حـرفِ پـوچ
یک وقتهایی آدم، یک نفرهایی را فقط دوستدارد امید به بودن و وصالش ندارد به هزار و یک دلیل من در پیچوخم دلیل هفتصدُسیُچهارم ماندهام شاید از بودن شما ناامید شوم اما از دوست داشتنتان خسته نمیشوم...!! #فائزه_شبانی
دلم تنگ است قصه از این غمانگیزتر مگر داریم؟
چقدر دوست دارم جهان همه لال شوند و فقط صدای خندههای شما به گوش برسد،
کاش تا ابد بخندید...
مرا از خواستن شما ناامید میکنند
میگویند فراموش کنم، میگویم باشد
اما دوباره در دلم جوانه میزنید
دوباره بیچاره میشوم
چطور فراموش کنم؟
هرچیزی نشان از شما دارد مثلا گیلاسهای قرمز تابستانه بشقابی از محبت است که تعارفم میکنید
یا یک فنجان چای داغ که اگر نخورم نمیخورید
یک وقتهایی آدم، یک نفرهایی را فقط دوستدارد
امید به بودن و وصالش ندارد
به هزار و یک دلیل
من در پیچوخم دلیل هفتصدُسیُچهارم ماندهام
شاید از بودن شما ناامید شوم
اما از دوست داشتنتان خسته نمیشوم...!!
#فائزه_شبانی
#تاسیان
@harfpoch
چقدر دوست دارم جهان همه لال شوند و فقط صدای خندههای شما به گوش برسد،
کاش تا ابد بخندید...
مرا از خواستن شما ناامید میکنند
میگویند فراموش کنم، میگویم باشد
اما دوباره در دلم جوانه میزنید
دوباره بیچاره میشوم
چطور فراموش کنم؟
هرچیزی نشان از شما دارد مثلا گیلاسهای قرمز تابستانه بشقابی از محبت است که تعارفم میکنید
یا یک فنجان چای داغ که اگر نخورم نمیخورید
یک وقتهایی آدم، یک نفرهایی را فقط دوستدارد
امید به بودن و وصالش ندارد
به هزار و یک دلیل
من در پیچوخم دلیل هفتصدُسیُچهارم ماندهام
شاید از بودن شما ناامید شوم
اما از دوست داشتنتان خسته نمیشوم...!!
#فائزه_شبانی
#تاسیان
@harfpoch
دلتنگی ندیدن شما خودش
مصیبت کمی نیست
آن وقت پاییز هم از راه رسید!
آن روزها مهر و آبان و آذر را
با شما تصور میکردم
فکر میکردم پاییز برسد حتما
کنار شما خیابانها را قدم میزنم
دلم از دلگیری غروبها خالی میشد حالا که شما را ندارم غروبهای نارنجی قرار است
در دلم پهن شوند
کاش برگها شاخهها را محکم بچسبند و نیفتند،
نفسم از فکر کردن به پاییز
به شبهای بلندش،
بارانهایش،
سوز سرد عصرهایش،
و نبودن دستهای شما
میگیرد...
حتی فرصت نشد ببینم
در پاییز چه میپوشید
هرچه بپوشید به شما میآید
اما حیف که قرار است چشمانم در آرزوی دیدن شما بمانند...!!
#فائزه_شبانی
#تاسیان
@harfpoch
مصیبت کمی نیست
آن وقت پاییز هم از راه رسید!
آن روزها مهر و آبان و آذر را
با شما تصور میکردم
فکر میکردم پاییز برسد حتما
کنار شما خیابانها را قدم میزنم
دلم از دلگیری غروبها خالی میشد حالا که شما را ندارم غروبهای نارنجی قرار است
در دلم پهن شوند
کاش برگها شاخهها را محکم بچسبند و نیفتند،
نفسم از فکر کردن به پاییز
به شبهای بلندش،
بارانهایش،
سوز سرد عصرهایش،
و نبودن دستهای شما
میگیرد...
حتی فرصت نشد ببینم
در پاییز چه میپوشید
هرچه بپوشید به شما میآید
اما حیف که قرار است چشمانم در آرزوی دیدن شما بمانند...!!
#فائزه_شبانی
#تاسیان
@harfpoch
شما را در دلم دوست دارم
برای خودم، برای لحظاتی
که زندگی سخت میگیرد
برای آن وقتهایی که بی حوصلگی
میپیچد دور تنم و دلم میخواهد از عالم و آدم دور باشم
دوست داشتن شما پناه آخر است
هی به آن فکر میکنم
هی لبخند میزنم فکر میکنم یک روز تمام عاشقانهها را
تقدیمتان کنم
بعد از مسیری که دیدار شما را
تا ابد در دلم میگذارد بروم
دور شوم
سایه شوم
آخر نمیشود شما را دید و تاب آورد،
نه اینکه فکر کنم دوستم ندارید
که میدانم ذرهای محبت در آن نگاههای یواشکی
لبخندهای زیرلبی
و حتی سکوتهایتان بود
اما برای بودن و ماندن کافی نیست
میدانم گاهی فکر میکنید اگر دوباره
مرا ببینید چه خوب است
که تنها از حال من با خبر شوید
اما بازهم برای من کافی نیست
شما را در دلم دوست دارم که
تمامتان را مطلقا برای خودم نخواهم،
توقع نداشته باشم اندازهی من دلداده باشید
تا مبادا اذیت شوید...
