حرف اضافه
دیشب دخترک سه سالهٔ خونهمون رو دیدیم و با یک ماه تاخیر هدیه تولدش رو بهش دادیم. لباسها به تنش بزرگ بود. پیراهنش رو پوشید، رفت جلوی آینه چرخید و گفت باید بزرگ بشم. امروز صبح ابعد از بیدار شدن اول رفت سراغ لباسها. پرسید بزرگ شدم؟ کاش آدم یه شبه بزرگ میشد…
دیشب شامش رو با اشتها خورد. صبح هر چی صداش میکردیم برای صبونه نمیومد. میگفت من دیگه بزرگ شدم. نگو که پشت اشتهای دیشب رؤیای بزرگ شدن بوده برای پوشیدن پیراهن قرمز گل گلی با کمر چیندار و جلیقۀ مخمل.
#از_دخترک
#از_دخترک
🍓6💘2☃1
حرف اضافه
من یه خاله داشتم در کودکی همیشه برامون قصه میگفت. زمستونها قصههاش اینجوری شروع میشد: برادر بد ندیده شوگار زمستون به حرف کوتاه کن. شبهای بلند پاییز و زمستون همیشه یادشم:) #کلمه_بازی
دخترک جوری عقلرس شده که خودش میرود سراغ کتابها و میخواهد برایش بخوانیم. دیشب کتابی را برداشت رفت توی رختخواب دراز کشید و از من خواست بروم برایش بخوانم. کتاب دربارهٔ قوانین راهنمایی و رانندگی بود و نه مناسب او. اما قصهای برایش ساختم.
من خالهٔ پدرش هستم. فاصلهٔ سنی من و او کمتر از فاصلهٔ سنی من و خالهٔ بزرگم است. خالهام عشق قصه را در من کاشت. یعنی روزی دخترک این را دربارهٔ من خواهد گفت؟
#از_دخترک
من خالهٔ پدرش هستم. فاصلهٔ سنی من و او کمتر از فاصلهٔ سنی من و خالهٔ بزرگم است. خالهام عشق قصه را در من کاشت. یعنی روزی دخترک این را دربارهٔ من خواهد گفت؟
#از_دخترک
👌7🥰3
حرف اضافه
دارم کتاب دو گفتار محسن صبا رو میخونم. من اصلاً نویسنده رو نمیشناسم ولی اسم دوستش بیژن الهی رو شنیدم. شاعره. همسر اول بیژن، غزاله علیزاده بوده که دوسال با هم زندگی کردند و یه دختر به نام سلمی دارند. اسم سلمی از کجا اومده؟ از این بیت شعر ظهیر فاریابی: …
پریشب برادرم که آمد کتاب دو گفتار محسن صبا کنار لپتاپم بود. تازه تمامش کرده بودم. پرسید اینو چرا خوندی؟ گفتم برای نوشتن پرتره. استاد گفته بود از آقای فلان راهنمایی بخواهم او هم این کتاب را معرفی کرد. تا اسم آقای فلان را شنید خندید. بهش گفتم دو تا پرتره از مسکوب و یکی از قائد خواندهام. اما پرترهٔ صمیمیتر میخواستهام. خودش دو پرترهٔ دیگر معرفی کرد.
آن لحظه یادم آمد برادرم برای معرفی کتاب آدم معتبری است. اما چرا من سه هفته منتظر آقای فلان ماندم؟ به اعتماد استاد یا به خاطر اعتماد به سرشناسی آن آدم و خط و ربطش با نشر فلان؟
گاهی تبلیغات چنان میکنند که ما از داشتههای نزدیکمان و حتی از خودمان به این سادگی غفلت میکنیم.
آن لحظه یادم آمد برادرم برای معرفی کتاب آدم معتبری است. اما چرا من سه هفته منتظر آقای فلان ماندم؟ به اعتماد استاد یا به خاطر اعتماد به سرشناسی آن آدم و خط و ربطش با نشر فلان؟
گاهی تبلیغات چنان میکنند که ما از داشتههای نزدیکمان و حتی از خودمان به این سادگی غفلت میکنیم.
