حرف اضافه
319 subscribers
187 photos
20 videos
6 files
44 links
گل و گیاهان زینتی خوانده‌ام.
ارتباطات می‌خوانم.
می‌نویسم هم.
و به زبان لکی حرف می‌زنم.
#کلمه_بازی
Download Telegram
بین راه توقف کرده‌ایم. از راننده می‌خواهم در صندوق را بزند. می‌گوید می‌خوای کتاب بیاری؟ گرچه در جوابش می‌گویم نه پاور بانک. اما خواندن کتابی که یکی دو ساعت پیش خریده‌ام قلقلکم می‌دهد.
چرا راننده این را گفت؟ چون قبل از حرکت هم دوباره این تفاضا را کرده بودم.
خوب زود مرا شناخته:)
😁6👌1
حرف اضافه
بین راه توقف کرده‌ایم. از راننده می‌خواهم در صندوق را بزند. می‌گوید می‌خوای کتاب بیاری؟ گرچه در جوابش می‌گویم نه پاور بانک. اما خواندن کتابی که یکی دو ساعت پیش خریده‌ام قلقلکم می‌دهد. چرا راننده این را گفت؟ چون قبل از حرکت هم دوباره این تفاضا را کرده بودم.…
چالشی توی اینستاگرام راه افتاده که خانم‌ها در یک مکالمهٔ تلفنی فارسی را با لهجهٔ تهرانی و خیلی نرم و لطیف حرف می‌زنند، بعد از پایان، مکالمهٔ ضبط شدهٔ خودشان را می‌شنوند و از این‌که لهجه دارند خشمگینند. این را هم در فارس‌هایی مثل اصفهانی‌ها دیده‌ام هم ترک‌ها و کردها.
به عنوان کسی که لهجه ندارد و زمانی از زبان مادری‌اش فراری بوده و در پی انکارش، باید بگویم ما میان زبان مادری‌مان زندگی و با آن فکر می‌کنیم.
همین که در پست قبلی نوشتم خوب زود… یعنی یا لک هستم یا لر یا کرد. چه لهجه داشته باشم چه نه.



#زبان_لکی
#کلمه_بازی
👌5
بعد از ملایر راننده به راهنماییِ نشان می‌اندازد توی روستای دهنو. خورشید نشسته. چشمم به ساعت است. چای می‌ریزم. توی دست‌اندازهایی که تدبیر مردم روستا برای مقابله با جاده اصلی شدن خیابان باریکشان است، چای سرریز می‌شود روی چادرم. اذان را در روستای بعدی می‌شنویم: بِلَر تو.
یادم نمی‌آید کی صدای اذان زنده از مسجدی را شنیده‌ام. اگر ماشین خودمان بود می‌رفتم توی آغوش مسجد روستا.
یاد علی‌قلی می‌افتم. پاره‌دوز دربندی که بعد از جدایی شهرش از ایران، بیست و پنج سال چشم به راه شنیدن اذان ماند. تا وقتی ملارجبعلی مکتب‌دار دیلمقانی به شهرشان آمد، دو اشرفی سرخ به او داد تا اذان بگوید. صدای شنیدن اذان مغرب از گلدستهٔ مسجد خان همان و روح از تنش به در آمدن همان.



*هر چه جستجو کردم بیشتر از این دربارهٔ بلرتو گیرم نیامد: از دو واژه بلر مخفف بلریان و تو به معنی جایگاه اومده.
6👌1
اذان برای علیقلی.pdf
152 KB
اذان مغرب، سعید نفیسی
شیرازیا عاشق که می‌شن پاشون می‌سره.
انگار سرک کشیدی بالای دیوار خشت و گلی یه باغ. پات که بسره وارد قلمرو معشوق می‌شی.
من همیشه می‌گفتم سعدی عشق رو تجربه کرده الان باید بگم پاش سریده بوده :)

#کلمه_بازی
👌84
تا زمستان نگذرد گندم نمی‌روید ز خاک
قد کشیدن‌های ما پاداش جان فرسودن است



+شاعر؟ نمی‌دانم
4👌3
دختر نوزده بیست ساله است. به آرایشگر می‌گوید کمی کوتاه کنی وگرنه بابام رام نمی‌ده خونه.
برایم جالب است که هنوز نظر باباها و شاید اعمال قدرتشان درباره کوتاه و‌ بلندی مو‌ برای دخترهایشان مهم است.
7
حرف اضافه
دختر نوزده بیست ساله است. به آرایشگر می‌گوید کمی کوتاه کنی وگرنه بابام رام نمی‌ده خونه. برایم جالب است که هنوز نظر باباها و شاید اعمال قدرتشان درباره کوتاه و‌ بلندی مو‌ برای دخترهایشان مهم است.
زن حدودا شصت ساله‌ای که توی نوبته به آرایشگر می‌گه موهاش خیلی عزیزه. کم کوتاشون کن.
اینجا مردم عزیز بودن رو برای مو، چهره، قد، جوانی، خوش‌اندامی و ویژگی‌های تنانه به کار می‌برند.


