حرف اضافه
319 subscribers
187 photos
20 videos
6 files
44 links
گل و گیاهان زینتی خوانده‌ام.
ارتباطات می‌خوانم.
می‌نویسم هم.
و به زبان لکی حرف می‌زنم.
#کلمه_بازی
Download Telegram
به یاد کودکی گذاشتیمش توی یک چادر، چهار طرفش رو گرفتیم و تابش دادیم. هر چه بیشتر تاب می‌دادیم‌حریص‌تر می‌شد به ادامه.
در چنین حالتی ما می‌گیم چَشَه کرده. یعنی مزهٔ یه چیزی رو چشیده و می‌خواد تکرارش کنه. البته زیر پوست این تکراره کمی شیطنت و شاید اذیت و آزار و ناهنجاری هم نهفته است. انگار از مسیر اصلیش خارج‌ شده دیگه. مثل کسی که نیاز مالی نداره ولی به گدایی عادت کرده و در اصل چَشَه‌ش کرده.


#از_دخترک
#زبان_لکی
#کلمه_بازی
👍4👌2
ازش می‌پرسیم می‌خوای چیکاره بشی؟ می‌گه آشپز.
می‌گیم‌مامانت چیکاره است؟
جواب می‌ده آشپز.
توی خانهٔ بازی دوبیشتر وقتش توی آشپزخونه به پختن غذا و شستن ظرف‌ها می‌گذره در حالی‌که توی خونه مدام دنبال دوییدن و بازی‌های پریدنی و سرپاییه. چطور این علایق شکل می‌گیره در بچه‌ها؟
هر لحظه از دیدار من و دخترک پر از کشفه.


#از_دخترک
9
هندی هستند. اسم پدرش طفیل حیدر و مادرش شمیم فاطمه.
پدرش از اون نسلی بوده که فارسی رو بلد بوده. یعنی از زمان رسمی بودن زبان فارسی در هند این زبان بهشون رسیده.

#اسم_فامیل_بازی@HarfeHEzafeH
6🤩1
رییس اول صبح رفته بازدید و قرار است هشت برگردد. کشاورزی منتظرش نشسته. وقتی می‌بینم شناسنامه‌اش صادره از تربت حیدریه است شروع می‌کنم به سؤال از ولایتش. هم زمان برای او کوتاه می‌شود و هم من یاد می‌گیرم.


#از_جاها
6
حرف اضافه
رییس اول صبح رفته بازدید و قرار است هشت برگردد. کشاورزی منتظرش نشسته. وقتی می‌بینم شناسنامه‌اش صادره از تربت حیدریه است شروع می‌کنم به سؤال از ولایتش. هم زمان برای او کوتاه می‌شود و هم من یاد می‌گیرم. #از_جاها
می‌پرسم مردم تربت حیدریه فارسی حرف می‌زنند؟
می‌گه آره. تنها شهریه که ترک و کرد نداره برخلاف بقیه شهرهای شمال خراسان.
و اضافه می‌کنه حتی یک نفر افغانی هم نداره. مردم اونجا از اول خودشون کاراشون رو کردند و غریبه راه ندادند.
در مورد مذهبشون می‌پرسم چون یادمه که تربت جام اهل سنت داره، می‌گه این‌جا همه شیعه هستند.
از کشت و کار و طبیعتش می‌پرسم. می‌گه قبلا منطقه پرآبی بوده و یه آبشار معروف داشته ولی الان به خاطر کم آبی مردم رفتند سمت پسته و زرشک. برام روش خشک کردن سنتی زرشک رو توضیح می‌ده.

