🔴 درباره دلیل تظاهرات مردم علیه حکومت شاه و شیوه برخورد با آن
س- یک عدهای هستند که میگویند [از طرف حکومت] به اندازهی کافی زور به کار نرفت در اواخر [سلطنت پهلوی]. وگرنه اینجور [انقلاب] نمیشد.
ج- آخر همه را بکشید؟ من به عواقبش کار ندارم. شما [اگر] میخواهید نظم را برقرار کنید خب درست. نظم برقرار کردن [را] بنده قبول دارم. اما این مستلزم این نیست که شما همینطور بزنید اینطرف و آنطرف بکشید [و خون بریزید].
خب [من یک بار] به شاه گفتم. گفتم: «آقا [برای مقابله با تظاهرات خیابانی] گاز اشکآور هست. چوب و چماق هست.» [شاه] گفت: «بله ما راجع به پلیس کوتاهی کردیم.» گفتم: «خب آقا، این تانک که در خیابان میآورید، این برای جنگ است نه برای توی خیابان.» گفت: «بله، ما خیال نمیکردیم که مردم اینجور باشند.»
گفتم: «آقا! مردم اینجور باشند، به ستوه آمدند [که] اینجور شدند. آخر مردم اغتشاش را برای چه میخواهند؟ [خیال میکنید] حتماً خارجی باید انگولک کند؟ باید یک محیط مساعدی باشد تا دیگران انگولک بکنند. اگر محیط مساعد نشد و مردم یک رضایت نسبی - نمیخواهم بگویم صددرصد، چون صددرصد نمیشود تقاضای آنها را انجام داد - اما [یک رضایت] نسبی که [هرکس بگوید] آقا واقعاً از این ثروت [کشور] من هم سهم دارم سهیم بودم. خب وقتی این [رضایت نسبی] نیست [مردم اعتراض میکنند و] آن وقت شما میگویید «مردم چرا اینجور شدند؟ خیال نمیکردم.» [خب نتیجه] همین است. [در نظرتان] مردم حیوان [اند]؛ بنابراین این [مردم در برابرتان] تسلیم محضاند نه.»
[آن تفکر] نتیجهاش این شد که دیدند.
بخشی از مصاحبه علی امینی (۱۲۸۴-۱۳۷۱) با پروژه تاریخ شفاهی ایران در دانشگاه هاروارد، نوار پنجم
تاریخ مصاحبه: ۱۳ آذر ۱۳۶۰
مصاحبه کننده: حبیب لاجوردی
#تکه_مصاحبه
منبع :
https://tttttt.me/tarikh_shafahi_iran_project
🔹🔹🔹🔹
#حبیب_لاجوردی از پایه گذران پروژه تاریخ شفاهی هاروارد دیروز سه مرداد ۱۴۰۰ درگذشت.
زندهیاد حبیب لاجوردی به همراه شادروان #ضیاء_صدقی از پژوهشگران و مدیران پروژه پربار و ارزنده تاریخ شفاهی معاصر ایران از مشروطه تا برهه انقلاب ضد سلطنتی بهمن 57 بودند که گفت و گوهایی پربار و ارزنده با تلاش و تکاپوی بسیارشان با بسیاری از کاربدستان و مدیران و امرای آرتش و شهربانی و ساواک رژیم پهلوی و طیفهای مختلفی از اپوزوسیون ملی و چپگرای مخالف رژیم گذشته آثار ارزنده و مستندی برای پژوهشگران و تمامی علاقهمندان به تاریخ و فرهنگ ایران فراهم آوردند.
🔻🔻🔻
#کانال_معلمان_عدالتخواه
🆔 @edalatxah
س- یک عدهای هستند که میگویند [از طرف حکومت] به اندازهی کافی زور به کار نرفت در اواخر [سلطنت پهلوی]. وگرنه اینجور [انقلاب] نمیشد.
ج- آخر همه را بکشید؟ من به عواقبش کار ندارم. شما [اگر] میخواهید نظم را برقرار کنید خب درست. نظم برقرار کردن [را] بنده قبول دارم. اما این مستلزم این نیست که شما همینطور بزنید اینطرف و آنطرف بکشید [و خون بریزید].
