🤷2
👌5☃1👍1😢1
حرف اضافه
مادرم رفته. تسبیح سفیدش روی پتوی گوشهٔ هال مانده. با دمپاییهای نرمش توی خانه راه میروم. به گلدانهای گندمی و زامفولیای روبهرویم که جابهشان کرده نگاه میکنم و ردّ دستهاش که مانده در گله به گلهٔ خانه. یخچال برفک گرفته. از برق کشیدهام تمیزش کنم. یک کوه…
بارونه و زمین تر و آسمون کیپ تا کیپ ابر. اگه مادرم خونه بودم امروز میرفتم پیشش. شب میگفتم هلیم بذاره برای صبونهمون.
#دا
#دا
👌3
هنگامه گلستان زن کاوه گلستان تهرانیه. یه جایی داره خاطرات کودکیش رو میگه: «میرفتیم مغازهدارها را اذیت میکردیم. آنها میگذاشتند دنبالمان.»
ما هم دقیقا توی حرف زدنمون فعل گذاشتن رو برای دنبال به کار میبریم نه فعل کردن.
#زبان_لکی
#کلمه_بازی
ما هم دقیقا توی حرف زدنمون فعل گذاشتن رو برای دنبال به کار میبریم نه فعل کردن.
#زبان_لکی
#کلمه_بازی
👌8👍1
برای انجام یک کار بانکی مرخصی گرفتم و زودتر از اداره زدم بیرون. یکی از همکاران شاغل در شرکتهای خصوصی که آشنایی دورادوری داریم تا جایی رساندم.
بعد از سوار شدن پرسید خانم مهندس شغل همسرتون چیه؟
جواب همسر ندارم را که شنید بلافاصله سنم را پرسید.
و بعد انگار به یک فرمول حل شده رسیده باشد گفت: آها. از سرتون افتاده دیگه.
و تلفنش زنگ خورد و بعدش هم بحث کش پیدا نکرد و لابد مسئله ذهنیاش برطرف شد.
#از_دختران_مجرد
بعد از سوار شدن پرسید خانم مهندس شغل همسرتون چیه؟
جواب همسر ندارم را که شنید بلافاصله سنم را پرسید.
و بعد انگار به یک فرمول حل شده رسیده باشد گفت: آها. از سرتون افتاده دیگه.
و تلفنش زنگ خورد و بعدش هم بحث کش پیدا نکرد و لابد مسئله ذهنیاش برطرف شد.
#از_دختران_مجرد
💔7😐4☃1🙊1
کشاورزی آمده با یک گوشی که نمیدانم مدلش چیست و دارد توی لیست مخاطبهایش یکی یکی با جوی استیک میآید پایین تا شمارهٔ همآبادیاش را به ما بدهد.صدای پایین آمدن توی لیست مثل صدای دستگاه نشان دهندهٔ ضربان قلب است. من را میبرد به بیمارستان امام علی و آن چند روز بستری بودن دا و چشمانداز ثابت من. صدایش نگرانم میکند.
#دا
#دا
💔8
ما به زمینه میگیم تخت.
مثلاً یه چادر گلدار که زمینهش کرم باشه میشه چادر تخت کرم.
شما چی؟
#زبان_لکی
#کلمه_بازی
مثلاً یه چادر گلدار که زمینهش کرم باشه میشه چادر تخت کرم.
شما چی؟
#زبان_لکی
#کلمه_بازی
👌4
مانتو شلوار سرمهای تنم است با پالتوی گلدار تخت سرمهای. وسط روز گرم میشود. پالتو را میکَنم. کمی بعد که برای کاری میروم اتاق کناری یکی از همکارها میگوید ئه خانم خزایی مدلش عوض شد. آن یکی میگوید گلاش ریخته.
زاویه دید آدمها اینطوری خودش را نشان میدهد.
زاویه دید آدمها اینطوری خودش را نشان میدهد.
😁10❤3👌3
در زندگی لحظاتی هست که توی یک کارتت ۲۶ تومان داری و توی کارت دیگرت نُه هزارتومان قابل برداشت است. باید وی پیان بخری چهل هزارتومان.
چندم برج است؟ ۲۷ام.
تصمیم میگیری بی خیال دور زدن صیانت شوی یا بروی یکی از آن رایگانهای کجدار و مریز را نصب کنی که یادت میآید دیروز مجبور شدهای یک حساب جدید باز کنی که ۵۹۳۰۰ تومان موجودی دارد.
پس زنده باد پول خردهای به دادرسِ تهکارتها.
چندم برج است؟ ۲۷ام.
تصمیم میگیری بی خیال دور زدن صیانت شوی یا بروی یکی از آن رایگانهای کجدار و مریز را نصب کنی که یادت میآید دیروز مجبور شدهای یک حساب جدید باز کنی که ۵۹۳۰۰ تومان موجودی دارد.