#کلمه_بازی
💯62
آرایشگر می‌گوید دیشب ساعت سه و نیم رفته‌ام خانه و هفت صبح کارم را شروع کرده‌ام. به زور قهوه سرپا هستم.
من می‌گویم خوشحالم که زندگی با تمام سختی‌ها خودش را از لای موهای رنگ شده و ابروهای برداشته و صورت‌های بند انداخته، می‌کشد بیرون.
9👍4
حیاط پر از بوی بهاره😍
🥰11
اینو هفت سال پیش نوشتم.
هنوزم این سؤال با منه.
Forwarded from حرف اضافه
چند سال پیش که رفته بودیم یزد، موقع برگشت، چَک چَک هم رفتیم. بین راه توی که یکی از پیچ‌های مسیر، چند نفری دور یکی از موبدان حلقه زده بودند و درباره آداب و رسوم و آیین‌های ایران باستان و دین زرتشت می‌پرسیدند. یکی از خانم‌ها حرف را به چهارشنبه سوری کشاند. جناب موبد معترضانه حرف خانم را پی گرفت. می‌گفت: چهارشنبه سوری اصلا یک آیین ایرانی نیست. این را اعراب پس از فتح ایران رسم کرده‌اند و به شکرانه پیروزی، چهارشنبه شب بر بام خانه‌ها آتش افروخته و شادی کرده‌اند. بعد از آن این رسم ماندگار شده. کسانی که آن جا ایستاده بودند همه تعجب‌شان را با این پرسش نشان می‌دادند یعنی چهارشنبه سوری ایرانی نیست؟
جواب موبد هم یک کلمه بود، نه! من دیگر نماندم تا ادامه بحث را بشنوم چون باید ادامه مسیر را بالا می‌رفتیم. برگشتنی هم جناب موبد را ندیدیم که نتیجه را بپرسیم. اما در این چند ساله مدام این سوال با من بوده که، کی راست می‌گوید؟ آن موبد که خود را ایران باستانی‌تر از ما می‌داند‌ یا این همه سال باور که هی دارد پر رنگ‌تر هم می‌شود؟

#چهارشنبه_سوری
👀3
اولین باره می‌بینم شبکه زاگرس (شبکه کرمانشاه) داره تبلیغ دو‌ نهاد رسمی رو کردی پخش می‌کنه. یکی مال بانک کشاورزیه و اون یکی صندوق بیمه کشاورزی.
حرف اضافه
تالار عقدی نزدیک‌های شهر هست به اسم اسپی. همکارم اسمش رو با شک می‌گه. از تلفظش مطمئن نیست. بهش می‌گم درسته. همونه اسپیده که در لری و لکی اِسپی تلفظ می‌شه. #کلمه_بازی
ما به رنگ قرمز می‌گیم سور. در زبان پهلوی و زبان‌های بازمانده از اون سور به معنای سرخ هست.
سورِ چهارشنبه سوری و سرخی من از تو هم از اینجا میاد انگار.


#زبان_لکی
#کلمه_بازی
👍5
خانهٔ ما خیلی شیشه دارد. دو پنجره بزرگ رو به حیاط و دو پنجره رو به کوچه. پنجره‌های کوچه تِگِری هستند. تگری یعنی مات طرح‌دار. در راهروی حیاط هم شیشه دارد. دوازده در توی خانه داریم که سر در هرکدام یک شیشه حدودا یک در یک خورده. بعضی از این درها روی خودشان هم شیشه خورده مات یا معمولی. از آن شیشه‌های سه تکه. بالا و پایین پنج ضلعی وسطی عمودی. یک گلخانه هم داریم توی هال که آن‌هم سه طرفش سرتاسر شیشه است. از وقتی نوجوان بوده‌ام پاک کردن شیشه‌ها با من بوده. آن‌هم دوبار در سال. پاییز و بهار. الان که کوچ کرده‌ام اگر یک روز قبل از عید هم برگردم خانه پاک کردن شیشه‌ها کار خودم است. دیروز می‌خواستم فقط شیشه اتاق نشیمن را تمیز کنم ولی دلم نیامد سالی یک بار زلالی را از خانه دریغ کنم.
همین که‌ صبح بیدار می‌شوی و با این شفافیت چشم تو چشم می‌شوی لذت‌بخش است.
بهار از پس شیشه‌های زلال وضوح بیشتری دارد.
👏92
خسته و بی‌حالم. دراز کشیده‌ام رو به پنجره. می‌خواهم چشم‌هایم را ببندم که در پلک‌زدن آخری نگاهم می‌افتد به سرو بلندمان با پس زمینهٔ آسمان آبی و آواز گنجشک‌ها. خواب از سرم می‌پرد.
3😍2
حرف اضافه
به طور استثنا با تصویر ببینید:)
مرا در خانه سروی هست کاندر سایهٔ قَدَّش
فَراغ از سروِ بستانی و شمشادِ چمن دارم

+حافظ
😍42💘1