اینطور دلم از شما نمیگیرد
دلم فقط از نبودنتان میگیرد
آن هم بخاطر دلتنگی زیاد است...
#فائزه_شبانی
#تاسیان
@harfpoch
برای خودم، برای لحظاتی
که زندگی سخت میگیرد
برای آن وقتهایی که بی حوصلگی
میپیچد دور تنم و دلم میخواهد از عالم و آدم دور باشم
دوست داشتن شما پناه آخر است
هی به آن فکر میکنم
هی لبخند میزنم فکر میکنم یک روز تمام عاشقانهها را
تقدیمتان کنم
بعد از مسیری که دیدار شما را
تا ابد در دلم میگذارد بروم
دور شوم
سایه شوم
آخر نمیشود شما را دید و تاب آورد،
نه اینکه فکر کنم دوستم ندارید
که میدانم ذرهای محبت در آن نگاههای یواشکی
لبخندهای زیرلبی
و حتی سکوتهایتان بود
اما برای بودن و ماندن کافی نیست
میدانم گاهی فکر میکنید اگر دوباره
مرا ببینید چه خوب است
که تنها از حال من با خبر شوید
اما بازهم برای من کافی نیست
شما را در دلم دوست دارم که
تمامتان را مطلقا برای خودم نخواهم،
توقع نداشته باشم اندازهی من دلداده باشید
تا مبادا اذیت شوید...
اینطور دلم از شما نمیگیرد
دلم فقط از نبودنتان میگیرد
آن هم بخاطر دلتنگی زیاد است...
#فائزه_شبانی
#تاسیان
@harfpoch
شما را همه میشناسند
اگر قرار به فراموش کردنتان باشد
باید سراغ همه بروم
اول شما را از یاد آنها ببرم
متوجهاید چه میگویم؟
اینکه مثلا امروز زیر اولین
باران پاییزی تظاهر کرده بودم به
فراموشی اما بیهوا اسم
شما را آوردند
من خود پاییز شدم که بیوقفه بارید...
مردم که نمیدانند چرا نباید از شما حرف بزنند، چرا نباید عکسهایتان
را نشانم بدهند، چرا نباید از خاطرههایتان بگویند...
راستی چرا نباید...؟
دوستداشتنهای بیحاصل
باید در دل بماند، شبیه یک زخم کهنهی
قدیمی
تمام حواست جمع شود مبادا سر باز کند...
باید به همه بگویم شما را فراموش کنند
فقط در دل من بمانید
پینه بخورید، کهنه شوید تا فقط از این احساس ردش بماند...!!
#فائزه_شبانی
#تاسیان
@harfpoch
اگر قرار به فراموش کردنتان باشد
باید سراغ همه بروم
اول شما را از یاد آنها ببرم
متوجهاید چه میگویم؟
اینکه مثلا امروز زیر اولین
باران پاییزی تظاهر کرده بودم به
فراموشی اما بیهوا اسم
شما را آوردند
من خود پاییز شدم که بیوقفه بارید...
مردم که نمیدانند چرا نباید از شما حرف بزنند، چرا نباید عکسهایتان
را نشانم بدهند، چرا نباید از خاطرههایتان بگویند...
راستی چرا نباید...؟
دوستداشتنهای بیحاصل
باید در دل بماند، شبیه یک زخم کهنهی
قدیمی
تمام حواست جمع شود مبادا سر باز کند...
باید به همه بگویم شما را فراموش کنند
فقط در دل من بمانید
پینه بخورید، کهنه شوید تا فقط از این احساس ردش بماند...!!
#فائزه_شبانی
#تاسیان
@harfpoch
حـرفِ پـوچ
Ebi – Hesse Tanhaee
چقد این آهنگ تموم حس بداهه نویسیهای آخر شبه که با #تاسیان میذارمشون اینجا
چقدر جناب ابی با عشق میخونه:)
چقدر جناب ابی با عشق میخونه:)
نقش خیال شما یکدم از خاطر ما نمیرود، این را باید قبل از به امروز رسیدنم به شما میگفتم
همان روزهای گرم تابستان که خودم را کنار شما جا میگذاشتم باید میگفتم و در جواب خندهی شما میپرسیدم باور نمیکنید؟
آیا تا بهحال پیش آمده نفس کشیدن فراموشتان بشود یا از آن خسته شوید؟
فکر کردن به شما برای من همانند نفس کشیدن است مداوم و ضروری
چه در لحظاتی که کنار شما سپری شدند چه این روزهای تلخ بدون شما...
در یکی از همان روزها باید قبل طی کردن پیچ کوچه دستتان را میگرفتم و میگفتم دلدادگی میدانید چیست؟
انگشتانتان را با تمام وجود لمس میکردم تا قفسی تنگ شوند برای دستان کوچکم و شرح میدادم حال من دلداده چه حالیست...