خب [من یک بار] به شاه گفتم. گفتم: «آقا [برای مقابله با تظاهرات خیابانی] گاز اشکآور هست. چوب و چماق هست.» [شاه] گفت: «بله ما راجع به پلیس کوتاهی کردیم.» گفتم: «خب آقا، این تانک که در خیابان میآورید، این برای جنگ است نه برای توی خیابان.» گفت: «بله، ما خیال نمیکردیم که مردم اینجور باشند.»
گفتم: «آقا! مردم اینجور باشند، به ستوه آمدند [که] اینجور شدند. آخر مردم اغتشاش را برای چه میخواهند؟ [خیال میکنید] حتماً خارجی باید انگولک کند؟ باید یک محیط مساعدی باشد تا دیگران انگولک بکنند. اگر محیط مساعد نشد و مردم یک رضایت نسبی - نمیخواهم بگویم صددرصد، چون صددرصد نمیشود تقاضای آنها را انجام داد - اما [یک رضایت] نسبی که [هرکس بگوید] آقا واقعاً از این ثروت [کشور] من هم سهم دارم سهیم بودم. خب وقتی این [رضایت نسبی] نیست [مردم اعتراض میکنند و] آن وقت شما میگویید «مردم چرا اینجور شدند؟ خیال نمیکردم.» [خب نتیجه] همین است. [در نظرتان] مردم حیوان [اند]؛ بنابراین این [مردم در برابرتان] تسلیم محضاند نه.»
[آن تفکر] نتیجهاش این شد که دیدند.
بخشی از مصاحبه علی امینی (۱۲۸۴-۱۳۷۱) با پروژه تاریخ شفاهی ایران در دانشگاه هاروارد، نوار پنجم
تاریخ مصاحبه: ۱۳ آذر ۱۳۶۰
مصاحبه کننده: حبیب لاجوردی
#تکه_مصاحبه
منبع :
https://tttttt.me/tarikh_shafahi_iran_project
🔹🔹🔹🔹
#حبیب_لاجوردی از پایه گذران پروژه تاریخ شفاهی هاروارد دیروز سه مرداد ۱۴۰۰ درگذشت.
زندهیاد حبیب لاجوردی به همراه شادروان #ضیاء_صدقی از پژوهشگران و مدیران پروژه پربار و ارزنده تاریخ شفاهی معاصر ایران از مشروطه تا برهه انقلاب ضد سلطنتی بهمن 57 بودند که گفت و گوهایی پربار و ارزنده با تلاش و تکاپوی بسیارشان با بسیاری از کاربدستان و مدیران و امرای آرتش و شهربانی و ساواک رژیم پهلوی و طیفهای مختلفی از اپوزوسیون ملی و چپگرای مخالف رژیم گذشته آثار ارزنده و مستندی برای پژوهشگران و تمامی علاقهمندان به تاریخ و فرهنگ ایران فراهم آوردند.
🔻🔻🔻
#کانال_معلمان_عدالتخواه
🆔 @edalatxah
Telegram
پروژه تاریخ شفاهی ایران در دانشگاه هاروارد
در این کانال مصاحبههای پروژه تاریخ شفاهی ایران به کوشش حبیب لاجوردی در دانشگاه هاروارد در اختیار علاقهمندان قرار میگیرد.
این کانال زیرنظر مدیران پروژه اصلی نیست.
@AmirHAzad
آدرس سایت: https://iranhistory.net/
این کانال زیرنظر مدیران پروژه اصلی نیست.