👍11❤2💔1
امشب که رفتم اینستاگرام تازه بعضی استوریهای دیشب را دیدم. وایب دعا و آرزو از خیلیشان چکّه میکرد.
ما چه میکردیم؟ من، دا و دخترک. آلیسا آلیسا، ده بیست سی چل، عمو زنجیرباف، اتل متل، بپر بپر، نون ببر کباب بیار و تولدبازی. حتی با ماشین رفتیم زیارت کربلا و مشهد.
دخترک این دفعه کمتر از دا خجالت میکشید چون در دادن قرصها مشارکتش دادم، عوضش او هم برای بازی میگفت بگو دا بیاد.
#دا
ما چه میکردیم؟ من، دا و دخترک. آلیسا آلیسا، ده بیست سی چل، عمو زنجیرباف، اتل متل، بپر بپر، نون ببر کباب بیار و تولدبازی. حتی با ماشین رفتیم زیارت کربلا و مشهد.
دخترک این دفعه کمتر از دا خجالت میکشید چون در دادن قرصها مشارکتش دادم، عوضش او هم برای بازی میگفت بگو دا بیاد.
#دا
❤16
دا پشت تلفن داره میگه از بس قرص میخورم به عاص (آس) اومدم.
این کلمه از همون عاصی شدن میاد گمونم. روزی نُه تا قرص در یازده نوبت در چنین وضعیتی قرارش داده.
#دا
#کلمه_بازی
این کلمه از همون عاصی شدن میاد گمونم. روزی نُه تا قرص در یازده نوبت در چنین وضعیتی قرارش داده.
#دا
#کلمه_بازی
💘5👍3❤1💔1
گوشیش روی سایلنته. میگه صداش رو باز کن. تعبیر درستی هم هست چون صداش در نمیاد. بسته است. مثل آدم زبون بسته.
#دا
#کلمه_بازی
#دا
#کلمه_بازی
👌4💯4❤2
ناهار ترخینه داریم. غذایی که مصطفا اصلا خوشش نمیآمد. دیشب حواسم نبود که امروز سیزدهمین سالگردش است وگرنه به دا پیشنهاد یک غذای گوشتی را میدادم که او عاشقش بود.
هر شب قبل از خواب از دا میپرسید ناهار چیه؟ دا به شوخی میگفت ترخینه یا آش. خودش را لوس میکرد و میگفت داوَه. داوَه عبارت صمیمانهتر دا است مثل مامانی.
غذا بهانه است تا آدم فقدان را رنگ بدهد. تلخیاش را بگیرد.
#دا
#مصطفای_ما
هر شب قبل از خواب از دا میپرسید ناهار چیه؟ دا به شوخی میگفت ترخینه یا آش. خودش را لوس میکرد و میگفت داوَه. داوَه عبارت صمیمانهتر دا است مثل مامانی.
غذا بهانه است تا آدم فقدان را رنگ بدهد. تلخیاش را بگیرد.
#دا
#مصطفای_ما
❤23
حرف اضافه
ناهار ترخینه داریم. غذایی که مصطفا اصلا خوشش نمیآمد. دیشب حواسم نبود که امروز سیزدهمین سالگردش است وگرنه به دا پیشنهاد یک غذای گوشتی را میدادم که او عاشقش بود. هر شب قبل از خواب از دا میپرسید ناهار چیه؟ دا به شوخی میگفت ترخینه یا آش. خودش را لوس میکرد…
رسیدم خانه بوی کتلت میآمد. قرار بود مهمان بیاید که نیامد.
سفره را که جمع و از دا تشکر کردم گفتم ثوابش برسد به کی؟
گفت مصطفا. البته ثواب کتلت فقط. از ترخینه که خوشش نمیآمد:)
#دا
#مصطفای_ما
سفره را که جمع و از دا تشکر کردم گفتم ثوابش برسد به کی؟
گفت مصطفا. البته ثواب کتلت فقط. از ترخینه که خوشش نمیآمد:)
#دا
#مصطفای_ما
❤19👍3
ما به پسانداز میگیم پشتدست.