در تمام آن روزها که حضورتان باعث دلگرمی بود به امروز فکر نمیکردم به تنهاییهای بعد از شما وگرنه سکوت را جایز نمیشماردم
تمام نشخوارهای ذهنیام را با شما درمیام میگذاشتم
حالا در شروع این فصل زرد من دلم تیرماه با آن آفتاب سوزانش را میخواهد که با فاصله چند نفس کنار شما مچاله شوم و دیگر سکوت نکنم...!!
#فائزه_شبانی
#تاسیان
@harfpoch
همان روزهای گرم تابستان که خودم را کنار شما جا میگذاشتم باید میگفتم و در جواب خندهی شما میپرسیدم باور نمیکنید؟
آیا تا بهحال پیش آمده نفس کشیدن فراموشتان بشود یا از آن خسته شوید؟
فکر کردن به شما برای من همانند نفس کشیدن است مداوم و ضروری
چه در لحظاتی که کنار شما سپری شدند چه این روزهای تلخ بدون شما...
در یکی از همان روزها باید قبل طی کردن پیچ کوچه دستتان را میگرفتم و میگفتم دلدادگی میدانید چیست؟
انگشتانتان را با تمام وجود لمس میکردم تا قفسی تنگ شوند برای دستان کوچکم و شرح میدادم حال من دلداده چه حالیست...
در تمام آن روزها که حضورتان باعث دلگرمی بود به امروز فکر نمیکردم به تنهاییهای بعد از شما وگرنه سکوت را جایز نمیشماردم
تمام نشخوارهای ذهنیام را با شما درمیام میگذاشتم
حالا در شروع این فصل زرد من دلم تیرماه با آن آفتاب سوزانش را میخواهد که با فاصله چند نفس کنار شما مچاله شوم و دیگر سکوت نکنم...!!
#فائزه_شبانی
#تاسیان
@harfpoch
در تمام این روزها که چیزی برای
شما ننوشتهام
فکر نکنید از یاد شما غافل بودهام...
گفته بودم نقش خیال شما از دل من
نمیرود،
نرفت
ماندگار شد
عمیقتر شد و حالا چنان ریشه دوانده در من که گویی از همان ابتدا شما بودهای و من هیچ...
از شما نگفتم
تا خودم را محک بزنم
اما نخواستن شما کار من نیست
فراموش کردنتان کار من نیست
این چیزهای سخت را از من نخواهید، همانجایی که با درد و مشقت شما را
به پایان میرساندم
دوباره شروع میشدید
فهمیدم خانهی این دل از
پایبند ویران است
چشم به روی حقیقت بسته و خودش
را به خیالی که از شما جا مانده
گره زده است
به دوست داشتن شما مشغولم
بیشتر از هر زمان و هرکس دیگری
هرچه این دنیا را بگردید کسی پیدا نمیشود
که با یاد شما چشم ببند و بیدار شود
حیف است این دوست داشتن
تنها در دل من بماند...!!
#فائزه_شبانی
#تاسیان
@harfpoch
شما ننوشتهام
فکر نکنید از یاد شما غافل بودهام...
گفته بودم نقش خیال شما از دل من
نمیرود،
نرفت
ماندگار شد
عمیقتر شد و حالا چنان ریشه دوانده در من که گویی از همان ابتدا شما بودهای و من هیچ...
از شما نگفتم
تا خودم را محک بزنم
اما نخواستن شما کار من نیست
فراموش کردنتان کار من نیست
این چیزهای سخت را از من نخواهید، همانجایی که با درد و مشقت شما را
به پایان میرساندم
دوباره شروع میشدید
فهمیدم خانهی این دل از
پایبند ویران است
چشم به روی حقیقت بسته و خودش
را به خیالی که از شما جا مانده
گره زده است
به دوست داشتن شما مشغولم
بیشتر از هر زمان و هرکس دیگری
هرچه این دنیا را بگردید کسی پیدا نمیشود
که با یاد شما چشم ببند و بیدار شود
حیف است این دوست داشتن
تنها در دل من بماند...!!
#فائزه_شبانی
#تاسیان
@harfpoch
شما که نمیدانید چه شب و روزهایی را کنار گذاشتم برای فراموش کردنتان، برای اینکه دیگر صاحب خوابهای
من نباشید، در خیال من راه نروید،
چقدر خودم را ملامت کردم در خیابانها در عطر عابرها به دنبال شما نگردم
چقدر دلم را ساکت کردم که آرزویش شده بود
یکبار دیگر شما را ببیند...
حالا دیدم
تمام زحماتم به باد رفت
من ماندم و لبخندتان
من ماندم و نگاهتان
من ماندم و چشمهایتان
من ماندم و خیال محال همیشه بودنتان...
شما که نمیدانید
چه سخت است
که باز یک شب و روزهایی را کنار بگذارم
برای فراموش کردنتان
وقتی دوباره لبخندتان مرا هوایی کرده است...!!
