💠 جهان بی رؤیا
✍ محمد حبیبی (معلم)
🔹 در تب و تاب جنبش می ۱۹۶۸ فرانسه، دختری با موهای بلوند، دستانی ظریف و چشمانی آبی؛ جمله ای بر دیواره دانشکده اش نوشت که تا سالها نقل محافل روشنفکری بود:
"کمی واقع بین باش و به رؤیای زندگی بهتر فکر کن".
اگر چه تخیل این جوانان پرشور فرانسوی - رؤیای زندگی بهتر- هرگز تحقق نیافت؛ جهان آنها خاطره این عصیان نهیلیستی را هرگز فراموش نکرد.
🔹 آما آن سوتر در جهان ما درست در همان روزگار؛ دختری با چهره ای گندمین و چشمانی مغموم - نشسته بر صندلی بازجویی- بر سر دو راهی حق انتخاب سربازان فرانسوی؛ مقاومت و گشودگی در برابر تجاوز و یا همکاری و خیانت -
دو راهی همیشگی جهان ما؛
📌انتخاب میان دورنج: کمتر یا بیشتر.
🔹 سال ها بعد در جهان آنها، دختری با جثه ای کوچک، چشمانی روشن و چهر ه ای مصمم، قدم در تحقق رؤیای جدیدی گذاشت که خیلی زود از او چهره ای به یاد ماندنی ساخت.
هنگامی که گرتا با مشتانی گره کرده رهبران جهان را این چنین مورد خطاب قرار داد؛ صدای سیلی سخت رؤیا بر چهره واقعیت به گوش رسید:
"ما در آستانهی انقراض جمعی هستیم، در حالی که شما فقط از پول و داستانهای افسانهای رشد بیوقفه اقتصادی صحبت میکنید. چقدر شما پر رویید! "
سکوت و باز هم سکوت.
اما تکانه سیبک گلوها و بر افروختگی چشمان حاضران خاطره ای شد از امکان تحقق رؤیایی تازه.
🔹 آن سوتر در جهان ما - درمیانه دگردیسی گرتا به خاطره ای به یاد ماندنی- دختری با چشمانی سبز؛ موهای بلوطی و چهره ای خسته، در مقابل لنز دوربین عکاسان؛ لبانش به لبخندی نشست تا یاد آور دوگانه جهان ما و آنها باشد.
دخترک ایزدی؛ از تجاوز هر لحظه دیروز، به اندکی آسودگی برای فردا رسیده بود. لبخندی برای فراموشی. این نسیان دائمی جهان ما.
♦️ در این تقابل مداوم رؤیا و واقعیت، اسطوره و حقیقت، خاطره و فراموشی، تخیل برای آنها تحقّق دنیایی است بهتر، و برای ما جهانی با امکان رنج کمتر.
🔹 در تخیل ما دختری با گیسوانی به رنگ شبق، همچون آبشاری سیاه بر روی شانه ها، با چشمانی کشیده و پیشانی بلند، با دستانی لرزان، بر روی دیوار دانشگاه تهران، خطاب به ماچنین می نویسد:
"کمی رؤیا بین باش و به واقعیت زندگی با رنج کمتر فکر کن."
و در تخیلش چنین ادامه می دهد:
"همین را هم از ما دریغ می کنید، چقدر شما پررویید! "
#مینیمال
#رؤیا
#رنج_کمتر
🆔 @edalatxah
✍ محمد حبیبی (معلم)
🔹 در تب و تاب جنبش می ۱۹۶۸ فرانسه، دختری با موهای بلوند، دستانی ظریف و چشمانی آبی؛ جمله ای بر دیواره دانشکده اش نوشت که تا سالها نقل محافل روشنفکری بود:
"کمی واقع بین باش و به رؤیای زندگی بهتر فکر کن".
اگر چه تخیل این جوانان پرشور فرانسوی - رؤیای زندگی بهتر- هرگز تحقق نیافت؛ جهان آنها خاطره این عصیان نهیلیستی را هرگز فراموش نکرد.
🔹 آما آن سوتر در جهان ما درست در همان روزگار؛ دختری با چهره ای گندمین و چشمانی مغموم - نشسته بر صندلی بازجویی- بر سر دو راهی حق انتخاب سربازان فرانسوی؛ مقاومت و گشودگی در برابر تجاوز و یا همکاری و خیانت -
دو راهی همیشگی جهان ما؛
📌انتخاب میان دورنج: کمتر یا بیشتر.
🔹 سال ها بعد در جهان آنها، دختری با جثه ای کوچک، چشمانی روشن و چهر ه ای مصمم، قدم در تحقق رؤیای جدیدی گذاشت که خیلی زود از او چهره ای به یاد ماندنی ساخت.
هنگامی که گرتا با مشتانی گره کرده رهبران جهان را این چنین مورد خطاب قرار داد؛ صدای سیلی سخت رؤیا بر چهره واقعیت به گوش رسید:
"ما در آستانهی انقراض جمعی هستیم، در حالی که شما فقط از پول و داستانهای افسانهای رشد بیوقفه اقتصادی صحبت میکنید. چقدر شما پر رویید! "
سکوت و باز هم سکوت.
اما تکانه سیبک گلوها و بر افروختگی چشمان حاضران خاطره ای شد از امکان تحقق رؤیایی تازه.
🔹 آن سوتر در جهان ما - درمیانه دگردیسی گرتا به خاطره ای به یاد ماندنی- دختری با چشمانی سبز؛ موهای بلوطی و چهره ای خسته، در مقابل لنز دوربین عکاسان؛ لبانش به لبخندی نشست تا یاد آور دوگانه جهان ما و آنها باشد.
دخترک ایزدی؛ از تجاوز هر لحظه دیروز، به اندکی آسودگی برای فردا رسیده بود. لبخندی برای فراموشی. این نسیان دائمی جهان ما.
♦️ در این تقابل مداوم رؤیا و واقعیت، اسطوره و حقیقت، خاطره و فراموشی، تخیل برای آنها تحقّق دنیایی است بهتر، و برای ما جهانی با امکان رنج کمتر.
🔹 در تخیل ما دختری با گیسوانی به رنگ شبق، همچون آبشاری سیاه بر روی شانه ها، با چشمانی کشیده و پیشانی بلند، با دستانی لرزان، بر روی دیوار دانشگاه تهران، خطاب به ماچنین می نویسد:
"کمی رؤیا بین باش و به واقعیت زندگی با رنج کمتر فکر کن."
و در تخیلش چنین ادامه می دهد:
"همین را هم از ما دریغ می کنید، چقدر شما پررویید! "
#مینیمال
#رؤیا
#رنج_کمتر
🆔 @edalatxah