@AmirHAzad
آدرس سایت: https://iranhistory.net/
🔴 توصیف قضایای مربوط به انقلاب
(به مناسبت ۲ آذر سالروز درگذشت غلامحسین ساعدی)
ولی از یک طرف میشود [گفت] آن ملتی بود توهین شده، از یک طرف یک رژیم دیکتاتوری وحشتناک، و همیشه در حال اهانت. هر روز در این مملکت مهمانی بود. ده میلیون پرچم فلان مملکت دور افتاده که هیچکسی نمیشناخت میزدند برای اینکه مثلاً نخستوزیر آن میخواهد بیاید با شاه شام بخورد. من یکبار به یکی از بچهها گفتم تعداد پرچمهایی که هر روز اینجا آویزان میکنند رنگ وارنگ از اینها میشود برای ملت ایران برای هر نفرشان بیست و پنجتا تنبان درست کرد. آخه یعنی چه؟ بعد جشن هنر راه میانداختند، خب جشن هنر خیلی خوب بود ولی برای چه کسی بود؟ برای مردم که نبود، در واقع ceremony بود. بعد سرگرمیهای مضحک درست کردن و نمیدانم این قضایا.
س- فستیوال سینمایی.
ج- فستیوال سینمایی و اینها اگر واقعاً در یک شرایط دیگری بود یک معنی دیگری داشت ولی در شرایطی بود که آدم احساس میکرد فقط برای تحقیر شما است. ما میتوانیم برویم. مثلاً جشن هنر شیراز از این زاویه وحشتناک بود، از این نظر که شب اول افتتاح میبایست در تختجمشید باشد، حالا میخواست آقای پیتر بوروک بیاید آنجا کارگردانی بکند یا هر کس دیگر.
مردم بدبخت فلکزده دهاتی اطراف و اینور و آنور جمع میشدند و نگاه میکردند میدیدند که یک سری ماشین میآید، رولز رویس و بنز و بی.ام.و و فلان و یک سری آدمها با لباسهای عجیب و غریب، همه جا گارد، همه جا سرنیزه. [و بعد] اینها رفتند بالا و سه ساعتی خبر نیست و اینها نشستهاند توی خانهشان ماست و خیارشان را میخورند و آبگوشتی دم کردند و گذاشتند وسط و هی فکر میکنند اینها کجا رفتند؟ آن بالا چهکار میکنند؟ در واقع یک نوع المپ شده بود. خوب که چی؟ او تحقیر میشد. همه با دامن بلند و زنهای بزکدوزک کرده. هرکی جشن هنر میرفت هفتاد تا چمدان لباس با خودش میبرد، چه مرد و چه زنش. ضرورتی نداشت.
جشن هنر را من نفی نمیکنم محتوایش را ولی قالبش اصلاً اهانت بود. مثلاً وقتی گروه «نان و عروسک» میآید آنجا و یک نمایشنامهای را اجرا میکند بغل زندان و اعتراض میکند به رژیم دیکتاتوری، آن هم در آن متن داره خفه میشود. برای اینکه چه کسانی آنها را میبیند؟ همه آنهایی که با همان لباسها آمدند و حق دارند آنجاها بروند و یا پول بلیطش را دارند یا به هر کیفیتی. این قضایا اکو پیدا نمیکرد.
روی این اساس هی توهین توهین توهین. جشن ۲۵۰۰ ساله. جشن ۲۵۰۰ ساله؟ ای بابا ول کن. چهکار داری با ۲۵۰۰ سال ریدمانی که سر ملت را بدبخت کردهاند. همهی اینها به صورت توهین درآمده بود. آن وقت هیستری جمعی شروع میشود. هیستری جمعی که شروع شد همه میآیند. از آن طرف گروههای مختلف بیشترشان مذهبیها، بازاریها، از اینور آنور راه میافتند نوحهخوانها مرثیهخوانها همهشان میریزند. باید به کی متوسل شد؟ به یک آدمی که ناآگاه است.
و اگر واقعاً کسی قبول بکند اسم این قضیه را انقلاب بگذارد، نه از نظر ایدئولوژی خاصی نمیگویم، باید گفت که در واقع [این انقلاب] انقلاب ناخودآگاه [بود]، [...] خیلی راحت یک چیزی بود که فقط حالت مکانیسم دفاعی بود، یک نوع جبههگیری بود در مقابل یک رژیمی که فقط تمام مدت توهین میکرد و … اصلاً انقلاب بشکنی بود، ریتمیک بود. یعنی همان تصنیفهای قدیم به صورت نوحه درآمد، نوحهها به صورت تصنیفهای قدیمی درآمد، میریختند توی خیابان و آن رگ و ریشه لاتبازی هم اینجا جوانه زد.