خب پس و پشت که یه معنی دارند. انداز فارسی به انداختن پول در قلک برمیگرده؟
یا اینکه نه، هر دو یه فعل رو انجام میدند اما در زبان فارسی عمل انداختن دیده شده و در زبان لکی اینکه پول مازاد رو گذاشتند پشتِ دست. اونورِ دست؟
#زبان_لکی
#کلمه_بازی
خب پس و پشت که یه معنی دارند. انداز فارسی به انداختن پول در قلک برمیگرده؟
یا اینکه نه، هر دو یه فعل رو انجام میدند اما در زبان فارسی عمل انداختن دیده شده و در زبان لکی اینکه پول مازاد رو گذاشتند پشتِ دست. اونورِ دست؟
#زبان_لکی
#کلمه_بازی
👌5💘1
دا پیش من است گاهی میرود مهمانی. نیاز به تنهایی دارم برای نوشتن اما وقتی هست نمیشود بنویسم. نمیخواهم بنویسم چون اگر من سرگرم نوشتن شوم او بی همصحبت است.
وقتی هم میرود جایی من هم باهاش میروم. چون یکی در من نشسته و میگوید تا نزدیک است این فرصتهای همنشینی در دریاب.
دوگانهٔ عجیبی است. هم فرصتساز است هم فرصتسوز. موقعیتی که من به خاطر زن بودنم و به خاطر دختر مجرد بودنم در آن قرار گرفتهام.
برخورداری از یک امکان امکان دیگری را از من سلب میکند.
و من سرگردان بین دو انتخابم. گرچه همیشه با او بودن برنده است.
#دا
وقتی هم میرود جایی من هم باهاش میروم. چون یکی در من نشسته و میگوید تا نزدیک است این فرصتهای همنشینی در دریاب.
دوگانهٔ عجیبی است. هم فرصتساز است هم فرصتسوز. موقعیتی که من به خاطر زن بودنم و به خاطر دختر مجرد بودنم در آن قرار گرفتهام.
برخورداری از یک امکان امکان دیگری را از من سلب میکند.
و من سرگردان بین دو انتخابم. گرچه همیشه با او بودن برنده است.
#دا
❤13💔5
از اینکه میبینم فضای ناداستان دست آدمهای بیسواد پرمدعا افتاده ناراحتم. گاهی رگههای بیماری وسواس رو توی رفتارهاشون میبینم که به اسم ویرایش متن به نویسنده اعلام میکنند.
شاید هم این یه روش برای اعلام تسلط و قدرت و بالادست بودنه.
تنها کاری که الان برای آرامشم میکنم اینه که با خودم تکرار کنم یارب مباد که گدا معتبر شود.
یارب مباد که گدا معتبر شود.
شاید هم این یه روش برای اعلام تسلط و قدرت و بالادست بودنه.
تنها کاری که الان برای آرامشم میکنم اینه که با خودم تکرار کنم یارب مباد که گدا معتبر شود.
یارب مباد که گدا معتبر شود.
👌7
میگه پول رو برای فلانی رِ کردی. رِ البته ر تنها نیست، ی هم داره که نامحسوس تلفظ میشه و انگار اصلاً گفته نمیشه.
ر خلاصهٔ راهیه. یعنی پول رو راهی کردی؟
آره ما به جای فرستادن راهی کردن داریم. به جای پست کردن هم راهی میکنیم.
#زبان_لکی
#کلمه_بازی
ر خلاصهٔ راهیه. یعنی پول رو راهی کردی؟
آره ما به جای فرستادن راهی کردن داریم. به جای پست کردن هم راهی میکنیم.
#زبان_لکی
#کلمه_بازی
❤11👌4
توی زبان لکی و کردی بعضی ب ها و تلفظ میشند.
