقا، آوارگان اوکراین، زلزلهزدگان و طالبانزدگان افغانستان همدردی نمیکنند چون آن مسائل جز «بسته»ی مورد اختلاف آنها با محافظهکاران نیست. درواقع، همانطور که ایرانیها این روزها مسئلهی فلسطین را در نسبت با سیاست داخلی ایران میفهمند برای آمریکاییها هم فلسطین یک مسئلهی سیاست داخلی است. برای همین غیرآمریکاییها (و مشخصا ایرانیها) گاهی نمیتوانند درک درستی از ماهیت این اعتراضات داشته باشند.
درج دیدگاه
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
دربارهی تجمعات حامیان فلسطین
✍️ شهریار خسروی
کسانی که در آمریکا به حملات اسرائیل به فلسطین اعتراض میکنند، اغلب از موضع «عدالت جهانی» به دفاع از موضع خودشان میپردازند. اما تمرکز زیاد بر این جنبهی اعتراضات باعث گمراهی ما در فهم این پدیده میشود.
دانشجویان آمریکایی بیشتر از هرچیز درگیر مسائل جامعهی خودشان هستند. اختلاف آنها با گروههای مذهبی حامی اسرائیل (یهودیها و مسیحیهای صهیونیست) فقط در مسئلهی فلسطین نیست. آنها دربارهی مالیات، محیط زیست، مهاجرت، نژادپرستی، سقط جنین، الجیبیتیکیو، حمل اسلحه، آزادی ماریجوانا و... هم با این گروهها درگیر هستند. در واقع اختلاف در این مسائل در جامعهی آمریکا به یک «بسته» تبدیل شده و بسیاری افراد یا در همهی این مسائل لیبرال هستند یا در همهی آنها محافظهکار.
توجه به این نکته نشان میدهد مخالفان اعتراضات هم به درستی ماهیت اعتراضات را درک نکردهاند. فلسطین جز بستهی مورد اختلاف جوانان شهرهای بزرگ با محافظهکاران است برای همین در کنار مسئلههایی مثل فمنیسم، مسائل سیاهان و دگرباشان مطرح میشود. مخالفانی که حضور فعالان الجیبیتیکیو در تجمعات حمایت از فلسطین را مسخره میکنند از این نکته غافل هستند.
اعتراضات در آمریکا تنها معطوف به یک پدیدهی بینالمللی نیست. کمااینکه اعتراضات به جنگ ویتنام هم «دربارهی ویتنام» نبود. دانشجویان آمریکایی برای مسلمانان ایغور، گرسنگان آفریقا، آوارگان اوکراین، زلزلهزدگان و طالبانزدگان افغانستان همدردی نمیکنند چون آن مسائل جز «بسته»ی مورد اختلاف آنها با محافظهکاران نیست. درواقع، همانطور که ایرانیها این روزها مسئلهی فلسطین را در نسبت با سیاست داخلی ایران میفهمند برای آمریکاییها هم فلسطین یک مسئلهی سیاست داخلی است. برای همین غیرآمریکاییها (و مشخصا ایرانیها) گاهی نمیتوانند درک درستی از ماهیت این اعتراضات داشته باشند.
درج دیدگاه
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY