حـرفِ پـوچ
514 subscribers
1.28K photos
57 videos
27 files
18 links
نوشته هایی که مخاطب نداره اما روایت زندگیه...
ممنونم که بی قضاوت همراهم هستید و با ذکر نام کپی می کنید
#فائزه_شبانی
.کانال توسط سه ادمین فعالیت می کند.
Download Telegram
حـرفِ پـوچ
رامش – بی تو من کسی ندارم
مصداق خدا صداش رو بوسیده است😌
این روزا برای شکستن نیازی به افتادن ندارم
هرچیزی می‌تونه منو از پا در بیاره
تلویزیون رو روشن می‌کنم یه سریال صحنه جدا شدن دوتا آدم رو نشون میده،
گوشی رو بر می‌دارم یه آهنگ غمگین به پستم می‌خوره، تو خیابون راه میرم
آدما رو کنار هم می‌بینم، با دوستم تلفنی حرف می‌زنم و از آرزوهاش میگه، تو محل کارم همکارا از برنامه آخر هفتشون میگن و...
همه‌ی اینا اشک منو در میاره!
چرا؟
چون من یه بغض سرگردونم
چون هناق شدم تو گلوی خودم و نمی‌دونم چیکار کنم
که دلتنگی مرز تنم رو پاره کرده و حالا شده یه شکل از خود من
هرچیزی رو که نگاه می‌کنم تجلی دلتنگی‌های منه
حتی با یه لبخند میشکنم!
وقتی یه عابر بهم لبخند میزنه من چشمام آسمون بهمن‌ماه میشه چون میگم چرا اون نیست که بهم لبخند بزنه؟
اشکم هزار برابر میشه چون مدام میگم چرا نیست که آرومم کنه؟
و یه سوال بی‌جواب تو چرا خودتو دریغ کردی از من؟
توی خوشی‌هام نیستی، توی غصه‌هام نیستی
چرا نیستی؟
و می‌دونی بد ماجرا کجاست؟
قرار نیست چیزی عوض بشه
قرار نیست خوب بشم
حتی قرار نیست عادت بکنم
یه‌وقتایی وسط دلتنگی، یه‌خورده زندگی می‌کنم اما هرلحظه ترک می‌خورم
می‌شکنم مثل لیوانی که توش آب داغ میریزی
وصله نمی‌خورم!
همون تیکه‌شکسته‌هام دوباره می‌شکنه...
دارم به این فکر می‌کنم از همین ثانیه اگر همه‌چیز اونطوری پیش بره که دل من بخواد بازم حالم همینه
تلخی اگه به دلت بشینه دیگه با هزارتا شیرینی هم نمیره...!!
#فائزه_شبانی
@harfpoch
توی اینستا بازگشت مجدد داشتم
اینجا هم همینطور
مثل روال قبل ادامه میدیم و ممنونم از شمایی که هنوز حرفِ‌پوچ رو دنبال می‌کنید 💚🌱
از آدم‌های خودخواه خوشم میاد
آدم‌هایی که خودشون رو گذاشتن اولویت بدون کم و کاست
من هیچ‌وقت نتونستم اولویت بندی کنم
هیچ‌وقت بین کسایی که دوستشون دارم فرق نذاشتم تلاش کردم همیشه باشم
خودم رو چندتا قسمت کردم تا کسی تنها نمونه
ولی حالا کز کردم توی خودم
تماشا می‌کنم که چقدر تنها بودم و هستم
چقدر تلاش کردم کسی با وجود من احساس تنهایی نکنه اما خودم تو غریبی و غربت بودم
کسی منو نذاشت اولویت زندگیش
کسی نگفت حالا که حالت بده من هستم، الان که می‌دونم دلت می‌خواد حرف بزنی گوش میدم،
می‌دونم ازم چی‌ می‌خوای و انجامش میدم
من هرموقع که نیاز داشتم با شوق دویدم اما یه قدم قبل رسیدن خشکم زد چون می‌دونستم کسی قرار نیست حالم رو خوب کنه
حالا خودمو مچاله کردم یه گوشه تا درد قلبم کمتر احساس بشه
تا چشم‌هام نسوزه از بغضی که خودش رو رسونده تا چشم‌هام و هی بیخود فکر نکنم که چرا؟
مگر من عزیزش نیستم؟
تنهایی باعث شد منم دلم بخواد خودخواه باشم خودم رو از آدم‌ها بگیرم ولی نتیجه نداشت
حتی همونجایی که عقب وایستادم تا دلم نشکنه بیشتر شکست چون هی نگاه کردم و غصه خوردم که بهم نیاز داره
قدم میذاشتم جلو
یکی توی عمق وجودم داد میزد پس خودت چی؟
و با صدای بلند می‌گفتم هیچی
با خودم گفتم پس عادت کن به اینکه توقع نداشته باشی، توقع نداشته‌باشی مثل رهگذری که از کنارت رد میشه
مثل همکلاسیت، همکارت، راننده تاکسی و...