چه در اول چه وسط چه آخر کلمات.مثلا
بید: وی
بیشه: ویشه
بهار: وهار
باران: واران
برف: ویَر (لکی)
برف: وفر (کردی)
برگ: ولگ
بابا: باوه
باز: واز
بیختن: ویژیاین
آباد: آوا
وبا: واوا
شربت: شروت
خواب: خواو
آب: آو
کباب: کاواو
تاب: تاو
جواب: جواو
از مونا دوست زبانشناسم علتش رو پرسیدم. گفت توی زبان، و حرف قدیمیتریه نسبت به ب. یعنی و صورت قدیمی ب است.
انگار توی لهجهٔ مازندرانی هم این حالت هست.
#زبان_لکی
#کلمه_بازی
چه در اول چه وسط چه آخر کلمات.مثلا
بید: وی
بیشه: ویشه
بهار: وهار
باران: واران
برف: ویَر (لکی)
برف: وفر (کردی)
برگ: ولگ
بابا: باوه
باز: واز
بیختن: ویژیاین
آباد: آوا
وبا: واوا
شربت: شروت
خواب: خواو
آب: آو
کباب: کاواو
تاب: تاو
جواب: جواو
از مونا دوست زبانشناسم علتش رو پرسیدم. گفت توی زبان، و حرف قدیمیتریه نسبت به ب. یعنی و صورت قدیمی ب است.
انگار توی لهجهٔ مازندرانی هم این حالت هست.
#زبان_لکی
#کلمه_بازی
👍3👌2💘1
داریم از تولد خودم و دیگر بچهها با هم حرف میزنیم. میگوید زحمت که زیاد میکشیدیم. بیکران.
میگویم بیکران یعنی چه؟
میگوید یعنی فِرَه. زیاد.
دوباره میپرسم چقدر زیاد؟
جواب میدهد آنقدر که به حساب نمیآید.
#دا
#کلمه_بازی
میگویم بیکران یعنی چه؟
میگوید یعنی فِرَه. زیاد.
دوباره میپرسم چقدر زیاد؟
جواب میدهد آنقدر که به حساب نمیآید.
#دا
#کلمه_بازی
❤7👌6
ماکارونی رو ریخته توی آب. میگم چرا جوش نمیاد؟ الان خمیر میشه. میگه بپالونتی. یعنی بپالانش.
ما برای آبکش کردن و صاف کردن، پالاندن رو به کار میبریم. مثلا پالاندن برنج یا شربتها.
به آبکش هم میگیم آش پالان، آش پالون.
#زبان_لکی
#کلمه_بازی
ما برای آبکش کردن و صاف کردن، پالاندن رو به کار میبریم. مثلا پالاندن برنج یا شربتها.
به آبکش هم میگیم آش پالان، آش پالون.
#زبان_لکی
#کلمه_بازی
🤓2👏1👌1
پدرم چند ماه آخر زندگیاش راه نمیرفت و حرف نمیزد. گمانم دلیلش بالا رفتن اوره و کراتین خونش بود.
ولی مادرم هر بار لحظات آخر زندگیاش را به یاد میآورد میگوید حرف میزده.
همیشه این خاطره را تعریف میکند که خواهر بزرگم بهش غذا داده و خواسته دور دهانش را پاک کند بابا نگذاشته. تشکر کرده و گفتم خودم میکنم. اتفاق عجیبی است. که چرا مادرم واقعیت را دگرگون کرده. باید با خواهرم مرورش کنم.
#دا
ولی مادرم هر بار لحظات آخر زندگیاش را به یاد میآورد میگوید حرف میزده.
همیشه این خاطره را تعریف میکند که خواهر بزرگم بهش غذا داده و خواسته دور دهانش را پاک کند بابا نگذاشته. تشکر کرده و گفتم خودم میکنم. اتفاق عجیبی است. که چرا مادرم واقعیت را دگرگون کرده. باید با خواهرم مرورش کنم.
#دا
😢9