#از_جاها
👍91👌1
حرف اضافه
می‌پرسم مردم تربت حیدریه فارسی حرف می‌زنند؟ می‌گه آره. تنها شهریه که ترک و کرد نداره برخلاف بقیه شهرهای شمال خراسان. و اضافه می‌کنه حتی یک نفر افغانی هم نداره. مردم اونجا از اول خودشون کاراشون رو کردند و غریبه راه ندادند. در مورد مذهبشون می‌پرسم چون یادمه…
پرسیدم تربت در اسم شهرهای تربت حیدریه و تربت جام به چه معناست؟
گفت وقتی مغول‌ها اومدند همه مردم نیشابور رو قتل عام‌کردند به جز عده‌ای که فرار کردند سمت شهر ما. عطار گفت خاک این شهر مثل کربلاست چون افراد مظلوم رو در خودش پناه داده.
البته به آرامگاه قطب‌ حیدر هم اشاره کرد. گوگل هم می‌گه عارفی به نام قطب‌الدین حیدر در این شهر مدفون شده که به احترام ایشون شهر تربت حیدریه نام گرفته.
تربت جام هم که آرامگاه جامی شاعر معروف ایرانیه. ایشون عارف هم بودند.


#از_جاها
8
حرف اضافه
می‌پرسم مردم تربت حیدریه فارسی حرف می‌زنند؟ می‌گه آره. تنها شهریه که ترک و کرد نداره برخلاف بقیه شهرهای شمال خراسان. و اضافه می‌کنه حتی یک نفر افغانی هم نداره. مردم اونجا از اول خودشون کاراشون رو کردند و غریبه راه ندادند. در مورد مذهبشون می‌پرسم چون یادمه…
اون آبشاری که ازش نام بردند آبشار روستایی به نام رود معجن ‌هست که قبلا سی متر ارتفاع داشته و الان با وجود خشکسالی هنوزم زنده و جاریه.
اسم این روستا قبلا مهجن بوده و از زمان قاجار شده معجن. می‌گن مهجن مخفف ماه جان بوده.


#از_جاها
6💘1
حرف اضافه
اون آبشاری که ازش نام بردند آبشار روستایی به نام رود معجن ‌هست که قبلا سی متر ارتفاع داشته و الان با وجود خشکسالی هنوزم زنده و جاریه. اسم این روستا قبلا مهجن بوده و از زمان قاجار شده معجن. می‌گن مهجن مخفف ماه جان بوده. #از_جاها
روستای رودمعجن جزو بخشی به نام بایْگ هست. نود درصد مردم این بخش کارشون تولید ابریشمه. که پرورش کرم ابریشم و‌ تولید سنتی ابریشم در این‌جا ثبت ملی شده.
یه حلوا هم دارند به نام حلوا جوزی که اونم ثبت ملی شده.
یه جا می‌خوندم که تربت حیدریه ۴۰۰ اثر تاریخی و جاذبه گردشگری داره که ۹۰ موردش ثبت ملی شده.
وقتی اینا رو فهمیدم خیلی غمگین شدم که من هیچی از کشورم نمی‌د‌ونم.


#از_جاها
5
حرف اضافه
روستای رودمعجن جزو بخشی به نام بایْگ هست. نود درصد مردم این بخش کارشون تولید ابریشمه. که پرورش کرم ابریشم و‌ تولید سنتی ابریشم در این‌جا ثبت ملی شده. یه حلوا هم دارند به نام حلوا جوزی که اونم ثبت ملی شده. یه جا می‌خوندم که تربت حیدریه ۴۰۰ اثر تاریخی و جاذبه…
بعضی روایت‌ها درباره شکل‌گیری بایْگ جالبه. می‌گن بعد از حمله مغول‌ها تعدادی از بزرگان نیشابور با حاکم جدید حال نمی‌کردند و‌ از سر مخالفت رفتند ساکن این روستا شدند و اسمش رو گذاشتند بایْگ.
اما بعضی روایت‌های دیگه اینو مردود می‌دونن و استناد می‌کنند به حکایتی از حضور شیخ احمد جامی در این‌روستا قبل از حمله مغول‌ها.


#از_جاها
2
حرف اضافه
می‌پرسم مردم تربت حیدریه فارسی حرف می‌زنند؟ می‌گه آره. تنها شهریه که ترک و کرد نداره برخلاف بقیه شهرهای شمال خراسان. و اضافه می‌کنه حتی یک نفر افغانی هم نداره. مردم اونجا از اول خودشون کاراشون رو کردند و غریبه راه ندادند. در مورد مذهبشون می‌پرسم چون یادمه…
از رشته کوه هزار مسجد هم اسم بردند و گفتند چون ارتفاع زیادی داره خودشون از اونجا گلدسته‌های حرم امام رضا رو دیدند.
توی جستجوهام دیدم که نوشتند وجه تسمیه‌ش اینه که بیش از هزارتا مسجد در ارتفاعات اطرافش هست.