#فائزه_شبانی
#تاسیان
@harfpoch
من نباشید، در خیال من راه نروید،
چقدر خودم را ملامت کردم در خیابانها در عطر عابرها به دنبال شما نگردم
چقدر دلم را ساکت کردم که آرزویش شده بود
یکبار دیگر شما را ببیند...
حالا دیدم
تمام زحماتم به باد رفت
من ماندم و لبخندتان
من ماندم و نگاهتان
من ماندم و چشمهایتان
من ماندم و خیال محال همیشه بودنتان...
شما که نمیدانید
چه سخت است
که باز یک شب و روزهایی را کنار بگذارم
برای فراموش کردنتان
وقتی دوباره لبخندتان مرا هوایی کرده است...!!
#فائزه_شبانی
#تاسیان
@harfpoch
غمت را دوست دارم جانم،
دلتنگیات را که وقت و بی وقت
سراغم را میگیرد
قول داده بودم که آرام و بی سروصدا
دوستتان داشته باشم
در یک گوشهی قلبم
اما مگر میشود در دل کسی بود
و در ذهنش نه؟
شما خود من هستید
فرار بیهوده است،
قلب من آسمان تاریکی شده که ماهش
را گم کرده
هراسان از اینکه در آسمان دیگری
رخ بتاباند...
افسانهای هست که میگوید وقتی
دیگر خواب کسی را نمیبینی یعنی در خاطرش نیستی
دل خوش کرده بودم به خوابی
به نوازشهای خیالی
حالا حتی قدر یک آشنای غریب در خاطرتان نیستم،
امان از شبهایی که سحر ندارند...!!
#فائزه_شبانی
#تاسیان
@harfpoch
دلتنگیات را که وقت و بی وقت
سراغم را میگیرد
قول داده بودم که آرام و بی سروصدا
دوستتان داشته باشم
در یک گوشهی قلبم
اما مگر میشود در دل کسی بود
و در ذهنش نه؟
شما خود من هستید
فرار بیهوده است،
قلب من آسمان تاریکی شده که ماهش
را گم کرده
هراسان از اینکه در آسمان دیگری
رخ بتاباند...
افسانهای هست که میگوید وقتی
دیگر خواب کسی را نمیبینی یعنی در خاطرش نیستی
دل خوش کرده بودم به خوابی
به نوازشهای خیالی
حالا حتی قدر یک آشنای غریب در خاطرتان نیستم،
امان از شبهایی که سحر ندارند...!!
#فائزه_شبانی
#تاسیان
@harfpoch
اگر قرار نبود در این دنیا
در این نفس کشیدنها حداقل برای یک دم
ان نفس را کنار شما باشم
پس چرا به هر طرف رفتم سرراهم بودید؟
چرا در خیالم نشستید و هرچه ندیدمتان
از خاطرم نرفتید و ماندگارتر شدید؟
چه دلتنگ و درماندهام
که به عبور سایه وار از کنارتان رضایت دادهام
اما بگویید شما را در کجا جستجو کنم؟
در کدام فصل و باران سراغتان را بگیرم؟
به پنجرهی کدام خانه خیره شوم که شما در آن نشسته باشید؟
کجای این تقدیر بودنتان را نوشتهاند که
بی وقفه خودم را برسانم...
اگر قرار نبود شبی در آغوش شما آرام بگیرم
از چه رو این قدر بیتاب و دلتنگم...؟!!
#فائزه_شبانی
#تاسیان
@harfpoch
در این نفس کشیدنها حداقل برای یک دم
ان نفس را کنار شما باشم
پس چرا به هر طرف رفتم سرراهم بودید؟
چرا در خیالم نشستید و هرچه ندیدمتان
از خاطرم نرفتید و ماندگارتر شدید؟
چه دلتنگ و درماندهام
که به عبور سایه وار از کنارتان رضایت دادهام
اما بگویید شما را در کجا جستجو کنم؟
در کدام فصل و باران سراغتان را بگیرم؟
به پنجرهی کدام خانه خیره شوم که شما در آن نشسته باشید؟
کجای این تقدیر بودنتان را نوشتهاند که
بی وقفه خودم را برسانم...
اگر قرار نبود شبی در آغوش شما آرام بگیرم
از چه رو این قدر بیتاب و دلتنگم...؟!!
#فائزه_شبانی
#تاسیان
@harfpoch
Forwarded from حـرفِ پـوچ (Faezeh Shabani)
شما که نمیدانید چه شب و روزهایی را کنار گذاشتم برای فراموش کردنتان، برای اینکه دیگر صاحب خوابهای
من نباشید، در خیال من راه نروید،
چقدر خودم را ملامت کردم در خیابانها در عطر عابرها به دنبال شما نگردم
چقدر دلم را ساکت کردم که آرزویش شده بود
یکبار دیگر شما را ببیند...
حالا دیدم
تمام زحماتم به باد رفت
من ماندم و لبخندتان
من ماندم و نگاهتان
من ماندم و چشمهایتان
من ماندم و خیال محال همیشه بودنتان...
