حرف اضافه
تالار عقدی نزدیکهای شهر هست به اسم اسپی. همکارم اسمش رو با شک میگه. از تلفظش مطمئن نیست. بهش میگم درسته. همونه اسپیده که در لری و لکی اِسپی تلفظ میشه. #کلمه_بازی
ما به رنگ قرمز میگیم سور. در زبان پهلوی و زبانهای بازمانده از اون سور به معنای سرخ هست.
سورِ چهارشنبه سوری و سرخی من از تو هم از اینجا میاد انگار.
#زبان_لکی
#کلمه_بازی
سورِ چهارشنبه سوری و سرخی من از تو هم از اینجا میاد انگار.
#زبان_لکی
#کلمه_بازی
👍5
خانهٔ ما خیلی شیشه دارد. دو پنجره بزرگ رو به حیاط و دو پنجره رو به کوچه. پنجرههای کوچه تِگِری هستند. تگری یعنی مات طرحدار. در راهروی حیاط هم شیشه دارد. دوازده در توی خانه داریم که سر در هرکدام یک شیشه حدودا یک در یک خورده. بعضی از این درها روی خودشان هم شیشه خورده مات یا معمولی. از آن شیشههای سه تکه. بالا و پایین پنج ضلعی وسطی عمودی. یک گلخانه هم داریم توی هال که آنهم سه طرفش سرتاسر شیشه است. از وقتی نوجوان بودهام پاک کردن شیشهها با من بوده. آنهم دوبار در سال. پاییز و بهار. الان که کوچ کردهام اگر یک روز قبل از عید هم برگردم خانه پاک کردن شیشهها کار خودم است. دیروز میخواستم فقط شیشه اتاق نشیمن را تمیز کنم ولی دلم نیامد سالی یک بار زلالی را از خانه دریغ کنم.
همین که صبح بیدار میشوی و با این شفافیت چشم تو چشم میشوی لذتبخش است.
بهار از پس شیشههای زلال وضوح بیشتری دارد.
همین که صبح بیدار میشوی و با این شفافیت چشم تو چشم میشوی لذتبخش است.
بهار از پس شیشههای زلال وضوح بیشتری دارد.
👏9❤2
خسته و بیحالم. دراز کشیدهام رو به پنجره. میخواهم چشمهایم را ببندم که در پلکزدن آخری نگاهم میافتد به سرو بلندمان با پس زمینهٔ آسمان آبی و آواز گنجشکها. خواب از سرم میپرد.
❤3😍2
حرف اضافه
مرا در خانه سروی هست کاندر سایهٔ قَدَّش فَراغ از سروِ بستانی و شمشادِ چمن دارم +حافظ #من_شعر
ممنونم که اینقدر خوشسلیقهاید و از این شعرها برام میفرستید✨
❤2
موقع قرآن سرگرفتن نمیدانم آقای انصاریان درباره گشایش و اجابت چه گفت که من یاد کتابی که دارم میخوانم افتادم: دری در کار نیست و هی با خودم تکرار کردم دری در کار هست. دری در کار هست.
❤7
نوشته امسال دو تا کم شدیم و عکس پدر و خواهرش را گذاشته. دیدم ما امسال یکی اضافه شدهایم و یکی هم توی راه داریم. و دنیا همین کم و زیاد شدنها است.
❤18👍2
دوبیشتر پارسال به تکرار این مفاهیم گذشت که جستار خود زندگی است. «ادبیات من»مهمترین داراییاش زندگی است همراه با امیدها، حسرتها، آرزوها، دریغها و سرکوبها.
ما در ناداستان روایی به کمک هنر روایتگری، زندگی را روایت میکنیم. اما مهم است چه نوع روایتمندیای؟
اگر تغییر محسوس و قابل ملاحظهای شکل نگیرد، تغییر معناداری اتفاق نیفتد روایتی شکل نمیگیرد.
قصهٔ زندگی با دگردیسیهایی مثل مرگ، تولد، سوگ، مهاجرت، خیانت، طرد، از دست دادن، عشق و … معنادار میشود. بی هر کدام از این بزنگاهها میرود به سمت ملال و یکنواختی.
رستاخیز بهار یادآوری میکند برای وصل ماندن به شور زندگی بایستیم سمت اندیشه. درنگ کنیم در موقعیتهای حتی ساده. عمیق شویم در تجربههای حتی خُرد و ریز. در سطح نمانیم. کندو کاو کنیم تا فاصله بگیریم از روزمرگی و ملال و زیست غنیتری داشته باشیم.
برای همین ده سال نو است که این بیت را کارت پستال میکنم برای تبریک سال نو. چون تلنگرم میدهد که بایستم سمت اندیشه و تازگی.
آغاز فصلی که شور زندگی در آن میشکفد مبارک همهمان.
الهی که نفس به نفس سال نو برایمان پر از حال نو باشد.
@HarfeHEzafeH
ما در ناداستان روایی به کمک هنر روایتگری، زندگی را روایت میکنیم. اما مهم است چه نوع روایتمندیای؟
اگر تغییر محسوس و قابل ملاحظهای شکل نگیرد، تغییر معناداری اتفاق نیفتد روایتی شکل نمیگیرد.
قصهٔ زندگی با دگردیسیهایی مثل مرگ، تولد، سوگ، مهاجرت، خیانت، طرد، از دست دادن، عشق و … معنادار میشود. بی هر کدام از این بزنگاهها میرود به سمت ملال و یکنواختی.