#از_جاها
5
توی این هیری ویری عینکی هم شدم:)
😎8🤓2💘2
Akharin Yad
Arman Garshasbi - سخاموزیک
آن شب که در بغض خنداندی‌ام کو…
😢4👌1
بچه که زیاد بالا و پایین می‌پره و سر و صدا می‌کنه چه‌طوری دعوتش می‌کنیم به یک‌جا نشینی؟
با گفتن آرومت بِگِری. قِرارِت بِگِری.
وقتی بهش می‌گیم سِتارِت بِگِری معلومه خیلی عاصی شدیم از دستش.

#زبان_لکی
#کلمه_بازی
حرف اضافه
وقتی به بچه می‌گیم سِتارِت بِگِری معلومه خیلی عاصی شدیم از دستش. #زبان_لکی #کلمه_بازی
ستار در زبان‌های لکی و لری به معنی صبر، حوصله و طاقته. و معمولاً آدم برای آستانهٔ تحمل به کار می‌بردش. مثلاً توی خونه‌ایم و منتظر یه خبری هستیم از بیمارستان. از یه جایی به بعد که دیگه طاقتمون طاق می‌شه و بی‌قرار می‌شیم پا می‌شیم می‌ریم بیمارستان چون سِتارِمون نمی‌گیره.
یا وقتی بچه‌ها کلافه می‌شن از خونه موندن زیاد می‌گیم سِتار ئه سر چَسَی. یعنی حوصله‌ش سررفته.