یک روز من از جلوی دانشگاه میآمدم،شاید برای شما خیلی جالب باشد …
س- این بعد از انقلاب بود؟
ج- آره بعد از انقلاب بود. داشتم از جلوی دانشگاه رد میشدم که [یک نفر] گفت، «وایسا ببینم.» برگشتم دیدم یک لات، یک زنجیر هم دستش بود. گفت، «روشنفکر» او که مرا نمیشناخت، من اصلاً تاریکفکرم یا روشنفکرم به او مربوط نیست. لامپی هم تو کلهام نبود. گفت «عینکی روشنفکر وایسا ببینم.» من هم ایستادم. گفت، «ببینم اون چیه زیر بغلت؟» گفتم «کتاب» گفت، «بیانداز دور.» گفتم «برای چه؟» گفت، «انقلاب را ما کردیم شماها میخواهید بیایید سر کار؟» گفتم «ما کاری نداریم کدام کار؟» گفت، «نه، من زمان انقلاب شیشهی پنجاهتا بانک را شکستم، تو چندتا را شکستی؟» دیدم اگر من بگویم که من نشکستم یا اگر چهل و نهتا بگویم مرا میزند. گفتم من پنجاه و یک تا. گفت، «پس برو» و مرا نزد.
انقلاب یعنی شکستن، معدوم کردن، یک چیز را از بین بردن...
بخشی از مصاحبه غلامحسین ساعدی (۱۳۱۴-۱۳۶۴) با پروژه تاریخ شفاهی ایران در دانشگاه هاروارد، نوار دوم و سوم
تاریخ مصاحبه: ۱۶ فروردین ۱۳۶۳
مصاحبه کننده: ضیاء صدقی
#تکه_مصاحبه
🔻🔻🔻
به کانال معلمان عدالتخواه بپیوندید و از اخبار صنفی مطلع شوید
#کانال_معلمان_عدالتخواه
🆔 @edalatxah
https://tttttt.me/edalatxah
(به مناسبت ۲ آذر سالروز درگذشت غلامحسین ساعدی)
ولی از یک طرف میشود [گفت] آن ملتی بود توهین شده، از یک طرف یک رژیم دیکتاتوری وحشتناک، و همیشه در حال اهانت. هر روز در این مملکت مهمانی بود. ده میلیون پرچم فلان مملکت دور افتاده که هیچکسی نمیشناخت میزدند برای اینکه مثلاً نخستوزیر آن میخواهد بیاید با شاه شام بخورد. من یکبار به یکی از بچهها گفتم تعداد پرچمهایی که هر روز اینجا آویزان میکنند رنگ وارنگ از اینها میشود برای ملت ایران برای هر نفرشان بیست و پنجتا تنبان درست کرد. آخه یعنی چه؟ بعد جشن هنر راه میانداختند، خب جشن هنر خیلی خوب بود ولی برای چه کسی بود؟ برای مردم که نبود، در واقع ceremony بود. بعد سرگرمیهای مضحک درست کردن و نمیدانم این قضایا.
س- فستیوال سینمایی.
ج- فستیوال سینمایی و اینها اگر واقعاً در یک شرایط دیگری بود یک معنی دیگری داشت ولی در شرایطی بود که آدم احساس میکرد فقط برای تحقیر شما است. ما میتوانیم برویم. مثلاً جشن هنر شیراز از این زاویه وحشتناک بود، از این نظر که شب اول افتتاح میبایست در تختجمشید باشد، حالا میخواست آقای پیتر بوروک بیاید آنجا کارگردانی بکند یا هر کس دیگر.