پس زنده باد پول خردهای به دادرسِ تهکارتها.
👌10
به گفتهٔ احسان عبدیپور ظاهراً بوشهر یه میدونی داره به اسم جراحی. (جراحی چرا؟) و این میدون تا حالا سه تابلو عوض کرده ولی مردم همچنان به اسم چهار راه فاخر میشناسندش. فاخر چرا؟
فاخر یه سیگارفروشی بوده که چهار دهه سر اون چهار راه وایساده. شب و روز. سرما و گرما. اینقدر وایساده که ذات چهارراه رو تصاحب کرده و شأن نزول یه اسم شده.
#از_جاها
فاخر یه سیگارفروشی بوده که چهار دهه سر اون چهار راه وایساده. شب و روز. سرما و گرما. اینقدر وایساده که ذات چهارراه رو تصاحب کرده و شأن نزول یه اسم شده.
#از_جاها
👌10
حرف اضافه
قصهکردن ما به جای حرف زدن با هم قصه میکنیم. مثلاً: -داشتم با مادرم قصه میکردم که خواهرم از در اومد تو. -خیلی دلم گرفته بود زنگ زدم به مادرم باهاش قصه کنم. -مهمون داریم. صدا به صدا نمیرسه. همه دارند با هم قصه میکنند. #کلمه_بازی #دا
حرفامون که تموم شد میگه بیا دو قِصَهم با مش نرگس بکن و گوشی رو میده به عمه نرگس.
دو قصه نماد مختصر و کوتاه حرف زدنه.
#دا
#زبان_لکی
#کلمه_بازی
#عمه_نرگس
دو قصه نماد مختصر و کوتاه حرف زدنه.
#دا
#زبان_لکی
#کلمه_بازی
#عمه_نرگس
❤3🥰2💘2
اسم گلپسند و شاهپسند شنیده بودم چون توی منطقهٔ ما رایج بوده ولی پسند تنها نه. اونم امروز دیدم:)
#اسم_فامیل_بازی
#اسم_فامیل_بازی
❤7
Forwarded from ادبیات چیست؟
یک وقتهایی زندگیم اونقدر روی دور تند میفته و حادثه پشت حادثه و گرفتاری پشت گرفتاری میاد سراغم که یاد این قطعه از امیر شجاعی شاعر میفتم که در قدح انوری گفته:
هر بلایی کز آسمان آید
گرچه بر دیگری قضا باشد
به زمین نارسیده میپرسد
خانهٔ انوری کجا باشد
#شرح_ایام
@whatisliterature
هر بلایی کز آسمان آید
گرچه بر دیگری قضا باشد
به زمین نارسیده میپرسد
خانهٔ انوری کجا باشد
#شرح_ایام
@whatisliterature
💔6❤2👌1
چندساعت است لباس پوشیدهام تا یک ویدئوی کوتاه ضبط کنم. دوبار گرفتم و صدای بچههای تو حیاط بلندتر از صدای خودم بود. پنجرهها دوجدارهاند. اما حریف شور و شوق بچهها نمیشوند. معماری جدید است دیگر.
چیزی به ساعت ده نمانده. چرا بچهها نمیروند خانه؟ کی میخواهند شام بخورند؟ کی بخوابند؟
هر چه باگ سبک زندگی است دارد خودش را نشان میدهد.
چیزی به ساعت ده نمانده. چرا بچهها نمیروند خانه؟ کی میخواهند شام بخورند؟ کی بخوابند؟
هر چه باگ سبک زندگی است دارد خودش را نشان میدهد.
👌3👻1
من تهرانم خانهٔ برادرم. خواب میدیدم مصطفا هم اینجاست. دوست داشتم ببرمش خانهٔ خودم. ولی میگفتم صبحها تنهاست چه؟ بهش گفتم صبر کن دا داره میاد. با دا بیا. واقعاً قرار است دا بیاید.
توی خواب بخشی از گذشته وجود داشت اما دستکاری شده و بخشی از حال وجود داشت به صورت واقعی.
چطور این اتفاق در مغز میافتد را نمیدانم اما چرا مصطفا همیشه توی خوابهایم زنده است؟
#مصطفای_ما
توی خواب بخشی از گذشته وجود داشت اما دستکاری شده و بخشی از حال وجود داشت به صورت واقعی.
چطور این اتفاق در مغز میافتد را نمیدانم اما چرا مصطفا همیشه توی خوابهایم زنده است؟
#مصطفای_ما
💔10❤3
شما اسم تابان و رخشان شنیدید؟
از اون اسمهای زیبای دهه چهل و شاید پنجاه بودند که دیگه تکرار نشدند.
حیف.
#اسم_فامیل_بازی
از اون اسمهای زیبای دهه چهل و شاید پنجاه بودند که دیگه تکرار نشدند.
حیف.
#اسم_فامیل_بازی
👌5❤2