توقع نداشته‌باش و در جواب حرفم نگو
آخه رهگذر نیست عزیزِدلمه!
و لطفا هردفعه بغض نکن که مگه چه انتظاری دارم جز اینکه یک‌دفعه به ناراحتی من فکر کنن
یا خودخواه باش یا پوست کلفتی که از نفر چندم بودن اطرافیانش دلش نمی‌شکنه...!!
#فائزه_شبانی
@harfpoch
▪️
او را نه تنها دوست داشتم بلکه
همه ذرات تنم او را می خواست ،
مخصوصاً «میانِ تنم» چون نمی خواهم
احساسات حقیقی را زیر لفاف لغات موهوم
عشق و علاقه و اللهیات پنهان بکنم .

#صادق_هدایت
@harfpoch
انگشتاش روی ملافه ضرب گرفته بودن
دلش می‌خواست تن من بود
دلم می‌خواست تن من بود
جای بوسیدنش، سیگار روی لبم بود
دلم می‌خواست لبش بود
دلش می‌خواست لبش بود
آدم ترسو سهمش از دوست‌داشتن یه گوشه ایستادن
و تماشا کردنه
موندن و نگفتنه
موندن و تنها بودنه
به خودم بیام خواب چشماشو دزدیده
بعدش دیگه فقط تو خواب باید ببینمش...
حالا اگر بوسیدیمو، تنیدیم
اگر هزار شب باهم گذشت به نجوا
ولی یه روزی دل هوس رفتن کرد چی؟
اصلا اگر از سرمون رفت چی؟
اگر قلبمون دیگه نزد و میل به خواستن نداشت؟
آدم تو تب بسوزه بهتر از رسیدن و سیراب شدن و سِر شدن نیست؟!
اگر یه زیبارویی همیشه تو خاطرمون
برقصه
شعر بخونه
بهتر از اینه بخوابه کنارمون و پشت بهش نفس بکشیم
بذار تب انگشتاش واسه خواستنم بمونه
بذار عطر موهاش نفسم رو بند بیاره
بذار دلم بخواد کاش فقط امشب بود
بذار دلش بخواد کاش فقط امشب بود...!!
#فائزه_شبانی
@harfpoch
بزرگ‌ترین حسرت امروز من:
چرا جنوب به‌دنیا نیومدم؟
چرا جنوبی نیستم؟
چرا کسی دور و برم جنوبی نیست با اون لهجه قشنگشون🚶‍♀
Forwarded from حـرفِ پـوچ (*_*)
ببوسید لب هایش را همین حالا
در هرکجا که عشق قلبتان را مچاله کرد،
هیچکس در شب های چهل سالگی
حسرت آن بوسه را تسکین نمی دهد...!!
#فائزه_شبانی
@harfpoch
میگه من هرموقع توی موقعیت ترسناکی گیر می‌کنم چشمام رو می‌بندم
مثل وقتی زیر دوش می‌بینم موهام خیلی داره میریزه می‌ترسم از کچل شدن سریع چشمامو می‌بندم که نبینم چندتار مو میریزه
یا مثلا تو خیابون آدما دعوا می‌کنن من چشمامو می‌بندم و رد میشم یا مثال دیگه بهت بگم من از وسایل شهربازی هم می‌ترسم چشمامو می‌بندم.
می‌پرم وسط حرفش میگم ترس من، ترس از ارتفاع و آمپول و این چیزا نیست که چشمامو ببندم دیگه نبینم
اتفاقا وقتی چشمام رو ببندم واضح‌تر می‌بینم
یه سری ترس‌ها هست که با چشم نمی‌بینی اما با قلبت احساسش می‌کنی برای همین اگر وانمود کنی نمی‌بینی یه دروغه!
باید برای فرار ازش چشمات همه‌چیز رو ببینه که شاید قلبت حواسش پرت بشه
اما نمیشه...
یه ترس‌هایی خون شده توی رگ‌هامون
یه ترس‌هایی شب لالایی قبل خوابه
جز خودت کسی نمی‌تونه درکش کنه، نمی‌تونه ببینه مسیرهایی که ساختی رو چطور خرابش می‌کنن رویاهات رو چطور له می‌کنن
چطور باعث میشن یه قدم قبل رسیدن دست بکشی و خیلی‌ وقت‌ها مزه رسیدن رو نچشی
ترس ما گاهی از جنس آدم‌هاست!
