【 s ʟɪᴋᴇ sᴇᴠᴇʀᴜs
58 subscribers
2.84K photos
51 videos
10 files
2 links
تالار اسرار چنل 🏃‍♀️
- @chamber_severus
جهت تب 🐚
- @tb_channeell
جغدونی چنل 📜
- @pm_severus
تب لیست چنل 🗞
- @HpTablist
بات ادمین 💬
- @likeseverus_bot
چَنِلِ هَمکار 🤝
1- @harrypotterhhh
2- @harry_potter_hp_love
Download Telegram
دوستان 🖤

قسمت جدید چنلمون رو هم اضافه کردیم 👐
شما می تونید تمامیه حواشی، فکت ها، سانسورها و توییت های فن فیک « من سوروس هستم » و « به خاطر هری » رو توی این چنل یعنی موزه ی فن فیکشن مون دنبال کنید 😹🖤

@Museum_Severus 🦋
@Museum_Severus 🦋

لطفا از موزه ی فن فیک مون استقبال کنید 🙏
نکته ی بعدی هم اینه که لطفاً از این ایده کپی نکنید حالا به هر روشی... مطمئن باشید برخورد می کنیم
Tom Felton via IGS 😻💚
live Video

پ.ن: فقط اونی که کامنت گذاشته: اِما چطوره؟ 😹😹❤️

🦋#update
🥀#Tom_Felton
🔗@fantasy_fans_platform
~ after darkness 🖤🥀

🦋#Edit
🕷#pro
🎨#Severus_Snape
🍷@fantasy_fans_platform
~ Drarry 💚❤️
~ Love is Love 🏳‍🌈

🧚‍♀#Edit
🐍#Pro
🦄#Drarry
🦋@Fantasy_fans_platform
~ Drarry 🥀🦋
~ Free at Love 🏳‍🌈

🐍#Edit
🌸#pro
🔥#Drarry
@fantasy_fans_platform
~ Black's Brothers as Girl 🖤🥀
~ Sirius & Regulus

🐍#Edit
🌼#pro
💧#Sirius_Black
👑@fantasy_fans_platform
But you didn't see 🥀🖤

🦋 | #Alan_Rickman |
🌸 | @fantasy_fans_platform |
درخواستی؟ 💌
@pm_severus

موزه ی فن فیک مون 📚
@Museum_severus

تالار اسرار چنل 🏛
@chamber_severus
Forwarded from 【 s ʟɪᴋᴇ sᴇᴠᴇʀᴜs (ᵃʳᵗᴇᵐᶦˢ)
🥀• I am Severus
🔗• Season One
☁️• Best Fan fiction of Severus Snape And Marauders in Tornado School 🏰