شما که نمیدانید
چه سخت است
که باز یک شب و روزهایی را کنار بگذارم
برای فراموش کردنتان
وقتی دوباره لبخندتان مرا هوایی کرده است...!!
#فائزه_شبانی
#تاسیان
@harfpoch
من نباشید، در خیال من راه نروید،
چقدر خودم را ملامت کردم در خیابانها در عطر عابرها به دنبال شما نگردم
چقدر دلم را ساکت کردم که آرزویش شده بود
یکبار دیگر شما را ببیند...
حالا دیدم
تمام زحماتم به باد رفت
من ماندم و لبخندتان
من ماندم و نگاهتان
من ماندم و چشمهایتان
من ماندم و خیال محال همیشه بودنتان...
شما که نمیدانید
چه سخت است
که باز یک شب و روزهایی را کنار بگذارم
برای فراموش کردنتان
وقتی دوباره لبخندتان مرا هوایی کرده است...!!
#فائزه_شبانی
#تاسیان
@harfpoch
شما که نمیدانید چه شب و روزهایی را کنار گذاشتم برای فراموش کردنتان، برای اینکه دیگر صاحب خوابهای
من نباشید، در خیال من راه نروید،
چقدر خودم را ملامت کردم در خیابانها در عطر عابرها به دنبال شما نگردم
چقدر دلم را ساکت کردم که آرزویش شده بود
یکبار دیگر شما را ببیند...
حالا دیدم
تمام زحماتم به باد رفت
من ماندم و لبخندتان
من ماندم و نگاهتان
من ماندم و چشمهایتان
من ماندم و خیال محال همیشه بودنتان...
شما که نمیدانید
چه سخت است
که باز یک شب و روزهایی را کنار بگذارم
برای فراموش کردنتان
وقتی دوباره لبخندتان مرا هوایی کرده است...!!
#فائزه_شبانی
#تاسیان
@harfpoch
من نباشید، در خیال من راه نروید،
چقدر خودم را ملامت کردم در خیابانها در عطر عابرها به دنبال شما نگردم
چقدر دلم را ساکت کردم که آرزویش شده بود
یکبار دیگر شما را ببیند...
حالا دیدم
تمام زحماتم به باد رفت
من ماندم و لبخندتان
من ماندم و نگاهتان
من ماندم و چشمهایتان
من ماندم و خیال محال همیشه بودنتان...
شما که نمیدانید
چه سخت است
که باز یک شب و روزهایی را کنار بگذارم
برای فراموش کردنتان
وقتی دوباره لبخندتان مرا هوایی کرده است...!!
#فائزه_شبانی
#تاسیان
@harfpoch
ششصد و سی و سه روز
از اولین روزی که دیدمتان گذشتهاست
و سیصد و هفتاد و دور روز است که دیگر ندیدمتان...
شما بودید دلتنگ نمیشدید؟
شماهم بودید در همهی این روزها که شمردهام
در تک تک ثانیههایی که به یاد شما گذراندهام
در شبهایی که چشمان من جور آسمان را میکشیدند
در همهی این ماهها و روزها
ولی...
ولی یک لحظه یادم نکردید
یک لحظه به اندازهی همان خاطرات کوچک
همان لبخندها همان سلامهای ساده
به یاد من نیفتادید
اما من تمام لحظات را با همان خاطرههایی
که یادتان نیست زندگی کردم
که همان نگاهها و عطرها، همان صدا زدنها و
هم مسیر شدنها شد دلیل زندگیام...
دلتنگی همین است گلهای نیست
من این طرف نفسم بالا نمیآید و خودم را
با وعدهی دیدن شما آرام میکنم
که در خیابان به آدمها و ماشینها نگاه میکنم
به خانهها که ببینم در کدامشان نشانی از شماست
آن وقت شما اگر مرا ببينيد هم نمیشناسید
با خودم میگویم مگر این شهر چقدر بزرگ است؟
چقدر آدم دارد؟
چرا حتی از خیابانی که گذشتهاید عبور نمیکنم؟!
دیگر توان گشتنم نیست
توان دوره افتادن و افتادن به جان این شهر
خسته و دلتنگم
آنقدر که در را میبندم
پردهها را میکشم و تلفن را خاموش میکنم... وعده دیدار ما باشد در خوابهای من
یا در روز و روزگاری که دلتنگی شما
را بیتاب کند
و به یادتان بیایم
آنوقت شما هم در این شهر به دنبال من بگردید
اما نشانی مرا از هرکسی بپرسید
شما را به دلِتنگ من آدرس میدهند...!!
#فائزه_شبانی
#تاسیان
@harfpoch
از اولین روزی که دیدمتان گذشتهاست
و سیصد و هفتاد و دور روز است که دیگر ندیدمتان...
شما بودید دلتنگ نمیشدید؟
شماهم بودید در همهی این روزها که شمردهام
در تک تک ثانیههایی که به یاد شما گذراندهام
در شبهایی که چشمان من جور آسمان را میکشیدند
در همهی این ماهها و روزها
ولی...