ترس از درک نشدن، ترس از رفتنشون
ترس از انتخاب‌ها و راه‌های اشتباهشون که زندگی تو رو هم خراب می‌کنه
کاش همونجوری که تو گفتی خیلی راحت می‌شد چشمام رو ببندم و نبینم اما بنظرت میشه...؟!!
#فائزه_شبانی
@harfpoch
شب تاریک و خاموش، اما غم راهش را بلد است خودش را به کنج دلم می‌رساند و دستانش را دور نبودنت حلقه می‌کند
چشم‌هایت از امروز و دیروز پاک می‌شوند، حرف‌هایت با باد راهی،
خنده‌هایت پرواز می‌کنند و در خاطرم ماهی کوچکی شنا می‌کند
از تو هیچ چیز در یاد من نمی‌ماند
واژه‌ها برای صدا زدن تو در ذهنم بالا و پایین می‌شوند
نازنین، زیبا، جان دل...
در غربتی عجیب گیر کرده‌ام، ای آشنای غریبه با دل تو را چه به نامم که راه رفته را بازگردی؟
که بمانی تا فراموشی چاره‌ی کارم نشود
دوستم داشته باشی و پیشه‌ات همین باشد تا بمانم کنار تو به شوق شنیدن صدای خنده‌هایت آن‌وقت آسمان شب روشن و پر ستاره شود درست شبیه چشمانت...
نیستی و یادم نمی‌آید چه کسی را
چه نسبتی را دیگر ندارمش!
فقط می‌دانم یک نفر رفت و من در غم شب خودم را گم کردم...!!
#فائزه_شبانی
@harfpoch
بهم میگه تو کرم داری
کرم غصه خوردن، بشینی واسه اتفاق نیفتاده غصه بخوری بری توی خودت انگار دنیات خراب شده
اونم برای روزایی که نیومده و معلوم نیست چی قراره بشه!
دلم می‌خواست بگم من غصه حرفایی رو می‌خورم که تا گلو میاد ولی بیرون نمیاد
غصه اون اشکی که دمه مشکه، خیس می‌کنه
بغضمو قلقلک میده، نفس کشیدنمو سخت می‌کنه اما هق هق نمیشه که راحتم کنه
دلم می‌خواد بهش بگم تا حالا شده بخاطر دلتنگی از خواب بپری؟
اینکه مات و مبهوت بیدار بشی و احساس کنی قلبت توی خواب روبه‌روی اون آدم که دیدی جا مونده؟
از خودت بپرسی دارم با زندگیم چیکار می‌کنم؟
خجالت زده فقط زمزمه کنی فکر کردم این بهترین راهه...
روزای نیومده چیه؟!
روزای نیومده همین لحظه‌هاست که داره از من عبور می‌کنه
به سنگینی یه کامیون پر از بار!
تک تک استخون‌هام رو می‌شکنه اما صدام در نمیاد چون کاری ازم برنمیاد
دلم می‌خواست بهش بگم تا حالا شده از زندگیت فرار کنی؟
اصلا به عمق این جمله می‌تونی فکر کنی؟
من یه عمره دارم از زندگیم فرار می‌کنم ولی اون جلوتر از من رسیده و خِرم رو گرفته...
خواستم بگم
نگفتم...
به گفتن نیست، من هزاری هم بگم اونی که قد یه خط حال تو رو درک نکرده گیج فقط نگاهت می‌کنه
قضاوتت می‌کنه
نمی‌فهمه غصه فردای نیومده رو خوردن یعنی غصه همین امروز همین ثانیه‌هایی که توی ذهنت داره یه جور دیگه میگذره
یعنی یه دور تکرار رو تجربه کردن بدون معجزه
که نمیفهمه درد خراب شدن دنیایی رو که اصلا نتونستی بسازیش...!!
#فائزه_شبانی
@harfpoch
Mazaar-e Shadi
Mohsen Namjoo
آغوشی از دور، بوسه‌ای از دور، هوسی از دور، عطشی از دور...
دنیا گاهی برای آدم کوچک دلتنگ بیش از حد بزرگ است.

@hamid_salimi59
تو لبخند منی بعد از یک روز خسته کننده :)
کلاس علوم را دوست‌دارم معلممان، خانم رسولی بسیار مهربان و زیباست
همیشه لباس‌های زیبا می‌پوشد
در این چند ماه هیچ‌وقت لباس تکراری نپوشیده است
جوان است با موهای قهوه‌ای رنگ.
