همدمان( هیٲت مکتب الشهدا )
1.12K subscribers
7.29K photos
1.35K videos
167 files
5.9K links
📱کانال رسمی هیأت مکتب الشهداء
دانشجویان دانشگاه محقق اردبیلی

ارتباط با خادم کانال:
@Hamdaman_Resane
صفحه اینستاگرام هیات:
Instagram.com/hamdaman_uma
صفحه آپارات هیأت:
aparat.ir/hamdaman_uma
روابط عمومی هیات:
+۹۸۹۱۴۵۹۸۱۷۷۴
دفتر هیأت: مسجد دانشگاه
Download Telegram
#یک_صفحه_کتاب_بخوانیم

پریشان و آشفته از خواب پریدی و به سوی پیامبر دویدی،بغض، راه گلویت را بسته بود، چشمهایت به سرخی نشسته بود، رنگ رویت پریده بود، تمام تنت عرق کرده بود و گلویت خشک شده بود.
دست و پای کوچکت می لرزید و لبها و پلکهایت را بغضی کودکانه، به ارتعاشی وا می داشت.
خودت را در آغوش پیامبر انداختی و با تمام و جود ضجه زدی. پیامبر، تو را سخت به سینه فشرده و بهت زده پرسید: 《چه شده دخترم؟》تو فقط گریه می کردی!
پیامبر دستش را لابلای موهای تو فرو برد، تو را سخت تر به سینه فشرد، با لبهایش موهایت را نوازش کرد و بوسید و گفت:
《حرف بزن زینبم!عزیزدلم!حرف بزن!》...هق هق گریه به تو امان سخن گفتن نمی داد.
...قدری آرام گرفتی، چشمهای اشک آلودت را به پیامبر دوختی، لب برچیدی و گفتی:
《خواب دیدم! خواب پریشان دیدم.
دیدم که طوفان به پا شده است.
طوفانی که مرا و همه چیز را به اینسو و آنسو پرت می کند...و من میان زمین و آسمان معلق ماندم.
به شاخه ای محکم آویختم . باد آن شاخه را شکست. به شاخه ای دیگر متوسل شدم، باد آن را هم...》
...کلام تو به اینجا که رسید، بغض پیامبر ترکید.

حالا او گریه می کرد و تو مبهوت و متحیر نگاهش می کردی...🍃

#معرفی_کتاب
📚 #آفتاب_در_حجاب
#سید_مهدی_شجاعی

🏴 @hamdaman_uma 🏴
#یک_صفحه_کتاب_بخوانیم

قیس بن مسهر صیداوی
(سفیر الحسین) :

من! هرگز برای #امام خویش تکلیف معین نمی کنم، که تکلیف خود را از #حسین می پرسم.
و من حسین را نه فقط برای خلافت، که برای #هدایت می خواهم.
و من... حسین را برای دنیای خویش نمی خواهم، که دنیای خویش را برای حسین می خواهم.
آیا بعد از حسین کسی را می شناسی که من جانم را فدایش کنم؟

#معرفی_کتاب
📚 #نامیرا
#صادق_کرمیار

🏴 @hamdaman_uma 🏴
#یک_صفحه_کتاب_بخوانیم

می گویند مرحوم دربندی با آن فضلش در بالاسر حرم سیدالشهداء علیه السلام، داد می زد:
یا حسین، به حق مادرت زهرا علیهاالسلام شمر را شفاعت مکن!
سه دفعه بلند این را می گفت.
به او می گفتند: آیا شفاعت شمر ممکن است؟
می گفت: چرا ممکن نیست؟ چرا محال است؟
مظهر #رحمت_واسعه_خدا هستند، ما چه می دانیم؟ ما قسمش می دهیم که این کار را نکنند!!

#معرفی_کتاب
📚 #رحمت_واسعه
#آیت_الله_بهجت

🏴 @hamdaman_uma 🏴
#یک_صفحه_کتاب_بخوانیم
#عباس_زینب(س)

اغراق نیست اگر بگویم که بعد از شهادت مادرم، هیچ چیز مرا به اندازه تولد تو خوشحال نکرد. با ذوق و شوقی که در وصف نمی گنجد، قنداقه تو را پیش پدرم بردم و گفتم: خدا به ما پسر داده است.

پدر خندید. تو را گرفت و غرق بوسه کرد و در گوشهایت اذان و اقامه گفت. پدر از ما پرسید: برای اسمش چه فکری کرده اید؟ مادر گفت: اختیار همه ما به دست شماست. «عباس» را پدر فرمود برای اینکه می خواست شیر دژم باشی و از بیشه آل الله حفاظت کنی و خاطره عمویش عباس را هم زنده نگه داری. «ابولفضل» را هم پدر کنیه بخشید. برای اینکه می خواست تو پدر همه خوبی ها و برتری ها باشی. من خودم شاهد بودم که پدر - علم را به تو نمی آموخت _ بلکه علم را چون پرنده ای که غذا در دهان جوجه اش می گذارد، در کامت می گذاشت. «سقا» را هم او لقب داد و در پاسخ به سوال بهت آلود من، اشاره کرد به کربلا...اما ماه بنی هاشم را فقط پدر نگفت، هرکس که روی ماه تو را دید، گفت. طلوع چهره ات در شب سیاه، ناخودآگاه، سکه ماه را از رونق می انداخت. همه ما مدام در کار تعویذ و تصدیق بودیم برای تو که مبادا چشم زخمی روی ماهت را بیازارد.

وقتی که ماه باشی، پلنگ ها هم خودشان را به بلندی می رسانند و به طمع چنگ انداختن بر صورتت جست و خیز می کنند. وقتی قمر بنی هاشم باشی، شمر هم برایت امان نامه می آورد...

#معرفی_کتاب
📚 #سقای_آب_و_ادب
#سید_مهدی_شجاعی

🏴 @hamdaman_uma 🏴