🖤 @Fantasy_fans_platform
 
- فصل چهل و ششم... 🥀
پرونده: ~{ من سوروس هستم }~ 🦋


سوروس اسنیپ حسابی غافلگیر شده بود. می دانست که در تله ی جیمز پاتر گرفتار شده است. منظور جیمز کاملا واضح و روشن بود. اینجا محدوده ی غارتگران بود و این فقط یک معنی داشت، یعنی مجبوری کاری رو انجام بدی که غارتگران بهت می گن. سوروس اسنیپ خیلی آرام و با احتیاط طوری که اعصاب جیمز را تحریک نکند گفت: خب، مثل اینکه آرامش محدوده ی غارتگران رو به هم زدم. پس من برگردم تا بیشتر از این... آی آخ.
جیمز موهای او را بیشتر کشید و با دلخوری خطاب به اسنیپ گفت: حالا که بودی... به این زودی می خوای بری؟ تازه داشتم رژه ی استقبال از شاهزاده ی افعی مون رو تدارک می دیدم. خیلی حیف شد.
سوروس نمی توانست صورت جیمز را ببیند، ولی می توانست به خوبی تصور کند که جیمز چه قدر عصبانی ست و الان دقیقاً چه احساسی دارد. آب دهانش را قورت داد و با صدای آرامی گفت: ریموس امشب یک شب سخت رو پشت سر می زاره. و من... یه، یه خوابِ... خیلی بد دیدم. باید حتماً می اومدم. می دونم که یادت رفته بود.
جیمز با خشونت او را روی تخت انداخت و بعد با مهارت خاصی چوبدستی اش را دور دستانش چرخاند. سوروس روی تخت افتاد سپس برگشت و با قیافه ی رنگ پریده اش به او خیره ماند. بالاخره صورت او را دید. جیمز ابرویش را بالا انداخت و با صدای دورگه اش ادامه داد و گفت: می تونی این طوری فکر کنی بچه جون ولی من هیچ وقت مشکلات دوستم رو فراموش نمی کنم. درضمن، نمی دونستم که تو هم کابوس می بینی. افعی کوچولوی اسلیترین هم می ترسه.
و بعد لبخند عجیبی زد و به سوروس خیره ماند. اسنیپ لب پایینش را گاز گرفت و با جسارت گفت: چرا پیش خودت فکر کردی که من نمی تونم کابوس ببینم؟ مگه مشکل من چیه؟ همه توی خواب رویا می بینن. کاملاً هم طبیعیه.
- پس نگران ریموس شدی، آره؟
سوروس اسنیپ چشمانش را از جیمز دزدید و به کاغذ تا شده یِ کرمی رنگی که کنارش بود خیره ماند. با صدای تقریباً آرامی نوشته ی روی کاغذ را خواند: نقشه ی غارتگر. آقایان شاخدار، مهتابی، دم باریک و پدفود...
سوروس متوقّف شد و با حیرت به جیمز پاتر خیره ماند، دهانش را باز کرد تا چیزی بگوید ولی نتوانست. کاغذ پوستی را برداشت و لای آن را باز کرد. امّا داخل کاغذ هیچ نوشته ای نبود و تنها چیزی که دیده می شد یک صفحه ی خالیه کرمی رنگ بود. جیمز شانه اش را بالا انداخت و با جدیّت گفت: می دونم، می دونم. این وسط فقط تو نیستی که خیلی باهوشه. نقشه ی غارتگر هیچ وقت خودش رو برای یه بیگانه رو نمی کنه. این عالی نیست؟
سوروس بدون اینکه از صفحه ی خالی چشم بردارد گفت: تنها کاری که نتونستی انجامش بدی اینه که تو هنوز یه شاخدار نیستی پاتر.
جیمز پوزخندی زد و با لحن تندی ادامه داد: شاید آره و شاید نه. سال بعد همه چیز مشخص میشه.
سوروس ابروهایش را بالا انداخت و با دستش ضربه ی کوچکی به کاغذ زد، سپس به آرامی گفت: توی تُرنادو نمی شه ازت استفاده کرد. ولی توی هاگوارتز خیلی به درد می خوری.
سپس نقشه ی غارتگر را به آرامی رو تخت گذاشت و با جدیّت به جیمز پاتر خیره ماند. سرش را تکانی داد و گفت: هیچ کس نمی دونه که ریموس الان دقیقاً کجاست. من مطمئنم که اون احساس کرده که داره به گرگینه تبدیل میشه و تنها راهی که به فکرش رسیده این بوده که از مدرسه بیرون بره. باید از قبل این موضوع رو با آقای مدیر هماهنگ می کردید. احتمالاً یه جنگلی چیزی نزدیک مدرسه هست. ریموس هم باید اونجاها باشه.
