حرف اضافه
321 subscribers
187 photos
20 videos
6 files
45 links
گل و گیاهان زینتی خوانده‌ام.
ارتباطات می‌خوانم.
می‌نویسم هم.
و به زبان لکی حرف می‌زنم.
#کلمه_بازی
Download Telegram
«موهامون رو دم اسبی بستیم. یه بلوز و شلوار ساده و شیک تنمون کردیم و رفتیم. در سالن رو که باز کردیم خیال کردیم اشتباهی اومدیم. دود همه‌جا رو گرفته بود و روی سن هفت هشت تا دختر بچه داشتند می‌رقصیدند. همه‌شون بدون استثنا آرایشگاه رفته و مجلس عروسی‌طور. من و دوستم هاج و واج همو نگاه می‌کردیم که صاحب مجلس که دوست مشترکمون بود اومد استقبالمون.
خوش اومدین‌ به جشن‌تکلیف دخترم.
بعد از خوش و‌ بش، دیگه از بهت دراومده بودیم و فقط می‌خندیدیم که قراره بعد جشن امروز چه اتفاقی برای این دخترک بیفته؟ از لحاظ این‌که چی رو رعایت کنه چی رو نه؟
آهنگ رقصشون رو بگم. ما که نمی‌فهمیدیم فقط یادمه یه جا می‌خوند:
این الکل درصدش کمه.
دوستم می‌گفت شعر خفن جشن‌ تکلیف من این بود:
پسرخاله پشت دره
محرمه یا نامحرمه؟
و ما دسته جمعی تکرار می‌کردیم نامحرمه، نامحرمه.»
این روایت دوستی است که پنج‌شنبه رفته بود جشن تکلیف. (از قضا مذهبی هم نیست).
من هم آهنگ را نشنیده بودم. میان صحبت‌هایش جستجو کردم و دیدم آهنگی است از سامان پرفکت به اسم «واسمون کمه این الکل درصدش».
متن ترانه را که خواندید، روایت را از نو بخوانید.

#در_واقع
😐14😱2
«تایم باشگاهم جوریه که بچه‌های زومبا رو هم می‌بینم. من خودم دوست ندارم بچه‌های نوجوون با ما باشن اما خب برنامهٔ باشگاه جوریه که این اتفاق می‌افته. دیروز می‌شنیدم دو تا از دخترا با هم حرف می‌زدند. یکیشون قرار داشت با دوست پسرش. چندسالشون بود؟ انگار یازده دوازده ساله. از دوستش راهکار می‌خواست که چطوری بره که مامانش نفهمه. اونم بهش می‌گفت: ببین گریه نکنیا. گریه کنی شک می‌کنه. بهش بگو می‌خوام برم فلان جا. هر جایی که می‌دونی خوبه. اگه نذاشت بگو خودتم بیا بریم. اولا که اونا حوصله ندارن با ما میان بعدشم این‌جوری بهت اعتماد می‌کنه. فقط یادت باشه‌ اصرار کردی گریه نکنی».

این روایت دوستی است که خودش بعد از چهارسال ازدواج، هنوز تصمیم به مادری نگرفته.
چون معتقد است قبلا تربیت کودک بیشتر زیر نظر خانواده بود اما حالا نه.

#در_واقع
👌5🤨2
حراست سازمان به تمام پرسنل نامه داده مدارک هویتی خود و همسرشان را جهت به روزرسانی پرونده تحویل دهند.
یکی از این مدارک گذرنامه است. چون طبق قانون کارمندان دولت باید خروج از کشور را به اطلاع حراست اداره‌شان برسانند و پیش و پس از سفر فرم مربوطه‌اش را پرکنند.
امروز که نامه را دیدم یاد‌ یکی از همکاران سابقم افتادم. برای سفری ده دوازده رفته بود تور ارمنستان و یکی دوکشور دیگر. وقتی برگشت خودش برایمان تعریف کرد.
اگر نمی‌گفت ما همچنان خیال می‌کردیم مریض بوده چون گواهی استعلاجی برای کمردرد ارائه کرده بود.
چند وقت بعد، حراست ایشان را خواست. به نظرتان چه بهش گفته بودند؟
«از همکارا بهمون اطلاع دادن که رفتین سفر خارجی».
بی که ‌مطالبه‌ای در کار باشد که «چرا خلاف قانون رفتار کرده‌ای؟ و علاوه بر آن چرا ما را فریب داده‌ای؟»، توپ را انداخته بودند توی زمین همکاران.
مجری قانون با این سبک برخورد همیشه در موضع ضعف بود. همکاران بی خبر سفر خارجی می‌رفتند. آن‌هایی که وجدان داشتند مرخصی استحقاقی می‌گرفتند و باقی، گواهی استعلاجی به دست برمی‌گشتند.
آن‌جا هر کسی به قانون عمل می‌کرد گوسفندی بود که سرزنش، تحقیر و تمسخر نصیبش می‌شد و عامل این تفکر، مجریان ترسوی قانون بودند.


#در_واقع
👍4👌1