کفش‌هایش همیشه با کیفش ست شده است به کفش‌های ماهم خیلی دقت می‌کند
می‌گوید می‌تواند شخصیت آدم‌ها را از کفش پوشیدنشان تشخیص دهد و کلکسیون کیف و کفش دارد، من نمی‌دانم کلکسیون چیست
بچه‌ها می‌گویند یعنی یک کمد پر از کیف و کفش!
اولین روز بعد از تعطیلات عید است همه با کفش‌های نو آمده‌ایم سرکلاس
خانم رسولی هم کیف آبی روشنی دارد که بازهم مدلش شبیه کفش‌هایش است با ذوق نگاهمان می‌کند و حدس می‌زند هرکداممان چه ویژگی اخلاقی داریم که آن کفش‌ها را انتخاب کرده‌ایم
کفش‌های من سفید است و پر از پولک‌های رنگی
از آنهایی که دو طرفش کش دارد و وقتی از پا در می‌آوری جمع می‌‌شد
شبیه یک قایق کوچک کاغذی.
ارزان بود اما زیبا بود
زیباتر از کفش‌های ریحانه که بندهای قرمز داشت و خانم رسولی گفته بود تو دختر پر از هیجانی هستی
زیباتر از کفش‌های سبز ساق دار نسترن، زیباتر از کفش‌های مشکی و پر از ستاره مهشید که کیفش را هم خریده بود و خانم رسولی به او گفته بود چقدر خوش سلیقه است
زیبا بود از همه کفش‌های آن 28 نفر
کفش‌های من یک مکث بود یک لبخند که به زور خودش را نگه‌داشته بود
و چشم‌هایی که بالا نمی‌آمد.
ارزان بود اما بابا خریده بود، یک شب قبل خریدنشان به مامان گفته بود
اگر پری آن کفش‌های سفید را بردارد می‌توانم برای تو آن روسری آبی را بخرم.
چقدر مادرم در آن روسری آبی زیبا شده بود...
من هم دختری بودم با سلیقه‌ی فانتزی که معنی‌اش را نمی دانستم...!!
#فائزه_شبانی
@harfpoch
حـرفِ پـوچ
کلاس علوم را دوست‌دارم معلممان، خانم رسولی بسیار مهربان و زیباست همیشه لباس‌های زیبا می‌پوشد در این چند ماه هیچ‌وقت لباس تکراری نپوشیده است جوان است با موهای قهوه‌ای رنگ. کفش‌هایش همیشه با کیفش ست شده است به کفش‌های ماهم خیلی دقت می‌کند می‌گوید می‌تواند…
فکر می‌کنم برای اولین دفعه است که داستان کوتاه نوشتم البته این مدلی
یه خورده تاثیر گرفته از پادکست‌هایی هست که این مدت گوش میدم که این ایده اومد توی ذهنم و البته شخصیت معلمی که ازش ایده گرفتم واقعی بود:)
امیدوارم خوشتون بیاد
اگر دوست داشتید نظرتون رو هم بگید تا ببینم ادامه بدم این سبک رو یا نه💚
و من برای خودم
از تو قفسی ساخته ام
امن و عزیز و آفتابی ...

#عباس_معروفی
@harfpoch
دیوارهای خانه‌ام غمگینند
زمستان گذشته صدای هق‌هق‌شان
همسایه‌ها را ترسانده بود
می‌گفتند تو که می‌روی از خانه‌ات صدای گریه می‌آید
چیزی نبود
خاطره‌های قاب شده سنگینی می‌کرد...
همه قاب‌ها را جمع کردم
دیوارهای قلبم غمگینند...!!
#فائزه_شبانی
@harfpoch
به من بگو سهم من از تو چقدره؟
چرا می‌بینمت، لمست می‌کنم
تو آغوش می‌گیرمت اما بازهم سهمی از تو ندارم؟!
انگار هیچ‌وقت برای من نبودی و نیستی
این حال رو کی میفهمه که کنارش نشستی و نفس‌هاش
رو نفس می‌کشی اما تو همون لحظه دلت از حسرت داشتنش
له میشه؟
می‌دونی از تو سهم داشتن یعنی چی؟
یعنی همون اندازه که من دوستت دارم توهم دوستم داشته باشی
یعنی توهم نگران من باشی
دلتنگ من بشی
یعنی نذاری من توی این حال دست و پا بزنم
برات مهم باشه حال من
اما نیست...
من با تموم نیاز صدات می‌زنم
اما اولویت آخرتم...
من از تو که نمی‌تونم ازت دست بکشم
سهم می‌خوام
به اندازه‌ی یه شب
به اندازه‌ی یه خلوت دوتایی
به اندازه یه قدم کوچیک که برای من برداری...!!
#فائزه_شبانی
@harfpoch