مردم بدبخت فلکزده دهاتی اطراف و اینور و آنور جمع میشدند و نگاه میکردند میدیدند که یک سری ماشین میآید، رولز رویس و بنز و بی.ام.و و فلان و یک سری آدمها با لباسهای عجیب و غریب، همه جا گارد، همه جا سرنیزه. [و بعد] اینها رفتند بالا و سه ساعتی خبر نیست و اینها نشستهاند توی خانهشان ماست و خیارشان را میخورند و آبگوشتی دم کردند و گذاشتند وسط و هی فکر میکنند اینها کجا رفتند؟ آن بالا چهکار میکنند؟ در واقع یک نوع المپ شده بود. خوب که چی؟ او تحقیر میشد. همه با دامن بلند و زنهای بزکدوزک کرده. هرکی جشن هنر میرفت هفتاد تا چمدان لباس با خودش میبرد، چه مرد و چه زنش. ضرورتی نداشت.
جشن هنر را من نفی نمیکنم محتوایش را ولی قالبش اصلاً اهانت بود. مثلاً وقتی گروه «نان و عروسک» میآید آنجا و یک نمایشنامهای را اجرا میکند بغل زندان و اعتراض میکند به رژیم دیکتاتوری، آن هم در آن متن داره خفه میشود. برای اینکه چه کسانی آنها را میبیند؟ همه آنهایی که با همان لباسها آمدند و حق دارند آنجاها بروند و یا پول بلیطش را دارند یا به هر کیفیتی. این قضایا اکو پیدا نمیکرد.
روی این اساس هی توهین توهین توهین. جشن ۲۵۰۰ ساله. جشن ۲۵۰۰ ساله؟ ای بابا ول کن. چهکار داری با ۲۵۰۰ سال ریدمانی که سر ملت را بدبخت کردهاند. همهی اینها به صورت توهین درآمده بود. آن وقت هیستری جمعی شروع میشود. هیستری جمعی که شروع شد همه میآیند. از آن طرف گروههای مختلف بیشترشان مذهبیها، بازاریها، از اینور آنور راه میافتند نوحهخوانها مرثیهخوانها همهشان میریزند. باید به کی متوسل شد؟ به یک آدمی که ناآگاه است.
و اگر واقعاً کسی قبول بکند اسم این قضیه را انقلاب بگذارد، نه از نظر ایدئولوژی خاصی نمیگویم، باید گفت که در واقع [این انقلاب] انقلاب ناخودآگاه [بود]، [...] خیلی راحت یک چیزی بود که فقط حالت مکانیسم دفاعی بود، یک نوع جبههگیری بود در مقابل یک رژیمی که فقط تمام مدت توهین میکرد و … اصلاً انقلاب بشکنی بود، ریتمیک بود. یعنی همان تصنیفهای قدیم به صورت نوحه درآمد، نوحهها به صورت تصنیفهای قدیمی درآمد، میریختند توی خیابان و آن رگ و ریشه لاتبازی هم اینجا جوانه زد.
یک روز من از جلوی دانشگاه میآمدم،شاید برای شما خیلی جالب باشد …
س- این بعد از انقلاب بود؟
ج- آره بعد از انقلاب بود. داشتم از جلوی دانشگاه رد میشدم که [یک نفر] گفت، «وایسا ببینم.» برگشتم دیدم یک لات، یک زنجیر هم دستش بود. گفت، «روشنفکر» او که مرا نمیشناخت، من اصلاً تاریکفکرم یا روشنفکرم به او مربوط نیست. لامپی هم تو کلهام نبود. گفت «عینکی روشنفکر وایسا ببینم.» من هم ایستادم. گفت، «ببینم اون چیه زیر بغلت؟» گفتم «کتاب» گفت، «بیانداز دور.» گفتم «برای چه؟» گفت، «انقلاب را ما کردیم شماها میخواهید بیایید سر کار؟» گفتم «ما کاری نداریم کدام کار؟» گفت، «نه، من زمان انقلاب شیشهی پنجاهتا بانک را شکستم، تو چندتا را شکستی؟» دیدم اگر من بگویم که من نشکستم یا اگر چهل و نهتا بگویم مرا میزند. گفتم من پنجاه و یک تا. گفت، «پس برو» و مرا نزد.