ولی یک لحظه یادم نکردید
یک لحظه به اندازهی همان خاطرات کوچک
همان لبخندها همان سلامهای ساده
به یاد من نیفتادید
اما من تمام لحظات را با همان خاطرههایی
که یادتان نیست زندگی کردم
که همان نگاهها و عطرها، همان صدا زدنها و
هم مسیر شدنها شد دلیل زندگیام...
دلتنگی همین است گلهای نیست
من این طرف نفسم بالا نمیآید و خودم را
با وعدهی دیدن شما آرام میکنم
که در خیابان به آدمها و ماشینها نگاه میکنم
به خانهها که ببینم در کدامشان نشانی از شماست
آن وقت شما اگر مرا ببينيد هم نمیشناسید
با خودم میگویم مگر این شهر چقدر بزرگ است؟
چقدر آدم دارد؟
چرا حتی از خیابانی که گذشتهاید عبور نمیکنم؟!
دیگر توان گشتنم نیست
توان دوره افتادن و افتادن به جان این شهر
خسته و دلتنگم
آنقدر که در را میبندم
پردهها را میکشم و تلفن را خاموش میکنم... وعده دیدار ما باشد در خوابهای من
یا در روز و روزگاری که دلتنگی شما
را بیتاب کند
و به یادتان بیایم
آنوقت شما هم در این شهر به دنبال من بگردید
اما نشانی مرا از هرکسی بپرسید
شما را به دلِتنگ من آدرس میدهند...!!
#فائزه_شبانی
#تاسیان
@harfpoch
ما باهم پشت این پنجره نشستهایم
قبل ترها، که هنوز به این خانه نیامده بودم
که شما را نمیشناختم
نشسته بودیم به تماشای پرواز پرندهها
حالا هر کبوتری که پر میزند
در دل من هزار لانه ویران میشود
هزار هزار غم از شانههایم بالا میآید و دست
به گردنم میکشند آن وقتها به نبودنتان که فکر میکردم
گمان میکردم مرگ یعنی همین
در انتظار باشی و بیخبر
حالا میفهمم مرگ قبل از دیدن شما بود
این دلتنگیها برای شما، چشم کشیدن برای
دیدن شما خودش زندگی است
من قبل از شما زندگی نمیدانستم... ولی تا دلتان بخواهد تیره و تارم
جز از شما نوشتن کاری ندارم
هرکس را نگاه میکنم در دلش شوقی دارد
من حتی دیگر شوق دوباره دیدنتان را هم ندارم!
میدانید، شبیه آن یاکریمی شدهام که
کوتاه ترین شاخه را انتخاب میکرد و دور از همه
به آسمان نگاه میکرد
دور از همه به نبودنتان نگاه میکنم... چشم برداشتهام از راهی که رفتهاید
و باور کردهام بعضی راهها یکطرفهاند
مثل راهی که شما را برد...
اگر به حالتان فرقی میکند باید بگویم
با خودم قرار گذاشتهام فقط دلتنگتان باشم،
دیگر به شما فکر نکنم و اجازه دهم آن گوشه از قلبم
را که لمس کردهاید سنگین بماند
آدم از هرحادثهای یادگاری دارد
من از دیدار شما غمتان را...!!
#فائزه_شبانی
#تاسیان
@harfpoch
قبل ترها، که هنوز به این خانه نیامده بودم
که شما را نمیشناختم
نشسته بودیم به تماشای پرواز پرندهها
حالا هر کبوتری که پر میزند
در دل من هزار لانه ویران میشود
هزار هزار غم از شانههایم بالا میآید و دست
به گردنم میکشند آن وقتها به نبودنتان که فکر میکردم
گمان میکردم مرگ یعنی همین
در انتظار باشی و بیخبر
حالا میفهمم مرگ قبل از دیدن شما بود
این دلتنگیها برای شما، چشم کشیدن برای
دیدن شما خودش زندگی است
من قبل از شما زندگی نمیدانستم... ولی تا دلتان بخواهد تیره و تارم
جز از شما نوشتن کاری ندارم
هرکس را نگاه میکنم در دلش شوقی دارد
من حتی دیگر شوق دوباره دیدنتان را هم ندارم!
میدانید، شبیه آن یاکریمی شدهام که
کوتاه ترین شاخه را انتخاب میکرد و دور از همه
به آسمان نگاه میکرد
دور از همه به نبودنتان نگاه میکنم... چشم برداشتهام از راهی که رفتهاید
و باور کردهام بعضی راهها یکطرفهاند
مثل راهی که شما را برد...
اگر به حالتان فرقی میکند باید بگویم
با خودم قرار گذاشتهام فقط دلتنگتان باشم،
دیگر به شما فکر نکنم و اجازه دهم آن گوشه از قلبم
را که لمس کردهاید سنگین بماند
آدم از هرحادثهای یادگاری دارد
من از دیدار شما غمتان را...!!
