بازيابی ايرانشهريگ
#نجات_دهنده در گور خفته بود، لیک زنده بود، و بیرون نیز آمد روزی #فروغ_فرخزاد، که بی شک گاهسرای خوبی بود، زیر هنایش ... @iranshahrig
#نجات_دهنده در گور خفته بود، لیک زنده بود، و بیرون نیز آمد
روزی #فروغ_فرخزاد، که بی شک گاهسرای خوبی بود، زیر هنایش یاوه های روشنفکران و #جرجی_عبدالله های همناف اش، - به ویژه فراماسون انگلوفونی به نام #ابراهیم_گلستان که تنها بهانی که ماهروز از او یاد خواهد کرد این خواهد بود که آیندگان بدانند فروغ فرخزاد اگر چه خوب می سرود، لیک همزمان از این کار گران نیز برامده بود تا پسند بد را در گزینش مردهای زندگی اش به یک بُنِشت و مادیان زخمش ناپذیر برکشد-، آن سان از میهن و خاک خود بیزار شده بود که ایران از هر روزن چهار نعل تازان به سوی پیشرفت و بهتر شدن را کشوری از فراز تا فرود اش فرورفته در سرما و فسردگی و ناجنبائی می دید. دبیربانوی نازکدل بر پایه ی چیون گوژدیداری ای بود که راستی را نیز کج و گوژ کرد و نوشت: "#ایمان_بیاوریم_به_آغاز_فصل_سرد." در همین چکامه است که فرازمی سراید: "زمان گذشت و ساعت چهار بار نواخت/ساعت چهار بار نواخت/امروز روز اول دی ماه است/من راز فصلها را میدانم/و حرف لحظهها را میفهمم/نجات دهنده در گور خفته است/و خاک، خاک پذیرنده/اشارتیست به آرامش"؛ آری، زمان گذشت و ساعت نه چهار بار، که چهل سال نواخت تا در بازه ای از دی تا اردیبهشت بر همگان استوار شود که آن زن به وارونه ی داو اش حرف لحظه ها را نه فهمیده بود و بُختار، یا نجات دهنده، اگرچه به راستی در گور خفته است، لیک آن که در گور خفته است نمرده است. او نه تنها نمرده است، که زنده ترین زندگان است. #اسپندارمذ، ایزد زمین، دُخت و همسر اورمزد، با آشکار کردن راز گران خود، با برون دادن #خشنود_شاه_بزرگ، #پهلوی_فرتوم، به جهان نشان داد که نه آن مومیائیِ اَجُنبا که در گور خفته است، که آن همه بیرون از گور ایستادگان اند که جُنبا-مردگان راستین زمان اند. امروز، مرده ی خشنود شاه، بیدارترین زندگان است و این، چیزی جز زایش یک فسانه از دل جهان فسون زدائی شده نیست. #روشنفکری، بخوانید #نوروائی، یا #مدرنیته، به همراه انقلاب اش، طلسمی بود که سه بار در هم شکست، درست است، به دست یک مومیائی، به دست یک مومیائی که زنده در گور خفته بود.
#خردکام_کیخسرو_آرش_گرگین
#خردکام_کیخسرو_آرش_گرگین_پهلوی
@iranshahrig
روزی #فروغ_فرخزاد، که بی شک گاهسرای خوبی بود، زیر هنایش یاوه های روشنفکران و #جرجی_عبدالله های همناف اش، - به ویژه فراماسون انگلوفونی به نام #ابراهیم_گلستان که تنها بهانی که ماهروز از او یاد خواهد کرد این خواهد بود که آیندگان بدانند فروغ فرخزاد اگر چه خوب می سرود، لیک همزمان از این کار گران نیز برامده بود تا پسند بد را در گزینش مردهای زندگی اش به یک بُنِشت و مادیان زخمش ناپذیر برکشد-، آن سان از میهن و خاک خود بیزار شده بود که ایران از هر روزن چهار نعل تازان به سوی پیشرفت و بهتر شدن را کشوری از فراز تا فرود اش فرورفته در سرما و فسردگی و ناجنبائی می دید. دبیربانوی نازکدل بر پایه ی چیون گوژدیداری ای بود که راستی را نیز کج و گوژ کرد و نوشت: "#ایمان_بیاوریم_به_آغاز_فصل_سرد." در همین چکامه است که فرازمی سراید: "زمان گذشت و ساعت چهار بار نواخت/ساعت چهار بار نواخت/امروز روز اول دی ماه است/من راز فصلها را میدانم/و حرف لحظهها را میفهمم/نجات دهنده در گور خفته است/و خاک، خاک پذیرنده/اشارتیست به آرامش"؛ آری، زمان گذشت و ساعت نه چهار بار، که چهل سال نواخت تا در بازه ای از دی تا اردیبهشت بر همگان استوار شود که آن زن به وارونه ی داو اش حرف لحظه ها را نه فهمیده بود و بُختار، یا نجات دهنده، اگرچه به راستی در گور خفته است، لیک آن که در گور خفته است نمرده است. او نه تنها نمرده است، که زنده ترین زندگان است. #اسپندارمذ، ایزد زمین، دُخت و همسر اورمزد، با آشکار کردن راز گران خود، با برون دادن #خشنود_شاه_بزرگ، #پهلوی_فرتوم، به جهان نشان داد که نه آن مومیائیِ اَجُنبا که در گور خفته است، که آن همه بیرون از گور ایستادگان اند که جُنبا-مردگان راستین زمان اند. امروز، مرده ی خشنود شاه، بیدارترین زندگان است و این، چیزی جز زایش یک فسانه از دل جهان فسون زدائی شده نیست. #روشنفکری، بخوانید #نوروائی، یا #مدرنیته، به همراه انقلاب اش، طلسمی بود که سه بار در هم شکست، درست است، به دست یک مومیائی، به دست یک مومیائی که زنده در گور خفته بود.
#خردکام_کیخسرو_آرش_گرگین
#خردکام_کیخسرو_آرش_گرگین_پهلوی
@iranshahrig