رستاخیز بهار یادآوری میکند برای وصل ماندن به شور زندگی بایستیم سمت اندیشه. درنگ کنیم در موقعیتهای حتی ساده. عمیق شویم در تجربههای حتی خُرد و ریز. در سطح نمانیم. کندو کاو کنیم تا فاصله بگیریم از روزمرگی و ملال و زیست غنیتری داشته باشیم.
برای همین ده سال نو است که این بیت را کارت پستال میکنم برای تبریک سال نو. چون تلنگرم میدهد که بایستم سمت اندیشه و تازگی.
آغاز فصلی که شور زندگی در آن میشکفد مبارک همهمان.
الهی که نفس به نفس سال نو برایمان پر از حال نو باشد.
@HarfeHEzafeH
❤5👍2🙏1
ما به جوانهٔ درختان میگیم وَچ. البته فعلش میشه کردن. درخت سیب وچ کرده. وچ کردن درختها مثل بچه کردن پرندههاست.
در بعضی لهجهها به بچه میگن وچه. احتمالاً وچ هم از همینجا اومده.
ولی جوانهٔ دانههایی مثل گندم میشن جیک. مثلاً بخوایم بگیم سبزهای که ریختیم جوانه زده میگیم جیک زده. دندونی هم که بخواد تازه دربیاد وقتی اون سفیدیش از لثه زده بیرون اونم جیک زده.
و واقعا هم روند پیدایششون شبیه همه:)
#زبان_لکی
#کلمه_بازی
در بعضی لهجهها به بچه میگن وچه. احتمالاً وچ هم از همینجا اومده.
ولی جوانهٔ دانههایی مثل گندم میشن جیک. مثلاً بخوایم بگیم سبزهای که ریختیم جوانه زده میگیم جیک زده. دندونی هم که بخواد تازه دربیاد وقتی اون سفیدیش از لثه زده بیرون اونم جیک زده.
و واقعا هم روند پیدایششون شبیه همه:)
#زبان_لکی
#کلمه_بازی
❤13👍3😍1
نقی داره به داماد تاجیکیش میگه خونهمون رو دزد زده و هما توضیح میده یعنی برای دخترمون خواستگار اومده.
بعضی ضربالمثلهای ایرانی چرا اینقدر نسبت به داماد خشونت دارند :))
#کلمه_بازی
بعضی ضربالمثلهای ایرانی چرا اینقدر نسبت به داماد خشونت دارند :))
#کلمه_بازی
😁13💘2
به نقلی شب بیست و هفتم ماه رمضان رو شب به درک واصل شدن ابن ملجم میدونند.
یزدیها امشب یه مراسمی دارند که بچهها و حتی بزرگترها میرن در خونه به خونه و میخونن
دوست دوست
دوستِ علی
این در خونه شربت و قنده
امام علی درشو نبنده
و از صابخونه خوراکی هدیه میگیرند.
+اینو نیره سادات گفته
@sitaloopram
یزدیها امشب یه مراسمی دارند که بچهها و حتی بزرگترها میرن در خونه به خونه و میخونن
دوست دوست
دوستِ علی
این در خونه شربت و قنده
امام علی درشو نبنده
و از صابخونه خوراکی هدیه میگیرند.
+اینو نیره سادات گفته
@sitaloopram
👍7👌1
حرف اضافه
امشب که رفتم اینستاگرام تازه بعضی استوریهای دیشب را دیدم. وایب دعا و آرزو از خیلیشان چکّه میکرد. ما چه میکردیم؟ من، دا و دخترک. آلیسا آلیسا، ده بیست سی چل، عمو زنجیرباف، اتل متل، بپر بپر، نون ببر کباب بیار و تولدبازی. حتی با ماشین رفتیم زیارت کربلا و…
دستم را گرفت که برویم پشت در ورودی خانه. پرده را هم بیندازیم تا فضایی درست شود و اسمش را بگذارد خانه. ظرف شکلات را هم با خودش آورد.
میل به مستقل شدن چندماهی است در او شکل گرفته.
دفعه قبل یک شیرینی دانمارکی را برداشت و گفت تولد بگیریم. چوب کبریتی گذاشتم روی شیرینی، روشنش کردم، چندبار فوتش کرد و دست زدیم و تولدت مبارک خواندیم.
امشب شیرینی نداشتیم. یک دانه خرما شد پایهٔ شمع که چوب کبریت باشد و دخترک خواند دست بزنیم و شادی کنیم.
شادی جهان جمع شده بود میان خانهٔ کوچکش.
آقای شفیعی کدکنی را خبر کنم که
طفلی به نامِ شادی را پیدا کردهام.
با چشمهای مشکیِ برّاق
با گیسویی مشکی.
#از_دخترک
میل به مستقل شدن چندماهی است در او شکل گرفته.
دفعه قبل یک شیرینی دانمارکی را برداشت و گفت تولد بگیریم. چوب کبریتی گذاشتم روی شیرینی، روشنش کردم، چندبار فوتش کرد و دست زدیم و تولدت مبارک خواندیم.
امشب شیرینی نداشتیم. یک دانه خرما شد پایهٔ شمع که چوب کبریت باشد و دخترک خواند دست بزنیم و شادی کنیم.
شادی جهان جمع شده بود میان خانهٔ کوچکش.
آقای شفیعی کدکنی را خبر کنم که
طفلی به نامِ شادی را پیدا کردهام.
با چشمهای مشکیِ برّاق
با گیسویی مشکی.
#از_دخترک
❤19