#فائزه_شبانی
#تاسیان
@harfpoch
Forwarded from حـرفِ پـوچ (Faezeh Shabani)
شما را در دلم دوست دارم
برای خودم، برای لحظاتی
که زندگی سخت میگیرد
برای آن وقتهایی که بی حوصلگی
میپیچد دور تنم و دلم میخواهد از عالم و آدم دور باشم
دوست داشتن شما پناه آخر است
هی به آن فکر میکنم
هی لبخند میزنم فکر میکنم یک روز تمام عاشقانهها را
تقدیمتان کنم
بعد از مسیری که دیدار شما را
تا ابد در دلم میگذارد بروم
دور شوم
سایه شوم
آخر نمیشود شما را دید و تاب آورد،
نه اینکه فکر کنم دوستم ندارید
که میدانم ذرهای محبت در آن نگاههای یواشکی
لبخندهای زیرلبی
و حتی سکوتهایتان بود
اما برای بودن و ماندن کافی نیست
میدانم گاهی فکر میکنید اگر دوباره
مرا ببینید چه خوب است
که تنها از حال من با خبر شوید
اما بازهم برای من کافی نیست
شما را در دلم دوست دارم که
تمامتان را مطلقا برای خودم نخواهم،
توقع نداشته باشم اندازهی من دلداده باشید
تا مبادا اذیت شوید...
اینطور دلم از شما نمیگیرد
دلم فقط از نبودنتان میگیرد
آن هم بخاطر دلتنگی زیاد است...
#فائزه_شبانی
#تاسیان
@harfpoch
برای خودم، برای لحظاتی
که زندگی سخت میگیرد
برای آن وقتهایی که بی حوصلگی
میپیچد دور تنم و دلم میخواهد از عالم و آدم دور باشم
دوست داشتن شما پناه آخر است
هی به آن فکر میکنم
هی لبخند میزنم فکر میکنم یک روز تمام عاشقانهها را
تقدیمتان کنم
بعد از مسیری که دیدار شما را
تا ابد در دلم میگذارد بروم
دور شوم
سایه شوم
آخر نمیشود شما را دید و تاب آورد،
نه اینکه فکر کنم دوستم ندارید
که میدانم ذرهای محبت در آن نگاههای یواشکی
لبخندهای زیرلبی
و حتی سکوتهایتان بود
اما برای بودن و ماندن کافی نیست
میدانم گاهی فکر میکنید اگر دوباره
مرا ببینید چه خوب است
که تنها از حال من با خبر شوید
اما بازهم برای من کافی نیست
شما را در دلم دوست دارم که
تمامتان را مطلقا برای خودم نخواهم،
توقع نداشته باشم اندازهی من دلداده باشید
تا مبادا اذیت شوید...
اینطور دلم از شما نمیگیرد
دلم فقط از نبودنتان میگیرد
آن هم بخاطر دلتنگی زیاد است...
#فائزه_شبانی
#تاسیان
@harfpoch
Forwarded from حـرفِ پـوچ (Faezeh Shabani)
دلتنگی ندیدن شما خودش
مصیبت کمی نیست
آن وقت پاییز هم از راه رسید!
آن روزها مهر و آبان و آذر را
با شما تصور میکردم
فکر میکردم پاییز برسد حتما
کنار شما خیابانها را قدم میزنم
دلم از دلگیری غروبها خالی میشد حالا که شما را ندارم غروبهای نارنجی قرار است
در دلم پهن شوند
کاش برگها شاخهها را محکم بچسبند و نیفتند،
نفسم از فکر کردن به پاییز
به شبهای بلندش،
بارانهایش،
سوز سرد عصرهایش،
و نبودن دستهای شما
میگیرد...
حتی فرصت نشد ببینم
در پاییز چه میپوشید
هرچه بپوشید به شما میآید
اما حیف که قرار است چشمانم در آرزوی دیدن شما بمانند...!!
#فائزه_شبانی
#تاسیان
@harfpoch
مصیبت کمی نیست
آن وقت پاییز هم از راه رسید!
آن روزها مهر و آبان و آذر را
با شما تصور میکردم
فکر میکردم پاییز برسد حتما
کنار شما خیابانها را قدم میزنم
دلم از دلگیری غروبها خالی میشد حالا که شما را ندارم غروبهای نارنجی قرار است
در دلم پهن شوند
کاش برگها شاخهها را محکم بچسبند و نیفتند،
نفسم از فکر کردن به پاییز
به شبهای بلندش،
بارانهایش،
سوز سرد عصرهایش،
و نبودن دستهای شما
میگیرد...
حتی فرصت نشد ببینم
در پاییز چه میپوشید
هرچه بپوشید به شما میآید
اما حیف که قرار است چشمانم در آرزوی دیدن شما بمانند...!!