#زبان_لکی
#کلمه_بازی
با خودم قول و قرار کرده بودم دندان عقلم را وقتی بکشم که خانه باشم و در فصل گرم نکشم. مادرم همیشه می‌گوید دندان کشیدن توی گرما رمق بدن را می‌گیرد چون خون زیادی ازت می‌رود. اولین تجربهٔ دندان کشیدنم خاطرهٔ محوی از کلاس چهارم ولی چون جالی خالی‌‌اش در دهانم نبود به خاطره‌ام اعتمادی نبود. حتی مادرم هم چیزی از آن یادش نبود. هیچ‌وقت هم دندان‌هایم را نشمرده بودم که بدانم یکی کم‌است یا نه. سال ۹۹ که برای اردتونسی رفتم دکتر مهر تأیید زد به خیالم. باید سه تا دندان دیگر می‌کشیدم تا تعادل فک بالا و پایین و چپ و راست برقرار شود. زل تابستان دو تا دندان بالا و پایین سمت چپ را با هم کشیدم. قبلش از برادرزاده‌ام که تجربهٔ کشیدن دندان عقل را داشت نکات پیش و پس مراقبتی را پرسیدم. مهمترینش این‌ها بود که صبح بکش و بستنی بخور. ظهر مرخصی ساعتی گرفتم و رفتم کشیدم. دو سه تا بستنی میوه‌ای هم سرراه خریدم. ناهار هم که سوپ رقیق بود. اما خون بند نمی‌آمد‌ که بشود سوپ را حتی چشید.
نسخهٔ محلی مادرم نجاتم داد. گوشت نیمه برشته با نمک. تا غروب اوضاع نزدیک شد به حالت عادی وگرنه مثل زهرا تا فردایش دچار عواقب شدیدش بودم.
بیمهٔ تکمیلی واسطه‌ای شد تا سر قول و قرارم نمانم و تنهایی بزنم به عمق حادثه.
2
حرف اضافه
با خودم قول و قرار کرده بودم دندان عقلم را وقتی بکشم که خانه باشم و در فصل گرم نکشم. مادرم همیشه می‌گوید دندان کشیدن توی گرما رمق بدن را می‌گیرد چون خون زیادی ازت می‌رود. اولین تجربهٔ دندان کشیدنم خاطرهٔ محوی از کلاس چهارم ولی چون جالی خالی‌‌اش در دهانم نبود…
کلاس ضمن خدمت که داشته باشی اجازه داری بعد از پایانش سرکار نروی. ده و نیم که تمام شد بدو زنگ زدم به مطب دندانپزشک. گفت تا ساعت یک خودت را برسون چون بعدش برق قطع می‌شه. هفته قبل حضوری رفته بودم و بی‌برقی نگذاشته بود کار را یکسره کنم. مستقیم از اداره رفتم سمت دکتر. نخوردن صبحانهٔ درست و حسابی را با یک لیوان آب هویج جبران کردم. یک مسواک و خمیردندان از داروخانه خریدم و بعد از مسواک‌زدن نشستم به انتظار نوبت. جستار درها را باز کن رو به آخر بود. ربکا سولنیت این متن را برای گم شدن نوشته است. برای این‌که یاد بگیری وارد دنیای ناشناخته‌ها شوی و دست به کارهایی بزنی که از قبل پیش‌بینی نکرده‌ای. برای این‌که یادبگیری گم شوی.
مترجم کتاب در مقدمه‌ از قول آناییس نین جستارنویس فرانسوی که در حوزهٔ روان‌کاوی تحقیق می‌کند نوشته: جبهه‌گیری سفت و سخت در برابر ناشناخته‌ها و‌ امور ناآشنا نشانهٔ احساس ناامنی شدید است.» و بعد خودش اضافه کرده ما از گم شدن، بلاتکلیفی، عدم قطعیت و رازآلودگی زندگی هراس داریم و می‌خواهیم از قبل وقایع و حتی رفتار انسان‌ها را پیش‌بینی کنیم تا مبادا چیزی خلاف انتظارمان‌ رخ بدهد، تا بتوانیم سکان زندگی را در دست بگیریم.
کشیدن یک‌هویی دندان عقل، هراس مواجهه با شرایط ناشناخته و شاید سخت پیش رو را در من از بین برد.
قبض آب هنوز به اسم پدرم است. تنها قبضی است که اجبار نکردند برای تغییر نامش. هر وقت پیامکش برایم می‌آید ثانیه‌هایی خیال می‌کنم بابا زنده است. گذاشتن حاج قبل از اسمش این حس را شدت می‌بخشد.
8
من از آن مدل آدم‌هایی هستم که موقع حرف زدن دست‌هایم را تکان می‌دهم. حتماً روان‌شناس‌ها ما را در یک یا چند دسته‌بندی قرار داده و برایمان اسم گذاشته‌اند. امروز دقت کردم و دیدم موقع توضیح نکاتی در متن یکی از دوستان جوری دست‌هایم را تکان می‌دهم که انگار او روبه‌رویم ایستاده و تماشایم می‌کند، در حالی‌که صدای ضبط شده فرستادم برایش. انگار صدا به مثابهٔ حضور است برایم.
4
می‌گه مادرم یه خواهر داشته که قبل از خودش مرده. اسمش زهرا بوده. دوسال بعد که مادرش به دنیا میاد شناسنامهٔ خواهره رو می‌ذارن برای ایشون ولی فاطمه صداش می‌کنند چون نمی‌خواستند اسم بچهٔ از دنیا رفته روش باشه.
تا این‌جا سنت ایرانی دههٔ چهل جریان داره.
چندسال بعد یه دختر دیگه توی خانواده به دنیا میاد. اسمش رو توی شناسنامه می‌ذارن فاطمه و صداش می‌کنند زهرا.
تو این قسمت رو که می‌شنوی گم می‌شی در تودرتویی روایت و دوست داری خودت بی واسطه بری با پدر و‌ مادر این خانواده حرف بزنی تا بفهمی چی توی ذهنشون می‌گذشته که اصرار داشتند به تکرار این‌ دو اسم حتی اگه یه ماجرای ضربدری پیچیده شکل بگیره.


#اسم_فامیل_بازی
🥴51👀1