مصطفا پرکاری تیرویید داشت و قرصی میخورد به اسم پروپرانولول ۱۰. هرسال عید که خانهتکانی میکردیم تعدادی قرص زیرفرشها پیدا میکردیم. وقتی هم مرد قرصهای زیر فرش شده بودند یادآور نبودنش. با دیدنشان هم میخندیدیم و هم گریه میکردیم.
دا هم از خوردن یازده وعده قرص خسته شده. داروهایش را که تجدید میکنی اخمش میرود توی هم که یعنی دیگه نمیخورم. نگیرید. نمیداند باتریاش و در اصل قلبش و فشار خونش به کمک این قرصها دارند کار میکنند.
به شوخی بهش میگویم یه وقت قرصاتو نذاری زیر فرش و میخندیم.
صبح خواب میدیدم تمام قرصهایش را خانهٔ خالهام جا گذاشته. خالهای که خودش مرده و شوهرش و خانهاش خاموش و بی چراغ است. توی خواب همهاش در تقلا بودم وسیلهای پیدا کنم قرصها را بیاورد بس که ناخودآگاهم درگیر این شده که نکند یواشکی قرصهایش را نخورد.
چه سخت است مراقب کسی باشی که یک عمر از تو مراقبت کرده.
#دا
#مصطفای_ما
دا هم از خوردن یازده وعده قرص خسته شده. داروهایش را که تجدید میکنی اخمش میرود توی هم که یعنی دیگه نمیخورم. نگیرید. نمیداند باتریاش و در اصل قلبش و فشار خونش به کمک این قرصها دارند کار میکنند.
به شوخی بهش میگویم یه وقت قرصاتو نذاری زیر فرش و میخندیم.
صبح خواب میدیدم تمام قرصهایش را خانهٔ خالهام جا گذاشته. خالهای که خودش مرده و شوهرش و خانهاش خاموش و بی چراغ است. توی خواب همهاش در تقلا بودم وسیلهای پیدا کنم قرصها را بیاورد بس که ناخودآگاهم درگیر این شده که نکند یواشکی قرصهایش را نخورد.
چه سخت است مراقب کسی باشی که یک عمر از تو مراقبت کرده.
#دا
#مصطفای_ما
💔20😢4