#فائزه_شبانی
#تاسیان
@harfpoch
Forwarded from حـرفِ پـوچ
ما باهم پشت این پنجره نشستهایم
قبل ترها، که هنوز به این خانه نیامده بودم
که شما را نمیشناختم
نشسته بودیم به تماشای پرواز پرندهها
حالا هر کبوتری که پر میزند
در دل من هزار لانه ویران میشود
هزار هزار غم از شانههایم بالا میآید و دست
به گردنم میکشند آن وقتها به نبودنتان که فکر میکردم
گمان میکردم مرگ یعنی همین
در انتظار باشی و بیخبر
حالا میفهمم مرگ قبل از دیدن شما بود
این دلتنگیها برای شما، چشم کشیدن برای
دیدن شما خودش زندگی است
من قبل از شما زندگی نمیدانستم... ولی تا دلتان بخواهد تیره و تارم
جز از شما نوشتن کاری ندارم
هرکس را نگاه میکنم در دلش شوقی دارد
من حتی دیگر شوق دوباره دیدنتان را هم ندارم!
میدانید، شبیه آن یاکریمی شدهام که
کوتاه ترین شاخه را انتخاب میکرد و دور از همه
به آسمان نگاه میکرد
دور از همه به نبودنتان نگاه میکنم... چشم برداشتهام از راهی که رفتهاید
و باور کردهام بعضی راهها یکطرفهاند
مثل راهی که شما را برد...
اگر به حالتان فرقی میکند باید بگویم
با خودم قرار گذاشتهام فقط دلتنگتان باشم،
دیگر به شما فکر نکنم و اجازه دهم آن گوشه از قلبم
را که لمس کردهاید سنگین بماند
آدم از هرحادثهای یادگاری دارد
من از دیدار شما غمتان را...!!
#فائزه_شبانی
#تاسیان
@harfpoch
قبل ترها، که هنوز به این خانه نیامده بودم
که شما را نمیشناختم
نشسته بودیم به تماشای پرواز پرندهها
حالا هر کبوتری که پر میزند
در دل من هزار لانه ویران میشود
هزار هزار غم از شانههایم بالا میآید و دست
به گردنم میکشند آن وقتها به نبودنتان که فکر میکردم
گمان میکردم مرگ یعنی همین
در انتظار باشی و بیخبر
حالا میفهمم مرگ قبل از دیدن شما بود
این دلتنگیها برای شما، چشم کشیدن برای
دیدن شما خودش زندگی است
من قبل از شما زندگی نمیدانستم... ولی تا دلتان بخواهد تیره و تارم
جز از شما نوشتن کاری ندارم
هرکس را نگاه میکنم در دلش شوقی دارد
من حتی دیگر شوق دوباره دیدنتان را هم ندارم!
میدانید، شبیه آن یاکریمی شدهام که
کوتاه ترین شاخه را انتخاب میکرد و دور از همه
به آسمان نگاه میکرد
دور از همه به نبودنتان نگاه میکنم... چشم برداشتهام از راهی که رفتهاید
و باور کردهام بعضی راهها یکطرفهاند
مثل راهی که شما را برد...
اگر به حالتان فرقی میکند باید بگویم
با خودم قرار گذاشتهام فقط دلتنگتان باشم،
دیگر به شما فکر نکنم و اجازه دهم آن گوشه از قلبم
را که لمس کردهاید سنگین بماند
آدم از هرحادثهای یادگاری دارد
من از دیدار شما غمتان را...!!
#فائزه_شبانی
#تاسیان
@harfpoch
دلم تنگ است قصه از این غمانگیزتر مگر داریم؟
چقدر دوست دارم جهان همه لال شوند و فقط صدای خندههای شما به گوش برسد،
کاش تا ابد بخندید...
مرا از خواستن شما ناامید میکنند
میگویند فراموش کنم، میگویم باشد
اما دوباره در دلم جوانه میزنید
دوباره بیچاره میشوم
چطور فراموش کنم؟
هرچیزی نشان از شما دارد مثلا گیلاسهای قرمز تابستانه بشقابی از محبت است که تعارفم میکنید
یا یک فنجان چای داغ که اگر نخورم نمیخورید
یک وقتهایی آدم، یک نفرهایی را فقط دوستدارد
امید به بودن و وصالش ندارد
به هزار و یک دلیل
من در پیچوخم دلیل هفتصدُسیُچهارم ماندهام
شاید از بودن شما ناامید شوم
اما از دوست داشتنتان خسته نمیشوم...!!
#فائزه_شبانی
#تاسیان
@harfpoch
چقدر دوست دارم جهان همه لال شوند و فقط صدای خندههای شما به گوش برسد،
کاش تا ابد بخندید...
مرا از خواستن شما ناامید میکنند
میگویند فراموش کنم، میگویم باشد
اما دوباره در دلم جوانه میزنید
دوباره بیچاره میشوم
چطور فراموش کنم؟
هرچیزی نشان از شما دارد مثلا گیلاسهای قرمز تابستانه بشقابی از محبت است که تعارفم میکنید
یا یک فنجان چای داغ که اگر نخورم نمیخورید
یک وقتهایی آدم، یک نفرهایی را فقط دوستدارد
امید به بودن و وصالش ندارد
به هزار و یک دلیل
من در پیچوخم دلیل هفتصدُسیُچهارم ماندهام
شاید از بودن شما ناامید شوم
اما از دوست داشتنتان خسته نمیشوم...!!
#فائزه_شبانی
#تاسیان
@harfpoch