جیمز دست به سینه شد و درحالی که به پنجره ی اتاق خیره مانده بود گفت: ریموس نمی دونه که چیکار می کنه. چیزی که باعث میشه ناراحت شم اینه که اون بیشتر از هر چیزی به خودش آسیب می زنه. چند روزی طول می کشه که دوباره به حالت عادیش برگرده. کاش می شد حداقل به خودش صدمه نزنه. این واقعاً حقش نیست.
و بعد از گفتن این جمله به صورت اسنیپ نگاه کرد که نور مهتاب نیم رخ آن را به خوبی روشن کرده بود. سوروس ملافه ی تخت را چنگ زد و گفت: یه راهی هست.
و بعد در ذهنش جمله اش را کامل کرد و گفت: شاید با این کار بتونم ریموس رو نجات بدم. امّا... احتمالا از من متنفّر تر از اون چیزی که الان هستی میشی پاتر. ممکنه که دیگه هیچ وقت با من حرف نزنی. آره... احتمالا این آخرین باری میشه که با هم داریم صحبت می کنیم.
جیمز چوبدستی را به طرف اسنیپ گرفت و در حالی که آن را تکان می داد گفت: انگار تو مثل همیشه یه ایده ای داری. مگه نه؟ هر وقت که داری به یه چیزی فکر می کنی چشمات برق می زنن. اینو لی لی بهم قبلا یه بار گفته بود. امیدوارم که اون چیزی که بهش فکر می کنی بیرون رفتن از مدرسه نباشه.
- ولی متاسفانه هست پاتر. می دونم که خیلی خیلی خطرناکه. ولی به خاطر ریموس هم که شده باید ریسک کنیم.
جیمز با نوک چوبدستی اش موهایش را کنار زد و به یک زبان دیگر جمله ای را گفت. سوروس متوجّه ی حرف او نشد و درحالی که گیج شده بود به او خیره ماند. جیمز لبخندی زد و این
بار عادی حرف زد. با لهجه ی قوی انگلیسی گفت: فراموش نکن. به قول سیریوس اینجا خاک هاگوارتز نیست. اگه اشتباه کنیم همه مون توی بد دردسری می افتیم. البته من با دردسر و این چیزا مشکلی ندارم. مسئله خودت هستی. چون تجربه ی اوّلته ممکنه زیاد بهت خوش نگذره بچه جون. آخرین باری که توی جنگل گم شده بودیم رو یادته؟ ریموس نزدیک بود که سیریوس را گاز بگیره. خودت بهتر می دونی که اگه این اتّفاق می افتاد چی می شد. مادرامون... مامان و بابات...
سوروس آب دهانش را قورت داد و با تردید گفت: لطفاً بسه. باورم نمیشه که چطوری زنده موندیم. از چهار متر ارتفاع افتادم ولی نمردم. لی لی رو بگو... با یه دختر چهارده ساله وسط جنگل گم شده بودیم. آه خدای من.
جیمز با سرش به سیریوس که آرام روی تخت خوابیده بود اشاره کرد و گفت: بیدارش کنم؟ یا ترجیح می دی برگردی خوابگاهت و همه ی اتفاقایی که امشب بین مون افتاده رو فراموش کنی؟ بعدش هم صبح از خواب بیدار شی و با خیال راحت امتحان معجون سازیت رو بدی.
سوروس ابتدا مکث کرد ولی بعد با قطعیت به سیریوس نگاه کرد و با دلی پر از اندوه گفت: این نمک رو از خواب بیدار کن تا ببینیم چی میشه.
جیمز به طرف تخت سیریوس رفت و بعد دستش را روی شانه ی او گذاشت. مکث کوتاهی کرد و بعد با صدایِ آرامی او را صدا زد: سیریوس. سیریوس بیدار شو.
ابتدا سیریوس واکنشی نشان نداد اما وقتی که جیمز برای سومین بار نام او را صدا زد و تکانش داد، غلتی خورد و با صدای کاملاً نامفهمومی چیزی را زمزمه کرد. جیمز با صدایی که بلندتر از قبل بود گفت: سیریوس، بیدار شو لطفاً. بابات اومده و میخواد که باهات صحبت کنه.
این جمله زودتر از آنچه که اسنیپ فکر می کرد روی سیریوس تاثیر گذاشت و پسرک مو مشکی با وحشت روی تخت نشست و با چشمان حیران به اطرافِ اتاق نگاه کرد. جیمز پاتر خیلی آرام روی شانه ی دوستش زد و با لحن آرامی گفت: نیمه شبت بخیر دوست من.
سیریوس چندبار پلک زد و بعد به جیمز که روی تختش نشسته بود نگاه کرد و گفت: لوسیوس اینا بهمون حمله کردن؟ دخترا به خوابگاه پسرا یورش بردن؟ الان پشت در اتاق مون هستن؟ حالا ما باید چیکار کنیم؟ یعنی کارمون تمومه؟ یعنی ما می میریم؟ یعنی ما رو می کشن؟ یعنی بهمون...
- نه، باور کن نه. هیچ اتفاقی نیفتاده 😐 الان خوبی عزیزم؟