انقلاب یعنی شکستن، معدوم کردن، یک چیز را از بین بردن...
بخشی از مصاحبه غلامحسین ساعدی (۱۳۱۴-۱۳۶۴) با پروژه تاریخ شفاهی ایران در دانشگاه هاروارد، نوار دوم و سوم
تاریخ مصاحبه: ۱۶ فروردین ۱۳۶۳
مصاحبه کننده: ضیاء صدقی
#تکه_مصاحبه
🔻🔻🔻
به کانال معلمان عدالتخواه بپیوندید و از اخبار صنفی مطلع شوید
#کانال_معلمان_عدالتخواه
🆔 @edalatxah
https://tttttt.me/edalatxah
Telegram
مدرسه رهایی
«مدرسه رهایی» نام جدید کانال «معلمان عدالتخواه»
است. این کانال انعکاس صدای آزادی و عدالت خواهی دانشآموزان و معلمان است و با رویکرد رادیکال و انتقادی به دنبال معرفی آموزش رهاییبخش است.
ما معتقد به اتحاد جنبشهای اجتماعی بر بستر عینی و طبقاتی هستیم.
است. این کانال انعکاس صدای آزادی و عدالت خواهی دانشآموزان و معلمان است و با رویکرد رادیکال و انتقادی به دنبال معرفی آموزش رهاییبخش است.
ما معتقد به اتحاد جنبشهای اجتماعی بر بستر عینی و طبقاتی هستیم.
مدرسه رهایی
🔴 توصیف قضایای مربوط به انقلاب (به مناسبت ۲ آذر سالروز درگذشت غلامحسین ساعدی) ولی از یک طرف میشود [گفت] آن ملتی بود توهین شده، از یک طرف یک رژیم دیکتاتوری وحشتناک، و همیشه در حال اهانت. هر روز در این مملکت مهمانی بود. ده میلیون پرچم فلان مملکت دور افتاده…
🔴 توصیف قضایای مربوط به انقلاب
(به مناسبت ۲ آذر سالروز درگذشت غلامحسین ساعدی)
بخشی از مصاحبه غلامحسین ساعدی (۱۳۱۴-۱۳۶۴) با پروژه تاریخ شفاهی ایران در دانشگاه هاروارد، نوار دوم و سوم
تاریخ مصاحبه: ۱۶ فروردین ۱۳۶۳
مصاحبه کننده: ضیاء صدقی
#تکه_مصاحبه
https://tttttt.me/tarikh_shafahi_iran_project
🔻🔻🔻🔻
لینک عضویت #کانال_معلمان_عدالتخواه
https://tttttt.me/joinchat/QQ_Z8ocDVbBvpIRz
(به مناسبت ۲ آذر سالروز درگذشت غلامحسین ساعدی)
بخشی از مصاحبه غلامحسین ساعدی (۱۳۱۴-۱۳۶۴) با پروژه تاریخ شفاهی ایران در دانشگاه هاروارد، نوار دوم و سوم
تاریخ مصاحبه: ۱۶ فروردین ۱۳۶۳
مصاحبه کننده: ضیاء صدقی
#تکه_مصاحبه
https://tttttt.me/tarikh_shafahi_iran_project
🔻🔻🔻🔻
لینک عضویت #کانال_معلمان_عدالتخواه
https://tttttt.me/joinchat/QQ_Z8ocDVbBvpIRz
Telegram
پروژه تاریخ شفاهی ایران در دانشگاه هاروارد
در این کانال مصاحبههای پروژه تاریخ شفاهی ایران به کوشش حبیب لاجوردی در دانشگاه هاروارد در اختیار علاقهمندان قرار میگیرد.
این کانال زیرنظر مدیران پروژه اصلی نیست.
@AmirHAzad
آدرس سایت: https://iranhistory.net/
این کانال زیرنظر مدیران پروژه اصلی نیست.
@AmirHAzad
آدرس سایت: https://iranhistory.net/