سیریوس نفس عمیقی کشید و در حالی که دستش را روی سینه اش گذاشته بود به سوروس نگاه کرد و گفت: الان همه چیز امن و امانه دیگه، مگه نه؟
سوروس لب پایینش را بیرون داد و شانه هایش را بالا انداخت. سیریوس که کمی خیالش راحت شده بود روی تخت دراز کشید و در حالی که پتو را روی خودش می کشید گفت: ما زنده می مونیم. همین خودش کلّیه. گور بابا امتحان معجون سازی. آدم فقط تنش سالم باشه. آره...
جیمز دوباره او را تکان داد و گفت: سیریوس نخواب. بلند شو.
سیریوس متوقّف شد و به دوستش نگاه کرد. جیمز ادامه داد و گفت: امشب ماه کامل شده. ریموس هم از مدرسه خارج شده. باید پیداش کنیم. اسنیپ یه فکری داره، میگه میخواد یکاری کنه تا ریموس به خودش صدمه نزنه. باید با هم بریم پیداش کنیم.
موهای سیریوس لیز خوردند و جلوی صورتش را پوشاندند. سیریوس که شوکّه شده بود در همان حالت باقی ماند. جیمز چندبار پلک زد و بعد گفت: ریموس. ریموس رو نمیشناسی؟
سیریوس موهایش را کنار زد و باناباوری گفت: باورم نمیشه. تو آدمی نبودی که وسط شب از این شوخیا با ما بکنی. خودت می دونی که من قلبم خیلی ضعیفه. قلب من بعد از اون همه سختی هایی که برای مسابقه کشیدم خیلی ضعیف شده.
- من شوخی نمی کنم کاملاً جدی هستم سیریوس. فقط و فقط به خاطر ریموس.
نگاه سیریوس به سوروس اسنیپ گره خورد که روی تخت جیمز نشسته بود و او را نگاه می کرد. لبخندی زد و در حالی که سرش را میخاراند خطاب به اسنیپ گفت: اع! تو هم اینجایی زرزروس؟
سوروس ابروهایش را بالا انداخت و با تعجّب گفت: سیریوس، قراره بریم دنبال ریموس.
سیریوس دوباره روی تختش دراز کشید و در حالی که پتو را روی سرش می کشید گفت: باشه، با آرزوی موفقیّت و بهترین ها برای شما دوستان عزیز. شب تون زیبا، بای.
و بعد خوابید. سوروس و جیمز به یکدیگر نگاه کردند. سوروس شانه هایش را بالا انداخت و با آرامش خاصّی گفت: فکر می کنم خیلی واضح گفت که نمی خواد با ما بیاد.
جیمز اخم کرد و با لحن تندی گفت: مگه دست خودشه؟ امشب همه مون با هم می ریم توی دل وحشت. همین که هست. میخواید بخواید، نمیخواید هم بازم بخواید.
و بعد سیریوس را محکم تکان داد و گفت: هوی سیریوس. چی چیو شبتون زیبا؟ بلند شو ببینم. داریم می ریم.
سیریوس با چشمان خمارش به جیمز نگاه کرد و گفت: به کجا چنین تند تند؟ الان نیمه ی شبه. فردا هم مثل سگ امتحان داریم. اگه الان خوب نخوابیم فردا به جای معجون باید خورشت وحشت تحویل اسلاگهورن بدیم. همینو میخوای؟ میخوای این ترم معجون سازی رو بیفتیم لوسیوس اینا بهمون بخندن؟ اون دختره... نکبت. اسمش چی بود! ها... اون یارو که
قیافه ش شبیه قارچ سمّیه... چی بود اسمش؟ یه ذره فکر کنید شاید یادتون بیاد. واقعاً یادتون نمیاد؟ خیلی خنگید دیگه. باید براتون تاسف خورد فقط. آها... آنی. می خواید بهمون بخنده؟ بچه ها... از من بکشید بیرون. من خسته م، مریضم، علیلم، ذلیلم. تو وضعیت روحی بدی قرار دارم. این لطف رو در حقم بکنید و امشب تنهایی ماجراجویی کنید. نمی دونم حالا میخواید چیکار کنید. میخواید مدرسه رو آتیش بزنید، آنی رو توی خواب بکشید، لوسیوس رو بزنید من هم از همین جا تماشاتون می کنم. امیدوارم که همه تون رو فردا زنده ببینم. شبتون پر ستاره و زیبا. بای... 



🦋#arty_D
💖#من_سوروس_هستم
🍿@fantasy_fans_platform
for their lies 🦋

🥀 | #Alan_Rickman |
🔗 | @fantasy_fans_platform |
~ Darkness 🖤🥀

🔗 | #Lucius_Malfoy |
🕷 | @fantasy_fans_platform |
~ Dramione 💚❤️

🦋 | #Dramione |
🦄 | @fantasy_fans_platform |
~ i don't care 🖤🥀🔗

🦋 | #death_eater |
🕸 | @fantasy_fans_platform |